ابوالعلاء معری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/224866/ابوالعلاء-معری
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
اَبوالْعَلاءِ مَعَری، احمد بن عبدالله بن سلیمان تنوخی (27 ربیعالاول 363- 449 ق / 26 دسامبر 973-1057 م)، شاعر و اندیشمند برجستۀ نابینای عرب. هر چند او زندگانی پرماجرایی نداشته و بیشتر عمر خود را در كنارهگیری از مردم و گوشهنشینی گذرانده است، اما آگاهی ما از زندگانی او اندك نیست.ابوالعلاء در معرة النعمان، شهر كوچكی میان حلب و حماه، زاده شد. نیاكان وی همه از شخصیتهای برجسته و سرشناس به شمار میرفتهاند و اكثر آنان اهل حدیث و ادب و نیز قاضیان معرة النعمان بودهاند. پدرش (د 395 ق / 1005 م) ادیب، لغوی و شاعر بوده است. وی 3 پسر به نامهای ابوالمجد محمد بن عبدالله، ابوالعلاء و ابوالهیثم عبدالواحد داشته است. ابوالهیثم (د 405 ق / 1014 م) شعر نغز میسروده و ابوالعلاء راوی و گردآورندۀ اشعاری برای پسرش ابونصر زید بن عبدالواحد (د 442 ق / 1050 م) بوده است. برادر مهتر ابوالعلاء، ابوالمجد (د 430 ق / 1039 م) دو پسر به نامهای ابومحمد عبدالله و ابوالحسن علی داسته است. ابومحمد در 443 ق قاضی معرةالنعمان بوده و دیوان شعر و رسائلی نیز داشته است. ابوالحسن نیز در همان شهر و حماه قاضی بوده است. وی نزد عمویش ابوالعلاء درس میخوانده و آنچه ابوالعلاء املا میكرده، مینوشته است (ابنعدیم، «الانصاف»، 493- 498، 511- 512).ابوالعلاء در 4 سالگی دچار آبله شد و در اثر آن چشم راستش از پردهای سپید پوشیده شد و چشم چپش به كلی گود افتاد و وی بینایی را از دست داد؛ چهرهاش نیز آبلهگون شد. گفته میشود كه ابوالعلاء پیكری نحیف داشته است (همان، 514).ابوالعلاء نخست قرآن را، به چندین روایت، نزد چند تن از شیوخ زمانش فراگرفت، لغت و نحو را نیز نزد پدر خود و نیز ابوبكر محمد بن مسعود بن فَرَج نحوی آموخت، در نوجوانی به حلب رفت و در آنجا نزد محمد بن عبدالله بن سعد نحوی، راوی اشعار مُتنبی (د 354 ق / 965 م) آموزش دید و احتمالاً همین برخورد با اشعار متنبی انگیزۀ وی شد كه بعدها از ستایشگران متنبی و شارح اشعار او شود. وی حدیث را نیز نزد پدر، جد و برادر خود ابوالمجد و چند تن دیگر آموخته بود (همان، 514- 517). همچنین گفته میشود كه ادب و لغت را نزد چند تن از شاگردان ابن خالویه (د 370 ق) فرا گرفته بود. ابوالعلاء در پی آموختن بیشتر، سفری به طرابلس شام كرد و از كتابخانههای آنجا بهره گرفت. وی بر سر راه خود از شهر لاذقیه نیز گذر كرد و در آنجا در «دیر فاروس» به راهبی برخورد كه با دانشهای یونانی آشنایی داشت و ابوالعلاء از وی سخنان و عقاید فیلسوفان یونان را شنید كه گویا در اندیشۀ او اثر نهاد و انگیزۀ برخی از عقاید انحرافی وی در اشعارش شد (قفطی، 1 / 49).ابوالعلاء در 398 ق راهی بغداد شد و در 399 ق به آنجا رسید و یك سال و 7 ماه در آن شهر ماند. گفته میشود كه انگیزۀ سفر وی به بغداد شكایت بردن از بعضی نواب حلب بوده كه به وقف موروثی او دست درازی كرده بودند (ابن عدیم، همان، 516؛ قفظی، 1 / 50)، اما ظاهراً قصد واقعی ابوالعلاء از سفر به بغداد فراگیری بیشتر دانشهای ادبی و بهویژه دستیابی به كتابخانۀ بزرگ آنجا بوده كه سرپرستی آن را عبدالسلام بصری، معروف به واجكا (د 405 ق) برعهده داشته است. گفته میشود كه وی همچنین از بزرگان بغداد برای رفع دستاندازی به موقوفۀ خود یاری خواسته، اما نتیجهای نگرفته بود. اكنون حقیقت امر را میتوان در گفتار خود ابوالعلاء جستوجو كرد: وی از یك سو، در نامهای كه پس از آگاهی از مرگ مادرش، از بغداد به دایی خود، ابوالقاسم علی مینویسد، میگوید كه وی گمان میكرده است كه بتواند در بغداد بماند، زیرا در آنجا علم را بیشتر از سنگریزهها در مناسك عقبه یافته است. سپس از مردمان بغداد به نیكی یاد میكند و مهربانیها و حوشرفتاریهای ایشان با خودش را میستاید، اما از سوی دیگر، میافزاید كه برای طلب ادب یا مال از اهل بغداد به آنجا نرفته است، زیرا از 20 سالگی، دیگر نیازی به آموختن از یك عراقی یا شامی نداشته، بلكه آنچه وی را به سوی بغداد كشانده، كتابخانۀ آنجا بوده است (ابوالعلاء، رسائل مع شرحها، 67، 74، 76، 78). وی در نامۀ دیگری كه برای اهالی معرةالنعمان فرستاده، ولی به دست ایشان نرسیده بوده است، مینویسد كه سفر وی به بغداد برای دستیابی به مال فراوان یا دیدار با مردمان نبوده، بلكه او ترجیح میداده است كه در دارالعلم اقامت كند. وی بار دیگر از مردمان بغداد به نیكی یاد میكند كه در ستایش از او و فضل او غلو میكرده و اموالشان را بیدریغ در اختیار او مینهادهاند (همان، 81، 83). نام ابوالعلاء در بغداد مشهور شده بود و دیوان سقط الزند را نزد او میخواندند (قفطی، همانجا). وی در آنجا همچنین با شریف رضی و سید مرتضی معاشرت داشته است و آن دو، دانش و تیزهوشی وی را میستودهاند (همانجا).ابوالعلاء در 400 ق / 1010 م از بغداد به معرة النعمان بازگشت و از آن زمان تا پایان عمر خانهنشین شد. وی خود را «گروگان دو زندان» ــ زندان نابینایی و زندان خانهنشینی و گوشهگیری ــ نامیده است (ابن انباری، 242؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، 8 / 184؛ یاقوت، 3 / 145). ابوالعلاء خود در همان نامه كه از بغداد برای اهالی معرةالنعمان فرستاده بود، تصمیمش را به خانهنشینی اعلام میدارد و میگوید كه تلخ و شیرین روزگار را چشیده و نیك و بد آن را آزموده و به این نتیجه رسیده است كه پسندیدهترین كاری كه میتواند در زندگی انجام دهد، عزلت گزیدن و از مردمان كناره گرفتن است. وی مینویسد كه این تصمیم خود را با گروهی مورد اعتماد در میان نهاده بوده است و همگی این دوراندیشی را پسندیده بودهاند. سپس میافزاید كه این تصمیم را ناگهانی نگرفته، بلكه این امر زاییدۀ اندیشۀ سالهای متمادی و طولانی بوده است (همان، 81-82).ابوالعلاء در 86 سالگی، پس از 3 روز بیماری كه در اثر آن نیروی فكری خود را از دست داده بود و در املا به پیرامونیانش دچار خلط و اشتباه میشد، در 13 ربیعالاول 449 درگذشت (خطیب، 4 / 241؛ قفطی،1 / 82). گور وی همچنان در معرة النعمان بر جای مانده است.
تقریباً همۀ منابع مربوط به ابوالعلاء دربارۀ چند ویژگی وی، همزبانند: خانهنشینی و مردمگریزی، قناعت، استغنا، زهد و پرهیزگاری، احتراز از گوشتخواری و بسنده كردن به خوراكهای گیاهی و امتناع از ازدواج. گفته میشود كه ابوالعلاء از دارایی دنیایی بهرۀ زیادی نداشت و از درآمد موقوفهای كه به ارث به او رسیده بود و خویشاوندان وی نیز در آن سهیم بودند، ارتزاق میكرد. در سال، 30 دینار از آن موقوفه درآمد داشت؛ نیمی از آن را به خدمتكاران خود میداد و با بقیۀ آن زندگی را به قناعت میگذراند. خوراكش عدس پخته، شیرینیش انجیر، جامهاش از پارچهای خشن پنبهای و فرشش در زمستان نمد و در تابستان حصیری از نی بود (قفطی، 1 / 49-50؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، همانجا). در بخش جهانبینی ابوالعلاء در همین مقاله نظریات او دربارۀ گیاهخواری، قناعت و پرهیزگاری بررسی شده است. در اینجا باید گفت كه آنچه ناصرخسرو در سفرنامه، در شرح عبورش، از معرة النعمان دربارۀ ابوالعلاء گزارش میدهد، یا گزافهای است از راه شنیدههایش، یا تحریف نوشتۀ او از سوی دیگران. در آنجا گفته میشود كه ابوالعلاء «نعمتی بسیار داشت و بندگان و كارگزاران فراوان، و خود همۀ شهر او را چون بندگان بودند»، درست این است كه میافزاید «خود، طریق زهد پیش گرفته بود، گلیمی پوشیده و در خانه نشسته، نیم من نان جوین راتبه كرده، و جز آن هیچ نخورد» (ص 18). دربارۀ استغنای ابوالعلاء گفته میشود كه المستنصر بالله، خلیفۀ فاطمی مصر (د 487 ق)، مال حلالی از بیتالمال به ابوالعلاء بخشید، اما وی نپذیرفت و در شعری گفت كه او ارزاق را طلب نمیكند، زیرا خدا رزقش را به وی میرساند و وی میداند كه اگر قوتی به او داده میشود، آن نیز بیشتر از حق اوست (صفدی، 7 / 99). همچنین آمده است كه ابونصر هبةالله بن موسی المؤید فی الدین، داعی الدعاة فاطمیان مصر، به ثمال بن صالح، فرماندار حلب و معرة النعمان نامهای نوشت و از او خواست كه مال كافی برای تهیۀ همۀ وسایل زندگانی، از جمله لذیذنرین خوراكها، در اختیار ابوالعلاء بگذارد، اما وی نپذیرفت (ابن عدیم، «الانصاف»، 565).ابوالعلاء از معدود شاعرانی است كه در مدح و ستایش صاحبان مال و جاه ــ جز برای دو سه تن، آن هم در شعرهای دوران جوانیش ــ شعر نسروده است. وی در مقدمۀ دیوانش «سقط الزند» صریحاً میگوید كه هرگز سرودههای خود را به گوش رئیسان نرسانده و در طلب پاداش، مدح كسی را نگفته است (1 / 10)، نوشتهاند كه علی بن جعفر بن فلاح (فلاحی)، وزیر خلیفۀ فاطمی الحاكم بامرالله (خلافت 386-411 ق / 996-1020 م)، به عزیزالدوله ابوشجاع فاتك بن عبدالله (د 413 ق) فرماندار حلب از سوی الحاكم، نامهای نوشت و از او خواست كه ابوالعلاء را به مصر ببرد تا در آنجا برای او «دارالعلمی» بنا كند و خراج معرة النعمان را در اختیار او نهد. عزیزالدوله به معرة النعمان رفت و با ابوالعلاء دیدار كرد و آن پیشنهاد را با وی در میان نهاد. ابوالعلاء از او مهلت خواست و نامهای برای فلاحی فرستاد و از پذیرفتن پیشنهاد وی عذر خواست (ابن عدیم، همان، 574، 577- 578؛ قس: ابوالعلاء، رسائل مع شرحها، 92- 99). عزیزالدوله خود ابوالعلاء را محترم میداشت و از او خواسته بود كه برایش كتابهایی تصنیف كند. ابوالعلاء، كتاب الصاهل و الشاحج و كتاب القائف را به نام وی املا كرد كه كتاب دوم با مرگ عزیزالدوله ناتمام ماند (ابن عدیم، همان، 532، 565، زبدة الحلب، 1 / 216).در بیشتر منابع از استعدادهای ویژۀ ابوالعلاء سخن رفته است. در یك جا گفتۀ ابوالحسن مصیصی شاعر نقل میشود كه در معرة النعمان یكی از شگفتیهای روزگار را دیده و آن شاعری نابینا بوده است كه شطرنج و نردبازی میكرده و در هر فنی از جدّ و هزل سخن میگفته و خدا را سپاس میگزارده كه وی را نابینا كرده و از دیدن بدخویان نفرتانگیز آسوده ساخته است (ثعالبی، 1 / 9). گزارشهای بسیاری نیز دربارۀ نیروی حافظۀ بیمانند ابوالعلاء آمده است كه از آن میان به نقل یكی بسنده میشود؛ از ابونصر المؤید فیالدین نقل میشود كه در معرة النعمان، همراه برادرش به دیدار ابوالعلاء رفته و در حضور وی با برادر به فارسی سخن گفته، سپس با ابوالعلاء به گفتوگو پرداخته و از شنیدههایش دربارۀ قدرت حافظۀ وی اظهار شگفتی كرده و از او خواسته است كه نمونهای از حافظهاش به وی بنمایاند. ابوالعلاء نیز به وی گفته است كه اگر بخواهد، وی میتواند گفتوگویی را كه او به فارسی با برادرش داشته است، برایش تكرار كند. آنگاه ابوالعلاء، بیآنكه فارسی بداند، آن گفتوگو را بیكمو كاست برای مؤید تكرار كرده بود (ابنعدیم، «الانصاف»، 552-553).ابوالعلاء عمر خود را در دوران پرآشوبی گذراند. وی از كنج عزلت خود، با دیدۀ دل به همۀ رویدادهای جهان پیرامون خود، بهویژه به آنچه در زادگاهش و اطراف آن میگذشت، مینگریست. دوران عمر وی سرشار از درگیریها و كشاكشهاست: درگیریهای خلفای عباسی با ایرانیان و تركان، از یك سو و درگیریهای فرمانروایان محلی و قبایل عرب بدوی و نیز كشاكش و رقابت عباسیان با خلفای فاطمی مصر و نفوذ قرمطیان و فاطمیان در دمشق و حلب، از سوی دیگر، و سرانجام مهاجمات امپراتوری بیزانس و نفوذ آن در آن نواحی. این رویدادهای تاریخی همواره با تاریخ حلب و معرةالنعمان درآمیخته بوده است و برخی از آنها در اشعار ابوالعلاء معری منعكس شدهاند (دربارۀ این رویدادها، نك : همو، زبدةالحلب، 1 / 111 به بعد).
با وجود اینكه ابوالعلاء معری خانهنشینی و گوشهگیری گزیده بود و چنانكه خود بارها در اشعارش بیان میكند، تنهایی را بر معاشرت بر مردمان ترجیح میداده، اما از چنان شهرتی برخوردار بوده است كه دیگران را به سوی او میكشانده تا نزد او درس بخوانند و چیزهایی را كه تنها او میدانسته است، از وی بیاموزند. هر یك از شاگردان او، خود از قاضیان، ادیبان و راویان برجستۀ روزگار خویش بودهاند. ابنعدیم 49 تن از اینان را نام میبرد. از برجستهترین این شاگردان، ابوزكریا یحیی بن علی خطیب تبریزی (د 502 ق / 1109 م)، مؤلف كتاب تهذیب اصلاح المنطق و ابوالمكارم عبدالوارث بن محمد بن عبدالمنعم ابهری بودهاند. ابن عدیم نقل میكند كه این دو از برجستگان ادب و متبحر در علوم عرب و از وابستگان به ابوالعلاء بوده و چندی را به بهرهگیری از او گذراندهاند («الانصاف»، 517-520)، چنانكه بسیاری از منابع گزارشهایی از خطیب تبریزی دربارۀ ابوالعلاء نقل میكنند. شایان گفتن است كه وقتی خطیب تبریزی برای آموزش نزد ابوالعلاء رفت، كیسهای پر از سكۀ زر به وی داد و از او خواست كه آن را به یكی از خدمتكاران دهد تا در مدتی كه نزد ابوالعلاء است، صرف خوراك و دیگر نیازمندیهای وی كند. ابوالعلاء كیسه را گرفت و نزد خود نگه داشت و به وكیلش فرمان داد كه نیازمندیهای خطیب را در مدتی كه در معرةالنعمان است، تأمین كند. روزی كه خطیب قصد رفتن از معرة النعمان كرد و برای وداع نزد ابوالعلاء رفت، وی آن كیسه را به او بازگرداند، چه، میدانست كه خطیب فقیر و بدان نیازمند است (همان، 576).كاتبان ویژۀ ابوالعلاء 4 تن بودهاند كه نامههای وی و نیز آثار نظم و نثر او را مینوشتهاند: 1. برادرزادهاش ابومحمد عبدالله بن محمد، كه به عمویش شفقت داشته، به او خدمت و در بیماری از او پرستاری میكرده است. خود او نیز دیوان شعر داشته و در443 ق قاضی معرة النعمان بوده است. ابوالعلاء در چند بیت او را ستوده و از خدمات او سپاسگزاری كرده است. 2. برادرزادۀ دیگرش ابوالحسن علی بن محمد، كه او نیز در 451 ق منصب قضای معرة النعمان را داشته است. وی همۀ آثار ابوالعلاء را از او شنیده و آنها را نوشته است. 3. جعفر بن احمد بن صالح، كه از خویشاوندان سببی وی بوده و خطی خوش و استوار داشته و بسیاری از كتابهای ادبی را بر ابوالعلاء میخوانده و آثار وی را مینوشته است. 4. ابوالحسن علی بن عبدالله، متولی اوقاف جامع معرة النعمان، كه همۀ آثار ابوالعلاء و هر یك را در چندین نسخه با خطی خوش مینوشته است. چند تن دیگر از شخصیتهای معرة النعمان نیز كاتبان ابوالعلاء بودهاند (همان، 524-525).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید