دامداری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 18 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246575/دامداری
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
در مناطقی که مراسم کوسۀ چوپانان (نک : ه د، کوسهبرنشین) برگزار میشود، یکی از کارهای کوسه، هنگام ورود به خانهها، این است که با چوب به آغل گوسفندان میزند. آنها باور دارند که با این کار، آغل بابرکت میشود (انجوی، 1/ 82-83). در آمل، مالدارها، گالشها و چوپانان از ورود افراد خلافکار و ناپاک به داخل منزلگاههای رمهها جلوگیری میکنند و باور دارند که ورود آنها سبب مردن دامها، رفتن خیر و برکت، و کمشدن محصولات میشود. در همین محل، اگر گوسفندی دوقلو میزایید، آن را نشانۀ بخت بلند صاحبش میدانستند و بر این باور بودند که این زایش مژدۀ ازدیاد گوسفندان او در آینده است. دامداران ناحیۀ آمل براساس برخی از حرکتهای دامها، وضعیت هوا و حادثشدن بلا را پیشبینی میکنند. به باور آنها، اگر گوسفندی شانهها و پشتش را بجنباند، هوا بارانی میشود و اگر دامها ناگهان رم و فرار کنند، بلایی آسمانی یا زمینی نازل میشود (مهجوریان، 24-25).
دامداران ایرانی از این چهارپایان برای سواری، باربری و کشیدن انواع وسایل نقلیۀ چرخدار، مثل گاری و درشکه (ه مم)، و کشیدن گاوآهن (نک : ه د، خیش) و دیگر وسایل زراعت، و همچنین از شتر (ه م) برای گرداندن سنگهای عصاری، و از گاو و شتر برای کشیدن آب از گاوچاهها استفاده میکنند. ایرانیان گوشت گاو، گوساله، گاومیش و شتر را میخورند، ولی گوشت اسب، قاطر و خر را خوردنی نمیدانند؛ از شیر گاو، گاومیش و شتر هم به صورت آماده و هم به صورت مشتقات آن استفاده میکنند؛ ایرانیها باور دارند که اگر چهارپایان اهلی از نوع اسب و شتر و جز اینها را که هنگام پیری بیمصرف و ازکارافتاده میشوند، بکشند، آنها روز قیامت از دست صاحبانشان شکایت خواهند کرد؛ به همین سبب، آنها را نمیکشند، ولی به عمد گمشان میکنند و به حال خود رها میسازند (ماسه، I/ 197، حاشیۀ 1). در بلوچستان، مشکل کمبود علوفه موجب شده است که ساکنان آن به شیوههایی خاص متوسل شوند و ابتکاراتی به کار ببرند که در دیگر نقاط کشور رایج نیست. یکی از این شیوهها، کوبیدن هستۀ خرما و خیسکردن آن برای خوراک دام است. دیگر، جوشاندن خرما در آب است که بهعنوان خوراک زمستانی به گاوهای شیرده میدهند. یکی از مقویترین خوراکهای دام، میوۀ هستهدرشتِ درخت داز (نخل بادبزنی یا نخل تزیینی) است (بررسی ... ، 149). دامداری اهالی طرود مبتنی بر پرورش شتر است و از آن در باربری، و نیز از شیر، کرک، پشم و گوشت آن استفاده میکنند (کریمی، سفرنامه، 79-81؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، شتر). مردم تنکابن باور دارند که هنگام غروب، وقتی چراغ را روشن میکنند، دیگر نباید به کسی شیر داد یا فروخت که در این صورت شیر گاو خشک میشود؛ همچنین، نباید اولین شیر پس از زاییدن گاو را فروخت، بلکه باید آن را در رودخانه ریخت؛ در غیر این صورت شیر «کاس» میشود (خلعتبری، 98). در آمل، طویلۀ گاوها را جارو نمیزنند و بر این باورند که با این کار مالها از دست میروند (مهجوریان، 24). الاشتیها دربارۀ کسی که مایل به کاری سخت باشد و از ناممکن، ممکن سازد، میگویند: اگر گالش (دامدار) دلش بخواهد، گاو نرش را هم آبستن میکند (پهلوان، 251). آنها در این باره که هنگام پیری کسی آدم را قبول ندارد، میگویند: گالش که پیر شد، فقط دنبال گوساله میرود (همانجا). بهدینان کرمانی در ماه بهمن بهخصوص در روز بهمن، گوسفند و گاو و حتى مرغ را سر نمیبرند و به جای گوشت، لبنیات میخورند (انجوی، 1/ 52). شهمیرزادیها میگویند: سیامال (گلۀ گاو و خر) بلا را میگیرد (ذوالفقاری، 1/ 1224).
شیردوشی مهمترین، کارآمدترین و پربازدهترین مرحلۀ دامداری و خاص زنان است و با گرفتن مشتقات، آن را به پایان میرسانند. زنان بختیاری باور دارند که به انگشت داشتن انگشتری از شاخ پازن (= بز کوهی) هنگام شیردوشی سبب میشود که میش و بز شیر بیشتری بدهند (کریمی، سفر، 141). وقتی فردی هنگام شیردوشی گوسفندان یکی از خانوارهای بختیاری سر میرسد، با این عبارت دعاگونه میزان علاقهمندی توأم با پرهیز از حسادت و تنگنظری خود را بیان میکند: دون زیاد؛ که به مفهوم زیادشدن گوسفندان و گله است، و دون محل دوشیدن میشها ست (قنبری، 129). دامداران قروه در شب یلدا (ه م) آش کشک میخورند و باور دارند که این عمل به شیر دامهایشان برکت میبخشد و آن را زیاد میکند (صداقتکیش، 271). در سیرجان، درصورتیکه شیر گوسفند بیش از حد میشد، آن را نشانۀ برکت میدانستند و در اصطلاح، گوسفند شیرده را خواجۀ خضری میگفتند و بر این عقیده بودند که خضر نبیالله گوسفند یا گله را مورد توجه قرار داده، و برکت شیر نیز معجزۀ حضرت خضر است (مؤیدمحسنی، 54؛ نیز نک : ه د، خضر). در طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی کرمان، نخستین شیری را که از گوسفندان میدوشند، «خواجهخضری» مینامند؛ یعنی شیر را تبدیل به پنیر «دلمه» یا شیربرنج میکنند و به تمام خانوارهای ایشوم (کوچکترین واحد ایلی) میدهند و مقداری شیرینی نیز که معمولاً سر کلهقند است، به عنوان «سَردومی» به چوپان میدهند (بهنیا، 60). در طایفۀ سوار سعیدلو از ایل بچاقچی، آش شیر را پس از روز سیزدهم نوروز تهیه میکنند؛ هر خانواده شیر گوسفندان خود را برای پنیر دُلمه میبندد و آن را برای خواندن فاتحه برای خواجهخضر زنده و نیز درگذشتگان خود میان همسایگان تقسیم میکند (بختیاری، 253). در طایفۀ ناوکی سیرجان، روز سیام نوروز برهها را از مادرانشان جدا میکنند و اول صبح شیر همۀ گوسفندها را میدوشند و در دیگ بزرگی میریزند و از هر خانه مقداری برنج میگیرند و شیربرنج میپزند؛ سپس، آن را میان خانوارهای احشام (مجموعه چادرها) به نسبت شمار عائله تقسیم میکنند و به رهگذران، سید، ملا و درویش هم میدهند (همانجا). در ایل قرایی سیرجان اعتقاد بر این بود وقتی که میخواستند برای نخستینبار در سال نو شیر گوسفندان را ماست ببندند، نباید مایۀ ماست را میخریدند یا از همسایه قرض میکردند، چون برکت از شیر برداشته میشد؛ ازاینرو، مقداری شیر در کاسهای میریختند و در آفتاب میگذاشتند تا ترش شود، سپس، کمی از آن را با شیری که در ظرف کوچکی ریخته بودند، مخلوط، و مایۀ ماست تهیه میکردند (همو، 252). در دوان، دوشیدن شیر در طول سال بر عهدۀ زنها ست. آنها این کار را وقتی انجام میدهند که چوپان گله را غروبهنگام برگرداند. اگر چوپانی بهسبب گمکردن دامی، دیر به ده برسد، کار شیردوشی نیز به تأخیر میافتد و گاه تا نیمهشب طول میکشد (لهساییزاده، 195). در طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی کرمان، زنانی که برای شیردوشی در خروجی دالانی به نام «دوم» نشستهاند، چنان سرگرم دوشیدن دامها میشوند که اگر کسی با آنها کاری داشته باشد، این مَثَل را بر زبان میآورند: «اگر شاه مهمونه، گله به دوممه» (اگر شاه هم مهمان من باشد، گله به دوم من است)، یعنی شیردوشی گله در دوم از هر کاری برتر است. در همین طایفه، زنان دوشیدن شیر را با نام خدا شروع میکنند و با گفتن عباراتی چون: «یا خواجهخضر برکت کن، یا صاحب چشمۀ خواجهخضر برکت کن»، کار خود را ادامه میدهند. زنان طایفۀ ارشلو هنگام شیردوشی برای اینکه گوسفندان را آرام کنند، کلماتی مثل «دوش» (= آرام بگیر)، به کار میبرند (بهنیا، 56- 58)، یا به دام خود میگویند: «واسا گنزبون» (= بایست زبانبسته) (همو، 57).
در همه جای ایران، دامداران برای حفظ مال و احترام به حق مالکیت و نیز برای شناسایی دامهایشان، آنها را علامتگذاری میکنند. بریدن بخشی از گوش چپ یا راست و داغکردن پوزه یا بناگوش حیوان، رایجترین شیوههای نشانهگذاری دام در میان دامداران است. آنها حتى برای بعضی از دامهای خود، بهخصوص گاوها، نام میگذارند. افزون بر این، دامها از زمان تولد تا رسیدن به مرحلۀ بلوغ و پس از آن نیز براساس رنگ، شکل گوش، نوع دندان و جز اینها، نامهایی مشترک دارند. مردم فامور فارس واژگان بسیاری در زمینۀ دامداری دارند که نشان از سابقۀ دیرینۀ این منطقه دارد (نک : ثواقب، 141-146). حتى چپش یا بز نری را که در فصل جفتگیری در فکر چریدن نیست و از گلۀ خود میگریزد و به دنبال مادهبزهای دیگر وارد گلههای دیگران میشود، گلهگرد میگویند (همو، 142؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ نامگذاری دامها، نک : ه د، شتر؛ بز؛ گوسفند).
آیرونز، ویلیامز، ترکمنهای یموت، ترجمۀ محمدامین کنعانی، تهران، 1386 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بررسی ایلات و عشایر بلوچستان، نشریۀ دفتر آبادانی مناطق عشایری، وزارت آبادانی و مسکن، تهران، 1348 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1387 ش؛ بهنیا، علاءالدین، بررسی مردمشناسی طایفۀ ارشلـو از ایـل بچاقچی، کرمان، مؤسسۀ کویـر؛ پایندۀ لنگرودی، محمـود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ دورانت، ویل، تاریخ تمدن (ج 1 مشرقزمین)، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1337 ش؛ دیگار، ژانپیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجور، تهران، 1385 ش؛ صداقتکیش، جمشید، جشن یلدا، تهران، 1390 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ عیسىپور، عزیز، گالشها، دامداری، کوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایهنشین تنکابن، تهران، 1388 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ همو، سفرنامۀ دشت کویر، سمنان، 1389 ش؛ لنسکی، گرهارد و جین لنسکی، سیر جوامع بشری، ترجمۀ ناصر موفقیان، تهران، 1369 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1370 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ یاوری، احمدرضا، مقدمهای بر شناخت کشاورزی سنتی ایران، تهران، 1359 ش؛ نیز:
Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865. اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید