صفحه اصلی / مقالات / فردوسی /

فهرست مطالب

فردوسی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

براساس روایتی دیگر از همین حکایت که از زبان مردم هزارۀ افغانستان ثبت شده است، فردوسی به درخواست سلطان محمود در غزنین مشغول سرایش شاهنامه می‌شود. سلطان محمود و درباریانش نیز به وی احترام فراوان می‌گذارند، اما پس از مدتی، بر اثر بدگویی «عده‌ای ازخدا‌ بی‌خبر»، سلطان و وزیرش با فردوسی بد می‌شوند و بدرفتاری آنها به جایی می‌رسد که فردوسی تنها می‌شود. او در پایان از این وضعیت خسته و افسرده می‌گردد و تصمیم می‌گیرد که به طوس بازگردد؛ شبی که قرار بوده است فردای آن به طوس برود، در خواب، در کنار رود هیرمند، رستم را می‌بیند. رستم دست او را می‌بوسد و از تاریخ باستان برایش می‌گوید و ضمن درخواست از او برای پایان‌بردن شاهنامه، نشانی محلی را به او می‌دهد که کمربند جواهرنشانش در آنجا دفن بوده است. فردوسی پس از بیدارشدن، کمربند را می‌یابد، آن را می‌فروشد و بخشی از پولش را خود برمی‌دارد و بقیه‌اش را میان دیگر شاعرانی که مورد بی‌مهری محمود بودند، تقسیم می‌کند. او همچنین به توصیۀ رستمْ شاهنامه را به پایان می‌رساند و یک نسخه از آن را به دربار می‌فرستد و نسخۀ اصلی را با خود به طوس می‌برد (شریعتی، 126- 128).
این حکایت در مقدمۀ نسخۀ بایسنقری با تغییراتی اساسی، به‌ویژه تغییر در درون‌مایۀ آن، نقل شده، اگرچه حوادث حکایت کم‌و‌بیش مانند روایتهای پیشین است. براساس این روایت، فردوسی هنگامی‌که در دربار سلطان محمود مشغول سرودن شاهنامه است، روزی در حضور سلطان، داستان رستم و اشکبوس را به نظم می‌کشد که باعث می‌شود همۀ حاضران او را ستایش کنند؛ در «آن مجلس، در وصف رستم و دلاوری او سخن بسیار» می‌رود. همان شب، رستم به خواب فردوسی می‌آید و برای سپاسگزاری از او، نشانی گنجی را به وی می‌دهد.
پس از چند روز، فردوسی موضوع خواب را به‌واسطۀ ایاز به سلطان محمود می‌گوید. به فرمان سلطان، گنج را پیدا می‌کنند و به فردوسی می‌دهند؛ اما فردوسی با این استدلال که این گنجْ جایزه‌ای متعلق به هنر سخنوری و شاعری است، بی‌آنکه چیزی از آن بردارد، آن را میان شاعران تقسیم می‌کند که سبب شگفتی سلطان و دیگران می‌شود (نک‍ : دبیرسیاقی، 179-180؛ ریاحی، سرچشمه‌ها، 393-395). نکتۀ قابل تأمل اینکه یکی از روایتهای شفاهی این ماجرا که در تاجیکستان ثبت شده، کم‌و‌بیش شبیه روایت اخیر است (نک‍ : قصه‌ها، 48- 49). 
همان‌گونه که مشخص است، با تغییر زمینه و بافت روایت، درون‌مایه و نتایج مترتب بر آن از اساس تغییر می‌کند. در روایتهای نخستین، هدفْ مذمت محمود است؛ اما در روایتهای بعدی، بیشتر مناعت طبع فردوسی موردنظر است. فصیح خوافی نیز ضمن آوردن عین روایت مقدمۀ بایسنقری، اضافه کرده که ابن‌یمین این حکایت را به نظم کشیده، و سپس او روایت ابن‌یمین را نقل کرده است (نک‍ : 2 / 589-590)؛ درصورتی‌که روایت ابن‌یمین منطبق با روایت عجایب المخلوقات، و به‌طور کامل، متفاوت از روایت بایسنقری است. 
همچنین، در مقدمۀ یکی دیگر از دست‌نویسهای شاهنامه که در 1031 ق / 1622 م تألیف شده، و اخیراً با عنوان دیباچۀ پنجم شاهنامه منتشر گردیده است، روایتی شبیه به روایت مقدمۀ بایسنقری، با اندکی تفاوت نقل شده که دقت در آن مؤید نکتۀ پیش‌گفته است. براساس این روایت، فردوسی پس از به نظم کشیدن داستان رستم و اشکبوس در مجلس سلطان محمود، دچار تردید می‌شود که آیا آنچه دربارۀ رستم گفته، لایق او بوده، یا اغراقی شاعرانه است. همان شب رستم به خوابش می‌آید و نشان گنج را به وی می‌دهد. فردوسی پس از بیداری سراغ گنج می‌رود، آن را به زر تبدیل می‌کند و میان شاعران تقسیم می‌نماید و خود نیز قسمتی از آن را برمی‌دارد. مقدمه‌نویس پس از آن ضمن نقل شعر ابن‌یمین، و انتساب آن به شاعری به نام خواجه عبدالعلی نیشابوری، اضافه می‌کند که این حکایت در عجایب المخلوقات نیز نقل شده است و در ادامه، روایت مذکور را می‌آورد (هرندی، 85-87). او نیز مانند فصیح خوافی به‌رغم تفاوت آشکار روایت خود با روایت منظوم و روایت عجایب المخلوقات، هر 3 را یکسان به شمار می‌آورد.
نکتۀ بااهمیت دیگر در تعامل روایتهای شفاهی و کتبی از یک حکایت، این است که مکتوب‌شدن حکایتهای شفاهی از یک‌سو مانع فراموش‌شدن آنها در جامعه، و از سوی دیگر خوانده‌شدنشان سبب اشاعۀ بیشتر آنها می‌گردد.
مقایسۀ روایتهای شفاهی و کتبی نکات دیگری را نیز روشن می‌کند که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 
1. روایتهای کتبی طولانی‌ترند و در آنها تلاش شده که مطالب از منطق بیشتری برخوردار باشند. 
2. اجزاء متفاوتی از روایتهای کتبی، به‌ویژه مطالب مقدمه‌های دست‌نویسهای شاهنامه، در روایتهای شفاهی نیز آمده‌اند که ازجمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: درخواست محمود از فردوسی برای سرودن شاهنامه؛ حسادت وزیر محمود و اطرافیانش به فردوسی و فتنه‌انگیزی آنها با استناد به شیعه‌بودن او که نتیجه‌اش بی‌مهری محمود به شاهنامه و فردوسی بوده است؛ پشیمانی محمود از بی‌مهری به فردوسی و فرستادن چند بار زر برای او و هم‌زمانی رسیدن این هدایا به طوس با مرگ فردوسی؛ نپذیرفتن هدایای محمود از سوی دختر فردوسی؛ صرف این هدایا برای کارهای عام‌المنفعه، متناسب با آرزوهای فردوسی؛ رفتن فردوسی به غزنین برای دادخواهی از ظلم حاکم طوس؛ مشاعرۀ شاعران دربار محمود و فردوسی؛ آمدن رستم به خواب فردوسی؛ فرار فردوسی از غزنین به طوس و بغداد، و پناهنده‌شدن به خلیفه؛ نامۀ تهدیدآمیز محمود به خلیفه و پاسخ کوتاه خلیفه با استناد به قصۀ اصحاب فیل در قرآن؛ نوشتن دو بیت هجو از سوی فردوسی بر درگاه مسجد؛ نوشتن هجویه و سپردن آن به ایاز و تأکید بر اینکه در زمانی مناسب آن را به محمود بدهد؛ تقسیم صلۀ محمود در حمام (نک‍ : انجوی، سراسر اثر). 
نمونه‌ای دیگر که آن را با شرحی بیشتر می‌آوریم: حسادت عنصری، فرخی و عسجدی به فردوسی، پس از مشاعره، و سفارش به حاجبان که فردوسی را به دربار راه ندهند از بیم آنکه جایگاه خود را نزد سلطان از دست دهند و آشناشدن فردوسی با یکی از خواص سلطان، به‌طور اتفاقی در مسجد، و از این طریق، راه‌یافتن فردوسی به دربار. نکتۀ قابل تأمل اینکه بخشهایی از این واقعه به‌طور دقیق شبیه «مقدمۀ اول» شاهنامه است: روزی ندیم سلطان محمود فردوسی را به خانۀ خود می‌برد و پای صحبت او می‌نشیند و به دربار سلطان نمی‌رود. فردای آن روز که وی به دربار می‌رود، سلطان سبب غیبت روز گذشته‌اش را می‌پرسد. او می‌گوید که مردی دانشمند در خانه‌ام بود و از محضر او استفاده می‌بردم؛ ازاین‌رو نتوانستم بیایم. سلطان محمود نیز از او می‌خواهد که فردوسی را به دربار بیاورد. او فردوسی را به حضور سلطان می‌آورد. فردوسی شعری را که در مدح وی سروده بود، می‌خواند (نک‍ : انجوی، 29؛ قس: ریاحی، سرچشمه‌ها، 381-384؛ دبیرسیاقی، 138-140). نکتۀ بااهمیت‌تر دراین‌باره اینکه روایت شفاهی اخیر از زبان یکی از راویان باسواد ثبت شده است؛ ازاین‌رو می‌توان گفت که وی از طریق خواندن مقدمۀ شاهنامه با این حکایت آشنا بوده است. 
مورد دیگر، حکایت مشهور تاریخ سیستان است. براساس این حکایت، فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم می‌کند و چند روز، در دربار آن را برای وی می‌خواند. محمود در پایان می‌گوید: عصارۀ شاهنامه، رستم است «و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست». فردوسی ضمن دعا برای سلطان، پاسخ می‌دهد که نمی‌دانم در سپاه سلطان چند رستم هست، اما «این دانم که خدای تعالى خویشتن را هیچ بنده چون رستم، دیگر نیافریده است»، سپس آنجا را ترک می‌کند. سلطان بر اثر بدگویی وزیر، قصد هلاک فردوسی را می‌کند، اما او را نمی‌یابد (ص 53-54). یکی از شاهنامه‌شناسان به‌درستی نشان داده که این حکایت از مطالب الحاقی به تاریخ سیستان است و افسانه‌ای بیش نیست (امیدسالار، «نکته‌ای ... »، سراسر مقاله). بخشی از این حکایت، یعنی سخن محمود، در یکی از روایتهای شفاهی به همان صورت آمده است (انجوی، 27). 
افزون‌براین، پاسخی که پردازندگان حکایت در زبان فردوسی گذاشته‌اند، تعبیری از این بیت مشهور او در شاهنامه است: جهان‌آفرین تا جهان آفرید / سواری چو رستم نیامد پدید (چ خالقی، 2 / 126). نکتۀ جالب توجه آنکه فرخی سیستانی در یکی از قصایدش، در مدح محمود می‌گوید: صد سپهسالار خواهد بود وی را در سپاه / هر یکی صد ره فزون از روستم در هر مکان (ص 278). آیا ممکن است محمود به‌سبب نارضایتی از شاهنامه سخنی شبیه به آنچه در تاریخ سیستان آمده، گفته باشد و سپس مدیحه‌سرایانی مانند فرخی آن را به شعر درآورده باشند؟ یا اینکه این‌گونه تعابیر در دربار محمود رایج بوده و بعدها به شکل حکایت در تاریخ سیستان بازتاب یافته است. 
3. پژوهشگری ضمن بررسی روایتهای مکتوب منسوب به زندگی فردوسی نوشته است: در این روایتها دو تمایل متضاد، گاه جداجدا و گاه در کنار هم، وجود دارد: یکی علاقۀ شدید و همگانی به فردوسی و شاهنامه، و دیگری علاقۀ ضعیف‌تر به سلطان محمود (ریاحی، همان، 80). این دو تمایل در روایتهای شفاهی نیز دیده می‌شود، با این تفاوت که گرایش حمایت از فردوسی و مذمت و حتى نفرت از محمود بسیار برجسته‌تر و نمایان‌تر از روایتهای مکتوب است. برای نمونه، در روایتی آمده است که محمود قصد داشت چنانچه فردوسی نتواند شاهنامه را بسراید، او را به قتل رساند (انجوی، 11). در بسیاری از روایتها بر نانوازادگی، به مفهوم بی‌اصالتی محمود تأکید می‌شود و مادرش به این موضوع اقرار، و آن را تأیید می‌کند. حتى در برخی گزارشها، از حرام‌زادگی محمود سخن می‌رود، به این صورت که مادر محمود اعتراف می‌کند که نانوایی او را اغفال کرده، و محمود نتیجۀ آن است (همو، 18-22). 
براساس روایتی دیگر، پس از بی‌مهری به فردوسی و شاهنامه، محمود روزی همراه با درباریان خود به کنار چشمه‌ای می‌روند. او در آنجا به قصد شناکردن، در آب می‌رود؛ اما وقتی سر از آب بیرون می‌آورد، خود را در بیابانی می‌بیند و پس از مدتی متوجه می‌شود که در نزدیکی شهر بلخ است. به آنجا می‌رود و مجبور می‌شود 7 سال شاگرد نانوایی شود. روزی برای شناکردن به چشمه‌ای می‌رود و سر زیر آب می‌برد. هنگامی که سر از آب درمی‌آورد، درباریان و وزیر خود را می‌بیند که کنار همان چشمۀ نخست ایستاده‌اند. وزیر می‌گوید 3 ساعت است که منتظر شاه هستند. محمود می‌گوید که 7 سال در بلخ بوده است. درباریان می‌گویند این نتیجۀ ظلمی است که بر فردوسی کردید، اکنون خداوند انتقام او را گرفت (همو، 40-42). 
پژوهشگری در تفسیر این افسانه نوشته است مردم برای اینکه انتقام فردوسی را از محمود بگیرند و آرامش خاطر بیابند، او را به مدت 7 سال به نانوایی در بلخ می‌گمارند و به‌این‌ترتیب، وی را از پادافره این‌جهانی نیز بی‌نصیب نمی‌کنند (آیدنلو، «مردم ... »، 68- 69). محمود پس از این واقعه، اقدام به دلجویی از فردوسی می‌کند که البته برای این کار دیر بوده است. این حکایت مبتنی بر بن‌مایۀ D 012‘2 (سالها در یک لحظه) است. این تصور هنگامی صورت می‌گیرد که شـاه سرش را زیـر آب فـرومی‌کند (آرنـه ـ تامپسون، npn.). البته، افزون‌بر این بن‌مایه، می‌توان قرابت آن را با بن‌مایه‌های دیگری نیز نشان داد، ازجمله: 013‘2 (گذشت سالها را چندروزپنداشتن)؛ F377 (گذشت خارق‌العادۀ زمان در سرزمین پریان، گذشت سالها به نظر مانند گذشت چند روز می‌آید)؛ F940 (ناپدیدشدن در زیر زمین یا زیر آب) (همانجا)؛ همچنین، تیپ 681 فهرست آرنه ـ تامپسون، که داستان یـادشده دربـارۀ سلطان محمود منطبق بر آن است و براساس همین بن‌مایه‌ها شکل گرفته است. مثلِ مشهورِ «به مالت نناز، به شبی بند است؛ به حسنت نناز، به تبی بند است» (نک‍ : وکیلیان، 66- 68) نیز برگرفته از روایتی منطبق با همین تیپ است.
در فرهنگ و ادب عامه، مذمت سلطان محمود، به‌سبب بی‌مهری به فردوسی، فقط از جانب دیگران صورت نمی‌گیرد، بلکه دختر او نیز وی را به‌همین‌سبب مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهد. براساس حکایتی، دختر محمود، که برخلاف پدرش، شیعه است، شبی در خواب می‌بیند که فردوسی در بهشت است و شکایت محمود را به او می‌کند. دختر که تا پیش‌از‌آن، از ماجرای پدرش با فردوسی آگاه نبوده، پس از بیدارشدن، به اندازه‌ای با پدرش به مشاجره و ستیزه می‌پردازد که سلطان مجبور می‌شود در صدد دلجویی از فردوسی برآید، اما همچون دیگر حکایتها، برای این کار دیر بوده است (انجوی، 42-44). 
در کنار این داوریها و ابراز انزجارها در این حکایتها، حمایتهایی ضمنی نیز از محمود دیده می‌شود که کم‌وبیش در روایتهای شفاهی و کتبی شبیه به هم‌اند و دیگران به آنها اشاره کرده‌اند (نک‍ : ریاحی، سرچشمه‌ها، 83-84).
افزون‌بر این، در شمار فراوانی از حکایتها، بن‌مایۀ «وزیر بد» و «وزیر حسود» وجود دارد. او ست که سبب فتنه‌انگیزی می‌شود و سلطان را علیه فردوسی برمی‌انگیزد. جدا از اینکه تأکید بر چنین بن‌مایه‌ای می‌تواند بازتاب حقیقی و تاریخی، و یادآور اعمال احمد بن حسن میمندی باشد (نک‍ : متینی، 140)، درعین‌حال، باید یادآوری کرد که این موارد از بن‌مایه‌های تکرارشونده در افسانه‌ها و داستانهای ادب عامه است و ازاین‌رو می‌توان حضور پررنگ آنها در حکایتهای فردوسی و محمود را نمونه‌برداری و الگوگیری از این داستانها نیز به شمار آورد. برخی پژوهشگران حمایت ضمنی از محمود در حکایتهای مکتوب را بازتاب یک جریان فکری می‌دانند که در مقابل جریان فکری حامی فردوسی طی 000‘1 سال گذشته در جامعۀ ایرانی وجود داشته است. از نظر آنها تمایل به محمود و دفاع از او «ریشه در تعصبات و تمایلات مذهبی آن دوره» دارد (نک‍ : ریاحی، همانجا). پژوهشگری دیگر نیز ضمن بررسی حکایتهای مکتوب، بی‌آنکه به علت‌یابی بپردازد، نوشته است همان‌گونه که در حکایتهای صوفیان از محمود همچون یک غازی و انسانی پاک‌نهاد یاد شده است، در حکایتهای مربوط به فردوسی نیز محمود و ایاز از حسن‌ظن تودۀ مردم در روزگاران گذشته برخوردارند (متینی، همانجا). پژوهشگری دیگر نیز ضمن تأیید این حسن‌ظن در حکایتهای منابع ادبی و تاریخی، وجود چنین حسن‌ظنی در حکایتهای شفاهی را نفی می‌کند و می‌نویسد مقایسۀ این دو گروه روایت نشان از تغییر و دگرگونی کامل تلقی مردم از سیمای محمود غزنوی دارد؛ زیرا در روایتهای شفاهی نه تنها حسن‌ظنی به محمود دیده نمی‌شود، بلکه فقط شخصیتی منفور از او ترسیم شده است (آیدنلو، «مردم»، 68). 
موضوع تفاوت سیمای محمود در دو گروه از حکایتها را می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز بررسی کرد. پادشاهان و سلاطینی که در حوزۀ اصلی حکومت خویش با اقتدار حکمرانی می‌کرده‌اند، معمولاً در همان حوزه، حکایات و افسانه‌هایی به آنها منسوب می‌شده است. حتى افسانه‌هایی که پیش از او به پادشاهان دیگر منسوب بوده‌اند، به وی نسبت داده می‌شود. هر اندازه حوزۀ اقتدار پادشاهی گسترده‌تر باشد، حوزۀ داستانهای منسوب به وی نیز گسترش می‌یابد. مصداقی دقیق برای این موضوع، شاه عباس صفوی است. در جغرافیای کنونی ایران، بخش قابل ملاحظه‌ای از افسانه‌ها و حکایتهای مربوط به پادشاهان پیش از وی، به او منسوب شده‌اند (نک‍ : ه‍ د، شاه عباس). در فرهنگ مردم ازبک، تیمور گورکانی چنین شخصیتی دارد. محمود غزنوی نیز در فرهنگ مردم افغانستان کم‌و‌بیش همان شخصیتی را دارد که شاه عباس در فرهنگ مردم ایران دارد. اکنون اگر به حکایتهای مربوط به فردوسی و محمود در منابع ادبی و کتبی مراجعه کنیم، مشخص می‌شود که بیشتر این منابع در حوزۀ هرات و غزنین نوشته شده‌اند. مقدمۀ بایسنقری نیز که جامع همۀ حکایتها ست، همان‌جا نوشته شده است؛ ازهمین‌رو، این حکایتها کم‌و‌بیش بازتابی از فرهنگ آن منطقه را با خود دارند؛ اما روایتهای شفاهی، در خارج از این حوزه، یعنی در حوزۀ جغرافیای فعلی ایران ثبت شده‌اند، ازاین‌رو طبیعی است که در زمینۀ داوری دربارۀ محمود باهم متفاوت باشند.


مآخذ

آیدنلو، سجاد، «از سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، حکایت منظوم زاهد و فردوسی در دیوان آذر بیگدلی»، گزارش میراث، تهران، 1392 ش، س 7، شم‍ 3-4؛ همو، «خلاف‌آمد عادت در شاهنامه‌پژوهی»، نامۀ پارسی، تهران، 1384 ش، س 10، شم‍ 4؛ همو، دفتر خسروان، تهران، 1390 ش؛ همو، «مردم کدام فردوسی و شاهنامه را می‌پسندیدند؟»، پژوهشهای زبان و ادب فارسی، تهران، 1388 ش، شم‍ 4؛ ابن‌حسام قهستانی، محمد، تازیان‌نامۀ پارسی (خلاصۀ خاوران‌نامه)، به کوشش حمیدالله مرادی، تهران، 1382 ش؛ ابن‌یمین، دیوان قطعات و رباعیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1318 ش؛ امیدسالار، محمود، جستارهای شاهنامه‌شناسی و مباحث ادبی، تهران، 1381 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و فردوسی، تهران، 1369 ش؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1388 ش؛ پاژ، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، 1387 ش بب‍ ؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1381 ش؛ تقی‌زاده، حسن، فردوسی و شاهنامۀ او، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1349 ش؛ جامی، عبدالرحمان، بهارستان و رسائل، به کوشش اعلاخان افصح‌زاد و دیگران، تهران، 1379 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، «مقایسۀ افسانۀ نیت پادشاه در شاهنامه با روایتهای دیگر»، مجموعه‌مقالات همایش هزارۀ شاهنامه، به کوشش محمدجعفر یاحقی، تهران، 1392 ش؛ همو، «مقایسۀ روایتهای شفاهی و کتبی داستان بهمن»، فرهنگ و ادبیات عامه، تهران، 1392 ش، س 1، شم‍ 1؛ همو و احمد وکیلیان، مثنوی و مردم، تهران، 1393 ش؛ خالقی مطلق، جلال، «دست‌نویس شاهنامه مورخ ششصدوچهارده هجری قمری»، ایران‌نامه، نیویورک، 1367 ش، شم‍ 25؛ همو، «فردوسی»، ترجمۀ سجاد آیدنلو، نامۀ انجمن، تهران، 1386 ش، شم‍ 25؛ همو، «نگاهی تازه به زندگی‌نامۀ فردوسی»، نامۀ ایران باستان، تهران، 1385 ش، س 6، شم‍‌ 1-2؛ خطیبی، ابوالفضل، آیا فردوسی محمود غزنوی را هجو گفت؟، تهران، 1395 ش؛ دبیرسیاقی، محمد، زندگی‌نامۀ فردوسی و سرگذشت شاهنامه، تهران، 1384 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش ادوارد براون، تهران، 1382 ش؛ دهقانی، محمد، شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1395 ش؛ رازی، امین احمد، هفت‌اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی؛ ربیع، علی‌نامه، به کوشش رضا بیات و ابوالفضل غلامی، تهران، 1389 ش؛ رجایی، احمدعلی، «شاهنامه برای دریافت صله سروده نشده است»، جستارهای ادبی، تهران، 1346 ش، شم‍ 12؛ ریاحی، محمدامین، سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، تهران، 1382 ش؛ همو، فردوسی، تهران، 1380 ش؛ زریاب، عباس، «نگاهی تازه به مقدمۀ شاهنامه»، تن پهلوان و روان خردمند، به کوشش شاهرخ مسکوب، تهران، 1381 ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، نامورنامه (دربارۀ فردوسی و شاهنامه)، تهران، 1383 ش؛ سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340 ش؛ شریعتی، حفیظ‌الله، اوسانه‌های مادرم (افسانه‌های مردم هزاره)، کویته، 1388 ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، «نکته‌ای دربارۀ طوس و حماسه‌های ملی»، هستی، تهران، 1371 ش، ویژۀ ایران و فردوسی؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، به کوشش ابراهیم عرب‌پور و دیگران، مشهد، 1392 ش؛ شهبازی، علیرضا شاپور، زندگی‌نامۀ تحلیلی فردوسی، ترجمۀ هایده مشایخ، تهران، 1390 ش؛ شیرانی، حافظ محمود، در شناخت فردوسی، ترجمۀ شاهد چوهدری، تهران، 1369 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1369 ش؛ همو، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1384 ش؛ طباطبایی یزدی، محمدرضا، بزم ایران، تهران، 1339 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1382 ش؛ عزام، عبدالوهاب، مقدمه و تعلیقات بر الشاهنامه، ترجمۀ بنداری، تهران، 1970 م؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، اسرارنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1386 ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1337 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش علی عبدالرسولی، تهران، 1311 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ همو، همان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛ همو، همان، کلالۀ خاور، تهران، 1312 ش؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان، مباحثی از تاریخ ادبیات ایران، به کوشش عنایت‌الله مجیدی، تهران، 1354 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1386 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، ترجمۀ جهانگیر میرزا قاجار، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1373 ش؛ قصه‌ها پیرامون فردوسی و قهرمانهای شاهنامه، به کوشش بهرام شیرمحمدیان و داداجان عابدزاده، برگردان به خط فارسی: بحرالدین علوی، دوشنبه، 1996 م؛ متینی، جلال، «فردوسی در هاله‌ای از افسانه‌ها»، شاهنامه‌شناسی، تهران، 1357 ش، ج 1؛ محیط طباطبایی، محمد، فردوسی و شاهنامه (مجموعۀ مقالات)، تهران، 1369 ش؛ مهدوی دامغانی، احمد، حاصل اوقات، به کوشش علی‌محمد سجادی، تهران، 1381 ش؛ مینوی، مجتبى، فردوسی و شعر او، تهران، 1386 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، ارمغان؛ نظامی گنجوی، هفت‌پیکر، به کوشش طاهر احمداوغلی محرمُف، مسکو، 1987 م؛ نوریان، مهدی، «آفرین فردوسی، از زبان پیشینیان»، هستی (نک‍ : هم‍ ، شفیعی)؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1349 ش؛ وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، 1368 ش؛ هرندی اصفهانی، حمزه، دیباچۀ پنجم شاهنامه، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محسن حسینی وردنجانی، تهران، 1395 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، «ذیل سرچشمه‌ها»، پاژ، تهران، 1387 ش، س 1، شم‍ ‍1؛ نیز: 

Aarne, A. and S. Thompson, The Types of International Folktales, ed. H. J. Uther, Helsinki, 2004; Sheralī, L., Kulliyot, Dushanbe, 2008; Tafazzoli, A., »Dehqān«, Iranica, vol. VII.
محمد جعفری (قنواتی)

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: