شتر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 14 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257898/شتر
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
به نظر طرودیهای شتردارِ حاشیۀ شمالی دشت كویر، شتر در هر شرایطی موفق به یافتن چاه آب، برکه یا دق (آبگیر) میشود. زمین اگر حالت شورهزدگی داشته باشد، قطعاً در یک یا دومتری زیر آن، آبی شور وجود دارد که به تلخی میزند؛ اما شتر میتواند از این آب استفاده کند. شترهای طرودیها در بیابان پخشاند و آب و غذای خود را از آنجا به دست میآورند؛ البته، تا زمانیکه تاغ و گز و جز اینها جوان و تازه و پرآباند، برای شتر ضرر دارند و حیوان را دچار اسهال میكنند؛ اما خوردن آنها در زمستان و پاییز، چون خشک میشوند، بیضرر است. شترداران طرود با موتور مواظب شترهای داغخوردۀ خود در بیابانها هستند و میدانند كه شتر شیبها را بهطور مارپیچ طی میکند و هرگز به تیزی نمیزند؛ بههمینسبب، برای تعقیب آنها با موتور هرگز دچار مشكل نمیشوند. طرودیها با تمرین پرش از روی شالی که دو تن دو طرف آن را گرفتهاند، چنان ورزیده میشوند که میتوانند از روی شتر بپرند و این عملی افتخارآفرین به شمار میرود. آنها تمرینی برای ایستاده بارکردن شتر دارند، زیرا شتر در حالت ایستاده بار بیشتری را تحمل میکند؛ ازاینرو، آنان مسابقهای به نام جال (جوال) بلندکردن دارند، بدین ترتیب که جوال را پر از ماسه یا خاک میکنند و آن را نشسته بر دوش میکشند و بلند میشوند و زانو راست میکنند (کریمی، 75). طرودیها میگویند شتر تا چهارسالگی کرک دارد و پس از آن، پشم میدهد؛ اما در هر دو حالت، بدن شتر مو دارد. پشم و کرک شتر را در اوایل خرداد میچینند یا به قول خودشان بریم میکنند و به تن او روغن منداب میمالند. از نظر طرودیها، شتر وحشی برای انسان هیچ خطری ندارد، مگر مست باشد؛ اما شتر اهلی خطرناک است. بچهشتری که از کودکی در خانه با بچههای انسان بزرگ شده باشد، نخست با بچهها بازی میکند و آرامآرام گازگرفتن را یاد میگیرد و بزرگ که شد، به هرچیزی دندان میاندازد؛ اما شتر وحشی این خصلت را ندارد. شتر بهندرت دوقلو میزاید. طرودیها دوقلوزاییدن شتر را بدیمن میدانند (همو، 73-85). در توفارقان (دهخوارقان)، از شهرهای آذربایجان شرقی، برای رفع چاقی بیحد انسان، بیضۀ شتر را که به آن شترمایه یا «دَوَهداشّاغی» میگویند، مانند جگر به سیخ میکشند و به خورد آدم چاق میدهند (مهیار، 77). اینها شتر سفید را سید شترها میدانند و به آن احترام میگذارند (همو، 116) و نیز باور دارند كه مؤذن روز قیامت سوار بر شتر در عرصات محشر حاضر میشود و جلوتر از همه، از پل صراط میگذرد و به بهشت میرود (همو، 134). به باور اهالی این شهر، اگر کسی هنگام تحویل سال سوار شتر شود، قدش بلند میشود (همو، 132). هماینان مثلی دارند با این مفهوم كه هرگاه شتر برقصد، برف میآید، یعنی وقتی شتر مست میشود و داغ میکند و به رقص درمیآید، برف خواهد بارید (همو، 122). شترداران سمنان میگویند فصل جفتگیری شتر در زمستان است و در غیر این فصل، حتى اگر نر و ماده پیش هم باشند، جفتگیری نمیکنند. دوران حاملگی شتر یک سال است. این حیوان یک سال هم بچهاش را شیر میدهد و پس از آن، آمادۀ جفتگیری دوباره میشود (شاهحسینی، 229). در ایل قشقایی، در مسیر کاروان عروس، برای ادای احتـرام و مبارکباد از سوی طوایف و تیرههای مختلف، ساربانانْ شترها، مهترانْ اسبها و چوپانانْ قوچهای رنگشده را از جلو کاروان عبور میدهند و از همراهان عروس هدایایی مانند شیرینی، دستمال، جوراب و کیسۀ توتون چپق دریافت میکنند (کیانی، 293). اهالی قشم میگویند شتر در آغاز، 5 پا داشته است: 3 پا در جلو و 2 پا در عقب. داشتن 3 پا در جلو شتر را رنج میداد و حضرت محمد (ص) برای اینكه شتر راحتتر راه برود، با دست به زیر پای میانی شتر زد و پای اضافی بالا رفت و شتر آسوده شد؛ اما نشان آن پا بهصورت یک برآمدگی میان دو پای جلو او باقی ماند (اسدیان، 45-46). از شتر افزونبر باربری در موارد دیگری نیز استفاده میشود؛ ازجمله برای كشیدن آب از چاهها، كشیدن خیش (گاوآهن) برای شخمزنی زمین و جز اینها. در چهارمحال، در گذشته از آسیابی استفاده میکردند که سنگ آن را شتر به گردش درمیآورده است (نیکزاد، 421-422). در لشکرکشیها نیز برای نمونه در حملۀ محمود افغان، حمل زنبورک (نک : ه د، زنبورکخانه)، توپخانه، نقارهخانه، نردبان و تختهپل به عهدۀ شتران بود (شیخالاسلام، 45، 101-102). از شتر برای گرداندن سنگ عصاری (ه م) نیز استفاده میشد كه نمونهای از آن در بازار كهن اصفهان حفظ شده است. پشكل شتر را بهمثابۀ مادۀ سوختنی و حرارتزا به کار میبردهاند (الئاریوس، 279). از پشم، كرك و موی شتر برای بافتن عبا (ه م) استفاده میشود (یوسفی، 273؛ پولاک، I / 155). مردم دوان فارس، چوقایی ساده از جنس پشم شتر به نام چِقَۀ شتری بر تن میکردند که شبیه به چوقای امروزی بختیاریها بود (لهساییزاده، 147). تهرانیهای قدیم با خواندن تصنیفی دربارۀ شتر، بساط تفریح و رقص برپا میساختند (شهری، 5 / 10). از رسوم بسیار متداولی که در نواحی مرکزی تربیت شتر وجود داشت، مراسم شترقربانی بود که نمونههای آن تا پایان دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی همچنان رواج داشته است. اُرسل، جهانگرد بلژیکی، در سفرنامهاش گزارش جامعی از مراسم شترکشی در تهران عصر ناصرالدین شاه قاجار (1264-1313 ق) داده، و نوشته است: مراسم عید قربان با نحر شتری در میدان بهارستان برگزار میشد که شعبدهبازان هنرنمایی، و سقایان آب رایگان توزیع میکردند و زنها از بالاخانهها ناظر بر این مراسم بودند. شتری را با پارچههای نفیس میآراستند و در میان خیل سربازان با لباسهای متحدالشکل به میدان میآوردند. در یک چشم بههمزدن همۀ زرق و بـرق شتر را بازمیکردند و شاهزادهای در حضور شاه نیزۀ خود را در ورید زیر گلوی شتر فرومیبرد و قصابان با تبر شتر را قطعهقطعه میکردند و شاهزاده تکهای از آن گوشت را با نوک نیزه به شاه تقدیم میکرد و بقیه را مردم میبردند (ص 193-196). مراسم شترقربانی به جز پایتخت در روستاها نیز اجرا میشد؛ از آن جمله است: در روستای استرک کاشان که امروزه به فراموشی سپرده شده است. اهالی این ده شتر را با قالیچههای قیمتی بافت کاشان و چند شال ترمه و منگولههای رنگارنگ و دستهگلی بر سرش تزیین میکردند؛ سرمه به چشمش میکشیدند و آینه به پیشانیاش وصل میکردند و زنگی خوشصدا نیز به گـردنش مـیآویختند و در کوچـهها بـرای جمعکـردن نـذورات میچرخاندند. مردم نیز بهسرعت نذر خود را میدادند و شتر را رد میکردند تا مبادا بر در خانۀ آنها بخوابد و در آن سال فردی از خانۀ آنها فوت کند. آنگاه شتر را با روضهخوانی نحر میکردند. بچهها سعی میکردند مقداری از پشم این شتر را میان صفحات کتب درسی خود بگذارند، با این باور که موفقیتی در پی خواهد داشت (بابایی، 146؛ نیز نک : ذیل، شترقربانی). شتر در امثال فارسی بازتاب فراوان دارد؛ مثلاً «به شتر گفتند: چرا شاشت از پس است؟ گفت: چه چیزم مثل همهکس است؟!» (هدایت، 144، حاشیۀ 1)؛ سبب از پس بودن شاش شتر را اینگونه تعبیر میکنند: یکی از مهمانان حضرت ابراهیم (ع) از او میرنجد. از جانب خدا ندا میرسد که چرا مهمان را رنجاندی؟ حضرت برمیخیزد و به دنبال مهمان میرود؛ او را میبیند که بر شترش سوار است؛ او را با شترش بلند میکند و بر دوش میگذارد. در میان راه، شتر ادرارش میگیرد؛ در این وقت، ملکی آلت تناسلی او را به عقب منحرف میکند تا حضرت آلوده نشود (همو، 144). مثل دیگر «شتر دیدی، ندیدی» است؛ اگر کسی از رازی خبردار شود و بروزدادن آن سبب زحمت و گرفتاری خودش و دیگران شود، با ذکر این مثل به او تأکید میکنند که از فاشکردن آن خودداری کند (انجوی، تمثیل ... ، 1 / 120-121). «شتر در خواب بیند پنبهدانه / گهی لُپلُپ خورد گه دانهدانه» (شهری، 5 / 6، حاشیۀ 3) را مردم هنگامی به کار میبرند که شخصی آرزوی دستیافتن به چیزی را در سر بپروراند كه رسیدن به آن دشوار، بلكه محال باشد. اهل میناب مثل «بهسینهخیزرفتن و شتردزدیدن» را دربارۀ کسی به کار میبرند که از شیوۀ نادرستی برای رسیدن به هدف خود استفاده میکند (سعیدی، 59). هم آنها برای بیان شدت بداقبالی کسی میگویند: «روی شتر نشسته بود، سگ گازش گرفت» که به معنای امری محال است (همو، 77). مردم دماوند كه بهسبب زندگی در منطقهای كوهستانی، چندان سروكاری با شتر ندارند، وقتی میخواهند فردی را به یک چیز عظیمالجثۀ بیکفایت تشبیه کنند، میگویند: «مثل شتر لوک میماند» (علمداری، 231)؛ یا وقتی بخواهند بگویند کارهای بزرگ را نمیتوان مخفیانه انجام داد، میگویند: «شترسواری دولادولا ندارد» (همانجا)؛ آنها به آدم سرسخت سودجو میگویند: «مثل کَنۀ شتری میماند» (همانجا). اهالی قشم شتر را با خر مقایسه میکنند و میگویند: شتر عاقبتبین و دوراندیش است، ولی الاغ کوتهبین و احمق است؛ انسان هوشیار همچون شتر، و آدم نادان مانند الاغ است (اسدیان، 45). علیاكبر دهخدا در امثال و حكم خود، امثال و اصطلاحات متعددی را در قالب مقایسه آورده است؛ ازجمله: «مِثل شتر، دائم نشخوارکننده»؛ «مِثل شتر، آنکه گاه رفتن لک و جنبان رود»؛ «مثل شتر، پرکینه»؛ «مثل شترِ لوک»، یعنی جلف و سبکسار و بیوقار در رفتن؛ «مثل شتری که به نعلبندش نگاه کند»، یعنی خشمگین یا به شگفتی نگریستن (3 / 1453-1454). مَثل «به سر مناره اشتر بشد و فغان برآورد که نهان شدم من اینجا، مکنید آشکارم»، کنایه از این است که کار مخفی را طوری انجام میدهند که همه بفهمند، مثل اینکه شتر بالای مناره برود و داد بزند که من اینجا پنهان شدهام (بهمنیار، 96). «شترِ شاه»، تعبیری تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بیپروا، بیاحتیاط و بیاعتنا به رعایت آداب و رسوم است؛ چنانکه میگویند فلانی سرش را انداخت پایین و بدون سلام و علیک مثل شتر شاه آمد توی خانه (جمالزاده، 243). «مثل شتر نقارهخانه است»، یعنی گوشش از این سروصداها پر است و میدان را خالی نمیکند (همو، 244). تعبیرهایی نیز با تكیه بر رفتار شتر ساخته شده كه نمونههای آن چنین است: «شترقربونی»، که تعبیری است برای آرایش بیشازحد یا برای چیزی که «بهسرعت نفله و لوطیخور شود»؛ «شترمآبی»، که تعبیری است برای داشتن صفاتی که معمولاً به شتر نسبت میدهند (همانجا). از گذشتههای دور، خوابیدن نابهنگام شتر را بدیمن میدانستند. امروزه نیز مرگ را به شتری تشبیه میکنند که سرانجام بر در هر خانهای میخوابد. فردوسی در داستان «رستم و اسفندیار» آورده است که اسفندیار با سپاه خود برای جنگ با رستم میرفت که در راه زابلستان به یک دوراهی رسید؛ شتر پیشاهنگ کاروان خوابید و هرچه کردند، برنخاست؛ این عمل را به فال بد گرفتند و اسفندیار با شمشیر گردن شتر را زد (5 / 309). شتر به گونههای متفاوت به افسانههای مردم راه یافته است که نمونۀ آن افسانهای از مردم عرب خوزستان به نام «آخرین شتر میر حمید» است؛ این مرد سخاوتمند تمام دارایی خود را بین مردم تقسیم میکند و آخرین شتر خود را برای شاه و وزیرش که بهصورت دو درویش به خیمۀ او رفتهاند، میکشد و در مقابل، گنجی فراوان نصیبش میشود (عزیزی، 29-34). شتر در افسانههای مربوط به حیوانات (نک : ه د، افسانه) نیز حضور دارد. در افسانهای، شتر با تیزهوشی روباهی را فریب میدهد (صفینژاد، 499-500). در افسانهای دیگر، شتر و گرگ همنشیناند و هریک از آنها دو بچه دارند. گرگ یکی از بچههای شتر را میخورد و وقتی شتر میپرسد یکی از بچههایش کجا ست، گرگ میگوید: «مگر من و تو داریم؟!». بعد از خوردن غذا، شتر هوس رقصیدن میکند و با رقص خود بچههای گرگ را زیر دست و پا له میکند و در مقابل اعتراض گرگ میگوید: «مگر من و تو داریم؟!» (سالاری، 363-364). براساس افسانهای دیگر، شتر و خری میگریزند و در جنگلی مخفی میشوند. خر ناگهان عرعر میکند. شتر او را از این کار بر حذر میدارد. خر میگوید: «الان آوازم گرفته است». مردم با شنیدن صدای خر آنها را مییابند و به کار میکشند و موقع عبور از رودخانهای مجبور میشوند خر را بار شتر کنند. شتر در میان رودخانه شروع به جستوخیز میکند. خر با نگرانی میگوید: «چرا چنین میکنی؟ من میافتم و غرق میشوم». شتر میگوید: «رقصم گرفته است». خر میپرسد: «الآن چه موقع رقصیدن است؟!». شتر هم میگوید: «آن موقع چه وقت آوازخواندن بود» (لیموچی، 1 / 161-163).در ترانههای محلی، از شتر فراوان یاد شده است؛ ازجمله: سر کوه بلند، نی میزنم من / شتر گم کردهام، پی میزنم من / / شتر گم کردهام با جفت آشی / گلی گم کردهام شاید تو باشی (لاریمر، 84-85)؛ شتر از بار میناله، مو از دل / بنالیم هر دومون، منزل به منزل / / شتر ناله که من بارم گرونه / منم نالم که دور افتادم از وِل (فقیری، سیری ... ، 72، برای نمونههای بیشتر، نک : 73، 95؛ نیز نک : ژوکوفسکی، 37، 96، 106، 126، 148). مردم باور دارند که همراهداشتن پشم شتر برای تب و نوبه خوب است (هدایت، 112). شیرازیها هنگام چلۀ پیرزن (روزی که باد میآید)، میگویند پیرزن رفتوروب میکند؛ روزی که تگرگ میآید، میگویند گلوبند پیرزن پاره شده است؛ روزی که باران میآید، میگویند پیرزن شترهایش را آورده است صحرا تا بچرند (فقیری، باورها ... ، 210). مردم گروس در شمارش روزهای زمستان، 10 روز نخست را فحل شتر پیرزن میدانند (هاشمنیا، 184). تهرانیهای زمان ناصرالدین شاه برای چلهبری نوعروس و آبستنشدنش، او را 3 مرتبه از زیر شکم شتر آبستن رد میکردند (مونسالدوله، 72). کارلا سرنا نوشته است که زن چاق مورد پسند مرد ایرانی است و به همین سبب، زنهای لاغر تلاش میکنند که چاق شوند. برای چاقشدن آنها، کوهان شتر تجویز میشود که باید هر روز بهطور منظم و در ساعت معین، آن را بخورند (ص 136). تهرانیهای قدیم برای گوشت شتر خواصی قائل بودند؛ ازجمله گوشت شتر را معالج پادرد، زانودرد، نقرس، عرقالنساء، بواسیر، نفخ شکم و جز اینها میدانستند (شهری، 5 / 8). به باور اهالی توفارقان خوردن گوشت شتر و خرما ثواب فراوان دارد، چون هر دو از غذاهای اصلی پیامبر اکرم (ص) بوده است (مهیار، 120). در تهران قدیم، مشتریانِ گوشت شتر، فقرا، بیبضاعتها و کسانی بودند که به دنبال ثواب میرفتند؛ همچنین، عدهای سالی یک بار خوردن گوشت شتر را از واجبات میدانستند و باور داشتند ثواب حج عمره را دارد و کسی که گوشت شتر بخورد، بیگمان وارد بهشت خواهد شد؛ به همین سبب، برای بهدستآوردن گوشت نذری شتر در مراسم شترقربانی سرودست میشکستند (شهری، 5 / 8- 9). برخی از اهالی کازرون دربارۀ خوردن گوشت حیوانات حلالگوشت اعتقاداتی دارند و میگویند: گوشت شتر سال به سال، گوشت گاومیش ماه به ماه، گوشت میشک هر صباح، گوشت گاو هرگز مباد (مظلومزاده، 51). لارستانیها بر این باورند که زن آبستن نباید گوشت شتر بخورد، چون بچهاش را نه نُهماهه، بلکه مثل شتر، یکساله خواهد زایید (خرمروز، 53). بچههای لارستانی تصور میکنند كه هنگام راهرفتن شتر، جای پایش شیر دارد؛ آنها انگشت کوچک دست را روی آن میگذارند و انگشت شست خود را میمکند تا شیر به دهانشان بیاید (همو، 119).
آزاده، حسین، «شرح حال شتر»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1385 ش، س5، شم 17؛ ابناخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش روبن لوی، قاهره، بیتا؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1358 ق / 1939 م؛ ارسل، ارنست، سفرنامه، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1353 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، گوشهای از دانشها و باورهای عامیانه در شهر قشم، تهران، 1383 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بابایی، امید و سمیه صادقی، مردمشناسی استرک، کاشان، 1393 ش؛ باشگوز، ایهان، «مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران (1)»، ترجمۀ باجلان فرخی، هفتهنامۀ کتاب جمعه، تهران، 1358 ش، س 1، شم 18؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بندهش هندی، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1368 ش؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ بیگدلی، محمدرضا، ترکمنهای ایران، تهران، 1361 ش؛ پورداود، ابراهیم، «زرتشت»، گاتها، ترجمۀ همو، بمبئی، 1305 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1373 ش؛ تحفة الغرایب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کـوشش جلال متینی، تهـران، 1371 ش؛ جمالزاده، محمدعلـی، فـرهنگ لغـات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ خرمروز، مروان، میراث باستان، شیراز، 1390 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1363 ش؛ رشیدالدین فضلالله، وقفنامۀ ربع رشیدی، به کوشش مجتبى مینوی و ایرج افشار، تهران، 1356 ش؛ ژوکوفسکی، و.، اشعار عامیانۀ ایران (در عصر قاجاری)، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1382 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاهحسینی، علیرضا و عنایتالله رنجبر، ایلها و عشایر استان سمنان، سمنان، 1378 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ شیخالاسلام بهبهانی، عبدالنبی، بدایع الاخبار، به کوشش سعید میرمحمدصادق، تهران، 1389 ش؛ صابی، هلال، رسوم دار الخلافة، به کوشش میخائیل عواد، بغداد، 1383 ق / 1964 م؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355 ش؛ عالمآرای شاه طهماسب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1370 ش؛ عزیزی بنیطرف، یوسف و سلیمه فتوحی، افسانههای مردم عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به کوشش فرهاد فیاض، تهران، 1379 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، باورهای سرزمین مادریام، شیراز، 1389 ش؛ همو، سیری در ترانههای محلی با تکیه به گوشههایی از ترانههای محلی فارس، شیراز، 1385 ش؛ کریمان، حسین، ری باستان، تهران، 1345 ش؛ کریمی، اصغر، سفرنامۀ دشت کویر، سمنان، 1389 ش؛ کمالی، محمدشریف و اصغر عسگری خانقاه، ایرانیان ترکمن، تهران، 1374 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها (تحقیقی در زندگی مردم ایل قشقایی)، تهران، 1371 ش؛ کیوانی، مهدی، پیشهوران و زندگی صنفی آنان در عهد صفوی، ترجمۀ یزدان فرخی، تهران، 1392 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لهساییزاده، عبدالله و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، شیراز، 1380 ش؛ لیموچی، کتایون، افسانههای مردم بختیاری، تهران، 1384 ش؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ مظلـومزاده، محمدمهـدی، آشپـزی در فـرهنگ مـردم کـازرون، تهـران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مهیار، عباس، بایدها و نبایدها در باورهای مردم توفارقان، تهران، 1392 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ ویلز، چ. ج.، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ترجمۀ سید عبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، 1363 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ هنری، مرتضى، «شترداری در کویر»، مجلۀ مردمشناسی و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، 1354 ش، شم 2؛ یاقوت، بلدان؛ یوسفی، غلامحسین، یادداشتهایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ، تهران، 1371 ش؛ نیز:
Herodotus, The History, tr. G. Rawlinson, New York, 1947; Olearius, A., Moskowitische und Persische Reise, Darmestadt, Progress Verlag; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Wilson, A. S. W., Persia, London etc., 1941.
اصغر كریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید