صفحه اصلی / مقالات / استعاره، مسئله /

فهرست مطالب

استعاره، مسئله

استعاره، مسئله

نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 18 بهمن 1400 تاریخچه مقاله

1. 5. به اعتبار طرفین و جامع. با توجه به حسی و عقلی بودن طرفینِ استعاره و نیز حسی و عقلی بودن جامع آن، استعاره 6 قسم می‌شود:

1. 5. 1. دو طرف حسی با جامع حسی، مثل استعارۀ «لعل» از «شراب» با جامع «سرخ بودن» در مصراع «ایا پُر لعل کرده جام زرین ... » (حافظ، غزل 162، بیت 4).

1. 5. 2. دو طرف حسی با جامع عقلی، مثل استعارۀ آب خضر از شراب با جامع حیات‌بخشی در بیت «خیال آب خضر بست و جام اسکندر/ به جرعه‌نوشی سلطان ابوالفوارس شد» (همو، غزل 167، بیت 5).

1. 5. 3. دوطرف حسی بـا جـامع عقلی ـ حسی، مثل استعـارۀ «آفتاب» از «انسان» زیبا و با عظمت با جامع زیبایی رخسار (= حسی) و شکوه و عظمت (= عقلی) در بیتی از حدیقة الحقیقة: «تا شب نیست صبح هستی زاد/ آفتابی چون او ندارد یاد» (سنایی، 190).

1. 5. 4. دو طرف عقلی با جامع عقلی، مثل استعارۀ اسم اعظم از عشق با جامع محافظت انسان در برابر اهریمن، در مصراع «چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم» (حافظ، غزل 327، بیت 6).

1. 5. 5. مستعارٌمنه حسی با مستعارٌله و جامع عقلی، مثل استعارۀ عیسى از روح با جامع آسمانی‌بودن و عروج به آسمان در بیتِ «همی میردت عیسی از لاغری/ تو در بند آنی که خر پروری» (سعدی، 146).

1. 5. 6. مستعارٌله حسی با مستعارٌمنه و جامع عقلی، مثل استعارۀ «مرگ» از «شمشیر» با جامع نابودساختن در بیتِ «کوه پوینده در مصاف فکن/ مرگ تابنده از نیام بر آر» (مسعود سعد، 285؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : خطیب، همان، 168-170؛ تفتازانی، المطول، 368-371، شرح، 163-164؛ رجایی، 296- 298).

1. 6. به اعتبار ملائمات طرفین. 3 قسم است:

1. 6. 1. مجرّده، ذکر مستعارٌمنه همراه با ملائمات مستعارٌله، مثل ذکر «نرگس» که استعاره از «چشم» است، همراه با الفاظ متناسب با چشم (= مستعارٌله)، یعنی: عربده‌جویی، لب، و افسوس‌کردن در مصراع «نرگسش عربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان ... » (حافظ، غزل 26، بیت 2).

1. 6. 2. مرشّحه، ذکر مستعارٌمنه همراه با ملائمات آن، مثل ذکر «اسم اعظم» که استعاره از «عشق» است، همراه با واژه‌های متناسب با «اسم اعظم (= مستعارٌمنه)»، یعنی: تلبیس، حیل، دیو و مسلمان (یا سلیمان) در بیتِ «اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش/ که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود» (همو، غزل 227، بیت 4).

1. 6. 3. مطلقه، که دو گونه است:

1. 6. 3. 1. ذکر مستعارٌمنه، بدون هرگونه ملائم، مثل «جرّاره» در بیتِ «شکوفه بر سر شاخ است چون رخسارۀ جانان/ بنفشه بر لب جوی است چون جرّارۀ دلبر» (عبدالواسع، 2/ 125) که استعاره از زلف است و با ملائم همراه نیست (نک‍ : خطیب، همان، 171-172؛ تفتازانی، المطول، 377- 378، شرح، 167- 168؛ رجایی، 302-303). آنان که استعارۀ مطلقه را استعارۀ عاری از هرگونه قرینه می‌دانند، به دوگانگی قرینه و ملائم معتقدند و جانان و دلبر را در بیت مورد استشهاد قرینه می‌دانند.

1. 6. 3. 2. ذکر مستعارٌمنه همراه با ملائمات طرفین، مثل سرو که استعاره از قامتِ معشوق (= مستعارٌله) است، همراه با بیخ و بُن که متناسب با سرو (= مستعارٌمنه) و دست و دامن و بالا که متناسب با قامت معشوق (= مستعارٌله) است، در بیت «بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند/ که به بالای چمان از بُن و بیخم برکند» (حافظ، غزل 181، بیت 1). در این‌گونه استعارۀ مطلقه، اصل «تعارض، سبب تساقط است»، تعارض ملائمات طرفین موجب ساقط‌شدن هر دو گونۀ ملائم می‌شود و استعاره به مطلقۀ بدون ملائم بدل می‌گردد (آق‌اولی، 168- 169). این 3 قسم استعاره، هنری‌ترین استعاره‌ها ست و در میان آنها استعارۀ مرشحه ارزش هنری و زیبایی‌شناختی بیشتری دارد و از دو قسم دیگر بلیغ‌تر است. طبقه‌بندیهای شش‌گانه استعارۀ مصرحۀ مفرد، بـه صورتی که بحـث شـد، از عصـر خطیـب قزوینـی (نک‍ : الایضـاح، 164-176، التلخیص، 308- 319) و دوران تفتـازانـی (نک‍ : المطول، 364- 379، شرح، 161- 168) تنظیم، و در سده‌های بعد تا روزگار ما در آثار بلاغی تکرار شد (برای نمونه، نک‍ : آملی، 1/ 97؛ مازندرانی، 285-297؛ فقیر دهلوی، 30- 38؛ رجایی، 292-304؛ آق‌اولی، 163-170). علمای دانش بیان استعارۀ حقیقی را استعارۀ مصرحه و اطلاق استعاره را بر استعارۀ مکنیه، اطلاقی تسامح‌آمیز می‌دانند و این از آن‌رو ست که اولاً، به استعاره از منظر مجاز می‌نگرند؛ ثانیاً، استعارۀ مکنیه را تشبیهی نهفته در ذهن تشبیه‌کننده محسوب می‌دارند که به گفتۀ تفتازانی شایستۀ نام استعاره نیست (خطیب، التلخیص، 324، 326، 328، الایضاح، 176؛ تفتازانی، المطول، 381).

2. استعارۀ مصرحۀ مرکب، که از آن به مجاز مرکب بالاستعاره، استعارۀ تمثیلیه و تمثیل نیز تعبیر می‌شود، عبارت است از کاربرد لفظ مرکب (= جمله = کلام)، همانند کاربرد لفظ مفرد، در معنای مجازی، یعنی در غیر ما وضع له، به علاقۀ مشابهت با معنی حقیقی، همراه با قرینه‌ای که ذهن را از معنای اصلی منصرف سازد و متوجه معنای مجازی گرداند، مثل «تکیه‌برآب‌کردن» استعاره از «کار لغو و بیهوده انجام‌دادن» در بیت «ای که بر چرخ ایمنی، زنهار/ تکیه بر آب کرده‌ای، هُشدار» (سنایی، 437) که فضای معنوی حاکم بر سخن، به‌عنوان قرینۀ معنایی و مصراع نخست، به‌عنوان قرینۀ لفظی، ذهن را به معنی مجازی سوق می‌دهد. نیز قیاس صورت منتزعۀ مشبه (= مستعارٌله)، یعنی صورت «به کار بیهوده و لغو پرداختن» با صورت منتزعۀ مشبهٌ‌به (= مستعارٌمنه)، یعنی صورت «تکیه‌برآب‌کردن» قیاس‌کننده را به شباهتی می‌رساند، که همانا بیهودگی و ناممکن‌بودن است.

جملۀ استعاری یا لفظ مرکب مستعمل در معنای مجازی اگر ضرب‌المثل بوده باشد، یا ضرب‌المثل شده باشد، استعارۀ تمثیلیه، استعارۀ مرکبۀ تمثیلیه، یا تمثیل بر سبیل استعاره، یا به طور مطلق، تمثیل نامیده می‌شود، مثل «تکیه‌برآب‌کردن» و «خورشید به‌گِل‌اندودن» (نک‍ : ارسال‌المثل) و اگر چنین نباشد، استعارۀ مرکبه نام می‌گیرد، مثل «دیده‌دریاکردن» و «صبربه‌صحرافکندن» در معنای «بسیارگریستن» و «ناشکیبی‌کردن» در بیت «دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم/ و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم» (حافظ، غزل 348، بیت 1؛ برای نمونه، از میان کتب قدما، نک‍ : خطیب، التلخیص، 322-324؛ تفتازانی، همـان، 380-381، شرح، 169-170، و از کتب متـأخران و معـاصران، نک‍ : آرزو، 87؛ فقیـر دهلوی، 38؛ آق اولی، 171-172؛ تقوی، 183-192؛ رجایی، 293-304؛ همایی، معانی، 190-191؛ شمیسا، بیان، 176-177).

در کتب بلاغی و نقد ادبی جدید، غیر از استعاره، از چندگونه ابزار تصویرآفرینی دیگر نیز سخن در میان است که از آن به «استعاره‌گونه‌ها» (همو، بیان و معانی، 75) تعبیر شده است. استعاره‌گونه‌ها، که همانند استعاره، از ارتباط دوسویۀ مشبه و مشبهٌ‌‌به شکل می‌گیرد، عبـارت‌اند از: رمز یـا نماد؛ تمثیل، شامل تمثیل حیوانی و تمثیل غیرحیوانی(= مثل‌گویی و داستان ـ مثـالاسطـوره؛ و کهـن الگو یـا نمونـۀ ازلـی (نک‍ : آبرامـز، 5, 12, 170, 311؛ شمیسا، همان، 69-83).

 

مسئلۀ چهارم، وجوه زیبایی و ارزش هنری

استعارۀ مصرحه، خیال‌انگیزترین و لاجرم زیباترین و هنری‌ترین مقولات دانش بیان است. در کتب بیان سنتی از زیبایی یا حُسن استعاره، آشکارا، و از ارزش هنری آن، به گونه‌ای ضمنی سخن در میان آمده است:

 

1. وجوه زیبایی

ازآنجاکه استعاره، مبتنی‌بر تشبیه و مرحلۀ کمـال این صنعـت است (نک‍ : تفتـازانی، المطول، 309-310، 345؛ فقیر دهلوی، 26-27؛ همایی، همان، 160)، زیبایی استعاره، معلول رعایت جهاتی است که تشبیه در پرتو آنها زیبا می‌شود. این جهات عبارت‌اند از:

1. 1. ظهور و شمول. انتخاب و به تعبیر دقیق‌تر یافتن وجه‌شبه با ویژگیهای زیبایی‌شناسانه و هنرمندانه، معلول نگاه ویژۀ شاعر به جهان هستی است. وجه‌شبه باید دارای دو ویژگی باشد:

1. 1. 1. شمول، یعنی طرفین تشبیه را آن‌گونه در بر گیرد که تشبیه رسا شود و بلاغت یابد و در نهایت، غرض استعاره را که همانا بیان مستعارٌله (= مشبه) به‌گونه‌ای خیال‌انگیز است، محقق سازد، مثل وجه‌شبه «مستی و خماری» در تشبیه چشم به نرگس.

1. 1. 2. ظهور، یعنی وجه‌شبه بر اثر ابهام، استعاره را به لُغز و معما تبدیل نکند، مثل تشبیه انسان با وجه‌شبه «بویناکی دهان» به شیر؛ بلکه اولاً، ظهور آن در طرفین تشبیه چنان باشد که شنونده همانندی خیال‌انگیز مشبه و مشبهٌ‌‌به را به‌آسانی دریابد. وجه شبه در استعاره‌های هنرمندانه چنین است، مثل وجه‌شبه «موزونیت و جاودانگی» در تشبیه قد به سرو، یا «مستی و خُماری» در تشبیه چشم به نرگس؛ ثانیاً، ظهور وجه‌شبه در طرفین تشبیه نباید موجب ابتذال تشبیه بشود؛ چرا که ظهور و خفا دارای درجاتی از شدت و ضعف است و شاعری موفق است که در میانۀ این افراط و تفریط، یعنی میانۀ ابهام معماگونه و ابتذال راهی بجوید (سکاکی، 387- 388؛ خطیب، همان، 334-335؛ تفتازانی، همان، 404-405، شرح، 180).

1. 2. تناسی تشبیه. چنان است که استعاره تداعی تشبیه نکند و چون تشبیه به استعاره بدل شد، باید ادعای دخول مشبه در مشبهٌ‌به، آن‌چنان محقق شود که دوگانگی مشبه و مشبهٌ‌به، جای خود را به یگانگی بدهد و شنونده احساس کند که فی‌المثل چشم نه مثل نرگس، که عین نرگس است و بدین‌سان تناسی تشبیه تحقق یـابد (نک‍ : سکاکی، همـانجا؛ خطیب، همان، 306، 334-336؛ تفتازانی، همانجاها).

 

2. ارزش هنری

هنر و زیبایی متلازم‌اند. هنر، خلق زیبایی است. بنابراین، هرچه زیبا ست هنری نیز هست. استعاره نیز از این قاعده مستثنا نیست. اهل بلاغت استعاره را بدان سبب که کمال تشبیـه است، بلیغ‌تـر و هنـری‌تر از تشبیـه مـی‌دانند (نک‍ : خطیب، الایضاح، 189). نیز برتری هنری استعاره را که برآمده از خیال شاعرانه و حاصل علاقۀ مشابهت است، بر مجاز و کنایه، که از علاقه‌های غیرمشابهت به‌بار می‌آیند، امری بدیهی می‌شمارند و برآن‌اند همین ویژگی است که استعاره را به بزرگ‌ترین ابزار هنری بدل می‌سازد تا شاعر براساس علاقۀ حاکم بر استعاره، یعنی علاقۀ مشابهت، که جست‌ و جوی همانند‌یهای خیالی و ذوقی میان پدیده‌هـا ست (نک‍ : تفتـازانی، المطول، 353-354، 357)، و نیز بـه مدد توانایی طبیعی و خدادادی خود، به‌عنوان مهم‌ترین مهارت شاعرانه، بتواند به دریافت همانندیها و همسانیها نایل آید و به کشف شباهتهای دلپذیر و شاعرانه میان اشیاء (مثل شباهت میان چشم و نرگس) توفیق یابد (ارسطو، 694-695) و هدف هنر شعر را که تخییل (ه‍ م) تأثیر است، تحقق بخشد (نیز نک‍ : آبرامز، 155؛ شمیسا، بیان، 142-144). نیز همین امر است که استعاره را «ملکۀ تشبیهات مجازی» (کروچه، 45-46) می‌سازد. پیش از ظهور نظریه‌های ادبی در غرب، برخی از متفکران مسلمان بدین معانی توجه داشته، و استعاره را بنیاد شعر، و شعر را سخن بلیغ مبتنی بر استعاره به شمار می‌آورده‌اند (ابن‌خلدون، 475). از همین دیدگاه است که شاعران پارسی‌گوی، ملاحت شعر را معلول استعاره دانسته‌، و بر این معنا تأکید ورزیده‌اند که «صاحب سخن از استعاره چاره ندارد» (طالب آملی، غزل 572، بیت 13) و این ازآن‌رو ست که به نظر آنان «نمک ندارد شعری که استعاره ندارد» (همو، همان غزل، بیت 14) و چنین است که شاعران بزرگ ایران‌زمین، ازجمله فردوسی، نظامی و حافظ، هرچند همانند برخی از صاحب‌نظران (برای نمونه، نک‍ : ابن‌خلدون، همانجا) استعاره را بنیاد سخن شاعرانه و لازم لاینفک شعر نمی‌شمـرده‌انـد، و شعر بی‌‌استعـاره را هم شعر می‌دانسته‌اند (نک‍ : کادن، 507)، اما بدان توجهی خـاص داشته‌اند و از این صنعت به‌عنوان «نمک شعر» خود، و آن‌سان که ارسطو گفته است، برای مؤثرترساختن و دلنشین‌ترکردن سخن خویش (نک‍ : آبرامز، همانجا)، بهره‌ها برده‌اند.

 

دیدگاه تاریخی

بررسی تاریخی استعاره، بخشی از بحث و بررسی تاریخی دانش بیان است. پیش از آنکه ادیبان ایران‌زمین به تألیف آثار بلاغی به زبان فارسی اقدام کنند، آثاری بلاغی به زبان عربی تألیف شد. نویسندگان این آثار اغلب ایرانی بودند.

 

استعاره در زبان عربی

اگر از نخستین آثار بلاغی، یعنی آثار پدیدآمده در سده‌های 3 و 4 ق، که در آنها صنایع به تَبَع طرح و تحلیل بلاغی آیات قرآنی و اشعار عربی مطرح می‌شد، مثل آثار جاحظ (د 255 ق/ 869 م) و ابن‌معتز (د 296 ق/ 908 م) صرف‌نظر کنیم، با سه عصر مواجهیم:

 

1. عصر استقلال (سدۀ 5 ق/ 11 م)

که عصر عبدالقاهر جرجانی (د 471 ق) است. وی به‌ویژه در اسرار البلاغة به صنایع استقلال می‌بخشد و به نظریه‌پردازیهای بلاغی می‌پردازد. بحث بالنسبه مفصل وی در زمینۀ استعـاره (نک‍ : ص 31-61) بدیـن‌شرح اسـت: تعریف استعاره از منظر مجاز (ص 31) ضمن تصریح به ابتدای استعـاره بر تشبیه (نک‍ : همانجـا)؛ طبقه‌بندی استعاره به نـاسودمند (غیرهنری) و سودمند (هنری) (نک‍ : ص 31-34)؛ طبقه‌بندی استعارۀ سودمند، از یک سو به عقلی و عرفی، و از سوی دیگر، به استعاره در اسم و استعاره در فعل (نک‍ : ص 42- 49) که بعدها اصلی و تبعی نـامیده شـد (نک‍ : سکـاکی، 383-384؛ خطیب، الایضاح، 170-171؛ تفتازانی، المطول، 371-375)؛ بحثی در شبه، یعنی وجه‌شبه در استعاره (نک‍ : ص 55-56) و ذکر 3 گونه استعاره براساس وجه‌شبه با نامهای: استعارۀ نزدیک به حقیقت (ص 53-54)، شبیه به آن (ص 55-56) و استعارۀ خالص (ص 57- 58) که در طبقه‌بندیهای به‌دست داده شده از سوی خطیب و تفتازانی با نام استعارۀ تحقیقی و تخییلی مورد بحث قرار گرفت (نک‍ : همین مقـاله، طبقه‌بندیهـای استعارۀ مصرحه، به اعتبار جامع).

 

2. عصر طبقه‌بندی (سده‌های 6 و 7 ق/ 12 و 13 م)

یا عصر سکاکی (د 626 ق) که در آن، دانشهای اسلامی ازجمله دانشهای بلاغی طبقه‌بندی می‌شود (برقوقی، 2) و مسائل بلاغت در مفتاح العلوم به 3 بخش تقسیم می‌شود: تشبیه (نک‍ : سکـاکی، 332-354)؛ مجاز که شامل استعاره نیز می‌شود (نک‍ : همو، 356-364) و کنایه (نک‍ : همو، 402-422). همچنین سکاکی استعاره را به 6 قسم تقسیم می‌کند: مصرحه، تخییلیه، محتمله، بالکنایه، اصلیه و تبعیـه (نک‍ : ص 373-380).

 

3. عصر تنقیح و تکمیل (سدۀ 8 ق/ 14 م)

یا عصر خطیب قزوینی (د 739 ق) و تفتازانی (د 791 ق) که نخست، خطیب آراء سکاکی را در اثر معروف خود، التخلیص (= تلخیص المفتاح) خلاصه می‌کند و آراء بنیادی جرجانی را بدان می‌افزاید و در اثر دیگر خود، الایضاح به شرح مختصر این آراء می‌پردازد (برقوقی، 4) و بدین‌سان در جهت تنقیح و تکمیل آراء بلاغی تلاش می‌ورزد. سپس تفتازانی با نوشتن دو شرح بر التلخیص، موسوم به المطول و شرح المختصر، کار را به پایان می‌رساند.

طبقه‌بندی استعاره به گونه‌ای که در بخش موضوعی مطرح شد، حاصل کوشش خطیب و تفتازانی است (نک‍ : خطیب، التلخیص، 292- 328؛ تفتازانی، همان، 364-381). بلاغت‌نویسان دورانهای بعد تا روزگار معاصر، آثار خود را براساس آثار خطیب و تفتازانی و به‌ویژه براساس المطول و شرح المختصر تألیف کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : فقیـر دهلوی، 30- 38؛ تقوی، 183-192؛ آق‌اولی، 162-172، رجایی، 292-304).

 

استعاره در زبان فارسی

نخستین آثار بلاغی به زبان فارسی دو سده پس از تألیف کتب بلاغی به زبان عربی، یعنی در سدۀ 5‌ ق پدید آمد. آثار بلاغی به زبان فارسی را می‌توان، به‌طور کلی به دو گروه تقسیم کرد:

 

1. آثار متقدمان

شامل 3 اثر که در فاصلۀ سده‌های 5 تا 7 ق پدید آمد. این آثار عبارت‌اند از: ترجمان البلاغه تألیف محمد بن عمر رادویانی (د 475 ق/ 1082 م)؛ حدائق السحر فی دقائق الشعر از رشید وطواط (د 573 ق/ 1177 م) و المعجم فی معاییر اشعار العجم از شمس قیس رازی (سدۀ 7 ق). در این 3 اثر اولاً، استعاره از منظر مجاز تعریف شده، و طبقه‌بندی از آن به‌دست داده نشده است؛ ثانیاً، شواهدی که بدانها استشهاد شده است، جمله شواهد تشبیه بلیغ (= اضافه تشبیهی) یا استعارۀ مکنیه (= اضافۀ استعاری) است، مثل: طراز ملاحت، آستین جمال، چشمۀ خورشید، شکم خا‌ک، گلۀ روزگار، باز هیبت، چشم ‌آب، تیغ کوه و همانندان آنها (رادویانی، 40-43؛ رشید وطواط، 28-30؛ شمس‌ قیس، 317- 319)؛ ثالثاً، شواهدی از استعارۀ مصرحه ذیل عنوان تشبیه کنایت، یعنی تشبیهی که به قول صاحب المعجم «خالی باشد از حروف تشبیه» (همو، 308) جمع آمده است تا تشبیه کنایت هم استعارۀ مصرحه را در برگیرد، هم شامل صنایعی شود که در عرف اهل بلاغت تشبیه مضمر و تشبیه بلیغ خوانده می‌شود؛ چرا که این هر 3 از جملۀ تشبیهاتی است که از حروف تشبیه خالی است. چنین به نظر می‌رسد که این نظریه‌پردازان بلاغی از استعاره تلقی خاصی داشته‌اند (همانجا؛ نیز نک‍ : رشید وطواط، 45-46؛ رادویانی، 49).

 

2. آثار متأخران و معاصران

شامل آثاری است که از سدۀ 8 ق/ 14 م تا روزگار حاضر پدید آمده است. این آثار را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:

2. 1. آثار تألیف‌گونه. آثاری است که به تقلید از 3 اثر کهن، به‌ویژه حدائق السحر تألیف شده است. در این گونه آثار، خاصه در آثاری که تا سدۀ 13 ق/ 19 م فراهم آمده است، کمترین سخن تـازه در باب استعاره در میان نیست (برای نمونه، نک‍ : رامی، 34-35؛ تاج الحلاوی، 47- 48؛ کاشفی، 104-105؛ هدایت، 11-14). تنها در یک اثر متعلق به سدۀ 9 ق/ 15 م، ضمن‌ تعریف استعاره از منظر مجاز و ذکر مثال معروفِ «شیر استعاره از مرد دلیر»، آمده است: «میان استعارت به این معنی [= استعارۀ مصرحه] و تشبیه کنایت، فرقی ظاهر نیست» (حسینی، 254-255، 260).

در آثار تألیف‌‌شده در سدۀ 14 ق/ 20 م بحث از استعاره کامل‌تر و روشن‌تر می‌شود و به معنا و مفهومی که در المطول و شرح المختصر آمده است، نزدیک‌تر می‌گردد. چنان‌که در درّۀ نجفی (تألیف 1330 ق/ 1912 م) ضمن تعریف استعاره از منظر مجاز، بی‌آنکه به استعاره مکنیه و مصرحه تصریح شود، نخست، مثال معروف استعـارۀ مکنیه، یعنی «اَظفـار مَنیّه = چنگال مرگ» (نک‍ : سکاکی، 378- 379؛ خطیب، التلخیص، 325-327؛ تفتازانی، المطول، 381-382) ذکر می‌شود و در پی آن به بیتی استشهاد می‌گردد که متضمن 4 استعارۀ مصرحه است: «برقی گرفته در کف و ابری به پیش‌رو/ ماهی نهاده بر سر و چرخی به زیر ران» (معزی، 170-171). همچنین شمس‌العلما گرکانی (1262-1345 ق/ 1846-1926 م) باآنکه به شیوۀ متقدمان از تشبیه کنایت در معنایی که استعارۀ مصرحه را نیز در بر گیرد، سخن می‌گوید (ص 134) به استعاره از منظر تشبیه می‌نگرد و آن را به تحقیقیه (= مصرحه)، بالکنایه (= مکنیه) و تخییلیه (= ملازم مکنیه) تقسیم می‌کند (همو، 56- 58). سرانجام، همایی با حذف تشبیه کنایت در معنای استعارۀ مصرحه، از فهرست تشبیهات (نک‍ : فنون ... ، 1/ 230- 239) و تفکیک اضافۀ تشبیهی (= تشبیه بلیغ) از اضافۀ استعاری (= استعارۀ مکنیه)، ضمن نقد سخن شمس‌ قیس در المعجم (همان، 255) بحثی کوتاه از استعاره، هماهنگ با معنایی که از این صنعت در بخش موضوعی مطرح شد، به‌دست می‌دهد و استعاره را به مصرحه، مکنیه، تخییلیۀ ملازم مکنیه و مرشحۀ ملازم مصرحه تقسیم می‌کند (همان، 249-253).

2. 2. آثار ترجمه‌گونه. آثاری است که سابقۀ آن، ظاهراً به گزارش آملی از بلاغت، به زبان فارسی، اما با شواهد عربی در کتاب نفائس الفنون (نک‍ : 1/ 97-100)، باز می‌گردد. این آثار با توجه به مفتاح العلوم سکاکی و براساس المطول و شرح المختصر تألیف تفتازانی فراهم آمده است. در بیشتر این آثار، شواهدی از شعر و نثر فارسی و غالباً همراه با تجزیه و تحلیل، بر شواهد عربی افزوده شده، و تاحدی به اثر، جنبۀ ابتکاری بخشیده است. در اغلب این آثار، استعاره، غالباً به‌گونه‌ای که در بخش موضوعی گزارش شده، و با همان تقسیمات و گاه با حذف و تلخیص بحث و بررسی شده است. تألیف این‌گونه آثار از عصر صفوی (از سدۀ 10 ق/ 16 م) در ایران، و به‌ویژه در شبه‌قارۀ هند مورد توجه خاص قرار گرفت (برای نمونه، نک‍ : آرزو، 82-91؛ مـازندرانی، 280-287؛ فقیر دهلوی، 31-47) و در روزگار معاصر، تقریباً از حدود کمتر از یک سده پیش، در ایران به اوج رونق و شکوفایی رسید و تا روزگار ما ادامه و استمرار یافت (برای نمونه، نک‍ : آق‌اولـی، همانجا؛ تقوی، 179- 189؛ رجایی، 285-315؛ آهنی، 155-173؛ همایی، معانی، 181-191).

نوگراییِ آغاز شده از دوران تجددخواهی و سپس مشروطه‌طلبی، که در نیمۀ دوم سدۀ 13 ق/ 19 م آغاز شد، و ارتباط با فرهنگ و ادب غرب و فرهنگ غربی، در مباحث بلاغت ازجمله استعاره نیز تأثیر نهاد. انتخاب زبانی متفاوت با زبان متداول در گزارشهای بلاغی، همراه با اصطلاحات فرنگی، یا معادلهای فارسی آنها (نک‍ : شفیعی، صور، فهرست، 689 بب‍ ، موسیقـی ... ، پانزده ـ هفده)؛ تقسیم استعارۀ مکنیه به 3 شکل: انسان‌انگاری یا تشخیص، حیوان‌انگاری، و طبیعت‌انگاری (نک‍ : شمیسا، بیـان، 159-160، بیـان و معانی، 60-62؛ شفیـعـی، صـور، 149 بب‍ )؛ و بحـث از مقـولات مـوسـوم بـه استعاره‌گونه‌ها، یعنی سمبل که در فارسی از آن به مظهر، نماد و رمز تعبیر می‌شود، تمثیـل، اسطـوره، و آرکی‌تایپ بـا معادلهای فارسیِ کهن‌الگو، صورت نوعی، سنخ باستانی، نمونۀ ازلی، صور ازلی و صور اساطیری (نک‍ : شمیسـا، همـان، 69-73)، از جملۀ آثار نوگراییِ برآمده از ارتباط با فرهنگِ غرب، در زمینۀ بلاغت به‌طور عام و درباب استعاره به‌طور خاص، به شمار می‌آید. این نوگرایی که همچنان در جریان است، نزد آگاهان به بلاغت سنتی، آثاری مطلوب به بار آورده، و موجب تحول و تکامل بلاغت شده است.

 

مآخذ

آرزو، علی‌خان، عطیۀ کبرى و موهبت عظمى، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1381 ش؛ آق‌اولی، عبدالحسین، درر الادب، شیراز، 1340 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1377 ق؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1355 ش؛ آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران، 1360 ش؛ ابن خلدون، مقدمه، بیروت، دار ‌الفکر؛ اعتصامی، یوسف، «یادداشتها»، مجموعه‌مقالات و قطعات اشعار، تهران، 1355 ش؛ برقوقی، عبدالرحمان، مقدمه بر التخلیص (نک‍ : هم‍ ، خطیب قزوینی)؛ تاج الحلاوی، علی، دقایق الشعر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1341 ش؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، انتشارات نجفی، قم، بی‌تا؛ همو، المطول، مکتبة الداوری، قم، بی‌تا؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، 1363 ش؛ تهانوی، محمد اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش آلویس اشپرنگر، کلکته، 1862 م؛ جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به کوشش شیخ محمد عبده، بیروت، دار المعرفه؛ جرجانی، علی، التعریفات، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381 ش؛ حسینی، عطاءالله محمود، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، 1384 ش؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، قاهره، 1390 ق/ 1971 م؛ همو، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، 1904 م؛ دبا؛ رادویانی، محمد بن عمر، ترجمان البلاغة، به کوشش احمد آتش، تهران، 1362 ش؛ رامی‌تبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1341 ش؛ رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغة، شیراز، 1353 ش؛ رشید وطواط، محمد، حدائق السحر فی دقائق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1308 ش؛ زوزنی، حسین، المصادر، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1345 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1363 ش؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1359 ش؛ شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران، 1358 ش؛ همو، موسیقی شعر، تهران، 1368 ش؛ شمس‌العلماء گرکانی، محمدحسین، ابـدع البدایع، به کوشش حسین جعفری، تبریز، 1377 ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373 ش؛ شمیسا، سیروس، بیان، تهران، 1370 ش؛ همو، بیان و معانی، تهران، 1384 ش؛ طالب آملی، کلیات اشعار (دیوان)، به کوشش طاهری شهاب، تهران، 1346 ش؛ طیبی، حسین، التبیان فی البیان، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطف‌الله، کویت، 1986 م؛ عبدالواسع جبلی، دیوان، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1339 ش؛ علی‌خان مدنی، انوار الربیع فی انواع البدیع، به کوشش شاکر هادی شکر، نجف، 1389 ق/ 1969 م؛ فقیر دهلوی، میر شمس‌الدین، حدائق البلاغة، لکهنو، 1872 م؛ کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلال‌الدین کزازی، تهران، 1369 ش؛ کروچه، بند‌تو، کلیات زیباشناسی، ترجمۀ فؤاد روحانی، تهران، 1350 ش؛ مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغة، به کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، 1376 ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش مهدی نوریان، اصفهان، 1364 ش؛ معزی، نجفقلی، درۀ نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، 1355 ش؛ نظامی‌گنجوی، مخزن ‌الاسرار، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1313 ش؛ هدایت‌، رضاقلی، مدارج البلاغة، شیراز، 1355 ش؛ همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1361 ش؛ همو، معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، 1370 ش؛ نیز:

Abrams, M. H., A Glossary of Literary Terms, Boston, 1999; Aristotle, «On Poetics», The Works Aristotle (vol. II), Great Books of the Western World, ed. R. M. Hutchins, Chicago, 1994; Cuddon, J. A., A Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, Oxford, 1998.

اصغر دادبه (دانا)

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: