از بهشت و دوزخ در قلمرو دینی تا اتوپیا و دیستوپیا در هستی اجتماعی(9)

1399/10/21 ۰۹:۲۶

از بهشت و دوزخ در قلمرو دینی تا اتوپیا و دیستوپیا در هستی اجتماعی(9)

اما آرمان شهرهای دیگر چه ! به عنوان مثال در آرمان شهر تامس مور!؟ قبل از پرداختن به آن باید گفت که یکی از ویژگی های بسیار مهمِ آن، اصرارِ مور، در ترسیم اتوپیای جامعه طبقاتی و پدر سالار است. اگر شهر آرمانیِ افلاطون و نیز فارابی ، مبتنی بر «نیاز و تعاونِ» افراد به یکدیگر است

 

زهره روحی

اما آرمان شهرهای دیگر چه ! به عنوان مثال در آرمان شهر تامس مور!؟ قبل از پرداختن به آن باید گفت که یکی از ویژگی های بسیار مهمِ آن، اصرارِ مور، در ترسیم اتوپیای جامعه طبقاتی و پدر سالار است. اگر شهر آرمانیِ افلاطون و نیز فارابی (که بعد از بحث مور، به آن خواهیم پرداخت) ، مبتنی بر «نیاز و تعاونِ» افراد به یکدیگر است ( ۱ ) ، اما آرمان شهر تامس مور، بر این اساس تأسیس نمی‌شود ؛ بلکه شکلی جزیره گونه دارد و طبق روایت مور، نخستین ساکنان این جزیره ، افراد بومی بودند «بی ادب و نافرهیخته»، اما ، روزگاری شخصی به نام یوتوپوس (Utopos)، جزیره را تصاحب می‌کند نام خود را بر آن می‌گذارد و ساکنان شکست خورده را به بردگی خود می گیرد تا آنجا را مناسب سکونت افراد فرهیخته و انسانهای سزاوار، بسازند ….! ( ۲ ) . بنابراین مور از همان ابتدا ، جامعه ی«استعمار گر» مورد نظرش را نشان مان می‌دهد. با همان بینشی که فی المثل دولت استعمارگر بریتانیا نسبت به سرزمین هایی که به تصرف خود درمی آورد ، داشته است . و ناگفته نماند در جامعه آرمانی مور، با وجودی که مالکیت خصوصی در آن منحل شده است ، اما روابط اجتماعی ، از ساختاری طبقاتی پیروی می کند . ( ۳ ) . وانگهی با ضوابط سخت و مقرراتی که تامس مور در نحوه زندگی اتخاذ می‌کند، می توان گفت شهروندان اتوپیای وی ، در خانه هایی شیشه ای زندگی می‌کنند. چرا که همه راههایی را که برای «پنهان کردن» اعمال می‌تواند وجود داشته باشد، در «آن ـ شهر»، از قبل شناسایی و بسته شده است . به قول خودِ مور: «همه چشم در چشم هم زندگی می‌کنند» ( ۴ ).

وانگهی ما با جامعه ای به شدت پدر سالار و سلسله مراتب مواجه ایم. هر خانوار از پیرترین فردِ مذکر فرمان می‌برد. و زنان از شوهرانشان و فرزندان از اولیای خود. ( ۵ ) ، و البته این جامعه مردسالار، این اجازه را برای شوهران می‌دهد تا حق کیفر همسران خود را داشته باشند ( ۶ ).

مور، تصاویر آیینی بسیار خاصی از روابط خانوادگی و اجتماعی در آرمان شهرش ارائه می‌دهد؛ چه آنجا که به «اقرار» زنان و کودکان نزد شوهران (پدران)، و طلب بخشش، ـ قبل از رفتن به پرستشگاه ـ می‌پردازد ( ۷ ) و یا جایی که به نحوه ی حضور ساکنان آرمانشهر در پرستشگاه و چگونگی قرار گرفتن افراد بنا بر سن و جنسیت شان می‌پردازد ( ۸ ). وانگهی به نظر می‌رسد در سرزمین آرمانی مور ، احتمالا بنا به خودمحوریِ سلیقه ی مور ، زنانِ اتوپیای مور از آرایش کردن پرهیز می‌کنند و زیبایی جسمانی را در «عفت و فرمانبرداری از شوهران» می‌دانند ( ۹ ).

اما اندکی هم از سازمان اجتماعی بردگان در اتوپیای مور بگوییم . چنانچه طبق گفته های مور ، افراد به چند طریق به برده تبدیل می‌گردند. یا بی‌جواز از شهر آرمانی خود بیرون رفته اند ( ۱۰ ) یا به اعمال خلاف قوانین یوتوپیا عمل کرده اند و یا آنهایی که در جنگها به دست افراد ساکن در یوتوپیا اسیر شده اند ؛ و یا محکومین به مرگی که از ملتهایی دیگر خریداری شده اند. ( ۱۱ ). از این ها گذشته ، بردگان همواره در غل و زنجیرند و «اهل یوتوپیا با بندگان بومی خویش سخت تر از دیگران رفتار می‌کنند، ایشان را پست تر می‌شمارند و برای کیفر سزاوارتر»، زیرا از امکان تربیت برخوردار بودند اما بدان عمل نکردند ( ۱۲ ). و جالبتر از همه اینکه تامس مور چنان خود (!؟) یا اتوپیایش را گرفتار غرور و خودپسندی کرده است که رده ای از «بردگان داوطلب» را به جمع بردگان یوتوپیایش اضافه می‌کند!! بردگانی که از مکان و یا شهرهای دیگر آمده اند تا داوطلبانه کمر به خدمت و بندگی اهالی یوتوپیا بندند! ( ۱۳ ).

هنگام جنگ از مزدوران استفاده می‌کنند و از نفوذ در افراد دشمن و تطمیع آنان به نفع خود، کوتاهی نمی‌کنند ( ۱۴ ). و با وجودیکه از جنگ بیزارند، اما هم زنان و هم مردان یوتوپیا هر روز تمرینهایی در خصوص رزم و جنگاوری دارند ( ۱۵ )؛ و در خصوص کاهنان یا همان مردان مقدس و دینی یوتوپیای مور باید گفت ، که از آنجا که مردانی بسیار مقدس هستند و از اینرو تعدادشان اندک است ، در هنگام جنگ تنها هفت تن از آنان با سپاه عازم نبرد می‌شود ( ۱۶ )؛

چنانچه دیدیم هم زنان، از حقوقی که مردان برخوردارند، بی‌بهره اند. و هم با جامعه مواجه ایم که در آن بردگی را هم منحل نکرده اند. آنچه به چشم می‌خورد پیروی از ساختاری طبقاتی و تبعیض آمیز است. و نکته بسیار جالب اینکه، اتوپیای مور، چنان «انسان محور»انه است که به نظرش جوجه هایی که خانوارها مطابق با روش خاص ازدیاد تولید ماکیان می‌پرورانند، به محض سر از تخم درآوردن «آدمیان را می‌شناسند و به جای مادرانشان به دنبال آنان می‌روند …!» ( ۱۷ ) .

و بالاخره اینکه معتقدند روح انسان نامیرا است و پس از این زندگی، در جهان دیگر، خداوند برای فضیلت و اعمال خوب انسانها پاداشی در نظر گرفته است و همچنین مجازاتهایی برای گناهانکاران و به کیفر رساندن آنان؛ بنابراین به جهان پس از مرگ باور دارند و با چشم پوشی از لذت کوتاه فردی و مقدم شمردن خیر همگانیِ مورد تفسیر و تأیید مور در این دنیا، خداوند به جبران آن، در دنیای پس از مرگ، ساکنان اتوپیا را با خوشی بزرگ و بی پایان پاسخ می دهد. ( ۱۸ ) .

و اکنون به آرمان‌شهر فارابی می‌پردازیم و در همین ابتدا بگوییم با وجودی که وی شهر آرمانی اش را از جمهوری افلاطون وام گرفته است، اما ساکنین شهرهای اسلامیِ دوران فارابی، به دلیل نبودِ تجربه های دموکراتیک شهروندانِ دوران افلاطون، اصلاً نمی‌توانستند مخالفتی با ایده و نظریه های «آرمان‌شهریِ» فارابی داشته باشند، چه رسد به اینکه فارابی بخواهد آنها را از جمهوری اش تبعید و یا سرکوب کند. بدین معنی که وی (فارابی) اصلا نمی‌توانست با هنرمندان و شاعرانِ زیسته در تجربیات دموکراسی مواجه باشد که بخواهد به منزله افراد درد سر آفرین، آنها را از شهر آرمانی اش بیرون براند. چرا که اعتقادات اسلامی و بنیانهای فکری و دیدگاههای هنریِ برخاسته از آن، فی نفسه از همان صدر اسلام مانعی بوده در شکل گیریِ هنرمندان و نقاشانِ خارج از کنترل و نظارت دین اسلام؛ از اینرو، اصلا نمی‌توانستند حتی در عالم نظری، همچون نقاشان و شاعرانِ یونانیِ «زیسته در تجربه دموکراسیِ» عصر افلاطون، به عنوان معترض و مخالف خوان، «خطر» برهم زدن آرمان شهر فارابی را داشته باشند…

بر این اساس می‌توان گفت، آرمان شهر فارابی، در مقایسه با جمهور افلاطون، اصلا مشکلی در برابر خود ندارد تا بر علیه اش ناگزیر به موضعی دفاعی و سرکوبگرایانه شود. به همین دلیل هم با ایده ی کاملا یکدست و رام و فارغ از هر گونه تنش مواجه می‌شویم. حال آنکه چنانچه دیدیم، به لحاظ نظری، می‌شد با آرمان شهر افلاطون وارد بحث، گفتگو، تعامل و جدال فلسفی گردید. بنابراین از این نظر، آرمان شهر فارابی، وضعیتی «انفعالی» دارد و به قول گادامر نمی‌تواند به «امتزاج افق» تاریخی با عصر جدید دست ‌یابد… !

باری ، فارابی به اقتباس از جایگاه همکاری و تعاون در فلسفه افلاطون ( 19 )، تعاون را نقطه عطف آرمان شهرش قرار می‌دهد و از اینرو جامعه را مبتنی بر نیاز افراد به یکدیگر می داند ( 20 ) . هنگامی که وی در مقام فیلسوف اسلامی، با الهام از مدینه فاضله افلاطون، به ترسیم وتوصیف آرمان شهر خود می‌پردازد، ضمن آنکه «همکاری و تعاون» را لازمه هر جامعه ی کاملی می‌داند، از «سلسله مراتبی» بودنِ آن، به عنوانِ شرطی اساسی، غفلت نمی‌کند ( 21 ) . او مشخصاً آرمانشهر را به «بدن انسانِ سالم» تشبیه می‌کند، که تمامی اندامها در همکاری با یکدیگر به سر می‌برند و سلسله مراتبی عمل می‌کنند؛ رئیس را «دل» ، می‌داند، اندامهایی که به آن نزدیک هستند، در مرتبه پایین تر از آن قرار می‌دهد که وظیفه شان فراهم ساختن چیزهایی است که مورد نظر و هدف رئیس است و جالب اینکه در مرتبه ای پایین تر، اندامهای دیگری را قرار می‌دهد که وظیفه شان، فراهم کردن ، اهداف مورد نظر اندامهای گروه دوم یا بعد از رئیسِ بَدن (دل) است و ِالا آخر، تا بالاخره به اندامهایی می‌رسد که فقط خدمت می‌کنند و خود از ریاست بی بهره اند. و این را هم بگوییم که فارابی«وضعیت موجود» در آرمان شهرش را به همین گونه ترسیم می‌کند: «حضرت سببِ نخستِ متعال / خدا ، نسبتش به دیگر موجودها ، همچون شاهِ آرمانشهر است به دیگر شهروندان آن ، زیرا موجودهای برکنار از ماده ، به «سببِ نخست» ، نزدیک ترند و پایین تر از آنها جسم های آسمانی اند ( 22) و پایین تر از آسمانی ها ، جسم های هیولانی قرار دارند و پایین تر از هر کدام ، هدف بالاتر از خود را ، اندک اندک ، دنبال می کند ، تا بدان مرتبه ای بیاید که میانشان با حضرت نخستین متعال هیچ گونه واسطه ای نیست» ( 23 ).

یعنی در نهایت به گروهی می‌رسد که فقط «خدمت کننده» اند. وانگهی در شهر آرمانی فارابی ، با نگرش بنیادیِ سلطه جویانه مواجه نمی شویم ، و این از اینروست که این جامعه ، هم مبتنی بر «تعاون» است ( 24 ) ، و هم اینکه به دلیل سلسله مراتبی بودن جایگاه شهروندان ، «پیروی» و «اطاعت » از رده ی بالاتر از خود ، جزء ارکان مهم این جامعه است. ( 25 ) .

فارابی انسانها را برخوردار از قوه عقل و اراده‌ ای می‌داند که آنها را فراتر از موقعیتِ طبیعی بدن زیستیِ شان قرار می‌دهد. ( 26 ). عقل و اراده ای که توانایی راه یافتن به درکِ «موجودهای غیر مادی» به حضرت متعال و پرودگار است.

وانگهی به اعتقاد فارابی دلیل فرمانروایی (ریاست) «دل» بر دیگر اعضاء ، شکل گیری اش پیش از دیگر اندامها و بی نیازی نسبت به آنها است. بنابراین چنانچه ملاحظه می‌شود ، «رئیس شهر » بی نیاز از اصل اول، یعنی تعاون و همکاری با دیگری است ( 27 ) . ضمن آنکه رئیس شهر را مشمول شرایطی می‌داند که می بایست از آنها برخوردار باشد. اگرچه هم در شهر آرمانیِ افلاطون و هم در آرمان شهر فارابی، تنها راه رستگاری، پیروی از قوه عقلانی و شناخت شناسی مبتنی بر متافیزیک است، اما در جمهور افلاطون با شرح وظایف سلسله مراتبیِ گروههای اجتماعی شهروندان مواجه ایم که فارابی آنرا لحاظ نکرده است ؛ به عنوان مثال کشاورزان، بازرگانان، صنعتگران یا آهنگران و نیز توده کثیری از افرادی که به گفته افلاطون، فاقد استعداد فکری لایق در جامعه هستند ولی در عوض از قوه بدنی مناسبی بهره مندند که آنرا می‌فروشند و در ازایش «مزد» می‌گیرند، و بدین سان «مزدور» نامیده می‌شوند ( 28 ) . وی همچنین به سربازان، به عنوان گروه اجتماعی خاص نیز پرداخته است ( 29 ) و یا به «فرمانروایان» و دلیل منزلت اجتماعی و طبقاتی شان که مبتنی بر قدرت فکر و استعدادهای عقلانی است ( 30 )؛ و همچنین پرداختن به روابط جنسی، و تعیین آن بر اساس حرفه های مشخص. فی المثل محدودیت های همسرگزینی بین گروهی که از استعداد نگهبانی، ورزشی و جنگی برخوردارند. برای این گروه از مردان، همسرانی در همین رده در نظر گرفته شده است؛ تا فرزندانی همچون خود به دنیا آورند. ضمن آنکه افلاطون، هم زنان این گروه را (که خود جنگاور و یا ورزشکارند) و هم کودکانِ متعلق به گروه را در حکم «دارایی مشترک» همه مردانِ گروه تلقی می‌کند. ( 31 ). و اینها همه در حالی است که ظاهرا فارابی، به دلیل اعتقادات دینیِ اسلام این بخش از توجهات آرمانشهریِ افلاطون را از فلسفه خویش حذف کرده است.

اما در عوضِ آن در «دیستوپیا»ی خود که آنرا «شهرهای نادان» می‌نامد، کلیه اندیشه های به اصطلاح «دنیوی»ای را که چه در فلسفه افلاطون و یا اندیشه های یونان باستان موجود است و با موازین اسلام منافات دارد، در انواع این شهرها لحاظ کرده است. او شهرهای نادان را، معطوف به ناتوانی و ناشناختگی شهروندانشان از «خوشبختی» می‌داند، و بر این باور است که آنان (نادانان) مقولاتی چون تندرستی و توانگری و بهره مندی از لذت ها و… را به معنای خوشبختی و هدف زندگی خود می‌دانند. فارابی انواعی از شهرهای نادان را شناسایی کرده است که در اینجا به چند نمونه که می‌تواند قابل توجه برای بحث باشد، خواهیم پرداخت، شهرهایی که به نظر می‌رسد صفتهای ناپسندی از دید فارابی است که آنها را به شهر تبدیل کرده است مانند «شهر چیرگی» که افرادش خواهان چیرگی بر یکدیگرند؛ «شهراشتراکی گری» که ساکنینش آزادی را برای این می‌خواهند تا به هوا و هوس زندگی کنند و …؛ اما از لحظه ای که نحوه زندگی روزمره انسانهای یک شهر فرضی را با وجود تلاش و کوشش سالم و صادقانه ی جمعی در رفع حوائج زندگی را به یکی از «شهرهای نادان»، تحت عنوان «شهرهای ضروری» شناسایی می‌کند، آرمانشهر خود را وارد قلمرو زهد می‌کند. چنانچه می‌گوید شهر ضروری : «شهری است که شهروندان آن به برآوردن نیازهای ضروری بسنده می کنند ، از قبیل همان چیزهایی که استواری بدنها، بدانها است؛ مثل خوردنی و آشامیدنی و پوشاک و مسکن و زناشویی ؛ و تعاون ایشان برای دست یابی به همین ها است» . ( 32 ) .

منابع :

۱. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸.

۲. مور ، تامس ؛ آرمانشهر ( یوتوپیا ) ؛ ترجمه داریوش آشوری .ـ انتشارات خوارزمی ، چاپ دوم ۱۳۷۳،ص ۶۸

۳. همان. ص ۶۹

۴. همان ، ص۸۵ .

۵. همان ، ص ۸۰ .

۶. همان ، ص۱۰۸ .

۷. همان ، ص ۱۳۲ .

۸. همان ، ص ۱۳۳

۹. همان ، ص ۱۰۹ .

۱۰. همان ، ص ۸۵ .

۱۱. همان ، ص ۱۰۴ .

۱۲. همان ، ص ۱۰۴ .

۱۳. همان ، ص ۱۰۴ ، ۱۰۵ .

۱۴. همان ، ص ۸۶ .

۱۵. همان ، ص ۱۱۳ .

۱۶. همان ، ص ۱۲۹ .

۱۷. همان ، ص ۶۹ .

۱۸. همان ،ص ۹۴ .

19. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸.

20. آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸

21. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۴۴ .

22. همان ، ص ۱۴۷ .

23. همان ، ص ۱۴۷، ۱۴۸

24. همان ، ص ۱۴۴ .

25. همان ، ص ۱۴۶

26. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص۱۴۶

27. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۴۴ .

28. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸، ص ۱۱۹

29. افلاطون، همان ، ص ۱۲۳

30. افلاطون ، همان ، ص ۲۲۸، ۲۲۹

31. افلاطون، همان ، ص ۲۸۳ .

32. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۶۱

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: