خمیر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 16 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246501/خمیر
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
به باور برخی، خمیرْ چشمزخم و نظر خوردن را نیز از انسان و حیوان و اشیاء دور میکند. اهالی مازندران پس از خریدن گاو یا اسب، بر پیشانی آنها خمیر میمالیدند تا دفع چشمزخم شود (مهجوریان، 33). مردم الیشتر لرستان در روز پایان اردیبهشت، یعنی 60 روز پس از عید نوروز، آیین شصت گا کووَه برگزار میکنند. گا یعنی گاو، و کووه نام ستارهای است که در همان روزها ظاهر میشود و پس از 3 روز به محاق میرود و به باور آنان، پرتو این ستاره باعث چشمدرد شدید و کوری حیوانات میشود. برای پیشگیری، کووه یا خمیر بر پیشانی حیوانات میمالند؛ روی سیاهچادرهای خود نیز با خمیر نقش خورشید میکشند و بدین ترتیب، آدمها را از آسیب درد چشم به دور نگه میدارند (عسکریعالم، 1/ 52). کرمانیها برای برطرف کردن چشمزخمی که به بچه خورده است، با آردِ ته سفره و آب و نمک، خمیر درست میکنند؛ سر دل بچه را با یک ناخن روغن چرب میکنند و سکهای روی چربی میگذارند و از این خمیر شور روی آن میاندازند و میگذارند بماند تا خودش ور بیاید و بیفتد؛ سپس خمیر شور را پیش سگ چهارچشم میاندازند و سکه را به فقیری میدهند؛ خمیر شور دیگری نیز درست میکنند و یکی از مژههای کودک را درون آن میکنند و به سگ چهارچشم میدهند (لاریمر، 59). در میان لرها و ایلامیها، رسم چنین است که اگر هنگام درستکردن خمیر، حیوانی مانند گاو، گوسفند، قاطر و جز اینها نزدیک خانه بیاید، برای جلوگیری از کورشدن حیوان، مقداری خمیر بر پیشانی آن میمالند (اسدیان، 308). اهالی خوانسار باور دارند که برای مصونماندن از شر حیوانات و نیش عقرب و مار باید موقع پختن نان، تکهای از خمیر را به شکل استوانه درآورند و کنار تنور بگذارند تا خشک شود؛ سپس در اول تابستان، آن را آب بزنند و بخورند (نیازی، 60). مردم لپویی فارس برای برکت، دو عروسک از خمیر میسازند و درون ظرفهای محتوی گندم یا آرد میگذارند (جعفری، همانجا). زنان نازا در شهر زنجان، برای فرزنددار شدن، چهارشنبۀ هر هفته کنار زنجانرود میروند و گندمی را که با خود بردهاند، در آسیای آبی کنار رود، آرد و خمیر میکنند و آش میپزند. با چوبهای خشک نیز گهوارهای درست میکنند و از درخت میآویزند و بر این باورند که اگر تکهای چوب درون گهواره بیفتد، نیت فرد نازا برآورده میشود (سپهرفر، 232). در تحفة الغرائب آمده است که آمیختن یک تکه مردارسنگ (اکسید سرب) و زرنیخ با خمیر، و خوراندن آن به ماکیان سبب میشود که ماکیان درجا بیفتد. اگر همین ماکیان را با آب سرد بشویند، دوباره سر حال میآید (ص 76)؛ و نیز اگر کسی مغز سر خر مرده را با آرد خمیر کند و 3 روز پیدرپی به قدر نیم درم از آن را به کسی دهد، آن شخص کاملاً فرمانبردار او خواهد شد (همان، 100). اگر خمیر را با عسل بیامیزند و برای تخم گذاشتن به خورد مرغ بدهند، تخم آن بزرگ میشود و اگر مرغی از تخم گذاشتن باز ایستد، باید به او خمیر یا شیر داد تا باز هم به تخمگذاشتن بازگردد (جمالی، 90-91). برای کشتن موشهای مزاحم خانگی نیز دود کشندهای را که از سرب برمیخیزد، به درون خمیری میکنند و به خورد موش میدهند که بلافاصله میمیرد (ابوالقاسم، 235). همچنین نوشتهاند که اگر روی مروارید، کدورت و تیرگی ظاهر شود، برای زدودن آن، میان یک تکه دنبۀ تازۀ گوسفند را به قدر جا گرفتن مروارید باز میکنند و مروارید را در میان آن میگذارند و اطراف دنبه را خمیر میگیرند؛ سپس، آن را در میان کوزهای سفالین مینهند و سرش را محکم میبندند و با آتش معتدلی میپزند؛ آنگاه آب آن را پس میگیرند و میگذارند تا تیرگی مروارید از میان برود و شفاف شود (همو، 113). مونسالدوله، ندیمۀ دربار ناصرالدین شاه (سل 1264-1313 ق/ 1848-1896 م)، نوشته است که خانمهای حرم برای مشغولیات و سرگرمی، فیروزۀ لکهدار را خمیر میگرفتند و مجموعۀ آن را به خروسی میخوراندند؛ پس از دو ساعت دستور میدادند تا سر خروس را ببرند و مروارید را از چینهدان بیرون آورند؛ مشاهده میشد که لکۀ فیروزه تمام پاک شده است (ص 253). در فارسنامۀ ناصری آمده است که در 1209 ق/ 1794 م، به فرمان آقا محمد خان قاجار، حلقهای از خمیر روی سر شاهرخ شاه (افشار) گذاشتند و در درون آن روغن داغ ریختند که با این عمل او جای یاقوت بزرگی را که پنهان کرده بود، اقرار کرد (فسایی، 1/ 241). قبایل عرب خوزستان نیز برای معالجۀ سیاهزخم خیلی کهنه همین کار را میکنند، یعنی دور زخم را با خمیر گندم میگیرند و روغن حیوانی جوشیدۀ داغ روی آن میریزند (پورکاظم، 220).
در کامل التعبیر، دربارۀ خمیرکردن چنین آمده است: «سرشتن آرد به تأویل درستی دین بود و سرشتن آرد گندم دلیل بود بر مالی از تجارت با سود بسیار، به شرط آنکه خمیرش برخاسته بود، و اگر خمیرش نخاسته بود، دلیل بر فساد و زیادت فسق بود و سرشتن آرد گاورس (ارزن) در خواب نفع اندک بود. اگر بیند که خمیر فراگرفت یا بخرید یا کسی بدو داد، اگر خمیرش جوین باشد، دلیل کند که بر قدر آن، مالی حلال او را از تجارت حاصل گردد و اگر خمیر گاورس بود، دلیل بود بر منفعت اندک» (حبیش، 191-192). اهالی راور نیز بر این باورند که تعبیر دیدن خمیرکردن در خواب، غم است (کرباسی، 1/ 150). خمیر در افسانهها نیز بازتاب یافته است؛ برای نمونه، در افسانۀ «ننه، بچه خمیره»، زن پادشاه بچهدار نمیشود و از خمیر بچهای میسازند. سگی این بچۀ خمیری را میبرد و به جای آن، کودکی پیدا میشود و سرانجام پاسخ مادرزن پادشاه به دخترش تحقق مییابد که دختر همیشه میگفت: مادر، بچه خمیره؛ و مادر میگفت: خدا کریمه (فقیری، قصهها ... ، 122-123).
در همۀ خردهفرهنگها، مردم با استفاده از خمیر که قوت زندگیشان از آن است و حرمت و جایگاه خاصی دارد، مثلهای فراوانی ساختهاند. سیرجانیها زمانیکه میان دو یا چند تن که رابطۀ نزدیکی دارند، اتفاقی میافتد که نمیتوان مقصر را شناخت، میگویند: مایۀ خمیر که در خانه گم شود، یا کار مادر است یا کار دختر (سریزدی، 150). فراهانیها برای اینکه بگویند آدم بیچیز به چیزی رسیده است، میگویند: گربه صاحب مایۀ خمیر شده است (مرادی، 155). آذریها برای نقد سخاوتمندی کسی میگویند: آنکه دستش توی خمیر است، نانی به او قرض میدهند (ذوالفقاری، 1/ 246). برخی برای اینکه بگویند هر کاری خرج دارد و بدون هزینه نتیجۀ مطلوبی نخواهد داشت، مثل متداول «خمیر بیمایه فطیر است» (همو، 1/ 910) را بهکار میبرند. کرمانیها میگویند: خمیر ترشت زیر جل است (همانجا)؛ ترکمنها مثل «خمیر را مشت بزن، دختر را نیشگون بگیر» (همانجا) را برای پروردن خمیر و دختر به کار میبرند؛ رامسریها میگویند: خمیرِ روز قیامت ما همیشه آماده است (همانجا)؛ لکها مثلی به این شکل دارند: خمیرش با آب سرد درست میشود (همانجا)؛ بروجردیها میگویند: خمیر کردم ورآمد، برادری از تو خمیر درآمد (همانجا)؛ آملیها و اهالی فیروزکوه و سنگسر میگویند: خمیر که شل شود، لاک هم آب پس میدهد (همانجا)؛ بختیاریها با تکیه بر این باور که در موقع خمیرکردن، اگر مقداری از خمیر بپرد، مهمان خواهد آمد، میگویند: خمیر من پرید، شوهر تو آمد (همانجا)؛ بیرجندیها برای اینکه بگویند فلان کس وضعش خوب است، میگویند: دستش توی خمیر است (همو، 1/ 1008)؛ زرقانیها به جوان بد و خوبِ روزگار ندیده میگویند: مثل خمیر ورز نخورده (همو، 2/ 1614)؛ لکها برای اینکه خالیبودن دست خود را عنوان کنند، میگویند: نه از خمیر سهم داریم و نه از نان فطیر (همو، 2/ 1799)؛ اهالی آستارا برای اینکه بگویند بدون زحمتی به خواستهام رسیدم، میگویند: نه خمیر کردم، نه به تنور زدم، نان پیدا کردم (همو، 2/ 1805)؛ و ترکمنها میگویند: نه خمیر، نه فطیر، نه به درد عروسی میخورد، نه به درد عزاداری (همانجا، نیز برای نمونههای بیشتر، نک : 1/ 910، 2/ 1614، 1814). سرانجام اینکه در امر همسرگزینی نیز زنان وقتی برای انتخاب دختر میرفتند، اگر دختر فربه و سفید بود، ولی بانمک و جذاب و به قول معروف تودلبرو نبود، او را به «خمیر سوراخکرده» تشبیه میکردند و لایق همسری نمیدانستند (کتیرایی، 122). اهالی تایباد و باخرز برای انتخاب دختر، در داخل خمیر، چند دانه گندم میانداختند. وقتی دختر خمیر را اولبار مشت میکرد و گندمها را مییافت و بیرون میآورد، دختر با صبر و سلیقهای بود (مشایخی، 167). در فراهان، یکی از مراحل عروسی (ه م) مراسم کاملاً زنانۀ درِبارِ آردی است که در شب پیش از عروسی و پس از مراسم تحویل خرج صورت میگیرد. زنان خانوادۀ داماد در خانۀ داماد و زنان خانوادۀ عروس در خانۀ عروس، جمع میشوند و جشن میگیرند. در آخر شب، چند لانجین (تغار) خمیر از آردی درست میکنند که درِ جوال آرد را یک زن مرادی (اهل محل) باز کرده است. لانجین را در کنار اتاق میگذارند تا خمیر آن تا صبح ور بیاید. صبح فردا از آن خمیر نان میپزند و برای مادرِ عروس و مادر داماد میفرستند (مرادی، 26).
آشپزباشی، علیاکبر، سفرۀ اطعمه، تهران 1353 ش؛ ابناخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1367 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسکندری، اکبر و نسرین اسکندری، ارسنجاننامه، شیراز، 1385 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب و رسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ امینی، محمود، جغرافیای تاریخی شهرستان طبس، یزد، 1385 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، 1365 ش؛ بقیعی، غلامحسین، مشاغل قدیم، مشهد، 1384 ش؛ بهروزی، علینقی، واژهها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، 1348 ش؛ پورکاظم، کاظم، جامعهشناسی قبایل عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ جعفری، بهادر و راضیه جعفری، لپویی، ستارۀ درخشان فارس، شیراز، 1391 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ حمیدی، علیاکبر، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رفعتی، حسین، هزار مثل جیرفتی، کرمان، 1379 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ روغنی، داود (شاطر داود)، نان سنگک، به کوشش جواد صفینژاد، تهران، 1385 ش؛ سپهرفر، حسن و دیگران، «زنجان»، پیام بهارستان، تهران، 1390 ش، س 3، ضمیمۀ شم 13؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335 ش؛ سریزدی، محمود، نامۀ سیرجان، تهران، 1380 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1381-1383 ش؛ صحراشکاف، پرویز، بردشیر (شیرسنگی)، اهواز، 1388 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386 ش؛ فروتن، اشکان، علیآباد کتول (تاریخ، سرزمین، فرهنگ)، تهران، 1390 ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1314 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، قصههای مردم فارس، تهران، 1349 ش؛ همو، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، 1365 ش؛ کردی، رضا، سیری در جغرافیای تاریخی زرند و کوهبنان، کرمان، 1377 ش؛ کیا، صادق، واژهنامۀ شصتوهفت گویش ایرانی، تهران، 1390 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرادی غیاثآبادی، رضا و اسماعیل مرادی غیاثآبادی، فراهاننامه، تهران، 1390 ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، 1388 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1356 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، گویش مردم سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم مازندران، آمل، 1384 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخنامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نیازی، محسن، مردمشناسی خوانسار، تهران، 1389 ش؛ نیکنفس دهقانی، اسلام، بررسی گویش جیرفت و کهنوج، کرمان، 1377 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1381 ش؛ نیز:
Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938. اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید