عرف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258179/عرف
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
در این دوره، دیوانبیگی وظیفه داشت هم با حکام و هم با روحانیان مرتبط باشد و میان محاکم شرع و عرف موازنه ایجاد کند (وقایع ... ، 2750-2752). گفتنی است که عرف در این دوره تابعی از احکام شرع بود (آبادیان، 13). اینگونه دادگاهها در دورۀ مظفرالدین شاه (1313-1324 ق / 1896-1906 م)، نیز استمرار داشت و از این محاکم معمولاً چیزی عاید مردم نمیشد، چون همیشه رشوهخواری دیوانخانهها سبب اجرانشدن صحیح قانون بود (آلمانی، 1 / 36-40).در میان ایلات، تا سالهای آخر سلطنت رضا شاه پهلوی، حکومت براساس عرف و عادت بود و ایلخانان و کلانتران بودند که کار قضا را برعهده داشتند و بنابه موقعیت و نوع جرم، حکمی میدادند و مجازاتی تعیین میکردند (نک : بهمنبیگی، 37- 39). در این دوره، بیشتر معاملات بدون مدرک و سندی مکتوب، و براساس قول شفاهی انجام میگرفته، و تنها حضور ریشسفیدان و معتمدین بهعنوان شهود برای لازمالاجرا دانستن قولی کافی بوده است. گاهی اوقات تاری از ریش یا سبیل را تعهدی بر قول میدانستند و این قانون را بر همۀ قوانین حکومتی و شرعی بالاتر محسوب میکردند (همو، 27- 28؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). جوامع کوچنشین از گذشته تا کنون، برخلاف جوامع شهری مصرفکننده، زندگیشان بر 3 عامل انسان، دام و علف استوار است و فرهنگ و عرف و عادت این عوامل را با هم پیوند میدهد. عرفهای ایلی، گستردگی بسیاری دارد و در میان طبقات مختلف ایل، عرفهایی منحصربهفرد نیز دیده میشود؛ برای نمونه، در میان مکتبداران چنین عرف بوده است که به دختران خواندن یاد میدادند، اما قلم به دست آنها نمیدادند (طاهری، 151، 155، نیز برای آگاهی از انواع این عرفیات، نک : سراسر اثر).
عرفیات رایج در میان مردم، در دستهبندیهای کوچک (چون عرفهای خانوادگی)، و یا دستهبندیهای بزرگتر (عرفهای قومی و قبیلهای) جای میگیرد. اجرای این عرفیات گاه در خانواده یا منطقهای، بسیار ضروری است و رعایتنکردن آنها گاه به نزاعی قبیلهای میانجامد، درحالیکه همان عرفیات در منطقه یا خانوادهای دیگر ممکن است اصلاً مطرح نباشد؛ چنانکه در برخی مناطق، کاربرد برخی الفاظ، توهینآمیز و خلاف شأن انگاشته میشود، و در مقابل، در مناطقی دیگر توهینآمیز نبوده و یا شوخی و بذلهگویی محسوب میشود (سامعی). برخی از این عرفیات که در دنبالۀ مقاله بدان اشاره میشود، عبارتاند از:
1. بستنشینی
بستنشینی یکی از موارد عرفی در مسئلۀ قضاوت است. برای بستنشینی قانونی شرعی تدوین نشده است، اما این عمل بهمرور زمان، و باوجود برخی اعتقادات مذهبی، باورهای عمومی و ترس از برخی فشارهای داخلی یا خارجی، و مسئلۀ حفظ حرمت مکانِ بستنشینی، وارد عرف شده است. فردی که وارد حریمِ بست (ازجمله اماکن مقدس، برخی خانقاهها، تکایا، مساجد، خانۀ برخی از افراد صاحب حرمت، و حتى طویله و آشپزخانۀ اعیان و اشراف) میشد، در امان بود و هیچکس، حتى مقامات قانونی و گاه خود شاه نیز حق تعرض به این فرد را نداشت. در مواردی، مردم نیز احتیاجات زندگی این فرد را تا پایان دورۀ بستنشینی تأمین میکردند (نک : ه د، بست و بستنشینی). از جملۀ اماکن بستنشینی، مسجد شیخ صفی در اردبیل بود که بر سردر آن، زنجیرهای بسیاری کشیده شده بود. هر مجرمی که این زنجیرها را لمس میکرد و وارد مسجد میشد، از خطر نجات مییافت و تا زمانی که در آنجا میماند، هیچکسی اجازۀ مجازات او را نداشت (واله، 1 / 787؛ نیز نک : ه د، شیخ صفی). در دورۀ شاه عباس، اگر مجرمی قبل از دستگیری، خود را به قصر شاه میرساند، در امان بود و کسی حق تعرض به او را نداشت. این مکان را که درگاه خانۀ شاه است، «آستانه» مینامیدند و این آستانه بدین سبب حرمت داشت که شاه از اعقاب حضرت علی (ع) بود (واله، 1 / 497).
یکی از انواع محاکم عرفی محاکمی است که در میان اعراب خوزستان رایج است. آنها برای رفع مشکلات خود به «عارفه» (شخص آگاه به عرفهای محل) مراجعه میکنند؛ این افراد را «فریضه»، و داوری آنها را «فراضه» مینامند. این مقام در میان قبایل، از پدر به ارث میرسد و اگر کسی به امور عرفی آگاه باشد، اما خانوادۀ شناختهشدهای در امر قضاوت نداشته باشد، مورد پذیرش مردم بومی قرار نمیگیرد. برخی مواقع هم وقتی حکم عارفه مورد قبول یکی از طرفین دعاوی نباشد، میتواند قضاوت را به شخص دیگری بسپارد (پورکاظم، 144-145). از این دست دادگاههای عرفی در بسیاری از شهرهای ایران رایج بوده است که شاهد آن مثلی است که شاهرودیها به کار میبرند: «به شرعم بردند قبول نکردم، به عرفم بردند قبول نکردم، به پای دار بردند قبول نکردم» (ذوالفقاری، 1 / 579).در تقسیم ارث نیز در بعضی مناطق، طبق قوانینی عمل میشود که منطبق با عرف محلی است. در روستای ماخونیک، تقسیم ارث تنها منحصر به بعد از مرگ نیست و فرد در دورۀ حیات خویش ملزم است به فرزندانش سهم زمین بدهد. در این منطقه چنین مرسوم است که سرپرست خانواده بعد از ازدواج هریک از فرزندانش، سهم ارثشان را میدهد. سهم ارث فرزندان مجرد و همسر آن شخص نیز در اختیار خود سرپرست میماند. اینگونه تقسیم ارث براساس قانونی نانوشته در میان اهالی صورت میگیرد و اگر کسی به آن پایبند نباشد، گویی حقی را ضایع کرده است (برآبادی، 420). برخی از مردم نیز در تقسیم ارث رفتاری متفاوت از شرع، و بر طبق عرف انجام میدهند؛ برای نمونه، ممکن است شخصی برخلاف شرع ــ که سهم پسر را بیشتر از دختر میداند ــ سهمی برابر، یا حتى بیشتر به دختر اختصاص بدهد (شهاب، 192).
برخی مسائل عرفی در جوامع قومی در مقیاسی بزرگتر، یا در کانونهای خانوادگی و در مقیاسی کوچکتر، وجود دارد که منحصر به آن قوم یا خانواده میشوند. برخی از این مسائل را میتوان در دستهبندیهای کلیتر بیان کرد، اما برخی از آنها بسیار پراکنده و خرد هستند. نمونههایی از این دست عرفیات چنین است:در مقولۀ عرف معمولاً ملاکهایی چون خوب و بد، باید و نباید، و درست و غلط مطرح است که انجام یا عدم انجام دستورات عرفی این درجهبندیها را از سوی جامعه سبب میشود. این ملاکها در برابر ثواب و گناه در مسائل شرعی قرار میگیرند (نک : ه د، ثواب و گناه). در فرهنگ مردم ایران، بسیاری از رفتارها وجود دارد که انجام آن ثواب، و انجامندادن آن گناه محسوب میشود. این دستهبندی خیر و شر ریشۀ شرعی نداشته و تنها از باورهای کهن مردم هریک از مناطق نشئت میگیرد، همچون نهی از آبخوردن در حالت خمیده؛ برخی از این رفتارها نیز ریشه در عقاید دینی دارد، مانند صحبتنکردن بر سر سفره (شکورزاده، 320)، که براساس باورهای زردشتیان، سبب آبستنشدن هزار دیو میشود و عقوبت سختی دارد (متون ... ، 158)؛ یا نشستن بر لبۀ تنور یا روی هاون یا دستاس که گناه شمرده میشود، زیرا هاون و دستاس وسایل کار حضرت فاطمه (ع)، و تنور جایگاه سر امام حسین (ع) است (مؤیدمحسنی، 481). اعمال گناهآلود در باور عرفی مردم مجازاتهایی نیز داشته است، مثلاً دستِ آلوده زدن به خمیر گناه است و مجازات سختی دارد؛ چنانکه به باور مردم، لاکپشت در اصل زنی بوده که دستِ آلوده به خمیر زده، یا بچۀ خود را با آن تمیز کرده است، آنگاه تشت بهصورت لاکی بر پشت او درآمده است (نجفی، 86). دربارۀ برخی دیگر از حیوانات (کفتار، بوزینه، خوک)، ستارگان (ستارۀ زهره) و گیاهان (ریواس) نیز چنین روایتهایی در میان مردم شایع است (طوسی، 580-581، 588، 589-590؛ ماسه، 1 / 323-327؛ هدایت، 140).در میان مردم عرب خوزستان عرفیاتی حاکم است که تخطی از آن، نوعی توهین به طایفه محسوب میشود و عواقبی جبرانناپذیر برای خاطی به همراه دارد. برای نمونه، اگر عضوی دچار انحراف و خلافی شود و غیرقابل اصلاح باشد، از زنجیرۀ خانوادگی طایفه خلع، و در اصطلاح «کصرالعصى» میشود که بهمعنای قطع ریشۀ خانوادگی و عدم یاری به او در صورت تعرض است. این تصمیم را شیخ طایفه میگیرد و اگر بعد از آن، فرد خطاکار کشته هم بشود، طایفه حق مطالبۀ خونبهای او را ندارد (پورکاظم، 137- 138).«خینوچو» را نیز باید نوعی پیمان عرفی در میان ایلات بختیاری برای متعادلکردن مناسبات میان گروههای ایلی نامید. این قاعدۀ عرفی در ساختار ایل برای نشاندادن اتحاد ایلات است و با اینکه مکتوب و مدون نیست، اما دیرینگی و تأثیر بسزای آن در حفظ نظام اجتماعی عشایر زبانزد است (دیگار، 220؛ برای آگاهی از این رسم، نک : ه د، خینوچو).مراسم «ور» در ایران باستان که نوعی راستیآزمایی و در عین سوگندخوردن بود، در دورۀ اسلامی نیز همچنان ادامه داشته و تا دورههای اخیر در برخی از مناطق ایران اجرا میشده است. این مراسم نوعی داوری عرفی محسوب میشود که گناهکار را از بیگناه بازمیشناساند و خود بر دو نوع ور گرم و ور سرد تقسیم میشد. در ایران دورۀ اسلامی و در برخی مناطق، متهم ملزم به انجام اعمالی چون قدمزدن روی آتش (جهاندیده، 181)، دستبردن در روغن داغ (همو، 183) و مواردی اینچنین بود؛ اگر آسیب میدید، نشان گناهکاربودن، و اگر آسیبی به او وارد نمیشد، نشان بیگناهی وی بود. مراسم سوگندخوردن به صورتی دیگر و براساس باورهای اسلامی در بسیاری از مناطق ایران رایج بود؛ برای نمونه، متهم به دزدی را به امامزاده یا مسجدی میبردند و او باید با دستگذاشتن بر روی قرآن قسم میخورد و وقتی این مراسم را انجام میداد، اتهام از او رفع میشد (ثواقب، دریاچه ... ، 443؛ رسولی، 89-90؛ برای انواع متفاوت سوگندهای اسلامی، نک : ه د، سوگند).سوگندخوردن در فرهنگ ایرانی چنان رایج بوده است که گاه برای تأکید بر پایبندی به سوگند، سوگندنامه مینوشتند. نوشتن سوگندنامهها از پیش از ورود اسلام به ایران (فردوسی، چ خالقی، 3 / 8- 9)، در دورۀ اسلامی (اسکندربیک، 1 / 251-252؛ بیهقی، 1 / 229-230)، نیز تا دورۀ معاصر رایج بوده است (اکبری، 233-236؛ طاهری، 404-406؛ نیز نک : ه د، سوگند).
4-1. جایگاه پدر
برای پدر چه در قوانین عرفی، و چه در قوانین دینی وظایفی برشمرده شده است. براساس مقررات عرفی ساری در جامعه، پدر سرپرست خانواده است و مادر و فرزندان میباید پیرو او باشند. این قوانین گاه با قوانین شرعی و مصوب نیز همخوانی دارد. اختیارات عرفی پدر در ازدواج فرزندانش مسئلهای است که هنوز هم در جامعه جریان دارد و سرپیچی از آن میتواند به عاقشدن فرزند از سوی پدر منجر شود. باوجودی که در قانون مصوب کشور، پسر نیازی به اجازۀ پدر در ازدواج ندارد و دختران بالغ میتوانند با اجازۀ حاکم شرع و بدون اجازۀ پدر ازدواج کنند، اما عرف جامعه ازدواج بدون کسب اجازه از پدر و مادر را نمیپذیرد (برای نمونه، نک : سعیدی، 212؛ نوربخش، 431؛ مختارپور، 528- 529). احترام به جایگاه پدر چنان است که اگر فرزندی، خلاف رأی پدر رفتار کند، ممکن است مورد نفرین او قرار گیرد و در باور مردم نفرین پدر گیرا ست (نک : ه د، پدر).این جایگاه در عرف، از دوران کهن در ایران و در میان دیگر ادیان ایرانی نیز مطرح بوده و الگویی باعنوان پدرسالاری را پدید آورده است. بنابر اسطورههای نخستین در ایرانویج و برطبق نظام طبقاتی، پدر خداوند خانواده و پسر دنبالۀ زندگی او بود (مسکوب، 117).
برخلاف فرهنگ رسمی که در ادبیات مکتوب بازتاب یافته است و براساس آن، زنان همیشه پست شمرده شده و از بسیاری از حقوق محروم بودهاند، در ایران و در میان مردم شهرهای مختلف، همیشه شاهد جایگاه والای زنان بودهایم. مثلاً در ایلات، باوجود قوانین کهن مردسالاری و اطاعت دائمی زنان از مردان (پدر، برادر و شوهر)، و با آنکه ظاهراً «عرف و عادت، زن را مطلقاً تحت تسلط مرد قرار داده است»، اما زنان همیشه لیاقت و شایستگی خاصی داشته، حتى در مواردی به امور طایفه و مسائل سیاسی پرداخته، و در عزل و نصب کدخدایان و کلانتران اقدام کردهاند (بهمنبیگی، 17- 18؛ طاهری، 92- 99). در جامعۀ شهری و روستایی نیز میتوان به نقش تعیینکنندۀ زنان در مراحل مختلف ازدواج و بهویژه خواستگاری اشاره کرد (نک : ه د، زن).
افراد سالمند در جامعۀ ایرانی و در عرفْ همیشه اشخاصی محترم بودهاند و بهرهگیری از تجارب و پندهای این افراد مورد توجه بوده است. این افراد که از آنان با نام ریشسفید یاد میشود، در امور اجتماعی نقشی مهم و کاربردی داشتهاند و از آنان بهعنوان عنصر نهایی تصمیمگیری، و از حضورشان بهعنوان سندی در تضمین اجرای امور استفاده میشده است. زنان و مردان سالمند در مناطق شهری و روستایی در اموری چون خواستگاری و ازدواجها، حل منازعات، امور کشاورزی و زمینداری و جز اینها نقش اول را ایفا میکردند و در مواردی بر مسند حاکم شرع مینشستند و در تعیین تکلیف برخی امور، حکم نهایی را میدادند (نک : ه د، پیر).
براساس منابع تاریخی، حیات جنسی در ایران نیز براساس عرف و سنن اجتماعی شکل گرفته است. درست است که برخی مسائل مربوط به این حوزه مدتها ست که در قانون شرع نیز وارد شده، اما در طول تاریخ و حتى پیش از ورود اسلام به ایران نیز مورد توجه بوده است. چنانچه در دورۀ مهاجرت آریاییان، حیات جنسی در چهارچوب ارزشهای جامعه تحقق مییافته است، مفاهیمی همچون عفت و بکارت، زنا، پوشش و حجاب، تکهمسری یا چندهمسری و مواردی ازایندست با تحولات فرهنگی و اجتماعی مردم ارتباط مستقیم داشته و هر دورهای مفهوم جدید مییافته است (تکمیلهمایون، 1 / 39). مسئلۀ بکارت چنان در عرف ایران مطرح بوده و هست که باکرهنبودن دختر در شب زفاف میتوانسته است به مرگ عروس یا نزاعی بزرگ بینجامد (نک : ه د، بکارت؛ زفاف).برخلاف ختنۀ پسران که امری شرعی است و در شرع اسلام بر آن تأکید شده است، ختنۀ دختران که تا چندی پیش در برخی مناطق ایران اجرا میشده است، مسئلهای عرفی بوده است و برخی جوامع بر اجرای آن تأکید داشتند (فیلبرگ، 234؛ نیز نک : ه د، ختنه و ختنهسوران).باور به برکت و احترام نسبت به مواردی که در باور مردم برکت محسوب میشود، همیشه در عرف مردم ایران رایج بوده است و خلاف آن را بیاحترامی میدانستند؛ همچون احترام به نان و نمک که لگدکردن آن را کاری ناصواب و سبب قحطی و بیبرکتشدن خانه میدانستند. آب، آتش (نور و روشنایی)، برخی جانوران همچون پرستو و لکلک، و برخی اشخاص و اماکن نیـز جزو مواردی بودند که بیاحترامی به آنها عملی خلاف عرف تصور میشده است (نک : ه د، برکت).در عرف خانوادگی بالای سفره همیشه جایگاه برتری نسبت به دیگر قسمتهای سفره دارد و این جایگاه مخصوص بزرگ خانواده است. پدر در آنجا مینشیند که دسترسی بهتری به خوراکهای سر سفره داشته باشد و به انتخاب خود، این خوراکها را میان فرزندان تقسیم کند (جانباللٰهی، 96). این احترام به جایگاه بزرگترها در خانواده، بهعنوان کوچکترین نهاد جامعه، سبب میشود که این رسم در کل جامعه نیز بازتاب یابد و در مجالس و مهمانیها نیز رعایت شود؛ چنانکه در عرف جامعه مرسوم است که همه میباید به هنگام ورود فردی بزرگتر به مجلس، از جای خود برخیزند و ترتیب نشستن نیز براساس سن یا موقعیت اجتماعی بوده است. همه منتظر مینشستند تا بزرگتر سر صحبت را باز کند و کوچکترها پایین مجلس مینشستند و تا سؤالی از آنان نمیپرسیدند، ساکت میماندند (قیصری، 96). میزبان مهمانی را که از حیث شخصیت و مقام بزرگتر از دیگران است، در بالای سفره (نقطهای که روبهروی در ورودی است) مینشاند (براون، 116). ترتیب نشستن مهمانها در مجالس شاه عباس نیز براساس عرف صورت میگرفت (واله، 1 / 758). احترام به مهمان، و ترتیب نشستن آنها براساس مقام و موقعیت، و اختصاص جایگاه بالاتر اتاق به مهمان در فرهنگ ایلی بسیار شایع است (رنجبر، محمود، 106-107؛ فیلبرگ، 270؛ پیشدادفر، 55). اما در مقابل در منطقۀ گیلان سلسلهمراتبی برای نشستن دور سفره وجود ندارد (پورهادی، 46). کریبخواندگی نوعی پیوند خویشاوندی میان دو خانواده از دودمانی متفاوت است که در شرع و قانون تعریف نشده، اما در عرف برخی جوامع روستایی، ایلی و شهری مورد قبول و تأیید است. در این مراسم، در هنگام ختنۀ پسر یکی از خانوادهها، فردی از خانوادۀ دیگر به جای پدر بر بالین کودک مینشیند و ناظر بر عمل ختنه است و پس از این مراسم، این فرد که کریب خوانده میشود، پدرخواندۀ کودک محسوب میشود و شأن و منزلتی همردۀ پدر و عموی او دارد (بلوکباشی، بش ؛ نیز برای آگاهی از این رسم، نک : ه د، کریبخواندگی).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید