سنگ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 1 آذر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/257722/سنگ،-جسم
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
از گوهرها که پاسنگهای گرانبها هستند، همیشه برای زیور پوشاک و سر و گردن و بازوی بانوان و حتى زین و یراق اسبان بزرگان استفاده شده است. به نوشتۀ بـرادران شرلی ــ سیـاحان انگلیسی ــ زین و یـراق اسب پـادشاه (شاه عباس صفوی) خیلی باشکوه بود و سنگهای گرانبها بر روی آن نشانده بودند. همچنین شمایلها و تمثالهای همراه خلیفۀ اعظم و دیگر کشیشان مسیحی که در مراسمی با حضور شاه، شرکت داشتند، همه جواهرنشان بودند (ص 112). همچنین در جای دیگر آوردهاند: والی در مجالس خود بر روی لباس ملیلهدوزی خودش جبۀ بسیار درازی پوشیده بود و روی آن چنان با سنگهای گرانبهای مشرقزمین تزیین شده بود که زمینۀ آن پیدا نبود (ص 177).
بختیاریها میگویند: دیگ بزرگ 3 سنگ، دیگ کوچک هم 3 سنگ؛ این مثل هنگامی گفته میشود که کوچکترها ادعایشان از بزرگترها بیشتر باشد (خسروی، 193). همچنین میگویند: یکی داد یکی گرفت، یکی دیگر سنگ آنها را به سر میزند، یعنی بخیل نمیخواهد کسی حتى نان دیگری را بخورد. هر سنگی نرمتر باشد، کرم آن را میخورد (همو، 203-204). مَثلِ سرش پلو و زیرش سنگ / قربانت شوم یگانه پسر، اشاره به قصهای دارد که عروس برای مادرشوهر در بشقابی پلو میآورد که زیر آن همه سنگ بوده است و چون برای رهایی از این وضع به خانۀ دختر و داماد پناه میبرد، در آنجا با وضعیت بدتری مواجه میشود؛ این مثل هنگامی به کار میرود که شخص برای تغییر وضعی ناگوار، دست به کاری زند، اما نتیجه برخلاف انتظار باشد و بهناچار وضعیت پیشین را بپذیرد (ذوالفقاری، داستانها ... ، 576-577). همچنین این مثلها: سنگْ چرخ خاله قورباغه را گرو کشید (همان، 591-592). برای نهادن، چه سنگ و چه زر. برای هر سگی آدم سنگ پرت نمیکند (همو، فرهنگ ... ، 1 / 508). تو هرجا سنگی بگذاری، من هم آنجا سر میگذارم (همان، 1 / 724). سنگ و شیشه تو یک کیسه محال است. شیشه در بار داری، جنگِ سنگ مکن. کسی که بارِ شیشه دارد، به دیوانه سنگ نمیزند. خانۀ پرشیشه را سنگی بس است. خمیرمایۀ دکان شیشهگری سنگ است. سنگی را که نمیشود برداشت، باید بوسید و گذاشت. سنگِ توی پی نه درمیآید نه عیب میکند. سنگ هم بهش نمیدهم که رو دندهاش بگذارد. مرد بیسنگ را وزنی نباشد (دهگان، 630-631). سنگ مفت، کلاغ هم مفت (امینی، 493). در افسانهای از مردم گیلان قصهای به نام سنگ صبور (ه م) وجود دارد و این همان سنگی است که هرکس روان آشفتهای و راز نگفتهای در دل دارد، در خلوت به آن میگوید (تسلیمی، 69-70؛ صبحی، 145- 148؛ هدایت، فرهنگ، 226-232؛ لاریمر، 103-106)؛ مؤیدمحسنی نیز داستان سنگ صبور را آورده است (ص 567- 568). این قصه تقریباً در همهجا وجود دارد.تهرانیها نیز مثلهایی دربارۀ سنگ دارند، ازجمله: آدم گشنه سنگ هم باشه میخوره (شهری، قند ... ، 29). اجل سنگ است، آدم مثل شیشه، در بیان ضعف و عجز بشر در برابر پیک اجل و بیاعتباری عمر (همان، 45). از میان دو سنگ آرد بردن (همان، 62). اسمت را روی سنگ بکنند، یکی از نفرینهای مادران به بچهها، و طلب مرگ کسی را کردن (همان، 67). بستن سنگ و گشودن سگ، مأخوذ از یکی از داستانهای گلستان سعدی (همان، 149). بلکه سنگ تو آستینش باشه، برگرفته از داستان کلاغ و جوجهکلاغ، در رعایت حزم و احتیاط (همان، 155). پا به سنگ خوردن، گوشمالشدنِ پندناپذیری که از گردش زمانه تنبیه بشود (همان، 177). دست زیر سنگ بودن، گرفتار مشکلی بزرگ بودن (همان، 312).مردم شهر بابک میگویند آدم کلهشق آخر سرش به سنگ میخورد (عزیزی، 362). سنگ بزرگ نشانۀ نزدن است (همو، 369). ایزدخواستیها هنگامیکه بخواهند بگویند هر کاری را میشود انجام داد، با استفاده از این شعر میگویند: آب رکنآباد ما از سنگ میآید برون (رنجبر، 427). در فرهنگ مردم گروس میگویند: کلوخ مینشیند برای سنگ گریه میکند (هاشمنیا، 105). آدم پررو به سنگپا تشبیه میشود (همو، 133).سنگ در شعر پارسی و در دوبیتیهای مردم نیز بسیار به کار رفته، و گاه برخی از این کاربردها بهصورت مثل یا شبهمثل درآمده است؛ بـرای نمونـه مردم گلبـاف میگویند: رفیقـان قـدر یکدیگر بدانید / اجل سنگ است و آدم مثل شیشه (اسدی، 368). در فرهنگ مردم کرمان آمده است: سنگی زدم به دوشش / مرواری ریخت تو کوشش (دامنش) (لاریمر، 27). در میان کودکان کرمانی جملاتی رایج است که سعی میکنند آن را بدون اشتباه تکرار کنند، ازجمله: سنگ سی سنگ (= واحد وزنی معادل نصف چارک و 8/ 1 من). سی سمبل کشی (همو، 56). چه خوش بود سنگ مرمر میشدم من / ز سر تا پای دلبر میشدم من (همو، 82).
تقریباً در همه جای ایران از واژۀ سنگ بهعنوان واحدی برای سنجش آب نیز استفاده میکنند؛ برای نمونه در ایلام و لرستان مقدار آبی که بتواند یک سنگ آسیاب را به چرخش درآورد، یک سنگ آب به شمار میآید (اسدیان و دیگران، 229).
گیرشمن دربارۀ استفاده از سنگ در معماری دورۀ ساسانیان نوشته است: در بنای کاخ شوش سنگهای ساختمانی را از کوههای ایلام استخراج میکردند، و لاجورد را محتملاً از بدخشان میآوردند و پیروزه و عقیق از معادن خراسان به دست میآمد (ص 175). سنگ شفـاف ــ این مـاده کـه از روزگار قدیم آن را بسیار گرانبها میدانستند ــ در نزد هنرمندان عهد ساسانی ارزش خاصی داشته است. معروفترین کار هنری روی سنگ شفاف، نشان مرکزی جام زرینی است که پادشاه ساسانی را نشان میدهد که بر تخت نشسته و تخت او را اسبان بالدار نگاه داشتهاند (همو، 337).شیرسنگیهایی در حومۀ شهر ایذه، در کوهی به نام شهسوار وجود دارد. بر فراز دیوارۀ این کوه 8 تصویر کوچک باستانی نقر شده است. اشکفت کولفره و اشکفت سلمان نیز که در همین قلمرو قرار دارند، دارای حجاریهایی از دورۀ باستاناند (صفینژاد، 266). کارستن نیبور از آرامگاههای پادشاهان و یا بلندپایگان ایران یاد کرده است که در کوه رحمت کنده شدهاند. همو از منبع آبی به شکل مربع و آبروهایی سخن میگوید که در سنگ کنده شدهاند (ص 92-93)؛ همچنین آورده است در تختجمشید جایی بود که سنگنبشتههای کوفی در آنجا قرار داشتند (ص 105).ابودلف، جهانگرد و جغرافینویس، در سدۀ 4 ق نوشته است که در قریۀ معروف به «دستجرد کسرویه» ساختمانهای عجیبی از کوشکها و ایوانها موجود است که همۀ آنها با سنگهای تراش قالبی بنا شده، و هر بیننده بدون تردید خیال میکند تمام آنها از سنگ یکپارچه ساخته شده است (ص 65). مؤلف نزهة القلوب در قرن 8 ق / 14 م نوشته است که مسجدسلیمان بیش از 300 ستون از سنگ مرمر داشته است و بر درگاه آن 4 ستون سنگی گذاشته بودند و بر بالای این ستونها سنگی یکپارچه همانند سقفی نهاده بودند و کوشکی بر فراز آن ساخته بودند، چنانکه زمین کوشک بر بلندی 50گزی بوده است و این کوشک را عمود صوارم میخواندند (حمدالله، 248). مؤلف افضل التواریخ در دورۀ قاجار نوشته است که در ییلاق بختیاری روی قبر دو تن از شجاعان بختیاری دو شیر از سنگ تراشیده بودند و در پهلوی آن شیرهای سنگی، اشکال اسلحۀ مختلفه از قبیل تفنگ و طپانچه و شمشیر و خنجر و قمه کندهکاری کرده بودند (افضلالملک، 319). همو از سنگی در میان عمارت مخروبهای یاد میکند که روی آن نقش سم اسبی دیده میشود که به اعتقاد مردم نقش سم اسب حضرت علی (ع) است (همو، 322).مردم باورهای گوناگونی دربارۀ هیاکل سنگی خیالی موجود در طبیعت دارند: در حوالی قزوین دهکدهای است به نام گازرسنگ که گویند گازری (رختشویی) در آنجا میزیسته، و چون بر پیامبر (ص) نافرمانی کرده، به سنگ مبدل شده است. در خرمدره سنگهایی است که مردم میپندارند این سنگها چوپانی با گلۀ گوسفندانش را نشان میدهند و چنین میگویند که وقتی چوپانی به یکی از ائمه که خسته و تشنه بدانجا رسیده بود، از دادن ظرفی شیر دریغ کرد و ازاینرو به لعنت گرفتار شد و همه سنگ شدند. در تپههای نزدیک میمه در راه اصفهان ـ قم صورت شخصی در سنگ دیده میشود و اهالی آن را سنگ شاه ضحاک مینامند. در راه نیشابور به مشهد در قدمگاه سنگی است که گویند امام رضا (ع) بر آن پا نهاده، و جای پایش باقی مانده، ازاینرو آن سنگ مورد احترام عامه است. در شهر مشهد سنگی سفید هست که میگویند یکی از اولیا روی آن شیر ریخته، و از رنگ خاکستری بـه سفید تبدیلش کرده است؛ امروزه زنانی که شیر کافی برای نوزادان خود ندارند، به زیارت آن سنگ میروند. سنگ دیگری نیز به رنگ سبز وجود دارد که میگویند امام رضا (ع) پس از مسمومیت روی آن نشست و شدت سم به حدی بود که سنگ را هم به رنگ سبز آورد. در همدان سنگی هست که شبیه شیر است؛ دخترها برای اینکه بختشان باز شود، روغن روی آن میریزند؛ باور دارند که آن سنگ از دورۀ ماد باقی مانده است و آن را در جادو به کار میبرند. سنگ سیاه در میان سنگها ابهت و اهمیت مخصوص دارد: در نزدیکی مراغه سنگی سیاه هست که اگر زنی بچه بخواهد و از زیر آن رد شود، درصورتیکه سنگ خودبهخود بلرزد، مرادش برآورده خواهد شد. در مسجد عتیق شیراز سنگ سیاهی هست که زنان عقیم به نزدیک آن میروند و بر این باورند که لمس آن موجب رفع نازایی میشود (راسخ، 1 / 211-212). فیل سنگی نیز سنگـی تـاریخی است کـه در قسمت غربـی روستای اسک و در نزدیکی چشمۀ فانوس واقع است و گویند در قدیم و گذشتههای دور با چشمۀ آب معدنی ارتباط داشته است و بر اثر ریزش آبهای آهکی چشمه و رسوبگذاری آن روی سنگ بهتدریج پیکرهای به شکل فیل پدید آمده، و از اینرو به فیل سنگی مشهور شده است (راعی، 64-65). در تهران قرن 13 ق / 19 م، استفاده از سنگ در معماری برخی از بناها رواج داشت و قسمتهایی از خانه را با سنگ میساختند. کوهبُر یا کوهکن قطعاتی از سنگ کوههای بیبی شهربانو را که سنگهای سفت سیاه خارا داشت و نیز سنگهای متفرقه و سست مثل سنگ سفید و سنگهای گچی و آهکی را از معادن مسگرآباد و خاکسفید به دست میآورد، زوایدش را با تخماق، پتک و چکش جدا، و بار گاری میکرد و به شهر میرساند. سنگتراش نیز آن را با تیشه و چکش و قلم و سنبه به صورتهای مختلف درمیآورد. ابزارهای سنگتراشی اینها بود: چند چکش سنگین و سبک، چند قلم و سنبه، چند تیشۀ دمشانهای، دو ـ سه دیلم کوچک و بزرگ، یک گونیا، دو ـ سه شمشۀ کوچک و بزرگ، یک متر یا چوب اندازه، و چند غلتک جهت حملونقل.سنگهای مورد لزوم در معماری دورۀ قاجار و اوایل پهلوی بدین شرح بودهاند: 1. سنگ حوض که بایست صاف دوتیشهای یا صاف پرداختی میشدند؛ 2. سنگ ستون گرد و چهارگوش و ششگوش و مارپیچ، که از سنگهای سیاه خارا یا مرمر و امثال آن تراشیده میشدند؛ 3. سنگهای هزارهها و قرنیزها که معمولاً باید از مرمر تراشیده و کاملاً صیقلکاری میشدند؛ 4. حوضهای سنگی یکتکۀ سربینههای حمامهای خصوصی و حمامهای سرخانه و حـوضخانهها؛ 5. سنگهای سکوهای دوطرفِ درِ خانهها و حمامها اعم از خصوصی و عمومی؛ 6. سنگهای دوستکامی (ظرفهای بزرگ آبخوری در سقاخانهها و مساجد و تکیهها)؛ 7. سنگهای روشنایی که به جای شیشه، از مرمر نازک تراشیده و پرداخت کامل میشد و در جلو منافذ و نورگیر و دریچهها و سوراخهای سقف شبستانها و چهلستونهای مساجد کار گذاشته میشد؛ 8. سنگ راهآب حوضها به نام سرجوش به شکل هاون با سوراخی به اندازۀ مشت که از آن آب بالا میآمد و به حوض میریخت؛ 9. سنگهای در حوضچههای راهآب (هر خانه را راهآبی بود با حوضچهای که بیرون در حیاط تعبیه میشد)؛ 10. هاونهای سنگی بزرگ و کوچک برای کوبیدن نمک و گوشت و هر چیز کوبیدنی. این هاونها همراه دستههایشان از سنگ خارا ساخته میشدند؛ 11. پایههای سنگی چراغ که در اطراف حوضهای خانههای بزرگان نصب میشد و بالایشان فانوس قرار میگرفت (شهری، تاریخ ... ، 3 / 117-122). بهترین سنگها آنهایی بودند که یکدست و یکنواخت و بدون رگه، مخصوصاً رگههای خاکی، بوده باشند (همانجا).از استادان بزرگ سنگتراش آن زمان استاد حسین حجارباشی بود که سنگ قبر ناصرالدین شاه را به مدت 4 سال تراشید. مرکز سنگتراشها در کوچۀ مروی، از جلوخان مسجد مروی تا سهراه مروی بود (همان، 3 / 123، 126). سنگتراشی یکی از کهنترین و قابل احترامترین پیشههای ایران است. سنگتراشان هر نوع کار یا نقشۀ تزیینی که بخواهند روی سنگ انجام دهند، با قلم سنگتراشی شروع میکنند و نخست قلمهای درشت به کار میبرند و سرانجام علامت سنگتراشی خود را روی هر سنگی میگذارند. در طی قرون متوالی واقعاً شگفتانگیز است که علامت سنگتراشها چندان تغییری نکرده است؛ علامتهایی مانند آنچه در کاخ تختجمشید و در بسیاری از ساختمانهای قرون وسطى و همچنین در کاروانسراها و کاخهای سدۀ 11 ق / 17 م دیده شده است (وولف، 128).
در زمینۀ سنگتراشی نیز از آثار معدود سنگی کشفشده در حفاریها چنین برمیآید که مردم گیلان در زمانهای بسیار دور به صنعت سنگتراشی توجه داشته، و حتى در این صنعت به مراحل کمال نزدیک شدهاند. گیلانیان از این صنعت برای ساخت مهرهای استوانهای، سلاحهای سرد و وسایل زندگی استفاده میکردند. در حفاری تپهمارلیک گیلان متعلق به اوایل هزارۀ 1 قم، 11 عدد مهر استوانهای به دست آمد که جنس آنها از سنگهای سخت و نیمهقیمتی است (حاجسیدجوادی، 31). شیر سنگی همدان متعلق به دورۀ مادها (ح 701-550 قم)، حجاریهای پلکانهای تختجمشید، کوه بیستون و جز اینها متعلق به دورۀ هخامنشیان (559-330 قم)، حجاریهای تنگ چوقان و بیشاپور فارس و جز اینها متعلق به دورۀ ساسانیان (ح 226-652 م) و بسیاری حجاریهای دیگر دورههای باستان در نقاط گوناگون ایران حکایت از نوعی فناوری سنتی در امر سنگتراشی دارند.مقدسی در سدۀ 4 ق در صفت سنگ فتیله نوشته است که خاصیت فتیله دارد و آتش آن را نمیسوزاند؛ در روغن قرار دهند و مانند فتیله روشنایی دهد (ص 303). از درهمآمیختن سنگ خشت پخته و سنگ نوشادر و سنگ ژیوه (جیوه) برای سفیدکردن مس و روی و برنج استفاده میشده است (حبیش، 420). از سنگ بلور مانند ذرهبین برای افروختن آتش استفاده میکردند (بحر، 407). از انواع سنگ برای درستکردن سنگ آسیابها اعم از آسیای دستی (دستآس)، آسیای آبی (آسیاب، آبآس) و آسیای بادی (بادآس)، و ساختن بام غلتان برای صافکردن بامهای کاهگلی، دیگها و دیزیهای سنگی، دوستکامیها، هاونهای بزرگ سنگی، دستههاون، گوشتکوب، سرقلیان، سنگ قبر (وولف، 128-133) و جز اینها استفاده میشد.مؤلف تاریخ اجتماعی کاشان از ساختن دیگ سنگی در کاشان یاد میکند (نراقی، 340). در برزُک از توابع کاشان سِرکوی سنگی (نوعی هاون سنگی) در قدیم در هر خانهای وجود داشت و برای کوبیدن مواد مختلف مثل گوشت، گندم، جو، نخودچی و جز آنها به کار میرفت. قدیمترین نوع آن در تپۀ قلعۀ برزک وجود دارد. این سرکو بهصورت کاسهای گرد و پهن روی تختهسنگهای بزرگ تراشیده شده است. برای اینکه این سرکوها در خانهها هم وجود داشته باشد، بعد از تراشیدن سنگ و درآوردن یک سرکو از آن، دورتادور سنگ بزرگ را میشکستند و سرکو را میکندند و به خانهها میبردند. دستۀ سرکو را هم از سنگ میتراشیدند یا از چوب ساخته میشد (جهانی، 117).قلوهسنگ نیز کاربرد خاصی دارد. چوپانان از قلوهسنگ برای زدن یا راندن جانوران وحشی استفاده میکنند. در میان لرها از ابزار کار چوپانان فلاخنی است که همیشه همراه دارند و از این وسیله برای پرتاب سنگ استفاده میکنند. آنان قلوهسنگهای 100 تا 200گرمی را با قلابسنگ برای دورکردن حیوانات وحشی به کار میبرند. بختیاریها بدین ابزار کیورد میگویند (صفینژاد، 345). مردم گروس نیز به آن قلماسِنگ میگویند و آن وسیلهای است از نخ پشمی تابیدۀ چندلایه که سنگی به وزن تقریبی 250 گرم را در قسمت پهن میانی آن میگذارند و دو سر آن را بر دست میگیرند و بهشدت میچرخانند. زمانی که یک بند آن را رها کنند، سنگ با سرعت به طرف هدف و تا حدود 500متری پرتاب میشود. فلاخن یک وسیلۀ بازی برای بچهها نیز هست (هاشمنیا، 85).
گفتهاند که اگر کسی در خواب بیند که سنگی را از کوه میآورد، نشان آن است که کار سختی در پیش خواهد داشت. اگر کسی بیند که سنگی یافت یا سنگی را به خانه برد، مرد شریفی را به خانه ببرد «که او را دل سخت بود و بیرحمت، یا زنی برین گونه» (خوابگزاری، 147). اگر کسی بیند که سنگ آسیایش بشکست، او بمیرد یا خانهاش ویران شود یا مالش از میان برود. اگر بیند که سنگ آسیا ساییده شد و دیگر به کار نمیآید، نشان از تباهی کار صاحب آسیا دارد. اگر بیند که سنگ آسیای او را بدزدیدند، کار و پیشه از دستش برود یا هلاک گردد. اگر بیند که سنگ را بفروخت یا به کسی داد، تعبیر خواب همان است. اگر بیند که سنگ آسیا برداشت و بخواهد که کاری کند، او دست از بازرگانی بازدارد و زاهد گردد (همان، 209).
ابودلف، مسعر، سفرنامه، به کوشش ولادیمیر مینورسکی، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1342 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، تهران، 1373 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، «باورهای مردم گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ همو و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1361 ش؛ امینی، امیرقلی، داستانهای امثال، اصفهان، 1351 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ همو و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ همان دو، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1387 ش؛ بنتان، اگوست، سفرنامه، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران، 1354 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ تسلیمی، علی، بررسی و طبقهبندی افسانههای مردم گیلان، رشت، 1390 ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1383 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاجسیدجوادی، حسن، «صنایع دستی گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، بیان الصناعات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1336 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1913 م؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1357 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهـران، 1350 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، داستانهای امثال، تهران، 1384 ش؛ همو، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راسخ، شاپور، «آداب و رسوم و اعتقادات عامه»، ایرانشهر، تهران، 1342 ش، ج 1؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، 1387 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکینشهر، تهران، 1354 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجور، تهران، 1385 ش؛ شرلی، آ. و ر. شرلی، سفرنامه، ترجمۀ آوانس، تهران، 1357 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1384 ش؛ صبحی مهتدی، فضلالله، افسانهها، تهران، 1342 ش؛ صفینژاد، جواد، لرهای ایران، تهران، 1380 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهربابک، کرمان، 1383 ش؛ غلامی، اباذر، بازیهای محلی گیلان، رشت، 1390 ش؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، 1358 ش؛ گیرشمن، ر.، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1336 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، لیدن، 1906 م؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نراقی، حسن، تاریخ اجتماعی کاشان، تهران، 1345 ش؛ نیبور، کارستن، سفرنامه، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1390 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1378 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:
MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Wulff, H. E., The Traditional Crafts of Persia, Cambridge, 1966.
علی مهدیزاده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید