صفحه اصلی / مقالات / خلعت /

فهرست مطالب

خلعت


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 22 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَلْعَت، یا خِلعَت، پوشاکی که در قدیم در سلسله‌مراتب نظام ادارۀ کشور از سوی فرادستان (سلطان، امیر، حاکم، خان، ... ) به نشانۀ اعطای مقام، تثبیت در مقام، افتخار، بزرگداشت، تقدیر و جز آنها به فرودستان (کارگزاران و جز آن) بخشیده می‌شد. 
خلعت در فرهنگ مردم نیز پوشاک یا طاقه‌ای پارچه است که در مراسم ازدواج، از سوی خانوادۀ عروس به داماد و یا از سوی خانوادۀ داماد به نزدیکان عروس هدیه داده می‌شود؛ و یا طاقه‌شالی است که بانیان هیئتهای عزاداری مذهبی به‌عنوان قدردانی و تشویق به مداحان، علم‌کشان و علامت‌کشان دسته‌های عزادار می‌دهند. به کفن نیز خلعت می‌گویند.
لغت‌نامه‌ها، درمجموع، این واژه را از ریشۀ خلع، به‌معنی کندن پوست درخت می‌دانند و خلعت را جامه‌ای افتخاری دانسته‌اند که کسی از تن خود درآورد و بر تن دیگری بپوشاند؛ در عرف، آن را جامه‌ای تعریف کرده‌اند که پادشاه، امیر یا بزرگی به نوکر خود دهد (غیاث ... ، نفیسی، صفی‌پوری، ذیل واژه)؛ همچنین نوشته‌اند لباس افتخاری است که بعداً آن را تشریف نامیده‌اند (دوزی، 16-17). کاربرد واژۀ تشریف برای خلعت، گویای جنبۀ افتخارآمیز بودن آن است، زیرا گیرندۀ خلعت با دریافت آن، شرف می‌یافته است. بنابراین، رویکرد خلعت به جامه همراه با ملحقات آن، و رویکرد تشریف به جنبۀ شرافت‌بخشی و افتخارآمیزبودن آن است. ناصر خسرو (394-481 ق/ 1004- 1088 م) در سفرنامه‌اش، تشریف و خلعت را با هم به کار برده است (ص 108). 
بعضی از متون تاریخی تفاوت بین خلعت و تشریف را مشخص کرده‌اند؛ مثلاً در ترجمۀ تاریخ یمینی (603 ق/ 1207 م) آمده است: القادر باللٰه خلعتی نفیس و تشریفی گران‌مایه برای سلطان خراسان فرستاد و او را یمین‌الدوله و امین‌المله لقب داد (نک‍ : عتبی، 182). سنایی غزنوی از انواع خلعت نام برده است: خلعت شوق که از طرف الله است (ص 308)؛ خلعتی که موجب فخر و عارِ قضا می‌شود (ص 513)؛ خلعتی که نشانۀ نوازش است (ص 569)؛ و خلعتی که فقر و فاقه را کمتر می‌کند (ص 703). 
خلعت در ترکیبات متفاوت، معانی کنایی و استعاری مختلف دارد. مثلاً: خلعت افلاک، کنایه از تشریف و زیباییهای عالم بالا؛ خلعت اسلام، کنایه از دین اسلام؛ خلعت انصاف، جامۀ انصاف؛ خلعت ایزدی، کنایه از موهبت الٰهی؛ و خلعت نوروزی، کنایه از سبزی و خرمی گیاهان در بهار و نوروز (نک‍ : لغت‌نامه). ناصر خسرو قبادیانی در دیوان خود همۀ داده‌های خداوند را خلعتهایی می‌شمارد که سپس آنها را باز پس می‌گیرد: بسیار داد خلعتم اول وزان سپس/ بگرفت خیره باز به انجام خلعتش (ص 216). مولوی در کلیات شمس یا دیوان کبیر، کلمۀ خلعت را برای بیان پاره‌ای از دهشها و عطایای مادی و غیرمادی به کار برده است: «بر کتفم نهاد او خلعت نورسیده را»، «و یا گنجینۀ رحمت کزو پوشند خلعتها»، «بوسۀ او نه از وفا ست، خلعت او نه از عطا ست»، «مقراض در میان نه و خلعت همی برند»، «تا نَکَنی دلق کهن، خلعت سلطان نبری» (1/ 36، 41، 269، 2/ 189، 5/ 201). در کشف المحجوب آمده است: «جبرئیل که چندین هزار سال به انتظار خلعتی عبادت کرد، خلعتش غاشیه‌داری محمد (ص) بود» (نک‍ : هجویری، 309). 

خلعت در دربار

از اشعار فردوسی برمی‌آید که خلعت‌بخشیدن و خلعت‌دادن به‌عنوان تقدیر، تشویق و تشرف، نزد ایرانیان رسمی کهن، و از پیش از اسلام رایج بوده است (جم‍‌ ). اعراب مسلمان پس از فتح ایران با بسیاری از نهادها و نمادهای تمدن ایران آشنا شدند و خلفا به پیروی از رسم ایرانیان، خلعتهای نفیس و گران‌بها به سرداران خود دادند (حسن، 226-227). از قول مقریزی نقل شده است که نخستین کس از امیران مسلمان که این رسم را معمول داشت، هارون‌الرشید بود که به جعفر بن یحیى برمکی خلعت داد (نک‍ : دوزی، 16). 
خلعت‌دادن و خلعت‌گرفتن در زمان حکومتهای محلی ایرانی بعد از اسلام نیز رواج داشت؛ چنان‌که عمرو بن لیث صفاری (265-287 ق/ 879-900 م) به علی بن مرزبان خلعت سیاه پوشاند که در آن روزگار، معتبرترین رنگ در زمینۀ خلعت‌دادن بود (دهستانی، 2/ 675). خلفا به امیران نیمه‌مستقل ایرانی به مناسبتهای مختلف خلعت می‌دادند و گاهی، بعضی از امرا خلعت خلیفه را نمی‌پذیرفتند؛ مثلاً عمرولیث از خلیفه معتضد خواست که امارت ماوراءالنهر به او داده شود. خلیفه روی خوش نشان نداد، ولی در عوض، خلعتها و هدایای بسیار فرستاد. عمرولیث که در نیشابور بود، این خلعتها و هدایا را نپذیرفت و بر درخواست خود پافشاری کرد. خلیفه فرمان ولایت ماوراءالنهر را که در اختیار اسماعیل سامانی بود، همراه با 7 دست خلعت برای وی فرستاد. عمرو با اینکه متوجه شد این امارت را باید با لشکرکشی و جنگ از اسماعیل سامانی بگیرد، با پوشیدن هر یک از خلعتها، دو رکعت نماز خواند و از خلیفه تشکر کرد (گردیزی، 316-317؛ زرین‌کوب، 545-546). 
بیهقی در تاریخ خود بارها نوشته است که هرکس به مقامی منسوب می‌شد، خلعتی متناسب با همان مقام، به او می‌پوشاندند (2/ 418، 436، 476، 492، 507، 510، 723). با این حال، از بعضی از نوشته‌های او چنین بر می‌آید که هرکس نیز خبر خوشی برای امیر یا سلطان می‌آورد، خلعت و صله می‌گرفت؛ مثلاً نوشته است که وقتی خبر کشته‌شدن احمد ینالتگین را برای امیر سبکتگین بشارت آوردند، امیر فرمود مبشران را خلعت و صله دادند (2/ 657). اسدی طوسی (د ح 465 ق/ 1073 م) دادن خلعت را جدا از کسب مقـام آورده است و در گرشـاسب‌نـامه، در ستـایش شاه بودلف، از خلعت‌دادن او به هر ازراه‌رسیده‌ای سخن می‌گوید (ص 18). سعدی نیز در گلستان از خلعت‌دادن ملوک به دراویش (ص 34-35)، و خلعت‌دادن ملک زوزن به خواجۀ خود (ص 51-54) سخن گفته است. 
گاه نیز امیری لباس خود را بیرون می‌آورد و آن را بر تن کسی که می‌خواست مورد لطف قرار دهد، می‌پوشانید. پوشیدن لباسی که امیر به تن کرده است، همیشه افتخار محسوب می‌شد (دوزی، 16). گاهی نیز خلعت‌دادن و خلعت‌پوشیدن با شرطها، دشواریها و تهدیدهایی همراه بوده است؛ نمونۀ آن در سدۀ 4 ق/ 10 م است که عمادالدوله، عاملیِ فارس را از خلیفه الراضی درخواست کرد تا او در مقابل، هرساله پس از وضع مخارج، 000‘100 درهم به دربار خلیفه بفرستد. این شرط مورد قبول واقع شد و وزیر وقت خلعت و بیرقی برای عمادالدوله که در شیراز بود، فرستاد؛ ولی به فرستاده دستور داد تا بیرق و خلعت را به شرط دریافت پول مورد قبول طرفین تسلیم کند. عمادالدوله ضمن استقبال از فرستاده در میان راه از او خواست که خلعت و بیرق را تسلیم کند. فرستاده دستور وزیر را نشان داد. عمادالدوله با خشونت و تهدید خلعت را گرفت و پوشید و درحالی‌که بیرق را پیشاپیش او می‌کشیدند، وارد شیراز شد (متز، 41).
براساس منابع تاریخی، در بیشتر مواقع، مفهوم خلعت که عطیه‌ای از فرادست به فرودست ــ بیشتر از سلطان یا خلیفه به کارگزاران ــ و غالباً در ارتباط با تثبیت مقام دیوانی یا ارتقای آن بوده است، با مفاهیمی چون پیشکش ــ که غالباً هدیه‌ای از فرودست به فرادست و به منظور سپاس است ــ و همچنین با مفهوم صله ــ کـه بیشتر پـاداش و جایـزه است ــ و جـز اینهـا، در هم می‌آمیزد. 
از دورۀ صفوی (سل‍ 905- 1148 ق/ 1500-1735 م) خلعت‌دادن و خلعت‌پوشیدن رسمیت بیشتری یافت و با تشریفات بسیار همراه شد و در بعضی از شهرها کارگاههایی برای بافتن و دوختن خلعت به وجود آمد؛ نمونۀ آن شهرکاشان است که در این زمان، پارچه‌های خلعتی را که به بزرگان کشوری و لشکری داده می‌شد، در کارگاههای آنجا تهیه می‌کردند و تحویل خلعت‌خانۀ شاهی می‌دادند (نک‍ : نراقی، 220). در این دوره، دو قیچاجی‌خانه (= خلعت‌خانه) در دستگاه بیوتات موجود بود: اولی، قیچاجی‌خانۀ خاصه نامیده می‌شد و به تهیۀ جامه برای شاه اختصاص داشت که ابتدا تن‌پوش شاه بود و بعد به‌عنوان خلعت به امرا داده می‌شد؛ همچنین، لباسهای اهل حرم و خلعتهای گران‌بهایی داشت که به مناسبتهای مختلف از سوی سلطان به امرا اعطا می‌شد. دومی، قیچاجی‌خانۀ امرا بود که در آن خلعتهای کم‌بهاتری تهیه می‌شد و محصول آن بالاپوش، قبا، تاج و نیم‌تاج بود (مینورسکی، 126-127). 
شاردن دربارۀ خلعت‌خانه‌های زمان شاه عباس دوم نوشته است: خلعتهایی را که پادشاه به شخصیتهای مورد عنایت خود اعطا می‌کرد و آنها را مفتخر می‌داشت، در مکانی به نام خلعت‌خانه نگهداری می‌شد. خلعت‌خانه تالارهای بزرگی داشت که بعضی به دوخت، و برخی دیگر به نگهداری از آنها اختصاص داشت. شاه هر سال بیش از 000‘8 دست خلعت می‌بخشید (VII/ 374). اعطای لباس مخصوص سلطان به کارگزاران به‌عنوان خلعت، بخشی از درآمد سلطان را تأمین می‌کرد؛ مثلاً از قول دالساندری آمده است: شاه طهماسب هر روز لباس خویش را 50 بار عوض می‌کرد و به 10 برابر قیمت به خاصان می‌فروخت (مینورسکی، 127، حاشیۀ 1). 
در جلوس شاه اسماعیل (سل‍ 905-930 ق/ 1500-1524 م) در سلطانیۀ زنجان، کلیۀ بزرگان قزلباش از بیگلربیگی تا کلانترها هدایا و پیشکشهایی آوردند. صندوق‌خانه مأمور شد که 000‘9 خلعت، تشریف و مرحمتی فراهم سازد تا در روزهای معین، مطابق صورت پیشکشیها به فرد فرد حاضران در جشن اعطا گردد. این خلعتها مطابق روش جشنهای صفویه عبارت بود از 4 دَگَنک (= چوب‌دستی) مزین به یاقوت و لعل و فیروزۀ ردیف، که به‌عنوان خلعت به 4 شخص رتبۀ اول مملکت، یعنی ایشیک‌آغاسی‌باشی، سپهسالار، قوللرآغاسی‌باشی و قورچی‌باشی داده می‌شد. به رؤسای اداری قلمدانهای ظریف و دواتهای مرصع، و به سپاهیان خنجر مرصع و سپر طلاکوب و جقه‌های گوهرنشان داده می‌شد. خلعتهای عمومی، لباسهایی بودند که آسترشان از پوست سمور و رویۀ آنها از مخمل زربفت بود و نیز بالاپوشهای زرکش طلابافت و نقره‌بافت، و عمامه‌های تمام زری که بر حسب طبقه و مقام پیش‌بینی و تهیه می‌شدند (مسرور، 1/ 234- 235). 
در زمان شاه طهماسب صفوی، در یک روز، 000‘2 تن به دریافت خلعتهای فاخر مفتخر، و روز بعد، همۀ آنها با این خلعتها در مراسم حضور یکی از شاهزادگان گورکانی هند در رکاب شاه حاضر شدند (جملی کارری، 112). شاه عباس دوم (سل‍ 1052-1077 ق/ 1642-1666 م) نیز با حضور در دولت‌خانۀ مبارکه در قزوین، به هر یک از بیگلربیگیان، امرا، مقربان، وزرا، عمال، حکام، ملازمان و منسوبـان آستـان ــ خواه حـاضر و خـواه در ممـالک محروسه و ثغور و ولایات ــ خلعتهای فاخر از جیقه‌ها و شمشیر و خنجر مرصع و لباسهای فاخر از زربفت و سمور و اجناس قیمتی و اسبهای تازی‌نژاد با زین و لجام مزین به جواهر گران‌بها مرحمت فرمودند (وحید، 23).
تاورنیه (1605- 1689 م/ 1014-1100 ق) که در زمان شاه عباس دوم صفوی در ایران بوده، نوشته است: «در ایران هر تعارفی که از بزرگ‌تر به کوچک‌تر داده می‌شود، خلعت می‌گویند» (ص 476-477). هرکس که از شاه خلعت می‌گرفت، به او تأکید می‌شد که هر وقت شاه او را احضار کند، باید با همین خلعت به حضور برسد. او اضافه کرده است: خلعتی که شاه می‌داد، گاهی یک قبا بود، گاهی هم ارخالق، کلاه، کمربند و عمامه به ترتیب بر آن می‌افزودند. گاهی نیز اسب با یراق همراه خلعت می‌شد و اگر گیرندۀ خلعت صاحب‌منصب جنگی بود، شمشیر و خنجر هم بر آن می‌افزودند. حامل خلعت، تعارفی ارزشمند از خلعت‌گیرنده دریافت می‌کرد. بدین سبب، شاه حاملان خلعت حکام و ولایات را از میان خواص خود انتخاب می‌کرد (همانجا). 
خلعت برای حکام موجب افتخار، و مزید قدرت و احترام بود. اگر قدری از موقع رسیدن خلعت می‌گذشت، با 000‘1 واسطه و وسیله و هدیه‌دادن به مقربان درباری و محارم شاه، اسباب فرستادن آن را فراهم می‌کردند (همو، 624-625). همین که خبر آمدن خلعت به خان یا حاکم یا امیر می‌رسید، وی با تمام عمال حکومتی و اعیان و اشراف شهر و ساز و نقاره به استقبال خلعت می‌رفت. معمـولاً در یکـی ـ دو فرسنگـی هـر شهر، بنـایی بـرای خلعت‌پوشانی برپا می‌شد که حاکم و حامل خلعت همدیگر را در آنجا ملاقات می‌کردند. حاکم با دیدن حامل خلعت، کرنش می‌کرد و برای شاه دعای سلامتی می‌خواند و به درگاه خدا شکر می‌کرد که اعلى‌حضرت به یاد او بوده است. خان حاکم پس از پوشیدن خلعت، با تمام جمعیت همراه، وارد شهر می‌شد و مستقیماً به سوی عمارت سلطنتی می‌رفت که در هر شهری برای پذیرایی شاه وجود داشت؛ او آستانۀ در را می‌بوسید و برای سلامتی شاه دعا می‌کرد، سپس به خانۀ خود می‌رفت که در آنجا ضیافتی برپا بود (همانجا؛ جملی کارری، 142). 
رجال برای خوش‌خدمتی به شاه، همچنین برای شهرتی که الطاف شاه در کشور به وجود می‌آورد و نیز برای نشان‌دادن اعتبار و هراس‌انگیزی خود به رعایا، سعی می‌کردند با پرداخت مخارج و تقدیم هدایایی، به کسب خلعت شاهی مفتخر شوند؛ ولی همۀ این مخارج را از رعیت می‌گرفتند (شاردن، 8/ 186-187). هنگامی که شاه با فرمانی، شخصی را معزول می‌کرد، آن فرد خانه‌نشین می‌شد تا تکلیفش روشن شود. اگر او به‌راستی گناهکار بود، به سزای اعمالش می‌رسید؛ ولی اگر بی‌گناه بود، شاه برایش خلعت می‌فرستاد و او با پوشیدن آن به کاخ می‌رفت و به حضور می‌رسید و در صف مشاغل قرار می‌گرفت (همو، 8/ 234-235).
در زمان شاه عباس دوم، هیچ سفیر یا فرستاده‌ای نمی‌توانست بدون پوشیدن خلعت شاهانه برای تحصیل مرخصی به حضور شاهنشاه شرفیاب شود. معمولاً هنگامی‌که خلعتی برای سفیری ارسال می‌شد، نشانۀ آن بود که مشارٌالیه به‌طور حتم مرخص خـواهد شد. شاه عباس هرگز یک بیگانه ــ سفیر و فرستاده ــ را از دربار خود مرخص نمی‌کرد، مگر بعد از آنکه خلعتی برای وی و همراهان متشخص و مترجم وی می‌فرستاد (همو، I/ 273). 
خلعتها گوناگون، و بعضی مزین به مروارید و جواهرات بود. بیشتر اوقات، خلعتهای عالی و عادی بر حسب مقام و منزلت اشخاص داده می‌شد. بعضی اوقات، یک دست خلعت شامل تمام قطعات پوشاک بود و حتى پیراهن و پای‌افزار نیز همراه داشت. خلعتهای عادی فقط از 4 قطعه تشکیل می‌گردید، یعنی نیم‌تنه، قبا، حمایل، و عمامه که کلاه معمول کشور بود. گاهی خلعت فقط شامل نیم‌تنه و قبا می‌شد. مقام و منزلت هر شخص معادل قیمت و کیفیت خلعت اهدایی بود. خلعتی که در 1666 م به سفیر هندوستان داده شد، مرکب بود از یک دست پوشاک زربفت، چندین دست قبای سمور جواهرنشان، مقدار قابل توجهی پول نقد، 40 رأس اسب بسیار اصیل با زین و برگ جواهرنشان، یک قبضه شمشیر مرصع و یک قبضه خنجر جواهرنشان، دو صندوق انباشته از پارچه‌های توری زربفت، چندین جعبه میوه‌های خشک، و مشروبات و عطریات که مجموع اینها خلعت نامیده می‌شد (همانجا). 
به گفتۀ شاردن، پولهایی که شاه از بابت این عطایا خرج می‌کرد، باورنکردنی بود. تعداد خلعتهای اعطایی، بی‌شمار، و همیشه صندوق‌خانه‌های همایونی انباشته از این قسم البسۀ نفیس بود. ناظر برحسب ارادۀ شاه، معمولاً پروانه‌ای به مخزن مربوط می‌نوشت و دستور اعطای آنها را صادر می‌کرد (همانجا). متصدیان و مأموران مخازن خلعتها حق مسلم و مثبتی نسبت به لباسهای مربوط داشتند که اساس معاش و مواجب این مأموران بود. اگر شاه فرمان می‌داد که یک دست خلعت به رایگان به کسی داده شود و حقی در مقابل آن نگیرند، خود نیز آن را به‌طور مطلوبی جبران می‌کرد و حق متصدیان و مأموران از بین نمی‌رفت (همانجا). 
در زمان شاه عباس، جشنی به نام جشن شاطر برگزار می‌شد. در طی این مراسم، شاه سوار بر اسب به طرف شاطر می‌رفت و در حوالی شهر با او که دوان‌دوان نزدیک می‌شد، برخورد می‌نمود. شاطر برای اینکه نشان دهد خسته نیست، کودکی را بر دوش خود می‌گذاشت و در آن حال به دویدن ادامه می‌داد که سبب تشویق حضار می‌شد. شاه در حین حرکت، با صدای بلند فرمان می‌داد که به او خلعت دهند. این خلعت عبارت از یک دست پوشاک کامل شاهانه از دستار تا پای‌افزار و 500 تومان پول نقد بود. در ضمن، او شاطرباشی لقب می‌گرفت و تمام بزرگان نیز هدایایی به وی می‌دادند (همو، II/ 49). 
رسم خلعت‌دادن در دورۀ قاجار نیز ادامه یافت. رواج خلعت‌دادن به حدی بود که رقمی به نام رقم خلعت به وجود آمد. این رقم را مشرف یا سرپرست قیجاجی‌خانه به طریق سیاق می‌نوشت و با مهر مربع که نزد مهردار بود، مهر می‌کرد (جدی، 128). مراسم خلعت‌دادن، خلعت‌گرفتن و خلعت‌پوشیدن برای امیران و حاکمان ولایات با تشریفات خاصی انجام می‌شد. این نوع تشریفات برای حاکم محلی اهمیت زیادی داشت، زیرا برای وی به منزلۀ نشانه‌ای از تفقد شاهانه بود. محل خلعت‌پوشان در نزدیک شهرهای بزرگ، و معمولاً ساختمانی مجلل در میان باغی مصفا بود. مثلاً خلعت‌پوشان تبریز در بین باسمنج و تبریز بود. عباس میرزا در 1255 ق/ 1839 م در آنجا به اندازۀ دو میدان اسب، درختان بید و صنوبر کاشته بود. زمینش یک‌پارچه سبز و دارای گل و گیاه از هر نوع بود و رودخانۀ بزرگی از آنجا می‌گذشت. در آنجا حوضی بسیار بزرگ، و در میان حوض، عمارتی عالی در دو طبقه با کلاه فرنگی برای انجام تشریفات مربوط به اهدای خلعتها بنا کرده بودند. حامل خلعت از مرکز می‌آمد و حاکم ولایت همراه با تمام بزرگان شهر با ساز و نقاره و دهل از مقر حکومت خود به محل خلعت‌پوشان روانه می‌شدند. در آنجا، حاکم ضمن کرنش به خلعت، برای سلامت شاه دعا می‌کرد، سپس با تشریفاتی خلعت را می‌پوشید و با همان تشریفات به مقر حکومت خود بازمی‌گشت (سرسی، 119؛ ادیب‌الملک، 114). در فاصلۀ یک‌فرسنگی رشت نیز ساختمانی به نام خلعت‌پوشان وجود داشته است (سرنا، 298). قزوین نیز از جملۀ شهرهای معتبری بود که محلی به نام خلعت‌پوشان در خارج شهر داشت (ورجاوند، 1/ 282). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: