صفحه اصلی / مقالات / دلاکی /

فهرست مطالب

دلاکی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 19 دی 1398 تاریخچه مقاله

در میان بختیاریها، دلاکی بر عهدۀ نوازندگان محلی است که به زبان محلی «تشمال» نام دارند (قنبری، 73). در میان ارمنیان ایران، تهیۀ غذای عروسی از وظایف دلاک بود (هویان، 123). مولوی در سدۀ 7 ق، ضمن داستان کبودی‌زدن قزوینی، آورده است که یکی از وظایف دلاک خال‌کوبی بوده است (دفتر 1/ 143). 
در گذشته، در بیشتر روستاها و شهرهای کوچک، مزد دلاکان پولی نبود؛ سر سال کشاورزی و هنگام برداشت محصول، مقداری گندم به آنها می‌دادند. البته برای ختنه‌کردن و جشن عروسی، دستمزدی جداگانه به آنها پرداخت می‌شد (روح‌الامینی، 96، 138؛ قنبری، همانجا). به هنگام عید نوروز نیز مشتریان به آنها عیدی پرداخت می‌کردند. در سیرجان، دلاکانِ زن به عیددیدنی مشتریان خود می‌رفتند؛ مشتری نیز قبلاً ظروف آجیل و شیرینی را برای آنها پر کرده، مقداری پول روی آنها می‌گذاشت و به آنها می‌داد. پادوهای مردانه به عیددیدنی نمی‌آمدند، اما مردم پیش یا پس از عید، ظرف شیرینی و پولی را به عنوان عیدی برای آنها می‌فرستادند (مؤیدمحسنی، 246-247). حمامی و دلاکهای اراک و شهرهای تابعه از چهل‌ویکم زمستان مراسم ناقالدی و کوسه را ــ که در شهرهای دیگر ویژۀ چوپانان بود ــ برگزار می‌کردند و هدایایی از مردم می‌گرفتند (انجوی، 1/ 78). 
در قاسم‌آباد، در نیم‌فرسنگی شمال همدان، مردم اعتقاد دارند که اگر حمامی و سلمانی که به آنها دلک یا دلاک می‌گویند، در روزهای عید به در خانه‌هایشان نیایند، سالشان نو نخواهد شد؛ به همین سبب، از صمیم قلب منتظرند که آنها به خانه‌شان بیایند و عیدمبارکی بگویند، و صاحب‌خانه نیز به هریک از آنها نانِ گرده، تخم‌مرغ و کشمش بدهد (همو، 2/ 179-180). 

دلاکهای زن

دلاکهای زن نیز دو گروه بودند: یک گروه که به خانه‌های مردم می‌رفتند و فقط به اصلاح سر و صورت می‌پرداختند، و گروه دیگر که در حمامها بودند و کارهای متفاوتی انجام می‌دادند. در حمام، هر زنی دلاک خاص خودش را داشت و منتظر می‌ماند تا دست دلاکش خالی شود (کتیرایی، چ 1378، ص 127- 128). در بیشتر نقاط، در حمام زایمان، که طی مراسمی خاص انجام می‌شد، دلاک وظایف خاصی داشت؛ در اراک، هنگامی که زائو را به حمام می‌بردند، زن دلاک با یک منقل اسپند، و کارکنان حمام و دلاکها با دایره و کف‌زدن و خواندن ترانه جلو می‌آمدند و زن اوستا مرتباً اسپند روی آتش می‌ریخت و تمام میهمانان لخت، و داخل حمام گرمه می‌شدند و چند دلاک مشغول شست‌وشوی آنان می‌گشتند و البته به زن زائو بیشتر می‌رسیدند. ابتدا بدن او را چرب می‌کردند و مشت‌ومال می‌دادند و باور داشتند که با این کار، آبهایی که هنگام زایمان در شکم زائو مانده است، از بدن خارج می‌شود (محتاط، 2/ 287- 288). 
در سیرجان، هر مشتری به نسبت جایگاه اجتماعی‌اش، در صحن و رخت‌کن حمام جای مشخصی داشت و اگر قبل از او کس دیگری نشسته بود، به مجرد آمدن آن شخص، دلاک شخص قبلی را جابه‌جا می‌کرد و وسایل حمامِ مشتری را در جای معین او می‌گذاشت. دلاک زن موظف بود که قبل از واردشدن مشتری زن، جای او را بشوید، مقداری کتیرا در قدح کوچکی بریزد و در آن تخم‌مرغ بشکند، وسایل را از داخل قدح یا تاس بردارد و در سینی بگذارد، و قدح را پر از آب ولرم کند (مؤیدمحسنی، 25). 
یکی از وظایف زن دلاک در خراسان، همکاری با ماما برای جابه‌جاکردن رحم در شکم زن زائو ست که هرکدام در دو سوی چپ و راست زائو می‌نشینند و دستهای خود را به هم می‌گیرند و با کف پاها از دو طرف به پهلوهای زائو فشار می‌آورند و این عمل را چند بار تکرار می‌کنند و سپس 3 بار دستها را به هم می‌کوبند و برمی‌خیزند. پس از آن، دلاک زائو را روی سکوی حمام و یا جای دیگری می‌نشاند و اول سر و تنش را با سدر، و سپس با آب و صابون می‌شوید (شکورزاده، 122). در سیرجان، ابتدا دلاک سر و تن زائو را می‌شوید و او را با روغن دنبه و گیاهان دارویی مشت‌ومال می‌دهد و به‌اصطلاح بدنش را می‌کشد و با جام دعا، بر سر و شانه‌هایش آب می‌ریزد تا چله‌گیر و طلسم نشود (مؤیدمحسنی، 136)؛ سپس برای اینکه رحم زائو بالا رود و در جای خودش قرار گیرد، دلاک در جلو زائو می‌نشیند و یک پای خود را وسط پاهای زائو قرار می‌دهد و ماما در پشت سر می‌نشیند و پاهای خود را روی شانه‌های زائو می‌گذارد و دستها را از طرفین به هم قلاب می‌کنند و فشار می‌دهند (بختیاری، 279). در تهران، دلاک زن دختری را که آمادۀ ازدواج بود، می‌شست و پس از اینکه مادر دختر سکۀ نقره یا طلا، به نام فرق‌بازکنی، روی فرق سر دخترش می‌گذاشت، دلاک آن را با شادمانی برمی‌داشت و میان دو دندان خود می‌گذاشت تا با دستهای آزاد فرق سر او را باز کند و گیس دختر را ببافد (کتیرایی، چ 1348، ص 142). در گیل و دیلم، یکی از وظایف دلاک زن بردن پارچۀ شب زفاف به خانۀ مادر عروس و گرفتن هدیه از او ست (پاینده، 69). 
دلاکان زن به‌واسطۀ نوع شغل خود، که با همۀ زنان و دختران ارتباط داشتند، در بسیاری از نقاط ایران به خانواده‌های پسردار کمک می‌کردند که دختر مناسبی برای ازدواج با پسرشان پیدا کنند (محتاط، 2/ 292؛ کتیرایی، چ 1378، ص 126؛ مؤیدمحسنی، 71). در آذربایجان و زنجان، به هنگام مراسم کوسه، افزون بر مراسمی که مردان برگزار می‌کنند، زنان دلاک آبادی نیز جداگانه راه می‌افتند و زَناخوانی راه می‌اندازند و با رقصیدن و آوازخواندن، وارد خانه‌ها می‌شوند و ضمن طلب برکت برای صاحب‌خانه، از آنها هدایایی می‌گیرند (انجوی، 2/ 105-106؛ نیز نک‍ : ه‍ د، کوسه). 

دلاک و دلاکی در داستانها

افزون بر داستان دلاکِ ابوسعید که در ابتدای مقاله به آن اشاره شد، چند داستان دیگر نیز دربارۀ دلاک و دلاکی در ادبیات مردمی وجود دارد. داستان نصوح که کنایۀ «توبۀ نصوح» از آن گرفته شده، دربارۀ مرد دلاکی است که چهره و صدای زنانه دارد و ازاین‌رو، بی‌آنکه کسی از جنسیت او اطلاع داشته باشد، در حمامهای زنانه دلاکی می‌کند. این داستان افزون بر روایتهای شفاهی، در مثنوی مولوی نیز آمده است (نک‍ : ه‍ د، توبۀ نصوح). پرحرفی و کنجکاوی در امور شخصی مشتریان، به‌عنوان یکی از ویژگیهای دلاکان، موضوع چند داستان در ادب مردمی شده است، که ازجمله می‌توان به داستان «خالد و یوسفک حجام» اشاره کرد که چند روایت از آن در نسخه‌های متفاوت جامع الحکایات آمده است. این داستان سرگذشت جوان عاشقی است که پیش از دیدار با معشوق، به حمام می‌رود و از قضا با دلاکی بسیار پرحرف و فضول برخورد می‌کند؛ دلاک به‌سبب فضولیهای فراوان خود، مشکلات زیادی برای جوان پیش می‌آورد، اما سرانجام به‌سبب همین فضولیها، به دستور هارون‌الرشید اعدام می‌شود (نک‍ : ص 397 بب‍ ؛ برای روایتهای دیگر، نک‍ : اسماعیلی، 105- 108). این داستانِ سراسر طنزآمیز به نمایشهای روحوضی دورۀ قاجار نیز راه یافت (همو، 108؛ برای نمونه‌های دیگر از این نمایشها، نک‍ : شهری، طهران، 2/ 70-72). 

دلاک در مثلها

مثل معروف «دلاکی را روی سر کچل ما یاد گرفت»، تقریباً در همه‌جای ایران کاربرد دارد. لرهای لرستان مثل مذکور را در این معنی به کار می‌برند: فلانی اگر پیشرفت کرده، با ضررزدن به دیگران بوده است (عسکری‌عالم، 3/ 186). کرمانیها دربارۀ دلاکهای حمامِ معروف گنجعلی خان، برای کسی که کاری نداشته باشد و برای خود کار بتراشد، این مثل را می‌زنند: «دلاکهای حمامِ خان وقتی مشتری نباشد، سر همدیگر را می‌تراشند» (باستانی، 38- 39، نیز حاشیۀ 1؛ ذوالفقاری، 2/ 1616). اهالی میانه مثل «مثل اینکه دلاک شتر است» (همو، 2/ 1600) را دارند. سیرجانیها می‌گویند: «مثل حمام دلاکها» (همو، 2/ 1611). لرها نیز می‌گویند: «من که سرم گر است، منت دلاک را نمی‌کشم» (همو، 2/ 1716). 

دلاکی و موسیقی

غزل‌خوانی و کلمات آهنگین دلاکها و سربینه‌داران، شاخۀ دیگری از موسیقی کار و تلاش در حمام بود که به هنگام کیسه‌کشیدن و لیف‌زدن و مشت‌ومال، شنیدنی و دیدنی بود. دلاکهای زن ترانه‌های ضربی می‌خواندند و گاه خانمهایی که زیر کف صابون نشسته بودند، به همراهی با صدای آنها کف می‌زدند. آوازهای آهنگین را بیشتر برای کودکانی می‌خواندند که زیر فشار و سوزش کیسه‌کشی و کف‌مالی لیف و آب داغ دُلیچه نق‌نق می‌کردند، تا آنها مجذوب سحر کلمات آهنگین شوند و گریه نکنند (جاوید، 101-102). 
حمام‌کردن در اعیاد ملی و مذهبی با مراسم خاص و آوازهایی همراه بود که دلاکان و سربینه‌داران می‌خواندند. اکثر این آوازها منقبت‌خوانی یا مولودی‌خوانی بود، ولی گاه ترانه‌ای نیز در انتها به‌صورت ضربی به آن اضافه می‌شد (همو، 102). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌اخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1347 ش؛ ابن‌منظور، لسان؛ اسماعیلی، حسین، «روایتی دیگر از حکایتی دیگر»، فرهنگ مردم، تهران، 1389 ش، س 9، شم‍ 34؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه (اصفهان خونین شاه صفی)، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، 1379 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ باخرزی، یحیى، اوراد الاحباب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1383 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، خودمشت‌ومالی، تهران، 1378 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ جامع الحکایات، نسخۀ کتابخانۀ آستان قدس رضوی، به کوشش پگاه خدیش و محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1390 ش؛ جاوید، هوشنگ، «موسیقی و حمام»، مجموعه مقاله‌های همایش حمام در فرهنگ ایرانی، تهران، 1384 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، تحقیقات میدانی؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حبیبی فهلیانی، حسن، ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز، 1371 ش؛ خیراندیش، مهدی، بل بر بلندای فارس، شیراز، 1389 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضوی برقعی، حسین، «معماری حمام در متون طب کهن و مقدمۀ رسالۀ دلاکیه»، گلستان هنر، تهران، 1388 ش، س 5، شم‍ 1؛ روح‌الامینی، محمود، حمام عمومی (در جامعه و فرهنگ و ادب دیروز)، تهران، 1386 ش؛ ستوده، منوچهر، «حمام در خاطرات من»، مجموعه مقاله‌ها ... (نک‍ : هم‍ ، جاوید)؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس‌رضوی، تهران، 1359 ش؛ سی فتوت‌نامۀ دیگر، به کوشش مهران افشاری، تهران، 1391 ش؛ شرتونی، سعید، اقرب الموارد، قم، 1403 ق؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371-1383 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، به کوشش احمد خاتمی، تهران، 1382 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، تهران، 1319 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فاروقی، ابراهیم، شرف‌نامۀ منیری، به کوشش حکیمه دبیران، تهران، 1385 ش؛ فتوت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه، به کوشش مهران افشاری، تهران، 1382 ش؛ قاسمی، رضا، بررسی در پیشه و پیشه‌وران ایران از اوایل سدۀ هفتم هجری تا اواخر دورۀ صفوی، پایان‌نامۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران، 1344 ش؛ قراگوزلو، غلامحسین، هگمتانه تا همدان، تهران، 1373 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348- 1378 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ کریم بن ابراهیم، «رسالۀ دلاکیه»، دو رساله در دلاکی، ماساژدرمانی و فصد، به کوشش یوسف بیگ‌باباپور، تهران، 1394 ش؛ کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1345 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجلسی، محمدباقر، حلیة المتقین، تهران، 1363 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366 ش؛ المنجد، بیروت، 1980 م؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1369 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ نجمی، ناصر، تهران در یک‌صد سال پیش، تهران، 1368 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1312 ش؛ هویان، آندرانیک، آیینها و مراسم سنتی ارمنیان ایران، تهران، 1386 ش؛ نیز: 

Allemagne, H. René. d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865. 
اصغر کریمی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: