استعاره، مسئله
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 18 بهمن 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/266474/استعاره
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ نشده
ذیل
اِسْتِعاره، یکـی از 4 مسئلۀ دانش بیان در بلاغت سنّتی. استعاره در لغت به معنی عاریت خواستن و بهعاریت گرفتن است (زوزنی، 2/ 481؛ آنندراج) و در اصطلاح علوم بلاغی یکی از مسائل دانش بیان (دبا) و هنریترین مسئلۀ این دانش است. در این مقاله، نخست استعاره از دیدگاه موضوعی و سپس از دیدگاه تاریخی بررسی میشود:
در این بخش 4 مسئله بحث میشود: ماهیت استعاره، ارکان استعاره، طبقهبندی استعاره، و وجوه زیبایی و ارزش هنری استعاره.
ماهیت استعاره. ماهیت یا چیستی استعاره از دو دیدگاه قابل تبیین و تفسیر است:
برطبق این دیدگاه، استعاره تشبیهی است که یکی از دو طرف آن (مشبَّه یا مشبَّهٌبه) ذکر، و طرف دیگر آن اراده میشود (سکاکی، 369؛ خطیب، الایضاح ... ، 179؛ تفتازانی، المطول، 309؛ شمسالعلماء، 56) و بدینترتیب، دوگونه استعاره که استعارههای اصلیاند، حاصل میشود:
1. 1. مصرحّه. ذکر مشبهٌبه و ارادۀ مشبّه محذوف که از این استعاره با نامهای تصریحیّه، مُحقّقه و تحقیقیه نیز تعبیر میشود، مثل ذکر «نرگس» (= مشبهٌبه) و ارادۀ «چشم» (= مشبه) در بیتِ «نرگسِ مستِ نوازشکنِ مردمدارش / خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد» (حافظ، غزل 105، بیت 7).
1. 2. مکنیه. ذکر مشبه همراه با وجهشبه که از ملائمات [نک : دنبالۀ مقاله] مشبهٌبه محسوب میشود و ارادۀ مشبهٌبهِ محذوف. از این استعاره به استعارۀ بالکنایه و استعارۀ کنایی و استعارۀ مکنیۀ تخییلیه نیز تعبیر میشود، چنانکه در بیتِ «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد» (همو، غزل 164، بیت 2)، دو مشبه، یعنی «ارغوان» و «نرگس» ذکر، و دو مشبهٌبه اراده شده است، یعنی «ساقی»، که کار او جامدادن، و انسان که از ویژگیهای او نگریستن است. برخی از علمای بلاغت، تفسیر استعاره را از منظر تشبیه، دیدگاهی ایرانی (= پارسی) به شمار آورده، و آن را اضافۀ مشبهٌبه، به مشبه تعریف کردهاند (تهانوی، 2/ 963) و برخی دیگر به ابتنای استعاره بر تشبیه تأکید ورزیدهاند (تفتـازانی، همانجـا، نیز برای آگـاهی بیشتر، نک : همو، شرح ... ، 132؛ سکاکی، همانجا؛ خطیب، التلخیص ... ، 330-331، الایضاح، همانجا؛ آملی، 1/ 97؛ طیبی، 227؛ علیخان، 243-244؛ فقیر دهلوی، 32-33؛ تقوی، 179-180). ذکر یکی از دو طرف تشبیه و ارادۀ طرف دیگر که جوهر استعاره بوده، در اصطلاح اهل بلاغت، مبتنیبر اصلی است که از آن به «ادعای دخول مشبه در مشبهٌبه» تعبیر میشود، یعنی این ادعا که مثلاً چشم (= مشبه) از جنس نرگس (= مشبهٌبه) و از جملۀ مصادیق آن است. از این ادعا «حقیقت ادعایی (= خیالی = هنری)» مبنی بر اینکه چشم، نرگس است، نتیجه میشود (سکاکی، همانجا؛ تفتازانی، المطول، 361؛ خطیب، التلخیص، 330، الایضاح، همانجا).
استعاره کاربرد لفظ مفرد یا مرکب است در معنای مجازی (= غیر ما وُضِعَ له)، به علاقۀ مشابهت با معنای حقیقی (= زبانی)، همراه با قرینهای که ذهن را از معنای حقیقی (= اصلی = زبانی = ما وُضِعَ له) منصرف، و متوجه معنای مجازی کند، مثل کاربرد نرگس در معنای چشم در بیتِ «نرگس مست نوازش کن ... » (نک : حـافظ، غزل 105، بیت 7). در ایـن تعریف،
3 عنصر نقش بنیادی دارد: مجاز، علاقه، قرینه.مجاز، بیانگر این معنا ست که استعاره، به نظر سکاکی و طرفداران دیدگاه وی، مجاز عقلی، یعنی معلول تصرفات ذهنی و خیالی شاعر است که مثلاً چشم را از مصادیق نرگس میداند و موجب تحقق حقیقت ادعایی (= خیالی = عقلی)، یعنی نرگسبودن چشم میشود و با برانگیختن شگفتی (= صحت تعجب) شنونده، در او تأثیر میگذارد (جرجانی، عبدالقاهر، 31؛ سکاکی، 369-371؛ نیز نک : خطیب، التلخیص، 304-305؛ تفتازانی، المطول، 360-362؛ طیبی، 228). در برابر نظریۀ سکاکی، اکثر علمای بلاغت، استعارۀ مصرحه را مجاز لغوی، یا کاربرد لفظ در غیر ما وُضِعَ له، و آن را عدول از قراردادهای زبانی میدانند. این کاربرد تأویلی، گسترش معنای مشبهٌبه است، بدانسان که هم معنی حقیقی و هم معنی مجازی را در بر میگیرد. مثلاً نرگس هم بر «نوعی گل» اطلاق شود، هم بر «چشم». صحت تعجب یا بهشگفتیدرانداختن شنونده هم حاصل «تناسی تشبیه» است و چون تشبیه کوتاه و به استعاره بدل شود، و ماهیت خود را از دست دهد، هم مبالغهآمیز، و هم شگفتیانگیز و مؤثر میشود (تفتازانی، همان، 362-363، شرح، 158-160؛ نیـز نک : طیبی، 228- 229؛ علیخـان، 244-245؛ آرزو، 82-83؛ همایی، معانی ... ، 233).
علاقه، پیوند و مناسبتی است که میان معنای حقیقی (= زبانی) و معنای مجازی (= هنری) برقرار است. این پیوند اگر حاصل تخیل شاعرانه و معلول یافتن شباهتی خیالی میان دو پدیدۀ بهظاهر غیرمانند باشد، از آن به «علاقۀ مشابهت» تعبیر میشود، مثل پیوند و مناسبتی که میان نرگس در معنای نوعی گل با نرگس در معنای چشم برقرار است (جرجانی، عبدالقاهر، 50-53؛ تفتازانی، المطول، 353-354؛ شمس قیس، 317). با توجه به نقش بنیادی مجاز و علاقۀ مشابهت در شکلگیری استعاره، برخی از ظرفا از پیوند مجاز با تشبیه و تولد استعـاره از آن، سخن گفتهاند (معزی، 170؛ نیز نک : تفتازانی، همان، 354).
قرینه، نشانۀ لفظی یا نشانۀ معنایی است که ذهن را از معنای حقیقی لفظ منصرف، و متوجه معنای مجازی میسازد. قرینه دو گونه است: لفظی یا مقالی، یعنی الفاظ یا واژههایی که بر زبان میرود، مثل واژههای مست، نوازشکن، مردمدار، و خونخوار در بیت مورد استشهاد؛ معنایی یا حالی، و آن آگاهیهای شنونده از سنتهای ادبی است، مثل آگاهی نسبت بدین معنا که بلبل نماد عاشق است و گل، نماد معشوق و نرگس، استعاره از چشم است و جز اینها. قرینهها از یک سو ذهن شنونده را از معنای حقیقی منصرف میکند و «صارفه» نام میگیرد و از سوی دیگر به تعیین معنای مجازی کمک میکند و «معیِّنه» نامیده میشود (جرجانی، عبدالقاهر، 48- 49؛ سکاکی، 375-376؛ خطیب، الایضاح، 164؛ طیبی، 229؛ تفتازانی، همان، 363؛ همایی، همان، 173-174). نیز قرینههای لفظی، بهاعتبار سازگاری و تناسب با مشبه یا مشبهٌبه، ملائم نامیده میشوند (شمیسا، بیان و معانی، 54، بیان، 145). سرانجام، این نکته درخور توجه است که استعارۀ مصرحه، بدان سبب که بر تأویل استوار است و همراه با قرینهای است که ذهن را از معنی حقیقی منصرف میسازد، با کذب فرق دارد (سکاکی، 373؛ خطیب، تفتازانی، همانجاها؛ همو، شرح، 160).
ارکان استعاره. استعاره همانند تشبیه دارای 4 رکن است: مستعارٌله = مشبه = چشم/ مستعارٌمنه = مشبهٌبه = نرگس/ جامع = وجهشبه = مستی/ لفظ مستعار = لفظ نرگس یا نـرگس بهعنوان لفظ (برای آگـاهی از استعـارۀ مصرحه، نیـز نک : سکاکی، 370 بب ؛ تفتازانی، همان، 357 بب ، شرح، 157 بب ؛ آقاولی، 162؛ رجایی، 287- 289).
طبقهبندی استعاره. استعاره را نخست میتوان با دو معیار «حذف» و «اِفراد و ترکیب لفظ مستعار» به گونههای اصلی و ریشهای طبقهبندی کرد. بدینترتیب که با حذف ادات و وجهشبه و ذکر مشبه یا مشبهٌبه، به دو استعارۀ اصلی، یعنی مکنیه (مثل چشم نرگس) و مصرحه (مثلِ نرگس = چشم) دست یافت و با ملحوظ کردن اِفراد و ترکیب، یعنی مفردبودن و در حکم مفرد ـ بودن لفظ مستعار مثل «نرگس» و «نرگس مست» در معنی «چشم»، یا مرکب بودن آن مثلِ «تکیهکردن بر آب» در معنیِ «کار عَبَث و بیهوده کردن» به دو گونۀ اصلی استعارۀ مصرحه، یعنی مصرحۀ مفرد و مصرحۀ مرکب رسید. سپس با اعمال معیارهایی ویژه به طبقهبندی استعارۀ مکنیه و مصرحۀ مفرد پرداخت و استعارههای فرعی و شاخهای را مشخص کرد.
استعارۀ مکنیه را به 3 اعتبار میتوان طبقهبندی کرد و فروع و شاخههای آن را نشان داد:
1. 1. به اعتبار ساختار، که در این صورت، شامل دو گونه است:
1. 1. 1. اضافی، به شکلِ ترکیب اضافی، مشتمل بر مضاف (= لوازم مستعارٌمنه محذوف) و مضافٌالیه (= مستعارٌله) مثل چشم نرگس؛ در مصراع «چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد» (حافظ، غزل 164، بیت 2).
1. 1. 2. گزارهای، (= اسنادی) که در آن مشبه یا مستعارٌله، در نقش مسندٌالیه (نهاد) و لوازم مستعارٌمنه یا مشبهٌبه محذوف در نقش مسند (= گزاره) ظاهر میشود، مثلِ «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد» (همانجا) که «جامدادن ... » از ملائمات مشبهٌبه یا مستعارٌمنه محذوف (= انسان = ساقی) است که در نقش گزاره ظاهر، و به ارغوان (= مشبه = مستعارٌ له) اسناد داده شده است. استعارۀ مکنیه گزارهای را ــ آنسان که سکاکی نیز در بحث استعارۀ تبعیه تصریح کرده اسـت ــ میتوان بهصورت اضـافی مثلاً «جـامدادنِ ارغوان» درآورد (نیز نک : خطیب، التلخیص، 233؛ تفتازانی، المطول، 402-404؛ شمیسا، همان، 155-156).
1. 2. به اعتبار نوع مشبهٌبه محذوف، شاملِ:
1. 2. 1. انسانانگاری، که مشبهٌبه یا مستعارٌمنه محذوف، انسان است، مثل «چشم نرگس» و «عارض نسرین». اینگونه استعارۀ مکنیه را برخی از محققان حوزۀ بلاغت در روزگار معاصر، به تبعیت از بلاغت معاصر عربی «تشخیص (= شخصیتبخشی)» خواندهاند
(نک : اعتصامی، 11؛ شفیعی، صور ... ، 149-156).
1. 2. 2. حیوانانگاری، که مشبهٌبه یا مستعارٌمنه محذوف، حیوان است، مثل «چنگال اجل» (نک : سکاکی، 369-370).
1. 2. 3. طبیعتانگاری، که مشبهٌبه یا مستعارٌمنه محذوف، پدیدهای طبیعی است، مثل «خورشید» در استعارۀ مکنیۀ «پرتوِ می» در مصراع «صوفی از پرتو می راز نهانی دانست» (حافظ، غزل 48، بیت 1؛ نیز نک : شمیسا، همان، 159-163، بیان و معانی، 59-62).
1. 3. به اعتبار نامیده شدن به 3 نام مختلف:
1. 3. 1. مکنیه، به اعتبار تشبیه مضمر در نفس تشبیهکننده، مثل تشبیه مضمر مرگ به حیوان درنده در ترکیب استعاری «چنگال مرگ» (خطیب، الایضاح، 176؛ تفتازانی، همان، 381؛ جرجانی، علی، 21).
1. 3. 2. بالکنایه، به اعتبار ذکر مشبه و ارادۀ معنی مجازی آن که متناسب و ملائم مشبهٌبه است، مثل ذکر مرگ (= مشبه) ملائم حیوانِ درنده (= مشبهٌبه) و ارادۀ معنای مجازی مرگ.
1. 3. 3. تخییلیه، به اعتبار اسناد ملائم مشبهٌبه (= چنگال) به مشبه (= مرگ) در ترکیب «چنگال مرگ» که این اسناد، بدان سبب که مجازی است، خیالانگیز است (همو، 20-21؛ تفتازانی، همان، 381-382). استعارۀ تخییلیه، پیوسته ملازم استعارۀ مکنیه است و باید از آن به استعارۀ مکنیۀ تخییلیه تعبیر کرد. ازآنجاکه مجاز، در اسناد و لاجرم در حکمی است که صادر میشود، استعارۀ مکنیه به نظر اکثر علمای بیان، مجازِ حکمی، یعنی مجازِ عقلی است (تفتازانی، همان، 381-383؛ جرجانی، علی، 203)، اما به نظر سکاکی و پیروانِ وی که استعارۀ تخییلیه را ملازم استعارۀ مکنیه نمیدانند، استعارۀ مکنیه مجاز لغوی است و از جملۀ مصادیق کاربرد لفظ در غیر ما وُضِعَ لَه (= در معنی مجازی) محسوب میشود؛ چرا که برطبق اصل «ادعای دخول مشبه در مشبهٌبه»، مشبه (مثلاً اجل) برحسب ادعا، از جملۀ مصادیق مشبهٌبه محذوف (مثلاً حیوان درنده) بوده، و درنتیجه کاربرد آن، مجازی است (سکاکی، همانجا؛ تفتازانی، همان، 382-383، 386-387).
استعارۀ مصرحه، که ذکر مشبهٌبه (= مستعارٌمنه) است و ارادۀ مشبه (= مستعارٌله)، نخست، به اعتبارِ افراد و ترکیب قابل تقسیم است، مثل کاربرد لفظ مفرد «نرگس» و ارادۀ «چشم»، یا کاربرد لفظ مرکب (= جمله)، مثل «دیدهدریاکردن» به معنی «بسیار گریستن». گونۀ نخست را استعارۀ مصرحۀ مفرد و گونۀ دوم را استعارۀ مصرحۀ مرکب مینامند.
1. استعارۀ مصرحۀ مفرد، که به 6 اعتبار قابل تقسیم و طبقهبندی است: به اعتبار مستعارٌله (= مشبه)؛ به اعتبار مستعارٌٰمنه (= مشبهٌبه) یا به اعتبار لفظ مستعار؛ به اعتبار جامع (= وجهشبه)؛ به اعتبار طرفین؛ به اعتبار طرفین و جامع؛ به اعتبار ملائمات طرفین.
1. 1. به اعتبار مستعارٌله. از دیدگاه سکاکی برحسب آنکه مستعارٌله یا مشبّه محذوف در استعارۀ مصرحه، امری حسی و عقلی، یا وهمی، یا محتمل هر دو وجه باشد، استعاره به 3 قسم تقسیم میشود:
1. 1. 1. تحقیقیه، که مستعارٌله محذوف حسّی است، مثل «نرگس» در معنی «چشم»، یا عقلی است، مثل «الصِراطَ الْمُسْتَقیم» (الفاتحه/ 2/ 6) در معنای «دین».
1. 1. 2. تخییلیه یا توهّمیه، که مستعارٌله محذوف امری وهمی است، مثـل «چنگال مرگ (= اَظفار مَنیّه)» که به نظر سکاکی (ص 376-377) چنگال در معنای صورت وهمی مخترَع ذهن استعمال شده، و چنگال مرگ، استعارۀ مصرحۀ تخییلیه یا توهمیه (همایی، معانی و بیان، 231) است.
1. 1. 3. محتمله، که مستعارٌله محذوف به هر دو صورت قابل تفسیر است. سکاکی شواهدی برای استعارۀ محتمله ذکر میکند که در نظر جرجانی، خطیب قزوینی و تفتازانی تشبیه بلیغ (= اضافۀ تشبیهی) به شمار میآید. از جملۀ این شواهد «اسبها و شُترهای جوانی (= أفراس و رواحل صِبى)» است که از یک سو آن را به «هوى و هوس» (= مستعارٌله عقلی محذوف) تأویل میکند و از سوی دیگر به «اسباب عیش و عشرت» (= مستعارٌله حسی محذوف) تا استعاره، تحقیقیه محسوب شود. سکاکی همچنین تأکید میکند که میتوان برای جوانی، اسب و شتر توهّم کرد و اسبها و شترها را در معنای توهّمشده به کار برد و استعاره را توهمیه یا تخییلیه دانست (ص 377- 378؛ نیز نک : خطیب، الایضاح، 179-181؛ آملی، 1/ 98- 99).
1. 2. به اعتبار مستعارٌمنه یا لفظ مستعار. بر حسب آنکه لفظ مستعار که بهصورت مستعارٌمنه (= مشبّهٌبه) ظاهر میشود، اسم ذات و معنی، یا فعل، و در زبان عربی علاوه بر فعل، شبهفعل، حرف یا یکی از مشتقات باشد، استعاره دو قسم است:
1. 2. 1. اصلی (= اصلیه)، استعارهای است که در آن لفظ مستعار، اسم ذات یا اسم معنی باشد مثل «نرگس» که استعاره از «چشم» است یا «صراط مستقیم (= راه راست)» که استعاره از «دین (= اسلام)» است.
1. 2. 2. تَبَعی (= تبعیّه)، استعارهای است که در آن، لفظ مستعار، فعل، شبهفعل، حرف یا یکی از مشتقات باشد. در زبان فارسی، غالباً استعارۀ تبعی، استعاره در فعل است مثلِ «خبردادن» در مصراع «رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ ضمیر» که «خبردادن» استعاره از «دلالتداشتن یا دلالتکردن» است. نیز مثلِ «گلچیدن» که استعـاره از «عاشقشدن و بهرهمندشدن» است در مصراع «صوفی گلی بچین و مرقّع به خار بخش» (حافظ، غزل 275، بیت 1). صاحب التعریفات نیز بر این معنا تأکید ورزیده، که استعارۀ تبعی، استعارۀ در فعل است (جرجانی، علی، 20).
استعارۀ تبعی را بدان سبب تَبَعی نامیدهاند که تابع استعاره در مصدر است، چنانکه فیالمثل «خبر میدهد = دلالت میکند» تابع استعـاره در مصدر «خبـردادن» است (بـرای آگـاهـی، نک : خطیب، همان، 170-171؛ تفتازانی، المطول، 371-375، شرح، 165). سکاکی استعارۀ تبعی را استعارهای مستقل نمیشمارد و آن را قابل برگشت به استعـارۀ مکنیه میداند (ص 383-384؛ نیـز نک : خطیب، همـان، 181؛ تفتازانی، المطول، 376، 402-404، شرح، 178). چنین مینماید که وی استعـارۀ تبعی را استعـارۀ مکنیه از نوع گزارهای (نک : به همین مقاله: طبقهبندی استعارۀ مکنیه) میداند که میتوان آن را به استعارۀ مکنیه با ساختار اضافی (= اضافۀ استعاری) تبدیل کرد، چنانکه میتوان استعارۀ تبعی «گلی بچین» در مصراع «صوفی، گلی بچین ... » (حافظ، همانجا) را به «گلچیدنِ صوفی» برگرداند.
1. 3. به اعتبار جامع (= وجهشبه). طبقهبندی استعاره به اعتبار جامع از دو دیدگاه صورت میگیرد:
1. 3. 1. دخول و خروج جامع، و آن دخول و خروج، یعنی ذاتی یا غیرذاتیبودن جامع (= وجه شبه) در طرفین استعاره است که استعاره را به دو قسم تقسیم میکند:
1. 3. 1. 1. تحقیقی، که جامع، ذاتی مستعارٌله و مستعارٌمنه است. مثل استعارۀ «پریدن» و «چکیدن» که دو استعارۀ تحقیقی است در بیتی از مخزن الاسرار: «خواست پریدن چمن از چابکی/ خواست چکیدن سخن از نازکی» (نظامی، 56) که «پریدن» (= مستعارٌمنه) استعاره از «سرعت نشوونمای سبزهها» (= مستعارٌله) است، با جامع «تندی حرکت» که ذاتی طرفین است و «چکیدن» (= مستعارٌمنه) استعاره از «انفصال و گسیختن» (= مستعارٌله) است، با جامع «تفرّق اجزاء از یکدیگر» که آن نیز ذاتی هر دو طرف است (رجایی، 294).
1. 3. 1. 2. تخییلی، که جامع ذاتی طرفین نیست، مثل استعارۀ «شیر» (= مستعارٌمنه) از مرد شجاع (= مستعارٌله) با جامع «شجاعت» و استعارۀ «نرگس» (= مستعارٌمنه) از «چشم» (= مستعارٌله) با جامع «مستی» که نه شجاعت، ذاتی شیر و مرد شجاع است، نه مستی، ذاتی نرگس و چشم؛ بلکه جامع، بر طرفین عارض گردیده، و به تعبیر اهل بلاغت ادعائاً به هردو نسبت داده شده است (تفتازانی، المطول، 366-367). جامع (= وجهشبه) در ادبیات غیر ذاتی و ادعایی است و ذاتی بودن، ویژگیای فلسفی است که در این طبقهبندی اِعمال شده است و ارزش ادبی و هنری ندارد.
1. 3. 2. قربت و غربت جامع، و آن عبارت است از نزدیکی و دوری جامع (= وجهشبه) نسبت به اذهان عموم. این نزدیکی و دوری نیز موجب تقسیم استعاره به دو قسم میشود:
1. 3. 2. 1. عامیۀ قریبه، یا مبتذله که جامع استعاره، صفتی است نزدیک به ذهن عامه و بهآسانی همگان آن را درک میکنند، مثل «مستی» در استعارۀ «نرگس» از «چشم».
1. 3. 2. 2. خاصّۀ غریبه، که جامع استعاره، صفتی است دور از ذهن عموم و تنها ذهن آشنایان به رموز بلاغت آن را درمییابد. بدیهی است که این غرابت، نسبی است و فیالمثل جامع یا وجهشبهِ «محافظت در برابر اهریمن» در استعارۀ «اسم اعظم» از «عشق» در بیتِ «سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی/ چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم» (حافظ، غزل 327، بیت 6) غریب بوده، و دریافت آن ویژۀ خواص است.
1. 4. به اعتبار طرفین. و آن چنان است که برحسب جمعشدن یا جمعنشدن طرفین استعاره در یک موضوع، استعاره به دو قسم وفاقیه و عنادیه تقسیم میشود:
1. 4. 1. وفاقیه، استعارهای است که طرفین آن در یک موضوع جمع میشود، مثل استعارۀ «حیات» از «هدایت» که هر دو صفت در انسان زندۀ هدایتشده، جمع میآیند.
1. 4. 2. عنادیه، استعارهای است که طرفین آن در یک موضوع جمع نمیشود، مثل استعارۀ «موت» از «ضلالت» که در یک موضوع، مثلاً در فرد مرده جمع نمیشوند؛ چرا که شخص مرده را به ضلالت و نیز به هدایت، وصف نمیتوان کرد. استعارۀ عنادیه، گاه با ملاحت و طنز (= تهکّم) همراه است و به همین سبب، به دو قسم تقسیم میشود:
1. 4. 2. 1. عنادیۀ محض یا جدی، که خالی از ملاحت و طنز است، مثل استعارۀ موت از ضلالت.
1. 4. 2. 2. عنادیۀ تملیحیّه ـ تهکّمیه، و آن کاربرد لفظ است و ارادۀ معنای ضد یا نقیض آن، مثل کاربرد «حاتم» در معنای «بخیل»، «پاکدامن» در معنای «تردامن یا آلودهدامن» در بیتِ «حافظ به خود نپوشید این خرقۀ می آلود/ ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را» (حافظ، غزل 5، بیت 13). اینگونه استعاره را بهسبب ظرافت و ملاحت آن، تملیحیه و بهسبب طنز و تهکّمی که در آن است، تهکّمیه مینامند (خطیب، التلخیص، 308- 309، الایضاح، 164-166؛ تفتازانی، همان، 364-365، شرح، 161؛ نیز نک : تقوی، 183؛ رجایی، 293؛ آقاولی، 167). قدما اینگونه تملیح و تهکّم (= طنز) را استعاره، و علاقۀ تضاد را که در اینگونه استعاره عامل پیوند مستعارٌله و مستعارٌمنه است، توسعاً و تسامحاً علاقۀ مشابهت میخواندند، اما برخی از معاصران اینگونه کاربردها را گاه ضمنی (نک : همـایی، معانی، 178، 186-187) و گاه آشکارا (نک : شمیسـا، بیان، 175-176) مجاز به علاقۀ تضاد میدانند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید