صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / علوم غریبه / جادو /

فهرست مطالب

جادو


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

یکی دیگر از انواع طلسمهایی که به‌ویژه در افسانه‌های شفاهی پربسامد است، تبدیل‌کردن انسان به سنگ است. در افسانۀ مشهور دیو و ماهیگیر، که افزون بر هزار‌و‌یک‌شب، در روایتهای شفاهی نیز آمده است، غلامی جادو، کاسۀ آبی را که به آن افسون خوانده بوده‌اند، بر جوانی می‌ریزد. جوان از کمر تا انگشت پا سنگ می‌شود. برای باطل‌کردن جادو غلام را می‌کشند، جگر او را می‌سوزانند و خاکسترش را به جوان سنگ‌شده می‌مالند تا به حالت نخست برگردد (انجوی، 2 / 4-10؛ جعفری، روایتها، 109-120؛ هزار‌و‌یک‌شب، 1 / 23 بب‍‌ ).
این نوع باطل‌کردن جادو یادآور داستان رستم و دیو سپید است. رستم پس از کشتن دیو سپید، جگر او را در‌می‌آورد و به چشمان کاووس و پهلوانان ایران می‌مالد تا روشنایی خود را بازیابند (فردوسی، 2 / 43-44؛ برای روایتی دیگر از این داستان، نک‍ : گردیزی، 9-10). در افسانه‌ای دیگر، پادشاهی ضمن وصیت به 3 پسرش، آنها را از انجام‌دادن کاری نهی می‌کند. دو پسر بزرگ‌تر برخلاف وصیت عمل می‌کنند و به دست دختری جادو سنگ می‌شوند. برادر کوچک‌تر از طریق گفت‌وگوی پریانی که در جلد کبوترند، از چگونگی باطل‌کردن سحر آگاه می‌شود. دختر جادو مجبور می‌شود که نه‌فقط پسران پادشاه، بلکه دیگرانی را که سنگ کرده است، به حالت اول برگرداند (الول‌ساتن، 80- 89). 
شبیه همین بن‌مایه در روایتی از افسانۀ مرغ سعادت و دو برادر نیز آمده است (نک‍ : آرنه ـ تامپسون، تیپ 567؛ نیز جعفری، قصه‌ها ... ، 63-73). براساس روایتی از افسانۀ برادران دوقلو و نشانۀ سرنوشت (نک‍ : آرنه ـ تامپسون، تیپ 303)، درویشی جادو به بهانه‌های مختلف اشخاصی را به محل سکونت خود می‌برد و به سنگ تبدیل می‌کند، اما در ادامۀ کار، شاهزادۀ جوانی پیش از آنکه به سنگ تبدیل شود، به طریقی سحرآمیز، از راز درویش آگاه می‌گردد و درویش را از میان بر‌می‌دارد. در همان زمان، همۀ اشخاصی که به سنگ تبدیل شده‌اند، به حالت نخست خود برمی‌گردند (انجوی، 3 / 88-91؛ برای مصداقهای دیگری از بن‌مایۀ سنگ‌شدن، نک‍ : مارتسلف، 138- 139). 
در برخی از انواع طلسمها، جادو قربانی خود را با وسایلی بسیار ساده، مانند موی ‌سر، می‌بندد یا با خواندن افسونی، او را در موقعیتی قرار می‌دهد که امکان حرکت و فعالیت نتیجه‌بخش از او سلب، یا اینکه ارتباط او با دنیای خارج قطع می‌شود. زردۀ جادو با موی بدن خود فیروز شاه را می‌بندد. هیچ خنجری بر این مو کارگر نیست، الماس آن را نمی‌برد و به آتش هم نمی‌سوزد. فقط با آب مخصوص موجود که در شیشۀ سفیدی که از آنِ زردۀ جادو ست، می‌توان این طلسم را بازکرد (بیغمی، داراب‌نامه، 1 / 226-230). جادویی دیگر پهلوانان ایران را در جایی زندانی می‌کند و با افسون خاص باعث می‌شود که آنها توانایی هیچ حرکتی را نداشته باشند. یکی از عیاران مهره‌ای افسون‌گشا را ــ که از ابزارهای خاص زن جادو ست ــ بر دست و پای پهلوانان می‌مالد و آنها توانایی خود را باز‌می‌یابند (همان، 1 / 680). 
در سمک عیار، قبط پری که خود را به شکل کلاغی در‌آورده است، نخست، بالهای خود را پیرامون فرخ‌روز بر زمین می‌کشد و سپس پرواز می‌کند. در اندک زمانی، اطراف فرخ‌روز دیواری بلند پدید می‌آید و او در آن زندانی می‌شود؛ صدایش به آن سوی دیوار نمی‌رسد و توان حرکت را نیز از دست می‌دهد، به‌گونه‌ای که فکر می‌کند «او را به هزار زنجیر بسته‌اند». قبط پری در نقطه‌ای دیگر سمک عیار را می‌یابد، افسونی می‌خواند و بر وی می‌دمد. سمک نیز سست می‌شود، «گویی هزار من بار بر اندام» او انداخته باشند. پس از آن، قبط پری سمک را به دست یکی از یاران خود می‌دهد تا نزد فرخ‌روز ببرد. فرخ‌روز در طلسم به درگاه خداوند ناله و مناجات می‌کند. به دنبال آن، خضر و الیاس بر او ظاهر می‌شوند. هر‌یک از آنها نامی از نامهای یزدان به فرخ‌روز و سمک می‌آموزند. این دو نیز به محض آنکه نامهای یزدان را بر زبان جاری می‌کنند و بر خود باد می‌دمند، طلسم باطل و حصار ناپدید می‌شود (ارجانی، 5 / 23-67). در بخشهایی دیگر از سمک عیار و نیز در امیر ارسلان نامدار و یکی از روایتهای حسین کرد شبستری، نمونه‌های فراوانی از این نوع طلسمها وجود دارد (نک‍ : عزیزی‌فر، 91- 98). 
گاهی اوقات جادوان برای نگهداری قربانیان خود، طلسمهای پیچیده‌تری شامل چند مرحله یا منزل فراهم می‌کنند که از آن جمله می‌توان به طلسم هفت‌منظر در زرین‌قبانامه اشاره کرد. این طلسم ساخته و پرداختۀ سیماب جادو ست که در آن، شماری از فرزندان و نوادگان رستم را قرار داده است. هفت‌منظر در‌حقیقت مجموعه‌ای از 7 طلسم است؛ یعنی در هر منظر یک طلسم وجود دارد. هر‌یک از منظرها منسوب به سیاره‌ای است و رنگی خاص دارد. باطل‌کردن این طلسم کمی پیچیده است. زال از کیخسرو می‌خواهد که چاره‌ای بیندیشد. کیخسرو به درگاه خداوند ناله و مناجات می‌کند. پس از آن، سروش بر وی ظاهر می‌شود و می‌گوید که رستم باید نزد عابدی در دماوند برود و از او راه باطل‌کردن هفت‌منظر را بپرسد و خود این کار به پایان برساند. رستم این کار را انجام می‌دهد و از هفت‌منظر عبور می‌کند. در هر منظر، ضمن آنکه حادثه‌ای برایش پیش می‌آید، یکی از جادوان را از میان بر‌می‌دارد. او در پایان هفت‌منظر، با کشتن سیماب جادو، فرزندان و نوادگان خود را نجات می‌دهد (ص 1207 بب‍ ؛ نیز نک‍ : طومار، 774-775).
 

در داستانهای ایرانی، از طلسمهای هفت‌مرحله‌ای دیگری نیز یاد شده است، مانند طلسم جنیدنامه که از آن با عنوان هفت‌خان سید جنید یاد شده، و شامل اینها ست: آتشی که از زمین تا آسمان شعله می‌زند؛ کوهی که سر به آسمان کشیده است؛ صحرایی پر از زنبورهایی که هر‌یک اندازۀ گنجشکی است: «اگر ده‌هزار فیل آنجا رسیدی، همه را در یک ساعت بخوردندی»؛ سرزمین غادقۀ جادو که استاد جادوان به شمار می‌رود؛ صحرایی که بادی تند در آن می‌وزد، «بادی که اگر هزار ژنده‌فیل آنجا بودی، همه را بربودی»؛ کوه آتش؛ و سرانجام دریایی معلق از هوا آویخته که یک سر آن در زمین بود. سید جنید را در این سفر شیروانۀ جادو، که به دست خود او مسلمان شده است، همراهی می‌کند و هم او ست که بیشتر طلسمها را با بهره‌گیری از تواناییهای خود باطل می‌کند (ابوطاهر، ابومسلم‌نامه، 1 / 421-425). شیرویه نیز برای نجات محبوبه‌اش، سیمین‌عذار، طلسمی هفت‌مرحله‌ای را باطل می‌کند (شیرویه ... ، 303-306). 
یکی از پژوهشگران ضمن مقایسۀ این‌گونه طلسمها، به‌ویژه طلسم هفت‌منظر با هفت‌خان رستم، می‌نویسد: تفاوت این روایتها با هفت‌خانهای رستم و اسفندیار و بسیاری دیگر از روایات ایرانی، این است که پهلوان در روایتهایی مانند هفت‌منظر با خطرها و دشواریهایی رو‌به‌رو می‌شود که محصول طلسم و افسون است و با دشواریهای موجود در هفت‌خان که غالباً نبردهای تن‌به‌تن پهلوانان با ددان و پتیارگان است، تفاوت دارد. پهلوان در طلسمها با نیروی باطل‌السحر، با افسونها مقابله می‌کند، اما در هفت‌خان، بیشتر به زور بازوی خود متکی است (آیدنلو، مقدمه ... ، 165، «هفت‌خان ... »، 6). 
اگر‌چه مقایسۀ کلی داستانهای هفت‌طلسم با هفت‌خانهای رستم و اسفندیار مؤید نتیجه‌گیری یاد‌شده است، اما در میان داستانهای پهلوانی، «هفت‌خان»هایی وجود دارد که بخشی از موانع آنها مبتنی بر سحر و افسون است. بخشی از چاره‌جوییهای پهلوان نیز تنها با کمک نیروها و عناصر افسون‌گشا به نتیجه می‌رسد، مانند هفت‌خان جهان‌بخش و هفت‌خان فرامرز، که در طومارهای نقالی به‌شرح آمده‌اند. جهـان‌بخش در خـان دوم ــ در برخـی روایتهـا در خان سوم ــ به بیابان سوزانی می‌رسد که «فیل پای خود را بر زمین نتوانست نهاد». پیری نورانی اسم اعظم را به او می‌آموزد. او نیز با بر زبان آوردن اسم اعظم و دمیدن بر خود، آتش و گرما را از خود و همراهش، گستهم، دور می‌کند (طومار، 741-742؛ نیز نک‍ : هفت‌لشکر، 413). جهان‌بخش در خـان پنجم ــ در برخی روایتها در خان ششم ــ با مجموعه‌ای از موانع رو‌به‌رو می‌شود که همه مبتنی بر سحر و افسون است؛ برای نمونه، جادوانی ریسمان به دست که ریسمانها را به مار تبدیل می‌کنند، یا جادویی که خود را به شکل پیری در‌آورده است و جهان‌بخش را به خوردن کباب دعوت می‌کند، یا بارش سیل‌آسای باران که آب را تا بالای کوه می‌رساند. همۀ این موانع را جهان‌بخش با یاری لوحی که راههای افسون‌گشایی روی آنها نقش بسته است، برطرف می‌کند (طومار، 746- 748؛ نیز نک‍ : هفت لشکر، 417- 419). 
نکتۀ جالب اینکه در یکی از طومارها، حتى چگونگی دستیابی جهان‌بخش به لوح نیز حالتی سحرآمیز دارد؛ بدین صورت که پلنگی به جهان‌بخش حمله می‌کند. در همان زمان، این ندا به گوش او می‌رسد که «این پلنگ را به عمود نرم کن! لوحی در سینۀ او ست؛ بیرون بیار! هر‌چه در لوح نوشته است، عمل نما! کل این طلسم است!» (همان، 417). وضعیت هفت‌خان فرامرز هم کم‌و‌بیش به همین صورت است. در خان اول پری‌زادی به او کمک می‌کند تا در تاریکی شب راه را پیدا کند، و در خان دوم با موانع سحرآمیز روبه‌رو می‌شود که با یادکردن اسم اعظم، عامل سحر را از پا در‌می‌آورد. موانع خانهای چهارم و پنجم نیز سحرآمیزند، هر‌چند وی این موانع را با زور بازو برطرف می‌کند (طومار، 605-611). 
پیش از پایان‌بردن این بحث، باید به این نکته اشاره کرد که پس از شکسته‌شدن طلسم، که هم‌زمان با نابودی جادو ست، برای مدتی فضای پیرامون طلسم تیره و تار می‌شود و صداهایی سهمگین به گوش می‌رسد، به‌گونه‌ای که همه را دچار بیم و هراس می‌کند. در طلسم هفت‌منظر پس از آنکه رستم سیماب جادو را از پای در‌می‌آورد، از پیکر جادو دودی بلند می‌شود که روز مانند شب تیره و سیاه می‌شود و هیاهو تا به آسمان می‌رسد. به گفتۀ راوی: «سه ساعت جهان بُد سراسر سیاه / که نه هور بود و نه تابنده ماه»؛ پس از آن، هوا آرام می‌شود (زرین‌قبانامه، 1238). 
هنگام کشتن جادوان و دیوان نیز وضعیتی مشابه آنچه شرح داده شد، پیش می‌‌آید؛ به میزانی که طلسم پیچیده‌تر، یا مرتبۀ جادو در میان جادوان بالاتر باشد، شدت نابسامانی ایجاد‌شده بیشتر خواهد بود. این بن‌مایه در میان همۀ داستانهای ایرانی، از متقدم تا متأخر، تکرار شده است (نک‍ : بیغمی، داراب‌نامه، 1 / 744-745؛ هراتی، 235؛ سعیدی، مصطفى، 2 / 912). در شاهنامه نیز هنگامی که اسفندیار در خان چهارم زن جادو را می‌کشد، باد و گرد سیاهی آسمان را تیره می‌کند، به‌گونه‌ای که خورشید دیده نمی‌شود (فردوسی، 5 / 239). 
افزون ‌بر این مصداق، داستان دیگری در شاهنامه هست که به طلسمهای یادشده شباهت فراوانی دارد و آن داستان دژ بهمن است. براساس این داستان، بر سر جانشینی کاووس، میان پهلوانان و شاهزادگان ایران اختلاف پیش می‌آید. برخی فریبرز، و برخی کیخسرو را پیشنهاد می‌کنند. قرار می‌شود هر‌کس دژ بهمن را فتح کند، پادشاه ایران شود؛ دژ بهمن در دست اهریمنان است و موبدان آنجا جایگاهی ندارند. فریبرز به همراه توس به آنجا لشکر می‌کشد، اما همین‌که آنها به نزدیکی دژ می‌رسند، زمین مانند آتش می‌شود، به‌گونه‌ای که تاب گرما را نمی‌آورند ‌و پس از یک هفته بر‌می‌گردند. پس از آن، کیخسرو به همراه گیو به آنجا می‌رود و با نام یزدان، دژ را به‌راحتی فتح می‌کند. آن‌گاه، «جهان چون روی زنگی» سیاه می‌شود، ابری پدید می‌آید که باعث بارش تگرگ می‌شود. سپس تیرگی ناپدید می‌گردد (همو، 2 / 465-466). 

طلسم گنج یا گنجهای طلسم‌شده

در بسیاری از داستانهای ادب عامه، از طلسمهایی سخن رفته که برای نگهداری گنجهای پادشاهان بزرگ ایجاد شده است. این طلسمها معمولاً نام یکی از شخصیتهای اسطوره‌ای یا تاریخی را بر خود دارند، مانند طلسم فریدونی، طلسم جمشید، سلیمان، طهمورث و جز اینها. این طلسمها را شخصیتی که طلسم به نام او ست، ایجاد کرده، و هم او نام شخصیتی را که باید طلسم را بگشاید، مشخص کرده است. چنانچه شخصی غیر از فرد معین‌شده، قصد گشایش طلسم را داشته باشد، یا نمی‌تواند به طلسم نزدیک شود، یا اینکه در طلسم می‌ماند و از بین می‌رود. در همۀ داستانهایی که از چنین طلسمهایی سخن گفته‌اند، طلسم‌گشا قهرمان داستان است؛ برای نمونه، در برزونامۀ نقالی، طلسم فریدون به دست برزو (نک‍ : هفت‌لشکر، 366 بب‍ ؛ سعیدی، مصطفى 2 / 909-911)، طلسم جم شهریار در جهانگیرنامه به دست جهانگیر (نک‍ : هراتی، 223 بب‍‌ )، و طلسم سلیمان نبی در داستان فیروز شاه‌ به دست فیروز شاه گشاده می‌شود. 
یکی از مشروح‌ترین و مفصل‌ترین توصیفات از این‌گونه طلسم و نیز چگونگی گشودن آن، در داستان اخیر آمده است. براساس این روایت، سلیمان نبی در جزیره‌ای نزدیک اسکندریه طلسمی ساخته، و در آن گنجی نهاده است. بخاری پیرامون جزیره وجود دارد؛ هر‌کسی که به جزیره نزدیک شود، مانند مغناطیس به درون بخار کشیده می‌شود و برنمی‌گردد. شبهای چهارشنبه جزیره روشن می‌شود و گروهی پری‌زاد به رقص و دف و پای‌کوبی می‌پردازند. با روشن‌شدن هوا جزیره تاریک می‌شود. روی پوست آهویی به زبان یونانی قدیم نوشته بوده که گشایندۀ طلسم فیروز شاه است. این نوشته را تا پیش از آمدن سپاه ایران به آنجا، کسی نمی‌توانسته بخواند. پس از آنکه وزیر ایران نوشته را می‌خواند، فیروز شاه به جزیره می‌رود و با بر زبان راندن اسم اعظم، طلسم را می‌گشاید و گنج را تصاحب می‌کند (بیغمی، داراب‌نامه، 1 / 728- 749). 
در همۀ این‌گونه طلسمها، لوحی وجود دارد و سخنانی از زبان صاحب طلسم روی آن نوشته شده که معمولاً شامل دو بخش است: یکی با مضمون تعلیمی در مذمت مال و ثروت و بی‌وفایی دنیا، و دیگری راه و نقشۀ باطل‌کردن مرحله‌به‌مرحلۀ طلسم. گاهی نیز پیری به جای لوح این مطلب را به گشایندۀ طلسم می‌گوید (نک‍ : سعیدی، مصطفى، همانجا؛ هفت‌لشکر، 375-381). در این طلسمها نیز مانند طلسمهای پیشین، پس از گشایش طلسم نابسامانی جوی به وجود می‌آید (نک‍ : همانجاها). 

مآخذ

آیدنلو، سجاد، مقدمه بر زرین‌قبانامه (هم‍‌ )؛ همو، «هفت‌خان پهلوان»، مجلۀ ادب و زبان فارسی، کرمان، 1388 ش، شم‍ 26؛ ابن‌حسام قهستانی، محمد، تازیان‌نامۀ پارسی (خلاصۀ خاوران‌نامه)، به کوشش حمیدالله مرادی، تهران، 1380 ش؛ ابوطاهر طرسوسی، ابومسلم‌نامه، به کوشش حسین اسماعیلی، تهران، 1380 ش؛ همو، داراب‌نامه، به‌کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1389 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1347-1363 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ اسکندرنامه (از فرنگ تا هندوستان)، منسوب به منوچهر خان حکیم، به کوشش علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1388 ش؛ الول ساتن، ل. پ.، قصه‌های مشدی گلین خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصه‌های ایرانی، تهران، 1353-1355 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ ایرانشاه ابن ابی‌الخیر، بهمن‌نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370 ش؛ باقی‌محمد بن یوسف، اسکندرنامه (روایت آسیای میانه)، به کوشش حسین اسماعیلی، تهران، 1392 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، افسانه‌های آذربایجان، تهران، 1379 ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1391 ش؛ همو، فیروزشاه‌نامه، به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، 1388 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، 1383 ش؛ جامع‌ الحکایات، نسخۀ آستان قدس رضوی، به کوشش پگاه خدیش و محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1390 ش؛ جامع الحکایات، نسخۀ کتابخانۀ گنج‌بخش پاکستان، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1391 ش؛ جانب‌اللٰهی، سعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1390 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، تحقیقات میدانی؛ همو، قصه‌ها و افسانه‌هایی از گوشه‌و‌کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ همو، روایتهای شفاهی هزارویک‌شب، تهران، 1384 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاسب طبری، محمد، تحفة الغرائب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1391 ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش منصور موحد‌زاده، تهران، 1370 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1354 ش، ج 5؛ حکایات شاه عباس (روایتی از حسین کرد شبستری)، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ ملی ایران، شم‍‌ 660‘2؛ خاقانی ‌‌شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خاورنامه (از سلسله افسانه‌های شیرین شرقی)، تهران، 1329 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1380 ش؛ همو، زیباترین افسانه‌ها (پریان)، مشهد، 1383 ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، سام‌نامه، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، 1319 ش؛ داوودی حموله، ثریا، «باورهای مردم بختیاری دربارۀ زن و کودک»، کتاب خوزستان، تهران، 1383 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ رحمانیان، داریوش، افسانه‌های لری، تهران، 1379 ش؛ رستگار فسایی، منصور، پیکرگردانی در اساطیر، تهران، 1383 ش؛ زرین‌قبانامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1393 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانه‌های اشکور بالا، تهران، 1352 ش؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1355 ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1390 ش؛ سرکاراتی، بهمن، سایه‌های شکار‌شده، تهران، 1378 ش؛ سعیدی، سهراب، قصه‌ها و افسانه‌های مردم هرمزگان، قم، 1386 ش؛ سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1393 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ شیرویۀ نامدار، به کوشش علیرضا سیف‌الدینی، تهران، 1384 ش؛ صبحی مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌ها، به کوشش حمیدرضا خزاعی، مشهد، 1385 ش؛ صداقت‌نژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1375 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ عارف، محمد، کمیجان، سرزمین شگفت‌انگیز تاتها و مادها، تهران، 1391 ش؛ عزیزی‌فر، امیرعباس، «بررسی طلسم و طلسم‌گشایی در قصه‌های عامیانۀ فارسی»، پژوهشهای زبان و ادب فارسی، تهران، 1392 ش، شم‍ 17؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1387 ش؛ فاضلی شهربابکی، افسر، کشک و تغار، کرمان، 1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1335 ش؛ فرهنگ مردم لرستان، به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی و سعید شادابی، تهران، 1377 ش؛ فسایی، حسن، فارس‌نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367 ش؛ قرآن کریم؛ قصۀ حسین کرد شبستری، به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، 1388 ش؛ قصۀ مهر و ماه، به کوشش محمد‌حسین اسلام‌پناه، تهران، 1389 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کسراییان، نصرالله و زیبا عرشی، ترکمنهای ایران، تهران، 1370 ش؛ کوهی کرمانی، حسین، پانزده افسانه از افسانه‌های روستایی ایران، تهران، 1348 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ مارتسُلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مختاری غزنوی، عثمان، شهریارنامه، به کوشش غلامحسین بیگدلی، تهران، 1358 ش؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حَیَوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم مازندران، آمل، 1384 ش؛ مهدوی‌فر، سعید، «در باب بیتی از منطق الطیر»، کتاب ماه ادبیات، تهران، 1392 ش، شم‍ 81؛ مهیار، عباس، باید‌ها و نباید‌ها در باورهای مردم توفارقان، تهران، 1392 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش جمشید کیا‌نفر، تهران، 1385 ش؛ میرکاظمی، حسین، افسانه‌های دیار همیشه‌بهار، تهران، 1374 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نظامی گنجوی، کلیات خمسه، تهران، 1384 ش؛ نقیب‌الممالک، محمدعلی، امیر ارسلان نامدار، به کوشش منوچهر کریم‌زاده، تهران، 1379 ش؛ همو، ملک‌جمشید و طلسم آصف و حمام بلور، به کوشش پدر فهم، تهران، 1327 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1378 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هراتی، ابوالقاسم، جهانگیرنامه، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1380 ش؛ هزار‌و‌یک‌شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهـران، 1315 ش؛ هفت‌لشکر، بـه کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ همای‌نامه، به کوشش محمد روشن، تهران، 1383 ش؛ همایونی، صادق، افسانه‌های ایرانی، شیراز، 1372 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ همایی، جلال‌الدین، مقدمه بر کنوز المعزمین ابن‌سینا، تهران، 1331 ش / 1371 ق؛ یوسفی، حسین، فرهنگ عامیانۀ مردم را‌مهرمز، قم، 1387 ش، شم‍ 3؛ نیز:

Aarne, A. and S. Thompson, The Types of International Folktales, ed. H. J. Uther, Helsinki, 2004.

محمد جعفری (قنواتی)


 

صفحه 1 از7

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: