صفحه اصلی / مقالات / رستم و سهراب /

فهرست مطالب

رستم و سهراب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 دی 1398 تاریخچه مقاله

5. همراهی طرخان چینی با سهراب

(نک‍ ‍: فردوسی، همان چ، 2/ 129، حاشیۀ 17). 

6. خواستن رستم از خداوند زور پیشین خود را

پس از آنکه رستم در کشتی اول از سهراب شکست می‌خورد، ولی می‌تواند به چاره‌گری، خود را از چنگ هماورد جوان برهاند، تن خسته را به آب روانی می‌افکند و ضمن درخواست پیروزی از خداوند، نگران است که مبادا سپهر «بخواهد ربودن کلاه از سرش» (همان، 2/ 184). در 6 دست‌نوشت، قطعه‌ای ده‌بیتی آمده که در آن گفته شده است: رستم در آغاز کار، چنان از پروردگار نیرو یافت که اگر پای خود را بر سنگ می‌نهاد، در سنگ فرومی‎شد؛ پس برای رهایی از این رنجوری، از خداوند خواست تا لختی از زورش را بگیرد، ولی در این زمان که در کشتی از سهراب شکست می‌خورد، از خداوند می‎خواهد که زور آغازینش را بازگرداند و با واردشدن همان زور به بدن رستم بود که توانست در نوبت بعدی کشتی، سهراب را بر زمین زند (همانجا، حاشیۀ 14). 
این قطعه به دو سبب الحاقی است: یکی اینکه، در نسخه‌های کهن و معتبری چون فلورانس (614 ق/ 1217 م) و لندن (675 ق/ 1276 م) و نیز در ترجمۀ عربی بنداری و شاهنامۀ ثعالبی نیامده است؛ دیگر اینکه، این قطعه، گرچه از واژه‌های عربی تهی است، ولی برخی بیتهای آن استواری بیتهای اصلی شاهنامه را ندارند و کل قطعه نیز از لحاظ شعری، فروتر از اشعار اصیل شاهنامه است. بااین‌حال، خالقی‎مطلق اصل این قطعه را روایتی کهن و اصیل می‌داند (همان، 1/ 547- 548). ازآنجاکه این روایت در منابع مکتوب رسمی دربارۀ حماسۀ ملی ایران نیست، شاید حق با آیدنلو باشد که می‌نویسد: شاعری احتمالاً در سده‌های7- 8 ق/ 13-14 م، آن را از روی طومار نقالان یا روایتی شفاهی به نظم درآورده و به برخی نسخه‌های شاهنامه الحاق کرده است («برخی»، 65-66). وجود همین روایت در برخی طومارهای نقالان که امروزه برای ما باقی مانده‌اند، بر این امر دلالت دارد (برای نمونه، نک‍ : هفت‎لشکر، 193).

7. نبرد رستم با هجیر

(فردوسی، همان چ، 2/ 190، حاشیۀ 6).

رستم و سهراب در روایات شفاهی و مردمی و طومارهای نقالان

داستان رستم و سهراب رایج‎ترین و محبوب‎ترین داستان شاهنامه در میان مردم بوده است. در گذشته، مجلس نقالی این داستان بسیار مـورد توجه مردم بـود؛ به‌ویژه در شب پایانی نقل داستـان، کـه سهـراب بـه دست رستـم کشتـه می‎شد و بـه شب سهـراب‎کشی مشهـور بـود، از یکـی ـ دو ساعت پیـش از نقـل، قهوه‎خانه پر از جمعیت می‎شد، به‌گونه‌ای که جای سوزن انداختن نبود. هنگام کشته‌شدن سهراب، مردم از شدت تأثر، گریه و زاری می‌کردند (نک‍ ‍: همایی، 39؛ محجوب، 130، حاشیۀ 1) و کسانی که تاب شنیدن این بخش از داستان را نداشتند، مجلس را ترک می‌کردند. گاهی نیز پیش می‌آمد که به نقال پیشکشهایی می‌دادند که ضمن نقل، سهراب را نکشد یا مرگ او را به تأخیر اندازد؛ اما چون به‌هرروی سهراب کشته می‌شد، مردم پیش از آغاز بخش پایانی داستان، دیوارهای قهوه‌خانه را سیاه‌پوش می‌کردند و حجله می‌بستند. گاهی نیز از نقال می‌خواستند که در پایان داستان، برای سهراب روضه بخواند (آیدنلو، مقدمه بر ... ، 283).
این داستان به 3 طریق در میان مردم انتشار یافته است: یکم از طریق شاهنامۀ فردوسی، دوم از سوی نقالان، و سوم به‌صورت سینه‌به‌سینه یا شفاهی. شاید کهن‌ترین اشاره به روایت شفاهی داستان رستم و سهراب روایتی باشد از ابن‎اسفندیار در تاریخ طبرستان (613 ق/ 1216 م) که بنابر آن: « ... پسر او [رستم]، سرخاب [سهراب]، به طلب او توران و ایران و هند و روم جهان می‌پیمود. عاقبت به زمین رویان بلیکش موضعی است، به هم افتادند و میان ایشان، به حکم آنکه یکدیگر را نشناختند، مصاف رفت. سرخاب از او زخم یافت؛ به پدر وعید کرد؛ چنان‌که در شاهنامه مکتوب است. پدر را معلوم شد که پسر او ست؛ تابوتش برگرفت که به زاول برد؛ چون به ساری رسید، آنجا که قصر طوس بود، فرونهاد تا که حرارت هوا کمتر شود، برگیرد. خود اتفاق نیفتاد، و می‌گویند گور او آنجا ست» (1/ 82). 
یکی از ویژگیهای روایات شفاهی و مردمی شاهنامه این است که مکانها و سرزمینهای محل زندگی خود را مکان رویدادهای داستانها می‎انگارند. در این روایت نیز درست است که نویسنده به شاهنامه اشاره دارد و گزارش او به‌طورکلی با شاهنامه هم موافق است، اما ویژگیهای زیست‌بومی پردازندگان داستان آشکارا در این روایت رخ می‌نماید و از همین گزارش کوتاه پیدا ست که این روایت مردمی در میان اهالی طبرستان رواج داشته است (نک‍ : آیدنلو، «پیشینه ... »، 76). 
در شاهنامه، سهراب در دژ سپید در برابر رستم نبرد می‌کند، ولی در روایت ابن‌اسفندیار، محل رویداد به رویان انتقال یافته است و سهراب نیز، به جای آنکه طبق روایت شاهنامه در دخمه‌ای در زابل نهاده شود، در ساری به خاک سپرده می‌شود. همچنین در یکی از روایات مردمی شاهنامه، که داستان رستم و سهراب به یکی از خانهای هفت‌خان رستم منضم شده است، سهراب از ممسنی عبور می‌کند (انجوی، مردم و فردوسی، 90). در روایت مانداییِ «رستم و یزد» نیز یزد (سهراب) پس از زخم‌برداشتن از پدرش رستـم، در سرزمینـی در خوزستان بـه نـام الطیب، نـزدیک رود کارون به مدت یک سال می‌ماند و هر یکشنبه سیمرغ بدانجا می‌رود و با کشیدن پرهایش به زخم یزد، وی را بهبود می‎بخشد (برای این روایت، نک‍ : خالقی، «یکی»، 186، 192-193؛ قانعی، 149). 
در میان مانداییان، دو روایت از داستان رستم و سهراب رواج دارد: یکی با عنوان «رستم و سرهاب» که به شاهنامه و روایات این داستان در طومارهای نقالی نزدیک است، و دیگری داستان «رستم و یزد» که برخی بخشهای آن در منابع دیگر نیست و برخلاف گزارشهای دیگر، پایان داستان غم‌انگیز نیست و سهراب زنده می‎ماند. برپایۀ این روایت: مردم ترکستان زبان رخش را، که نژاد از اسبی دریایی داشت، می‌دانستند و او را با وعدۀ علف و آبهای خوش‎گوار فریفتند. رستم برای یافتن رخش، ترکستان، چین و سیستان را زیر پا نهاد و نیافت، تا اینکه در چین دختر خاقان که ندیده عاشق رستم شده بود و در چشمه‌ای آب‌تنی می‌کرد، حس کرد که رستم از میان گلها به او خیره شده است؛ پس به پهلوان گفت: اگر مرا برگیری، اسبت را به تو می‌رسانم. رستم از خاقان، دختر را خواستگاری کرد و پس از مدتی راهی سیستان شد. از دختر خاقان و رستم پسری بزاد که او را یزد نام نهادند. یزد چون به 15‎سالگی رسید، برای جست‎وجوی پدر راهی سیستان شد و در بین راه، همۀ پادشاهان را شکست داد و به کاووس نیز پیام داد که تسلیم شود. رستم با جامۀ درویشی به خیمۀ یزد پا نهاد، ولی چون زیبایی خیره‎کنندۀ او را دید، مهرش را در دل گرفت و او را نکشت، بلکه خنجری را در بالشش فروکرد. سهراب که از این رویداد آشفته شده بود، بالای تپه‌ای رفت تا شاید خیمۀ سبزرنگ پدرش را ببیند. رستم نیز باز در جامۀ درویشی به بالای همان تپه رفت تا ببیند این جوان چه کسی است. رستم در برابر اصرارهای یزد، که او رستم است، هویت واقعی خود را انکار کرد و گفت: اگر رستم بیاید، تو را خواهد کشت. از آن سو، کیکاووس چون خبر یافت یزد پسر رستم است، فرمان داد هیچ‎کس این راز را برملا نکند، که اگر این دو یکدیگر را بشناسند، پادشاهی او را سرنگون می‎کنند. رستم پس از آنکه بار نخست از یزد شکست ‎خورد، در مقابل یزدان پاک (شمس) نیایش کرد و از او خواست که پیروزش گرداند؛ بار دوم، حریف را چنان بر زمین زد که پهلویش دریده شد. پس از آنکه رستم پسرش را شناخت، سیمرغ به او گفت: اگر یک سال پسر را بر سر بگیرد، حیات دوباره خواهد یافت. سرانجام پس از یک سال با معجزۀ سیمرغ یزد از مرگ می‌رهد. در پایان این روایت آمده است که مادر یزد چون خبر کشته‎شدن پسرش را دریافت، با صدهزار سپاهی به سیستان تاخت، ولی رستم باز هم در هیئت درویشی در برابر او قرارگرفت و به او نوید داد که پسرش زنده است (خالقی‎، همان، 186-194؛ قانعی، 139-150).
در روایت ارمنیِ «رستم و مهر»، مهر در جست‌وجوی پدرش، به سپاهی می‎پیوندد که به جنگ رستم می‌رفتند؛ در رویارویی، رستم مهر را بر زمین می‌زند و چون می‌خواهد او را بکشد، چشمش به بازوبند مهر می‌افتد و پسرش را می‌شناسد (خالقی‎، «یکی»، 194). 
در روایت آسیِ «رستم و زوراب‌خان»، پسر بر پدر پیروز می‌شود، ولی پدر با فریب‎کاری دشنه‌ای به تن پسر فرومی‌کند، اما آنگاه که درمی‌یابد حریف پسرش بوده است، نعش او را بر دوش می‎گیرد و به زیرزمینی می‌رود و یک سال در آنجا می‌ماند، تا اینکه خدایان بر او بخشایش می‌آورند. سرِ سال‌مرگ پسر، نشانه‌های حیات او آشکار می‎شود، ولی چون رستم از روی نعش جوان برمی‌خیزد، سهراب برای همیشه می‌میرد (همانجا). 
در روایت سوانتی، رستم تورانی جنگاوری پارسا و مدافع سرزمینی است در برابر تاخت‌وتاز دیوان، که چون به پیری می‌رسد، مردم آن سرزمین می‌خواهند پسری از او به وجود آیـد تا به جایش بنشیند. پس زنی بر عهده می‎گیرد که با رستم پارسا هماغوشی کند. رستم پارسا به زن تن نمی‌دهد، ولی هنگامی که زن می‌گوید او نیروی مردی ندارد، به هماغوشی تن می‌دهد. بقیۀ روایت نزدیک به روایات دیگر است، با این تفاوت که در این روایت، رستم به درگاه خدا نذر و نیاز می‎کند که اگر پسرش زنده شود، 12 سال در چاهی تاریک بنشیند. او پس از 10 سال، خبر می‌یابد که دشمن به سرزمین او تاخته و برادرزاده‌اش، بِجَن (بیژن)، را به اسارت گرفته و به فرمان اَفْرُسواَپ (افراسیاب) در بن چاهی افکنده است؛ پس، از سر نعش پسر که آثار حیات او کم‌کم آشکار شده بود، برمی‌خیزد و از پادشاه و کسان دیگری که مسبب کشتـه‎شدن پسرش بـودند، انتقـام سختـی می‌گیـرد (همـان، 195- 196). 
در روایت پشاوی، آغاز داستان با روایت شناخته‎شده از این داستان متفاوت است. در این روایت، مهم‎ترین حربۀ رستم نعرۀ سهمناک او ست که با آن به یک عرب سیاه کمک می‌کند تا زن زیبایی را از یک عرب سرخ برباید و بعد خود رستم با نامردی، عرب سیاه را در خواب می‎کشد و زن را تصاحب می‎کند و چون زن به هماغوشی با او تن درنمی‌دهد، با سردادن نعره‌ای بر زمینش می‎افکند. در این روایت، شخصی به نام شماس آب زندگی را برای رستم می‎آورد، ولی به او گفته بودند که هنگام دادن آب به دست رستم، خود را از قصدْ به زمین اندازد تا آب بریزد؛ او چنین می‎کند و رستم هم شماس و دیگر توطئه‌کنندگان را می‌کشد و در اندوه پسر، خود را به دریا می‌افکند، ولی به نیرنگ پیرمردی او را نجات می‎دهند تا باقی‌ماندۀ عمر خود را با زندگی دردناک ادامه دهد (همان، 196-197). 
در روایت ایمرتینی، آغاز داستان مانند روایت پیشین است و پایان آن مانند روایات منقول در برخی طومارهای نقالی و روایات مردمی، یعنی ملاقات رستم با اهریمن یا جادو، که در هیئت کسی است که لباسی سیاه را می‌شوید تا سفید شود، و همو رستم را از زنده‎گرداندن پسر کشته‎شدۀ خود ناامید می‌کند (نک‍ : همان، 197- 198). 

طومارهای نقالی

داستان رستم و سهراب در کهن‌ترین طومار شناخته‎شده، یعنـی طومار نقالی شاهنامه (1135 ق/ 1723 م) (نک‍ : ص 457-473) و نیز در طومار معروف هفت‌لشکر (ص 183-196)، گذشته از تفاوتهایی در جزئیات (مثلاً نام تهیه به جای تهمینه، در طومار نقالی)، بسیار نزدیک به روایت شاهنامه است و با بیتهایی از خود شاهنامه آراسته شده‌ است. در پایان روایت هفت‌لشکر، خلاصۀ بسیار کوتاهی از هر دو تحریر تهمینه‌نامه (ه‍‍ م) نیز دیده می‌شود. اما در برخی طومارهای دیگر، این داستان چه از لحاظ حجم و چه از نظر محتوا تغییرات بسیاری کرده است؛ مثلاً طومار مرشد عباس زریری از داستان رستم و سهراب، حجمی حدود 6 برابر روایت شاهنامه دارد، و داستانهای تودرتوی بسیاری از نوع آنچه در هزارویک‎شب (ه‍‍ م) می‎بینیم، به داستان افزوده شده است و در آن با نامهای بسیاری از پهلوانان، ازجمله نامهای عربی اقبال و اجلال (پسران فریبرز)، شهره (همسر سهراب) و قیس (سپهبد شاه شنگان) مواجه می‎شویم که در شاهنامه نیست (برای آگاهی بیشتر، نک‍ ‍: دوست‎خواه، 45-61). در این طومار، تهمینه در هیئت عیاربانو، درحالی‎که لباس رزم پوشیده است، با رستم روبه‌رو می‌شود، و نیز برخلاف شاهنامه آمده است که سهرم (نام پادشاه سمنگان که در شاهنامه نیامده، ولی در بسیاری از روایات مردمی بـدان نـام نامیده شده است؛ بـرای نمونه، نک‍ : زریری، 3، 4، 6؛ انجوی، مردم و فردوسی، 97-102) با همراهی تهمینه و با طرح نقشه‌ای رخش را می‎دزدند تا رستم به سمنگان بیاید (زریری، 3-4). 
در طومارهای دیگر، باز هم چندین داستان تودرتوی دیگر در داستان اصلی تنیده شده است. بر اساس طومار شاهنامۀ فردوسی، پس از آنکه سمنگانیان رخش را می‌دزدند، ژنده‌رزم، پسر سهرم (پادشاه سمنگان)، نزد رستم که دروازۀ شهر را سد کرده بود، می‌آید و رستم خود را سیاح و جهانگرد معرفی می‌کند. در صحنه‌ای دیگر، رستم با قراخان، پهلوان تورانی که از سوی سهرم به مقابلۀ او شتافته بود، می‌رزمد و با شمشیر لباس از تن او بیرون می‌آورد، بی‌آنکه زخمی بردارد. این خبر چون به گوش تهمینه می‌رسد، شیفتۀ پهلوان می‌شود (سعیدی، 1/ 404- 409). در این روایت، برخلاف شاهنامه، رستم دور از جوانمردی می‌بیند که زن باردار خود را ترک کند؛ پس، نزد سهرم‎شاه می‌ماند تا تهمینه فرزندش را به دنیا آورد، ولی چون در خواب می‌بیند که پدرش زال در فراق او نابینا شده است، عزم سیستان می‌کند (همو، 1/ 414-415). افراسیاب که پیش از رستم، به ازدواج با تهمینه چشم دوخته بود، کسانی را می‎فرستد تا او را دستگیر کنند، اما تهمینه می‌گریزد و کودک خود را در میانِ سپری جای می‌دهد و در دریا رها می‌کند و خود نیز به آب می‌زند. سرانجام، تهمینه و پسرش نجات می‌یابند و تا مدتها در جنگلی، سهراب از پستان شیری تغذیه می‌کند (همو، 1/ 418-420). در صحنه‌ای دیگر، تهمینه برای انتقام از سرلشکر تورانی، درحالی‎که خود را زیر شکم اسب نهان می‌کند، به‌تاخت به او نزدیک می‌شود و بی‎درنگ به روی زین اسب می‎نشیند و با یک تیر حلقوم سرلشکر را هدف می‌گیرد (همو، 1/ 431).
در برخی طومارها، ازجمله همین طومار شاهنامۀ فردوسی، میان‌پرده‌هایی چون عاشق‎شدن شهره، دختر پادشاه شنگان، بر سهراب و تولد برزو (همو، 1/ 445-450) و جنگ گشسب‌بانو (نک‍ : ه‍ د، بانوگشسب‎نامه) با سهراب و نجات‎دادن هجیر (سعیدی، 1/ 501-507) نیز دیده می‎شوند. در پایان داستان، دو نکتۀ جالب در این طومار دیده می‌شود: یکی اینکه تهمینه رستم را سرزنش می‎کند که «می‌دانستی سهراب پسر تو ست و اگر او زنده می‌ماند، نام تو را به ورطۀ فراموشی می‌سپرد؛ به‌طور عمد قصد جانش را کردی و سرانجام به عمل ناجوانمردانۀ خود موفق شدی. رستم فریاد کشید: تهمینه! مرا از دست این زندگی خلاص کن» (همو، 1/ 522). طبق این طومار، آشکارا پیدا ست که رستم آگاهانه پسرش را می‌کشد و در برابر این اتهام از خود دفاع نیز نمی‌کند. نکتۀ دیگر اینکه، در این طومار به هر دو روایت تهمینه‌نامه و نیز رسیدن فرامرز (نک‍ : ه‍ د، فرامرزنامه) از هند بـرای کمک بـه ایرانیان اشاره شده است. ازآنجاکه روایت آمدن فرامرز از هند با زاده‎شدن فرامرز از رستم در تهمینه‎نامۀ بلند سازگار نبوده است، خودِ راویِ طومار برای رفع‌ورجوع‎کردن این اختلاف، پا به میدان می‌گذارد و می‌گوید: اصلاً قابل قبول نیست که مادر فرامرز تهمینه باشد، «چون زنی با ازدست‎دادن چنان جوانی، قاتل او را به شوهری قبول نمی‌کند» (سعیدی، 1/ 522- 523). 
روایات مردمی از داستان رستم و سهراب که انجوی 7 روایت از آن را گزارش کرده است، به گزارش طومارهای نقالی نزدیک‎تر است تا به روایت شاهنامه؛ با‎این‌همه، در بسیاری‌ جاها با هر دو دسته روایت مذکور اختلاف نیز دارد؛ مثلاً در روایت یکم، رستم به‎سبب تشنگی درِ خانه‎ای را می‌زند و دختر زیبارویی برای او شربت می‌آورد و رستم همان دم عاشق او می‌شود (مردم و فردوسی، 78-80). در پایان این روایت، رستم پس از کشتن سهراب، به توصیۀ فال‎گیران و دعا‌نویسان نعش سهراب را 40 شبانه‌روز بر دوش می‎کشد (همان، 81) که ادامۀ روایت نزدیک است به روایت ایمرتینی و برخی طومارهای شاهنامه (نک‍ : مطالب پیشین). 
در چند روایت، این مضمون تکرار شده است: هنگامی که دشمنان رستم شوق سهراب را در یافتن پدرش می‎بینند، به او می‌گویند نخست باید دشمن پدرش را بکشد تا جان او را نجات دهد و بدین حیله، سهراب را به‎ناشناس به جنگ با پدرش می‌کشانند (انجوی، همان، 79، 85). 
در روایت پنجم، به جای هجیر این گردآفرید است که اسیر سهراب می‌شود و همۀ پهلوانان، به‎جز رستم را به او می‌شناساند. در همین روایت آمده است که بار نخست که سهراب رستم را بر زمین می‌زند، بدو می‌گوید: «اگر رستمی، بگو»، و رستم با این وعدۀ دروغ، خود را از چنگ حریف می‌رهاند: من رستم نیستم، ولی اگر مرا ببخشی، می‌روم و رستم را برایت می‌آورم (همان، 80-96، مردم و شاهنامه، 128-130). در همین روایت، این نکتۀ جالب نیز آمده است: «این سکوت پسین و غم غروب به خاطر این است که رستم سهراب را به زمین زد و بدون پرس و بدون رحم، شکم آن جوانمرد را پاره کرد» (همو، مردم و فردوسی، 93). 
 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: