صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / علوم غریبه / جادو /

فهرست مطالب

جادو


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

IV. جادو و افسون در افسانه‌ها

افزون بر آنچه به‌صورت پراکنده در بخش پیش، دربارۀ افسانه‌ها گفته شد، در این نوع ادبی، افسون و جادو دارای ویژگیهای معینی است که در این بخش به آن می‌پردازیم. همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، در شاهنامه و برخی متون گذشته، اصطلاح افسون اعم از جادو ست، زیرا افزون بر جادو، در مواضعی معنا و مفهوم ضدجادویی نیز دارد و به کارهایی اطلاق می‌شود که به نفع قهرمان داستان و علیه نیروهای اهریمنی است. این‌گونه افسونها در نوع خاصی از افسانه‌ها بسامد بالایی دارند. برخی پژوهشگران از این افسانه‌ها با عنوان «افسانۀ جادویی» یاد می‌کنند و اصطلاح خاص «جادو» را بر اصطلاح عامِ «افسون» اطلاق می‌کنند؛ از‌این‌رو، بهتر است مجموعۀ نیروهای جادویی و ضدجادویی را نیروهای سحرآمیز یا افسونکار نامید (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، افسانه‌). 
در این‌گونه افسانه‌ها، کمتر واژه‌های جادو و جادوگر به کار رفته است. این موضوع احتمالاً به مذموم‌بودن جادو در فرهنگ روزمرۀ مردم مربوط می‌شود و به همین سبب، مردم بر زبان آوردن این لفظ را بدشگون می‌دانسته‌اند؛ همان‌گونه که در بسیاری از مناطق، لفظ جن، اجنه و جز اینها را بر زبان نمی‌آورند و از آنها با اصطلاحاتی مانند «اونا»، «از ما بهتران» و جز اینها یاد می‌کنند (نک‍ : لهسایی‌زاده، 85؛ شاملو، 387-391؛ نیز نک‍ : ه‍ د، جن). 
در افسانه‌ها، دیوان مهم‌ترین شخصیتهای جادویی‌اند؛ قدی چون منار دارند، سر آنها پر از شپش یا عقرب و مارمولک است، در هنگام خواب صدای خروپف آنها مانند رعد است و بخار دهانشان مانند دود به هوا بلند می‌شود (خدیش، 121). دیوها در چاه (انجوی، قصه‌ها ... ، 1 / 85-86) و یا در غار (وکیلیان، 50) زندگی می‌کنند. دیوان به دختران زیبا‌روی عاشق می‌شوند، آنها را می‌ربایند و در چاه زندانی می‌کنند و درخواست وصال از آنها را دارند که اغلب موفق نمی‌شوند (انجوی، همان، 3 / 83؛ خزاعی، زیباترین ... ، 122؛ رحمانیان، 162). دیوان معمولاً شیشۀ عمری دارند که در مکانهایی دست‌نیافتنی پنهان است؛ مثلاً در یکی از روایتهای تیپ 467 آرنه ـ تامپسون، دیوْ نشانی شیشۀ عمر خود را چنین می‌دهد: درون چاهی، جنگلی است که گاوی در آن می‌چرد. در شکم گاو، دریاچه‌ای است که یک ماهی در آن وجود دارد. شیشه درون شکم این ماهی قرار دارد (انجوی، همان، 2 / 49). در روایتی دیگر از همین تیپ، دیو می‌گوید شیشۀ عمرش در پای آهویی است که در دریاچه‌ای زندگی می‌کند؛ باید آب دریاچه را خالی کرد تا به آهو رسید (همان، 2 / 77). در روایتی از تیپ 465، شیشۀ عمر دیو در پای درختی خاک شده است (وکیلیان، 127- 128؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : الول ساتن، توپوزقلی ... ، 150؛ میهن‌دوست، 151-152؛ انجوی، همان، 2 / 87- 88). دیو با ساده‌لوحی فریب می‌خورد و نشانی شیشۀ عمر خود را به دختر محبوبش می‌دهد. از این راه، قهرمان افسانه به شیشۀ عمر دست می‌یابد و با شکستن آن، دیو از میان می‌رود. معمولاً با کشته‌شدن دیو، برای مدتی هوا تیره‌و‌تار می‌شود (میهن‌دوست، انجوی، همانجاها). 
همان‌گونه که مشخص است، جنسیت دیو بیشتر مذکر است، اما در برخی افسانه‌ها از دیو دختر (انجوی، همان، 3 / 168-176؛ سادات، 65- 68)، و ماده‌دیو (خزاعی، افسانه‌ها ... ، 5 / 105؛ میهن‌دوست، 77-80؛ علیمرادی، 49-50) نیز سخن گفته شده است. 
افزون بر دیو، در برخی افسانه‌ها اشخاصی که کارهای جادویی می‌کنند، در چهرۀ شخصیتهایی موجه و قابل احترام، مانند درویش و قلندر ظاهر می‌شوند. مثلاً در روایتهای متفاوتی که از تیپ 325 آرنه ـ تامپسون در ایران ثبت شده است، شخصیت جادو در هیئت درویشی است که به بهانه‌های مختلف، انسانها را به خانه‌اش می‌کشاند و با جادویی، آنها را به طلا تبدیل می‌کند (کوهی، 56-65؛ سادات، 153-156). در روایتهایی از تیپ B 510 نیز جادو در شکل درویشی ظاهر می‌شود که می‌تواند خواب مردم را بدزدد و در شیشه کند، به‌گونه‌ای‌که آنها بیدار نشوند. تنها با شکستن شیشه، می‌توان مردم را از این وضعیت نجات داد (خزاعی، همان، 5 / 280-282؛ برای نمونه‌های مشابه، نک‍ : همایونی، 135-136؛ بهرنگی، 230- 238). در روایتی از افسانۀ همان تیپ نیز جادوگر در هیئت رمال است (خزاعی، زیباترین، 279-285). البته در مواردی محدود جادوگران زن نقش‌آفرین‌اند؛ مثلاً در روایتی از تیپ 303، زن جادویی وجود دارد که خود را به شکل گربه در‌ می‌آورد (انجوی، قصه‌ها، 3 / 98). 
گفته شد که جادوان در افسانه‌های ایرانی، بیشتر مردند و این خلاف وابستگی جنسی جادوان در داستانهای بلند ادب عامه است؛ زیرا در این داستانها، بیشتر جادوان را زنان تشکیل می‌دهند (نک‍ : بخش پیشین مقاله). 
در مقابل این دیوان و جادوان که کارکرد اصلی آنها منفی است و علیه نیروهای خیر و قهرمان افسانه اقدام می‌کنند، شخصیتها، عناصر، و ابزارهایی وجود دارند که کارکرد آنها یاری‌دادن به قهرمان در برابر اقدامات دیوان و جادوان است. این شخصیتها، عناصر و ابزارها اغلب واجد نیرو و توان ماوراء‌الطبیعی یا ویژه‌ای‌اند که با اتکا به آنها می‌توانند نیروی جادو را باطل، یا مقهور خویش کنند؛ گاه نیز با قدرت خود، امکاناتی برای زندگی بهتر در اختیار قهرمان افسانه قرار می‌دهند. این نیروها انسان، جانوران و گاه نیز اشیاء و ادوات بی‌جان‌اند: 

1. انسانها

 در برخی افسانه‌ها، هنگامی‌که قهرمان دچار مشکل می‌شود، پیری روشن‌ضمیر یا نورانی که اغلب حضرت علی (ع) یا خضر است (ه‍ م‌م)، به کمک او می‌آید و با نشان‌دادن راه‌و‌چاه، وی را در دستیابی به اهداف خود یاری می‌دهد و سبب موفقیت قهرمـان می‌شود. مثلاً در روایتی از افسانۀ تیپ A 465 آرنـه ـ تامپسون، شخصیتهای منفی برای نابودی قهرمان، طی 3 مرحله، و به‌ترتیب از او می‌خواهند گلدانی نقره‌ای، که فقط در بهشت یافت می‌شود، سیب بهشتی، و سرانجام قصری در دریا فراهم کند. حضرت علی (ع) با ظاهرشدن در راه قهرمان، شیوۀ دست‌یابی به این موارد را به او می‌آموزد و قهرمان نیز در مأموریت خود موفق می‌شود (انجوی، همان، 2 / 36-45، نیز برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 1 / 252-257، 260-266؛ سادات، 130-131؛ کوهی، 14-32). 
در روایتی دیگر، حضرت خضر 3‌‌ بار به خواب قهرمان می‌آید و هر بار، او را با‌دقت و با شرح جزئیاتِ مشکلات بین راه راهنمایی می‌کند (انجوی، همان، 1(2) / 221-230). در روایتی دیگر قهرمان در میان راه، با خواجه خضر ملاقات می‌کند. خضر نامه‌ای به او می‌دهد و می‌گوید که در ادامۀ راه دیوی را می‌بیند و باید این نامه را برای حل مشکلش به دیو دهد. قهرمان نیز گفتۀ خضر را عمل می‌کند و مشکل او حل می‌گردد (خزاعی، افسانه‌ها، 6 / 44-45؛ برای آگاهی از نمونه‌های دیگر یاریگری خضر، نک‍ : انجوی، همان، 1(2) / 418، 3 / 195؛ کوهی، همانجا؛ فریدل، 58-62). در روایتی دیگر، پیرمردی نورانی ــ بی‌آنکه نام و هویتش مشخص شود ــ در مراحل مختلف، برای راهنمایی قهرمان، بر سر راه او ظاهر می‌شود. وی سرانجام کاغذی به او می‌دهد و می‌گوید: چنانچه از این پس دچار مشکل شدی، کاغذ را بخوان و حضرت علی (ع) را یاد کن تا مشکل برطرف ‌شود (انجوی، همان،1(2) / 196-202). در افسانه‌ای دیگر، قهرمان بی‌آنکه بداند با جادوگری همراه است، پیری نورانی او را از هویت جادوگر آگاه می‌کند (کوهی، 39-42؛ نیز برای نمونه‌هایی دیگر از حضور پیر یاریگر در افسانه‌های ایرانی، نک‍ : سعیدی، 1 / 110-112؛ پزشکیان، 208- 209؛ عمادی، 173-176). 

2. پری‌زادان

 پریان و پری‌زادان از شخصیتهای سحرآمیز یا افسون‌پژوه در افسانه‌ها به شمار می‌آیند. پریان در افسانه‌ها نماد زیبایی‌اند. آنها اندامی همچون انسانها دارند، اما بسیار زیباتر از آنان‌اند. آنها به‌صورت جانورانی مانند کبوتر، آهو، اسب، ماهی، مار، گورخر، بلبل، شانه‌به‌سر، کلاغ، شیر و جز اینها ظاهر می‌شوند. آنها در میان هم‌نوعان خود، و نیز در برخی وضعیتهای خاص، از کالبد جانوری خود خارج می‌شوند که به این کالبد جانوری «جلد» می‌گویند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، پری). 
پریان افسانه‌ها اگرچه در کالبد بسیاری از جانوران قرار می‌گیرند، اما به‌عنوان یاریگر، بیشتر در جلد کبوتر و پس از آن در جلد اسب، ماهی و مار ظاهر می‌شوند. پریانی که در جلد کبوترند، معمولاً هنگامی‌که قهرمان دچار مشکل شده و در تفکر یا استراحت است، به‌صورت دو، سه یا هفت نفره بر درختی که قهرمان زیر آن استراحت می‌کند، می‌نشینند و ضمن صحبت‌کردن با هم، قهرمان را از خاصیت افسون‌گشایی برخی از اشیاء آگاه می‌کنند، یا اینکه با پیشگویی، او را از آینده مطلع می‌سازند. این کبوتران معمولاً خود را خواهر خطاب می‌کنند. بر اساس روایتی از تیپ B516، پادشاهی پیش از مرگ وصیت می‌کند که پسرانش از دروازۀ معینی خارج نشوند. دو تن از پسران برخلاف وصیت عمل می‌کنند و شاهزاده خانمی آنها را با توسل به جادو سنگ می‌کند. برادر سوم که در پی آنها رفته است، از گفت‌وگوی 3 کبوتر، به راه مقابله با جادو یا باطل‌کردن آن پی می‌برد (الول‌ساتن، قصه‌ها ... ، 82-83). در روایتی دیگر از همین افسانه، دیوی برادران را به زنجیر می‌کشد. برادر کوچک‌تر باز هم از گفت‌وگوی 3 کبوتر به چگونگی رفع طلسم و جادو پی می‌برد (خزاعی، همان، 7 / 258-261). 
در برخی افسانه‌ها، کبوتران ضمن گفت‌وگو، برخی وسایل و ابزارهای سحرآمیز و افسون‌کننده را معرفی می‌کنند و چگونگی دستیابی به آنها را شرح می‌دهند؛ به‌گونه‌ای‌که قهرمان با دستیابی به آنها می‌تواند به اهداف خود برسد. مثلاً در روایتی از تیپ 567، کبوتران توضیح می‌دهند که قهرمان چگونه می‌تواند به قالیچۀ حضرت سلیمان و گرد غیب‌کننده که در دست 3 بچه‌دیو است، دست یابد (رحمانیان، 82). در ادامۀ همین روایت، باز هم کبوتران از خاصیت درختی می‌گویند که اگر با شاخۀ آن به کسی بزنند، آن شخص به حیوان تبدیل می‌شود (همو، 83؛ نیز برای نمونه‌های دیگر از این‌گونه راهنماییها، نک‍ ‍‌: نادری، 189-190؛ علیمرادی، 27؛ لیموچی، 1 / 50؛ سادات، 131 -135). در برخی موارد، کبوتران راه درمان بیماریهای ناعلاج را نشان می‌دهند (خزاعی، همان، 1 / 171، 9 / 194-195؛ میرکاظمی، 291-292؛ عمادی، 151). در مواردی مشکلات سفر را برای قهرمان شرح می‌دهند (علیمرادی، 71-72) و سرانجام، گاهی راه دستیابی به گنجهای زیرزمینی را نشان می‌دهند (همو، 26-27؛ خزاعی، افسانه‌ها، 7 / 147؛ میرکاظمی، 291). در برخی روایتها، به‌جای کبوتر از بلبل (رسول‌زاده، 71) یا شانه‌به‌سر (انجوی، قصه‌ها، 1(2) / 159) سخن رفته است. 
کبوتران گاهی از جلد خود خارج می‌شوند و به برخی اشخاص کمک می‌کنند. برای نمونه، در یکی از روایتهای افسانۀ تیپ 403 «گل‌خندان» زن آبستنِ درمانده و تنهایی توصیف می‌شود که در خرابه‌ای دچار درد زایمان شده، و شوهرش برای آوردن کمک، به شهر رفته است. کبوتران با دیدن او تصمیم می‌گیرند که از جلدشان خارج شوند و به او کمک کنند. یکی از آنها ماما می‌شود و دو نفر دیگر وسایلی مانند رختخواب و غذا را فراهم می‌کنند. زن دختری می‌زاید و هریک از پریان تصمیم می‌گیرند که هدیه‌ای خارق‌العاده و شگفت به وی دهند. یکی از پریان کاری می‌کند که هرگاه دختر قدم بردارد، جای یک پای او خشت طلا، و جای پای دیگر خشت نقره شود؛ هدیۀ پری دوم این است که دختر هرگاه دستش را در آب بگذارد و تکان دهد، آن آب تبدیل به پنیر شود؛ و هدیۀ پری سوم نیز آن است که هرگاه دختر بخندد، دسته‌های گل محمدی از دهانش بیرون بریزد، و هر وقت گریه کند، از چشمانش دُر و گوهر بیرون بیاید. پریان پس از پایان کار، دوباره به جلد کبوتر رفته و از آنجا دور می‌شوند (همان، 1(2) / 57- 59). 
پریان گاه در جلد اسب ظاهر می‌شوند. مثلاً در روایتهای مختلف تیپ 314 آرنه ـ تامپسون که با نامهای متفاوتی مانند «کرّۀ دریایی» (الول ساتن، همان، 21-31؛ صبحی، 253-272؛ طباطبایی، 67- 98)، «کرۀ سیاه» (پزشکیان، 185-193؛ آزاده، 40-50؛ وکیلیان، 59- 69)، «اسب شاه پریان» (جعفری، قصه‌ها ... ، 74- 78)، «کرۀ ابر و باد» (روانی‌پور، 57-63)، «کرۀ هَولی» (علیمرادی، 153- 169) و جز اینها در ایران ثبت شده است، قهرمان افسانه کره‌‌اسبی دارد که او را از توطئه‌های زن‌پدر آگاه می‌کند و در صورت لزوم، می‌تواند او را بر پشت بگیرد و به پرواز درآید و به شهر یا کشوری دیگر ببرد. کره‌اسب همچنین در ادامۀ داستان، چند تار موی خود را به قهرمان می‌دهد که او می‌تواند با آتش‌زدن آنها در هنگام نیاز، کره‌اسب را احضار کند (الول ساتن، صبحی، همانجاها). 
پریانی که در جلد ماهی رفته‌اند، گاه نقش مادرانی مهربان و دلسوز را ایفا می‌کنند؛ مانند روایتهای مختلفی از تیپ A 510 آرنه ـ تامپسون که در جنوب ایران ثبت شده‌است. براساس این روایتها، دختری ــ که تحت ستم نامادری است ــ قرار است تعدادی ماهی را پاک کند. یکی از ماهیها به زبان می‌آید و از دختر می‌خواهد که او را در آب رها کند. دختر همین کار را می‌کند. در ادامه، ماهی با رفتارهای سحرآمیز و افسون‌گشاییهای خود مشکلات دختر را حل می‌کند و ویژگیهایی منحصربه‌فرد به دختر می‌بخشد که نتیجۀ آنها، به‌رغم خواستۀ نامادری، ازدواج دختر با پسر پاشاه است. 
نکات با اهمیت در این روایتها، در ارتباط با موضوع بحث، یکی تأکید بر زن‌بودن ماهی و دیگری تأکید بر رفتارهای سحرآمیز و افسون‌گشاییهای او ست. ماهی در همۀ این روایتها «ننه‌ماهی» خطاب می‌شود (جهازی، 165-167؛ رحمانیان، 94-95؛ روانی‌پور، 81-86). در یکی از روایتها، ماهی به دختر می‌گوید: «من ننه‌ماهی هستم. هر شب بـرای ماهیهای دریا قصه می‌گم. اگه منو بکشی، چی به تو می‌رسه، به غیر از اینکه ماهیها تو دریا در‌به‌در بشن و بیداری بزنه به کله‌شون و یکی یکی بمیرن؟ اما اگه منو نکشی، هر آرزویی داری برآورده می‌کنم. همچی که بیای کنار دریا و صدام بزنی ننه‌ماهی، حاضر می‌شم» (همو، 82-83). در برخی روایتهای ماه‌پیشونی (تیپ 480 آرنه ـ تامپسون)، ماهی‌ای با کارکردها و با لقب ننه‌ماهی وجود دارد (نادری، 104-111؛ لیراوی، 75-82). 
در برخی روایتها هم از پریانی دریایی سخن می‌رود که کارکرد برکت‌زایی دارند و با رفتارهایی سحرآمیز، به صیادان ماهی و مروارید کمک می‌کنند (جهازی، 299-301؛ روانی‌پور، 69-70). در برخی افسانه‌ها، ماهیان یاریگر، مردند، مانند برخی روایتهـای تیپ C507 آرنـه ـ تـامپسون (نک‍ : انجـوی، قصه‌هـا، 2 / 118-123، تمثیل ... ، 1 / 87-90). 
یکی دیگر از صورتهای جانوری پریانِ یاریگر در افسانه‌ها مار است. یاریگری پریان در این حالت، تفاوتی مهم با یاریگری آنها در اشکال پیشین دارد. در شکلهای پیشین، پریان خود در بسیاری موارد راه‌و‌چاه مسیر را به قهرمان نشان می‌دادند و شیوۀ حل مشکلات را به او می‌آموختند. افزون بر این، امکانات مناسبی نیز برایش فراهم می‌کردند. اما پریانی که در جلد مارند، فقط ابزار و ادوات سحر و افسون در اختیار قهرمان قرار می‌دهند و خودْ مستقیم و بی‌واسطه تغییری در زندگی او به وجود نمی‌آورند. مثلاً در برخی روایتـهای تیپ 560 آرنه ‌ـ تامپسون، قهرمان افسانه ماری سفید را از چنگال ماری سیاه نجات می‌دهد. سپس مشخص می‌شود که مار سفید دختر شاه پریان و مار سیاه غلام او بوده که قصد تجاوز به وی را داشته است. دختر شاه پریان قهرمان افسانه را نزد پدر خود می‌برد و شاه پریان نیز به پاس این خدمت، مهرۀ حضرت سلیمان را به قهرمان می‌بخشد. قهرمان می‌تواند با توسل به این مهره، هر آرزویی را متحقق کند (جهازی، 80-82). در برخی روایتها، مار سفید پسر شاه پریان یا شاه ماران است (انجوی، همان، 1(2) / 355؛ خزاعی، افسانه‌ها، 1 / 83-84؛ رسول‌زاده، 19-22). در روایتی دیگر، قهرمان افسانه ماری را از دست انسانی که می‌خواهد آن را بکشد، نجات می‌دهد و خود مار مهره را به قهرمان می‌دهد (پوراحمد، 217-220). 
بن‌مایۀ مبارزۀ مار سیاه و سفید و اینکه قهرمان مار سفید را نجات می‌دهد و در ازای آن، هدیه‌ای سحرآمیز دریافت می‌کند، در برخی دیگر از افسانه‌ها، ازجمله در تیپ 670 آرنه ـ تامپسون، یادگیری زبان حیوانات، تکرار شده است. از تیپ اخیر، روایتهای فراوانی در ادبیات کتبی و شفاهی ایران وجود دارد (نک‍ ‍: جعفری و وکیلیان، 176-182؛ نیز بلعمی، 2 / 938- 939). 

3. دیوان

دیوان برخلاف اینکه بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نیروی جادو در افسانه‌ها به شمار می‌آیند و ازاین‌رو دشمنان اصلی قهرمان‌اند، اما در وضعیتهایی خاص، دست از دشمنی با او برمی‌دارند، در خدمت وی درمی‌آیند و در نقش یاریگر، کارهایی در امتداد هدف قهرمان انجام می‌دهند. مهم‌ترین عاملی که باعث می‌شود دیوان خلاف میل و سرشت جادویی خود عمل کنند و رفتاری ضد جادویی انجام دهند، شکست آنها از قهرمان است. در افسانۀ «مرد ماهیگیر»، دیو سوگند یاد می‌کند چنانچه ماهیگیر او را از زندان حضرت سلیمان و خمرۀ مهر‌و‌موم شده که 900 سال است در آن به سر می‌برد، نجات دهد، ماهیگیر را به اوج فلک می‌رساند. ماهیگیر پس از سوگندهای سخت دیو، او را آزاد می‌کند. دیو ماهیهایی رنگین و منحصربه‌فرد در اختیار او قرار می‌دهد و افزون بر آن، چند تار موی خود را نیز به وی می‌سپارد که در صورت ضرورت، با آتش‌زدن آنها دوباره در خدمت صیاد حاضر شود. در ادامۀ داستان، دیو به شکل مردی جوان درمی‌آید و با افسون خود، شاهزادۀ سنگ‌شده و شهر جادو‌شده را که به دریا تبدیل شده بود، به حالت نخست و طبیعی برمی‌گرداند (انجوی، همان، 2 / 4-11؛ جعفری، روایتها ... ، 109-120). روایتی از این افسانه در شبهای سوم تا نهم هزارویک شب نیز آمده است (1 / 23-51). 
در روایتی از تیپ 707 آرنه ـ تامپسون، وقتی قهرمان به شیشۀ عمر دیو دست می‌یابد، دیو اظهار عجز می‌کند، تسلیم می‌شود و می‌گوید: «هر چه مطلب داری، روا می‌کنم». قهرمان از او می‌خواهد سوگند بخورد. او نیز «به نان‌و‌نمک پدر و شیر مادر» خود سوگند می‌خورد. قهرمان نیز از خُردکردن شیشۀ عمر او منصرف می‌شود. دیو پس از آن، با لشکری از یاران خود در خدمت قهرمان درمی‌آید و برای به دست آوردن آینۀ جهان‌نما ــ که در «مملکت حوریان و پریان» است ــ اقدام می‌کند (انجوی، همان، 1(2) / 182-184). دیو در برخی از روایتهای تیپ 465، پادشاه حسود، نیز به‌همین‌صورت عمل می‌کند (خزاعی، همان، 7 / 193-212؛ نادری و موحدی، 61-72). 
آنچه دربارۀ دیو و تغییر رفتار او گفته شد، کم‌و‌بیش در حماسۀ ملی ایران نیز دیده می‌شود. در شاهنامه، هنگامی که دیوان از تهمورث شکست می‌خورند و گروهی از آنها کشته و گروهی نیز «خسته و بسته و خوار» می‌شوند، از شاه زینهار می‌خواهند و می‌گویند: «ما را مکش تا یکی نوهنر» به تو بیاموزیم. تهمورث نیز به آنها زینهار می‌دهد. آنها نیز نوشتن را به تهمورث می‌آموزند (نک‍ ‍: فردوسی، 1 / 37). در جهانگیرنامه نیز وقتی جهانگیر دیو را به زمین می‌زند و دستانش را می‌بندد، دیو مجبور می‌شود با جهانگیر همراهی کند و راه مقابله با طلسم را به او بیاموزد (هراتی، 231 بب‍‌ ).
در برخی موارد نیز چنانچه قهرمان سراغ مادر دیوان برود و محبت او را جلب کند، می‌تواند دیوان را به خدمت خود درآورد و آنها را به یاریگر تبدیل کند. در روایتی از تیپ 550، به نام برادران حسود، قهرمان به توصیۀ پیری روشن‌ضمیر، سراغ ماده‌دیوی می‌رود و بی‌آنکه او متوجه شود، سینه‌اش را که از بزرگی به پشت افتاده است، می‌مکد. به‌همین‌سبب، ماده‌دیو نه‌فقط او را آزاد می‌کند، بلکه به پسران خود که 40 دیوند، می‌گوید که چون آدمیزاد سینۀ او را مکیده، بنابراین برادر آنها به شمار می‌رود و باید به او کمک کنند. دیوها نیز قهرمان را به برادری می‌پذیرند و به او برای دستیابی به ابزاری سحرآمیز که در سرزمین پریان است، یاری می‌رسانند (خزاعی، افسانه‌ها، 9 / 188-190). در روایتی از تیپ 403 نیز قهرمان باز از این روش بهره می‌گیرد. نکتۀ جالب توجه در روایت اخیر این است که ماده‌دیو پیش از آنکه قهرمان را به پسرانش نشان دهد، آنها را به سلیمان قسم می‌دهد که آزاری به قهرمان نرسانند (همان، 9 / 235- 238). 

4. سیمرغ

یکی دیگر از نیروهای یاریگر، سحرآمیز و افسون‌گشا در افسانه‌ها سیمرغ (ه‍ م) است. سیمرغ موجودی اسطوره‌ای است که در فرهنگ و ادب ایران، ازجمله در شاهنامه (ه‍ م) و برخی از منظومه‌های پهلوانی، مانند گرشاسب‌نامه، فرامرزنامه و زرین‌قبانامه (ه‍ م‌م) و نیز در ادبیات عرفانی بازتابهای فراوانی دارد (نک‍ : سلطانی، سراسر اثر). نقش این موجود نزد برخی‌ اندیشمندان، ازجمله سهروردی، تا حد «جلوۀ حق» ارتقا یافته است (یاحقی، 267- 268). 
این جایگاه باعث شده است که این موجود به‌عنوان نیرویی یاریگر و افسون‌گشا در افسانه‌های ایرانی نیز بازتاب یابد. در برخی افسانه‌ها، قهرمان صرفاً براساس راهنماییهای سیمرغ، ‌می‌تواند از موانع جادویی عبور کند (خزاعی، همان، 10 / 178- 179). در برخی روایتها نیز سیمرغ خود مستقیماً وسایلی را که در قلمرو قدرت دیوان است و قهرمان امکان دستیابی به آنها را ندارد، فراهم می‌کند (انجوی، قصه‌ها، 1(2) / 102-103)؛ گاه با توان افسون‌پژوهی خود، «سرا‌پرده و قشون» برای قهرمان تدارک می‌بیند (همان، 1 / 90)، یا قصری از خشت و طلا برای قهرمان می‌سازد (همان، 1(2) / 137- 139). بر دوش گرفتن قهرمان و انتقال او از دنیای زیرین به روی زمین، یا بردن او از شهری به شهر دیگر در زمانی اندک، از بن‌مایه‌های تکرار‌شونده دربارۀ این پرنده است (رحمانیان، 236-237؛ نادری، 64 بب‍‌‌ ). سیمرغ در روایتهای مختلف افسانه‌ها، به مانند سیمرغ شاهنامه، هنگامی‌که از قهرمان جدا می‌شود، پر خود را به او می‌دهد تا در مواقع ضروری با آتش‌زدن آن سیمرغ را احضار کند (همانجا؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، سیمرغ). 
مجموعۀ نیروهای سحرآمیز و افسون‌گشایی که از آنها یاد شد، نیروهایی قائم به ذات‌اند؛ یعنی خود تصمیم می‌گیرند که چه کاری انجام دهند. این ویژگی به گونه‌ای است که کار خیر را در ارتباط با قهرمان، و کار شر را در ارتباط با ضد قهرمان یا شریر انجام می‌دهند. مثلاً در یکی از روایتها، کبوتران یا همان پری‌زادان (نک‍ : مطالب پیشین) هنگامی‌که شریر یا ضد قهرمان زیر درخت نشسته است، به گونه‌ای گفت‌وگو می‌کنند که او تصمیم نادرست می‌گیرد و همین امر باعث نابینایی او می‌شود (رسول‌زاده، 73). این تفاوت برخورد با قهرمان و شریر در روایتهای متفاوت ماه‌پیشونی، تیپ 480، نیز دیده می‌شود. یاریگر با راهنمایی درست خود سبب شکل‌گیری ماه و ستاره بر پیشانی دختر مظلوم، و با راهنمایی غلط، باعث ایجاد دُم خر یا چیزی شبیه آن بر پیشانی شریر می‌شود. این ویژگی که در افسانه‌های ایرانی شرح داده شد، در جادوان، دیوان و افسون‌گشایانِ اوستا، متون پهلوی و شاهنامه نیز دیده می‌شود (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 

5. ابزار، ادوات و اشیاء

در افسانه‌ها از ابزار، ادوات و اشیاء فراوانی یاد شده است که خاصیت سحرآمیزی یا افسون‌کنندگی دارند و در مواردی نیز صرفاً علیه شخصیتهای جادو به کار می‌روند (نک‍ : دنبالۀ مقاله). این ابزار و اشیاء را به دو دستۀ کلی می‌توان تقسیم کرد: یکی آنچه منسوب به سلیمان پیامبر (ه‍ م) است و دستۀ دیگر، اشیائی که نسبتی با سلیمان ندارند. 

الف ـ اشیاء منسوب به سلیمان

اشیاء منسوب به سلیمان بسیار متنوع و فراوان‌اند و قهرمان به‌صورتهای مختلف، آنها را به دست می‌آورد: گاهی آنها را می‌خرد (نادری، 168؛ انجوی، قصه‌ها، 2 / 121-122؛ جعفری، قصه‌ها، 55-56؛ خزاعی، افسانه‌ها، 7 / 267- 268)، گاه آنها را در مقابل عمل نیک به عنوان پاداش می‌گیرد (آزاده، 47- 48؛ انجوی، همان، 1(2) / 355-356) و گاه نیز آنها را با فریب و نیرنگ به دست می‌آورد (نادری، 189-190؛ خزاعی، همان، 7 / 52-53). 
مهم‌ترین و پربسامدترین اشیاء سلیمانی و کارکرد آنها عبارت‌‌اند از: 
الف ـ 1. قالیچه، که خاصیت پرواز‌کردن دارد و قهرمان را در زمانی اندک، از شهری به شهر دیگر می‌برد (همانجا). در متون تاریخی و تفسیری، به بساط یا فرش حضرت سلیمان اشاره شده که او و لشکریانش بر آن می‌نشسته‌اند و او به باد فرمان می‌داده است که آنها را به نقاط دیگر ببرد (بلعمی، 1 / 396- 398؛ ترجمه ... ، 5 / 1229-1231). در یکی از اشعار دورۀ صفوی، به طور مشخص از قالیچۀ حضرت سلیمان یاد شده است که می‌تواند ناظر بر مفهوم فولکلوریک آن باشد (واله، 4 / 2176). 
الف ـ 2. سفـرۀ حضرت سلیمان، کـه با نـامهای دیگری مانند دیگ، انبان و کاسه نیز از آن یاد شده است، این ویژگی را دارد که به ارادۀ صاحب آن، هر نوع غذا و به هر میزان از آن را حاضر کند (خزاعی، همان، 1 / 200-201؛ انجوی، همانجا؛ رسول‌زاده، 10، 52؛ رحمانیان، 88- 89). 
الف ـ 3. کلاه حضرت سلیمان، کـه چنانچه خـود او یـا کسی دیگر آن را بر سر بگذارد، از چشمها ناپیدا می‌شود، اما خود می‌تواند دیگران را ببیند (حمزه‌نامه، 258؛ خزاعی، همان، 7 / 177- 178؛ نادری، 150-151). گاه این وسیلۀ نامرئی‌کننده سرمه‌ای است که به چشم می‌کشند (انجوی، همان، 2 / 157؛ صبحی، 81-82). در برخی متون گذشته نیز، به وسایل نامرئی‌کننده اشاره شده است. در قصۀ مهر و ماه نیز به مهره‌ای اشاره شده است که چنانچه بر بازو ببندند، نامرئی می‌شوند (ص 93). در عجایب المخلوقات قزوینی نیز از انگشتری یاد شده است که اگر کسی در انگشت کند، از چشم ناپیدا می‌شود (ص 367). در نوادر التبادر و در فصل «اندر عمل نیرنجات» نیز نقل شده است که چنانچه کسی دانۀ پنبه را در وضعیتی خاص و با آدابی معین خورد، از چشمها نامرئی می‌شود (دنیسری، 277). 
الف ـ 4. جام سلیمان (در پاره‌ای روایات، کاسه یا بادیه)، که چنانچه 3 یا 7 بار با آن روی مرده‌ای آب بریزند، مرده زنده می‌شود (جهازی، 126؛ انجوی، همان، 2 / 122؛ جعفری، همانجا؛ نادری، 168؛ خزاعی، همان، 7 / 267- 268). 
الف ـ 5. آینه، که هر چه نیت کنی، در آن می‌بینی (انجوی، همانجا). در برخی روایتها، به‌جای آینه، از کتابی یاد شده که همین کارکرد را دارد (انجوی، همان، 2 / 12-13؛ خزاعی، جعفری، همانجاها). به آینۀ اسکندری که کارکردی شبیه جام‌جم و جام کیخسرو (ه‍ م م) دارد، در برخی از متون گذشته نیز اشاره شده است (یاحقی، 254). 
الف ـ 6. انگشتر یا مهر حضرت سلیمان، که با آن هر آرزویی برآورده می‌شود (خزاعی، افسانه‌ها، 10 / 238- 239؛ انجوی، قصه‌ها، 2 / 54-55؛ جهازی، 81-85). به این مهر یا انگشتر در برخی روایتها، مهرۀ مارگفته می‌شود و شاه ماران نیز آن را به قهرمان می‌دهد (رسول‌زاده، 19-22؛ خزاعی، همان، 1 / 84). معمولاً این اشیاء و ادوات را صاحبان قدرت یا اشخاصی دیگر ــ که در این مـوارد معمـولاً افـرادی سـاده و زودبـاورنـد ــ از دست قهرمان می‌ربایند. قهرمان با مراجعه به شخص یاریگر که این وسایل را از او گرفته است، بوق یا نفیر یا صندوقی می‌گیرد که با دمیدن در آن یا خواندن وردی، انبوهی سربازِ گرز‌به‌دست بیرون می‌آیند و قهرمان با اتکا به آنها، اشیاء خود را پس می‌گیرد (نک‍ : انجوی، جهازی، همانجاها). همین موضوع مبین ویژگی مشترک و اساسی اشیاء سلیمانی است. این اشیاء و عناصر و حتى سپاهیانی که با نفیر حاضر می‌شوند، برخلاف شخصیتها و عناصر سحرآمیز ایرانی، قائم به ذات نیستند، یعنی در دست نیروهای شر همان کارکرد را دارند که در دست نیروهای خیر. در این زمینه، کاملاً مانند انگشتر حضرت سلیمان به شمار می‌آیند که کارکرد آن در دست سلیمان و دیو یکسان بود. فرد به‌کار‌برنده یا باید وردی بخواند یا شیء مورد نظر را به حضرت سلیمان قسم دهد (انجوی، همانجا). 

ب ـ اشیاء دیگر

در شمار فراوانی از افسانه‌های سحرآمیز، هنگامی که دیوان و جادوان قهرمان را تعقیب می‌کنند، قهرمان با انداختن اشیاء همراه خود، موانعی غیرقابل عبور در مسیر آنها ایجاد می‌کند. مثلاً در یکی از روایتهای تیپ 408، نارنج و ترنج، قهرمان با انداختن سوزن، مقداری آب و مقداری نمک، به ترتیب کوهی از سوزن، دریایی از آب و کوهی از نمک ایجاد می‌کند که باعث از بین رفتن دیو تعقیب‌کننده می‌شود (انجوی، همان، 1(2) / 410). در روایتی نیز که قابل مقایسه با تیپ B425 آرنه ـ تامپسون است، قهرمان یک عدد شانه، مقداری شیشه و چند عدد قلوه‌سنگ به پشت سر خود می‌ریزد و این اشیاء به ترتیب به توری بزرگ، صحرایی از تیغ و کوهی از سنگ تبدیل می‌شوند (افتخارزاده، 147؛ نیز برای نمونه‌های بیشتر و متنوع‌تر، نک‍ : غلام‌دوست، 33؛ انجوی، همان، 1 / 13، 3 / 91-92؛ خزاعی، افسانه‌ها، 1 / 267- 268؛ جعفری، دو روایت ... ، 103؛ بهرنگی، 157؛ درویشیان، 263-264). 

6. آب

آب نیز در افسانه‌های ایرانی خاصیت افسون‌کنندگی دارد. مثلاً در برخی روایتهای ماه‌پیشونی، تیپ 480، شست‌و‌شو با آب سفید باعث ایجاد ماه در پیشانی و ستاره در چانه، و شست‌و‌شو با آب زرد باعث ایجاد مار در پیشانی و عقرب در چانه می‌شود (صبحی، 234- 238؛ برای نمونه‌هایی دیگر، نک‍ ‍: بهرنگی، 172-173؛ نادری، 108- 109). در برخی روایتهای تیپ 450 نیز آبی وجود دارد که خوردن از آن باعث پیکرگردانی انسان به آهو می‌شود (انجوی، همان، 3 / 101-104). 

7. میوه‌های سحرآمیز

در افسانه‌ها، از میوه‌هایی یاد می‌شود که قدرت افسون‌گشایی دارند؛ مثلاً سیب (ه‍ م) در روایتهایی از تیپهایی B 302، 303، A315، L 425 و C 507، میوه‌ای آبستن‌کننده است (انجوی، قصه‌ها، 2 / 193، 3 / 87- 88، 171-172؛ همایونی، 39-40؛ الول ساتن، قصه‌ها، 61)؛ گاهی انار نیز چنین خاصیتی دارد (علیمرادی، 40). در روایتهای متفاوت تیپ 408، میوه‌هایی مانند نارنج، انار یا خیار (ه‍ م م) دخترانی زیبا‌رو در خود جای داده‌اند که قهرمان ابتدا باید ضمن سفر دور‌و‌دراز، و عبور از برخی موانع جادویی، میوه‌ها را از درخت جدا کند و سپس با آدابی خاص، دختران را از میوه‌ها دربیاورد (صبحی، 290؛ انجوی، همان، 1(2) / 387- 388، 415-416، 419-423؛ بهرنگی، 253-263). 

مقابله با جادو در داستانها و افسانه‌ها

جادوان و دیوان چون نیروی شر و اهریمنی محسوب می‌شوند و از نام یزدان هراس دارند، از‌این‌رو، نیروهای خیر و قهرمانان داستانها و افسانه‌ها برای مقابله با جادوان و دیوان، نام یزدان را بر زبان می‌رانند یا اینکه به گونه‌ای دیگر آن را به کار می‌برند. به این تفکر، یعنی تأثیر نام یزدان بر باطل‌کردن جادو در داستانهای حماسی و پهلوانی ایران، بارها اشاره شده است. در خان چهارم از هفت خان رستم، از زن جادویی یاد شده است که خود را «به‌ سان بهار» می‌آراید و «پر از رنگ و بوی» نزد رستم می‌آید. رستم که از هویت جادو آگاه نیست، جامی می به او می‌دهد و از «دادار نیکی دهش» یاد می‌کند. همان دم که رستم نام خدا را بر زبان می‌راند، چهرۀ زن جادو تغییر می‌کند و سیاه می‌شود (فردوسی، 2 / 29-31). در داستان دژ بهمن نیز هنگامی که به دستور کیخسرو نام یزدان را بر کاغذی می‌نویسند و به دیوار دژ که محل جادوان بوده است، آویزان می‌کنند، دیوار فرو می‌ریزد و هوا و آسمان دگرگون و «جهان چون روی زنگی سیاه» می‌شود (همو، 2 / 463-466)، یعنی همان وضعیتی که به هنگام کشته‌شدن دیوان و جادوان پیش می‌آید (نک‍ : مطالب پیشین). 
در سمک عیار نیز یکی از راههای مقابله با جادوان و طلسمات آنها، به کار بردن نام خداوند است. برای نمونه، فرخ‌روز با بر زبان راندن «نام بزرگ یزدان که از خضر پیغمبر آموخته بود»، از محاصرۀ آتش جادوان نجات می‌یابد (ارجانی، 5 / 500-501). در بخشی دیگر از داستان، خضر و الیاس «هر یکی نامی از نامهای یزدان» را به فرخ‌روز و سمک که گرفتار جادوان‌اند، می‌آموزند و آنها نیز با بر زبان راندن این نامها نجات می‌یابند (همو، 5 / 66-67). 
در داستانهای متأخرتر، مانند جهانگیرنامه، به‌جای نام یزدان، صورت اسلامی آن یعنی اسم اعظم آمده است (نک‍ : صفا، 328). در جهانگیرنامه، عابدی مسیحا‌نام اسم اعظم را به جهانگیر می‌دهد و می‌گوید چنانچه با جادو و سحر روبه‌رو شدی، این اسم را بخوان، جادو ناپدید می‌شود (هراتی، 217). در زرین‌قبانامه نیز به خواندن اسم اعظم برای باطل‌شدن جادو اشاره شده است (ص 681، 1214). در ابومسلم‌نامه آمده است که حیدعلیابادی، در خواب اسمی از حضرت آدم می‌آموزد و از جادو ایمن می‌شود (ابوطاهر، 3/352). در جامع الحکایات، یعقوب عزایم‌خوان نامهای خالق زمین و آسمان را بر زبان می‌راند و افسون جادوگران را باطل می‌کند (ص 120). در داراب‌نامه (1/680-681، 2/410-412) و فیروزشاه نامۀ (ص 232) بیغمی، عیاران ایرانی برای مقابله با جادوان و باطل‌کردن سحرشان، سوزن در دماغ آنها فرو می‌کنند. امروز نیز در میان مردم، برای مقابله با نیروهای شر مانند آل (ه‍ م)، و پیشگیری از آسیب‌رسانی آنها، قطعه‌ای آهن یا کارد فولادی نزد خود نگه می‌دارند.  
در افسانه‌ها یکی از راههای بی‌اثر کردن جادو، نظم بخشیدن به بی‌نظمیهای محل زندگی جادوان است. در برخی افسانه‌ها، هنگامی که قهرمان برای به دست آوردن وسیله‌ای که در طلسم جادوان است، به آن محل مراجعه می‌کند، با بی‌نظمیهایی روبه‌رو می‌شود که به توصیۀ یاریگران، باید به آنها نظم بخشد. مثلاً در برخی روایتهای تیپ 408، دختر نارنج و ترنج، قهرمان در مسیر چیدن نارنج، خر و سگ بسته‌ای را می‌بیند که در جلو سگ، علف، و در جلو خر، استخوان گذاشته‌اند. وی باید این بی‌نظمی را سامان دهد و جای علف و استخوان را عوض کند. در ادامه با دو در، یکی باز و دیگری بسته، مواجه می‌شود که باید در بسته را باز کند و در باز را ببندد (خزاعی، افسانه‌ها، 8 / 139-141). این بی‌نظمی در برخی روایتهای B 425، داماد حیوان، نیز دیده می‌شود (همو، زیباترین، 177- 178؛ نیز برای نمونه‌هایی دیگر از این‌گونه بی‌نظمیها، نک‍ : میرکاظمی، 99، 333؛ افتخارزاده، 147؛ تسلیمی، 2 / 187؛ امینی، 88؛ خزاعی، همان، 7 / 81-82؛ جهازی، 172). 
بعد از نظم‌بخشی، قهرمان با موفقیت کار خود را انجام می‌دهد و به هدف خود که برداشتن وسیله‌ای خاص است، دست می‌یابد. بی‌نظمیهای یاد‌شده با وارونگی کار دیوان در فرهنگ ایران باستان مطابق است؛ همان‌گونه که در شاهنامه نیز اکوان دیو برخلاف درخواست رستم، او را در دریا می‌اندازد (فردوسی، 3 / 292-293). در امثال فارسی نیز به وارونه‌بودن کار دیو اشاره شده است (دهخدا، 3 / 1176؛ ذوالفقاری، 2 / 1398). 
جادو در امثال: جادو و جادوگری در امثال زبان فارسی نیز کم‌و‌بیش بازتاب یافته است، مانند: اثر جادو خیلی باشد، 40 روز است؛ ای زن که جادو و جنبل می‌کنی، ماه نو آمد برو فکری به حال خود کن؛ با جادو و جنبل خوک از مزرعۀ ارزن بیرون نیاید؛ جادویی است که فیل شاه را می‌غلتاند (همو، 1 / 259، 425، 452، 735). 

سنگها و ویژگی‌ جادویی آنها

به باور مردم، برخی از سنگها و کانیها ویژگیهایی دارند که می‌توانند بر فرایند‌ها و پدیده‌های طبیعی مانند باد و باران، و نیز مناسبات فرد با اطرافیانش و همچنین روحیات انسانها تأثیرات معینی برجای گذارند. هم از این‌رو، چنین سنگهایی کارکردهایی متفاوت در فرهنگ مردم پیدا کرده‌اند. این کارکردها طیف وسیعی از زندگی اسرارآمیز انسانها را در بر می‌گیرد که برخی از آنها ناظر بر مقابله با جادو، نیروهای حامی جادو و اهداف جادو ست؛ به همین سبب، می‌توان آنها را در قلمرو مبحث جادو قرار داد. در برخی از کتابهای ویژۀ گوهرشناسی، مانند الجماهر فی معرفة الجواهر (تألیف: سدۀ 5 ق/ 11 م) ابوریحان بیرونی، جواهرنامۀ نظامی (تألیف: 592 ق/1196 م)، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی (سدۀ 7 ق/13 م)، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب (تألیف: 700 ق/1301 م) و نیز برخی کتابهای دیگر مانند نوادر التبادر لتحفة البهادر (تألیف: 669 ق/1271 م) و بحیره (سدۀ 11 ق/ 17 م) این کارکردها و نیز برخی حکایتهای مرتبط با آنها نقل شده است؛ ازجمله اینکه هرکس الماس با خود داشته باشد، از مکر دشمنان در امان خواهد بود و جادو بر او بی‌اثر باشد (ابوالقاسم، 82)، یا اینکه اگر کسی دائماً یاقوت با خود داشته باشد، در چشم مردم شکوه و هیبت خواهد داشت (نصیرالدین، 49) و هر حاجتی از کسی داشته باشد، برآورده می‌شود (ابوالقاسم، 36-37). برای فیروزه، زمرد، لعل و عقیق و برخی سنگهای دیگر نیز خواصی مشابه قائل شده‌اند (همو، 55، 64، 73، 132-133؛ نصیرالدین، 59-60؛ محمد بن ابی البرکات، 106-107). در کنار این سنگهای قیمتی که کاربرد اصلی آنها در ساخت زیور‌آلات است، به سنگهای دیگری با خاصیت جادویی نیز اشاره شده است؛ مانند سنگ باران که اعراب به آن حجرالمطر می‌گویند. در بیشتر کتابها آمده است که اگر این سنگ را در آب قرار دهند، باران می‌آید (دنیسری، 163؛ فزونی، 476). اما نکتۀ مربوط به جادو مطلبی است که در عرایس الجواهر، به‌شرح، و در جواهرنامۀ نظامی، به‌اختصار نقل شده است. در عرایس الجواهر آمده است که گویند این سنگها بی‌افسون و عزایم تأثیری ندارند. افرادی خاص به این افسونها آشنایی دارند. آنهایی که مهارت فراوان دارند، می‌توانند در هر فصلی از سال، به واسطۀ این سنگها باران، برف، تگرگ، باد و سرما به وجود آورند، «به درجه‌ای که اگر مثلاً خواهند در یک موضع در یک طرف برف و باران می‌آرند و در دیگر طرف آفتاب و هوای صافی و خوش باشد» (ابوالقاسم، 171-172؛ نیز برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نک‍ : ه‍ د، باران‌خواهی). در داستانهای ادب عامه نیز از سنگهایی یاد شده است که خواصی ضدجادویی دارند؛ مثلاً در «جنیدنامه»، یکی از جادوان، که به دست جنید توبه کرده است، چند پاره سنگ به او می‌دهد که خاصیت طلسم‌شکنی دارند (ص 419). در برخی روایتهای تیپ 303، دوقلوها و نشانۀ تقدیر، سنگهایی توصیف شده‌اند که با غلتیدن در کنار قهرمان، او را از خطرات راه و نیز هویت جادو آگاه می‌کنند (انجوی، قصه‌ها، 3/97- 98). به مهره‌هایی با همین کارکردها در برخی از متون پهلوی نیز اشاره شده است. در روایت پهلوی به شمار فراوانی مهره با کارکردهای مختلف، ازجمله جلب محبت، و آسیب‌رساندن یا کم‌کردن آب چاه، چشمه و قنات اشاره شده است؛ در یک مورد مشخص آمده است که اگر کسی مهرۀ آسمانگون همراه داشته باشد، دیوان و دروجان نمی‌توانند به او آسیبی برسانند (ص 81-82).

مآخذ

آزاده، حسین، قصه‌های فارس، شیراز، 1380 ش؛ ابوطاهر طرسوسی، ابومسلم‌نامه، به کوشش حسین اسماعیلی، تهران، 1380 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ افتخارزاده، افسانه، قصه‌های بلوچی، تهران، 1388 ش؛ الول ساتن، ل. پ.، توپوزقلی‌میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ همو، قصه‌های مشدی گلین‌خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امینی، امیرقلی، سی‌افسانه، تهران، هنرهای زیبای کشور؛ انجوی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ همو، قصه‌های ایرانی، تهران، 1352- 1359 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ‌نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1374 ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، افسانه‌هـای آذربایجـان، تهـران، 1379 ش؛ بیغمـی، محمد، داراب‌نـامه، به کـوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1391 ش؛ همو، فیروزشاه نامه، به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، 1388 ش؛ پزشکیان، محسن، قصه‌های مردم کازرون، به کوشش عبدالنبی سلامی، تهران، 1383 ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، افسانه‌های گیلان، تهران، 1380 ش؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1356 ش؛ تسلیمی، علی، بررسی و طبقه‌بندی افسانه‌های مردم گیلان، رشت، 1390 ش؛ جامع الحکایات، به کوشش محمد جعفری (‌قنواتی)، تهران، 1391 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، دو روایت از سلیم جواهری، تهران، 1387 ش؛ همو، روایتهای شفاهی هزار‌و‌یک‌شب، تهران، 1384 ش؛ همو، قصه‌ها و افسانه‌هایی از گوشه‌و‌کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ همو و احمد وکیلیان، مثنوی و مردم (روایتهای شفاهی قصه‌های مثنوی)، تهران، 1393 ش؛ «جنیدنامه»، به روایت ابوحفص کوفی، همراه ابومسلم‌نامه، ج 1 (نک‍ : ابوطاهر طرسوسی)؛ جهازی، ناهید، افسانه‌های جنوب (بوشهر)، تهران، 1381 ش؛ حمزه‌نامه، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1362 ش؛ خدیش، پگاه، ریخت‌شناسی افسانه‌های جادویی، تهران، 1387 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1378-1385 ش؛ همو، زیباترین افسانه‌ها، پریان، مشهد، 1383 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف، افسانه‌‌ها، نمایشنامه‌ها و بازیهای کردی، تهران، 1380 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رحمانیان، داریوش، افسانه‌های لری، تهران، 1379 ش؛ رسول‌زاده، میکائیل، افسانه‌های بزقوش، زنجان، 1387 ش؛ روانی‌پور، منیرو، باورها و افسانه‌های جنوب، تهران، 1369 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ زرین‌قبانامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1393 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانه‌های اشکور بالا، تهران، 1352 ش؛ سعیدی، سهراب، قصه‌ها و افسانه‌های مردم هرمزگان، قم، 1386 ش؛ سلطانی گردفرامرزی، علی، سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران، تهران، 1372 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377 ش، حرف «الف»، دفتر اول؛ صبحی مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌ها، مشهد، 1385 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1352 ش؛ طباطبایی، لسان‌الحق، حوض توتیا، تهران، 1390 ش؛ علیمرادی، منصور، مرد رودباری و دختر بازرگان، کرمان، 1392 ش؛ عمادی، اسدالله، افسانه‌های مرم مازنداران، ساری، 1382 ش؛ غلام‌دوست، هادی، افسانه‌های افشار، تهران، 1386 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فزونی استرابادی، محمود، بحیره، تهران، 1328 ق؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ قصۀ مهر و ماه، به کوشش محمدحسین اسلام‌پناه، تهران، 1389 ش؛ کوهی کرمانی، حسین، پانزده افسانه از افسانه‌های روستایی ایران، تهران، 1348 ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ لیراوی، الله‌کرم، قصه‌های زیبای جنوب، قم، 1391 ش؛ لیموچی، کتایون، افسانه‌های مردم بختیاری، تهران، 1385 ش؛ محمد بن ابی البرکات نیشابوری، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول‌ دریاگشت، تهران، 1383 ش؛ میرکاظمی، حسین، افسانه‌های دیار همیشه بهار، تهران، 1374 ش؛ میهن‌دوست، محسن، سمندر چل‌گیس، تهران، 1352 ش؛ نادری، افشین، نمونه‌هایی از قصه‌های مردم ایران، تهران، 1383 ش؛ همو و سعید موحدی، شوقات (متلها و قصه‌های مردم استان مرکزی)، تهران، 1380 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ واله داغستانی، علیقلی، ریاض الشعراء، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1384 ش؛ وکیلیان، احمد، قصه‌های مردم، تهران، 1379 ش؛ هراتی، ابوالقاسم، جهانگیرنامه، به کوشش ضیاء‌الدین سجادی، تهران، 1380 ش؛ هزار و یک شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1316 ش؛ همایونی، صادق، افسانه‌های ایرانی، شیراز، 1372 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر، تهران، 1369 ش؛ نیز: 

Friedl, E., Folk Tales from a Persian Tribe, Dortmund, 2007. 
محمد جعفری (قنواتی)
 

صفحه 1 از7

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: