رجز، بحر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 3 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246222/رجز،-بحر
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
رَجَز، بَحْر، از بحرهای متفقالارکان عروضی که با تکرار «مستفعلن» ساخته میشود. کسی که در این بحر شعر بسراید، «راجز» نام میگیرد و قصیدۀ دارای این وزن را «ارجوزه» نامند.معنای واژگانی مادۀ «رجز» تنش پیاپی و بریدهبریده، و جنبش همراه با تکان و لرزه است (ابنفارس، 2 / 489)؛ ازاینرو، به نوعی بیماری که در کفل شتر پدید میآمد و سبب میشد که در هنگام برخاستن مدتی رانهایش بلرزد و سپس استوار بایستد، «رَجَز»، و به خود آن شتر «ناقة رَجزاء» میگفتند (ازهری، 10 / 322؛ جوهری، اسماعیل، 3 / 879؛ ابنفارس، همانجا).همچنین هنگامیکه یک لنگۀ بار از لنگۀ دیگر سنگینتر میشد، در تکهچرم یا پارچهای سنگ نهاده، به لنگۀ سبک میآویختند تا وزن دو لنگه برابر گردد؛ آن تکهچرم یا پارچه را «رَجازَة» مینامیدند (خلیل، 6 / 66؛ ابنفارس، همانجا). نیز بادی که پیوسته میوزید، «رَجزاء» نامیده میشد و چون تندر پیاپی میغرید، گفته میشد: «ارتَجَزَ الرَّعدُ» (ازهری، 10 / 324).برخی با تکیه بر معنای واژگانی، گفتهاند که کوتاهی ابیات این بحر و نزدیکی اجزاء آن به یکدیگر موجب سرعت انتقال از بیتی به بیت دیگر میشود و بهسبب همین پویایی و حرکت شتابان، «رجز» نامیده شده است (همانجا؛ جوهری، اسماعیل، همانجا؛ ابنسیده، 7 / 290). برخی نیز دلیل این نامگذاری را کاستی و سستی این بحر نسبت به دیگر بحرها دانستهاند (ابوهلال، التلخیص، 73). البته کسانی هم با بیانی فنیتر گفتهاند که در آغاز تفاعیل این بحر دو سبب خفیف (مُس ، تَف ) قرار دارد که از تناوب پیاپـی حرکت و سکون تشکیل شده است و این بریدهبریدگی یادآور لرزش پای شتر رجزاء است که پس از چند لرزش و جنبش، سرانجام میایستد (ابنسیده، همانجا).
گفته شد که این بحر از تکرار «مستفعلن» ساخته میشود و این تفعیل از دو سبب و یک وتد، و به عبارتی از «مُس « و «تَف »، و سپس یک هجای کوتاه بستۀ «عـِ » و سرانجام یک هجای بلندِ بستۀ دارای استرس «لُن» ساخته شده است. هریـک از دو هجـای بلند آغازیـن (مُس ، تَف ) میتـواند بـه مقطع کوتاه (مـُ و تـَ ) تبدیل شود که در اصطلاح عروضیان بهترتیب، زحاف «خَبن» (حذف حرف دومِ ساکن = مُتَفعلن = مَفاعلن)، و زحاف «طَی» (حذف حرف چهارمِ ساکن = مُستَعِلن = مُفتَعِلن) نامیده شده است و گاهی خبن و طی باهم و در یک تفعیل روی میدهد که زحاف «خَبل» (مُتَعِلُن = فَعَلَتُن) نام میگیرد و البته تغییری نازیبا به شمار میرود. اما هجای کوتاهِ پس از دو سبب (عـِ ) و نیز هجای بلند استرسی (لُن) که وتد را تشکیل میدهند، هیچ تغییری نمیکنند، مگر اینکه آن تفعیل در قافیه باشد، که در این صورت علت «قطع» (حذف حرف ساکن وتد و ساکنکردن حرف پیش از آن = مُستَفعِل = مَفعولُن) بهفراوانی در آن روی میدهد (دمامینی، 184؛ عبدالرئوف، بدایات ... ، 134؛ بحراوی، 41). اینکه وتد ثابتتر از سبب است و کمتر تغییر میکند، بهدلیل قویتربودن آن است (نک : ابنعبدربه، 6 / 271؛ ابنجنی، 102؛ حازم، 251-252) و اصل و گوهرِ ایقاعیِ شعر عربی به شمار میرود (عبدالرئوف، همانجا).چگونگی ترکیب تفاعیل بحر رجز که گونههای این بحر را میسازد، در منابع عروضی (برای نمونه، نک : ابنجنی، 105-107؛ ابنعبدربه، 6 / 306- 308؛ زمخشری، 98؛ دمامینی، 183) در 5 شکل صورتبندی شده است؛ زیرا رجز یا بهصورت تام به کار میرود و یا غیرتام. رجز تام که از 6 «مستفعلن» در دو مصراع ترکیب میشود، دو شکل دارد:1. عروض (تفعیل آخر مصراع نخست) و ضرب (تفعیل آخر مصراع دوم) آن صحیح باشد (مستفعلن مستفعلن مستفعلن / / مستفعلن مستفعلن مستفعلن)، مثال: دارٌ لِسَل / ـمَی إذ سُلَی / ـمَی جارَةٌ / / قَفرٌ تَرَی / آیاتِها / مِثلَ الزُّبُر.2. عروض آن صحیح و ضرب آن مقطوع باشد (مستفعلن مستفعلن مستفعلن / / مستفعلن مستفعلن مفعولن)، مثال: مَن ذا یُدا / وِی القَلبَ مِن / داءِ الهَوَی / / إذ لا دَوا / ءٌ لِلهَوَی / مَوجودٌ.اما رجز غیرتام نیز به این شکلها میآید:1. رجز مجزوء که یک تفعیل از هر مصراع آن حذف شده است با عروض و ضرب صحیح (مستفعلن مستفعلن / / مستفعلن مستفعلن)، مثال: قَد هاجَ قَلـ / ـبِی مَنزِلٌ / / مِن أمِّ عَمـ / ـروٍ مُقفِرٌ.2. رجز مشطور که یک مصراع آن حذف شده است با عروض و ضرب صحیح (مستفعلن مستفعلن مستفعلن)، مثال: مَا هَاجَ أحـ / ـزَاناً وَشَجـ / ـواً قَد شَجَا.3. رجز منهوک که 4 تفعیل آن حذف شده است با عروض و ضرب صحیح (مستفعلن مستفعلن)، مثال: یَا لَیتَنِی / فِیها جَذَع.البته گونۀ دیگری از رجز هم وجود دارد که تنها از یک تفعیل تشکیل میشود. ابداع این شکل را که ساختۀ رجزسرایان متأخر است و در شعر کهن وجود نداشته است (ابنرشیق، 2 / 303؛ جوهری، رجاء سید، 435)، برخی به علی بن یحیى (یا یحیی بن علی) منجم نسبت دادهاند که گفته است: طَیفٌ ألَم / / بِذِی سَلَم / / بَعدَ العَتَم / / یَطوِی الأکَم، و برخی به سَلم خاسر که سروده است: موسی المَطَر / / غَیثٌ بَکَر / / ثُمَّ انهَمَر / / ألوَی المرَر؛ جوهری این گونه را «مُقطّع» نامیده است (نک : ابنرشیق، 1 / 180-184؛ ابنهبةالله، 126).پیدا ست که ظرفیت بحر رجز برای کوتاهشدن، از همۀ بحرها بیشتر است و همین کوتاهشدگی در شکل مشطور و منهوک، دو اشکال پدید آورده است که دومی مترتب بر اولی است:اشکال نخست اینکه تکلیف مصراع و بیت در این دو گونه چیست؟ در پاسخ این اشکال، برخی مشطور و منهوک را در حکم نیمبیت ــ و نه مصراع ــ انگاشتهاند و ازآنجاکه دومصراعیبودن شعر را ضروری دانستهاند، اساساً شعربودن این دو گونه را انکار کردهاند و چنین رجزهایی را سجع میدانند نه شعر (دمامینی، 185- 186). سکاکی هم با بیان اینکه شعر از نظر خلیل بن احمد آن است که دو مصراع و نیز عروض و ضرب داشته باشد، حق را به او میدهد و این را میافزاید که در عرف نیز به یک مصراع، بیت گفته نمیشود (ص 543). اما ابنرشیق مشطور و منهوک را بیت میداند و حتى بر این باور است که اگر به آن مصراع گفته شود، مجازگویی شده است (1 / 180)، و بسیاری از عروضیان رجز را تنها بحری میدانند که یک مصراع یا همان شطر آن بیت نامیده میشود (عبیدی، 50، 57)؛ زیرا نخست آنکه شاعر در آن ملتزم به قافیه میشود، دوم آنکه بیشتر قصاید مشطور و منهوک، تعداد فرد دارند و این نشاندهندۀ بیتبودن هر شطر است، سوم آنکه در پایان شطر تغییراتی از نوع علت پدید میآید که مخصوص ضرب است، و چهارم آنکه گاهی در آخر شطرْ «هاءِ» سکت میآید که آن هم به ضرب اختصاص دارد (یعقوب، 176).اشکال دوم این است که اگر مشطور و منهوک، بیت به شمار میرود، در این صورت عروض و ضرب بیت کدام است؟ عروضیان دربارۀ تعیین عروض و ضرب در بیت مشطور تا 7 نظر، و در بیت منهوک تا 10 نظر گوناگون ارائه کردهاند (نک : دمامینی، 185-187؛ اسنوی، 233-235؛ دمنهوری، 51-52) که البته هیچ سودمند نیست و بهتر آن است که در این دو گونۀ خاص، عروض و ضرب را چنانکه برخی گفتهاند (برای نمونه، مصطفى، 48؛ عبیدی، 63)، یکی بدانیم.نکتۀ دیگر آن است که در این بحر، دو بیت مشطور با یک بیت تام، و نیز دو بیت منهوک با یک بیت مجزوء بسیار همگون است و برای آنکه این همگونی موجب اشتباه نشود، باید توجه داشت که در بیت مشطور و منهوک احکام مخصوص ضرب، مانند پدیدآمدن علت، جاری است و دیگر اینکه در هر شطر مشطور و منهوک التزام به قافیه وجود دارد؛ درحالیکه اگر بیت ما تام یا مجزوء باشد، چنین التزامی در کار نخواهد بود (مصطفى، 49-50).بحر رجز از نظر وزن کناری یا همان قافیه نیز قابل بحث است؛ زیرا قافیه در رجز تام و رجز مجزوء که در قالب بیتهای دوشطری سروده میشوند، مانند دیگر قصاید و بحور در عروض و ضرب بیت نخست و نیز ضرب ابیات پسین نمایان میشود. اما در رجزهای مشطور، منهوک و مقطع، قافیه در همۀ شطرها، و به بیان دقیقتر در همۀ بیتها، تکرار میشود؛ چیزی که در اصطلاح عروضیان، «تصریع» نام دارد (نک : خفاجی، 188؛ ابناثیر، الجامع ... ، 254، المثل ... ، 1 / 237-240؛ ابنابیاصبع، 305؛ علوی، 3 / 19) و التزام به آن از اختصاصات گونههای یادشدۀ بحر رجز است (عبیدی، 58). اهمیت قافیه در این بحر به گونهای است که رجزسرای نامور، رؤبة بن عجاج در بیت «و امهات الرجز القوافی» (نک : شرح ... ، 3 / 286)، آن را مادر و پایۀ اصلی رجز دانسته است. البته بحر رجز گونهای دیگر به نام «مزدوج» دارد که وضع قافیه در آن متفاوت است و پس از این بدان اشاره خواهد شد.این ساختار موسیقایی در وزن و قافیه سبب شده است که بسیاری رجز را بحری نرم، گوشنواز و اثرگذار بدانند و سرودنش را آسان شمرده (برای نمونه، نک : ابنسیده، 7 / 290؛ GAL, S, I / 22؛ عبدالرئوف، بدایات، 92)، آن را «حمار الشعر» بنامند (رافعی، 3 / 28؛ نازکالملائکه، 107؛ عبیدی، 64). برخیْ دلیل این آسانی را داشتن حرکت و سکونهای متناوب، یکنواخت و نشاطانگیز، ظرفیت بالای بحر در پذیرش تغییرات و زحافات و نیز تصریع در قالب قافیههای تکراری و نزدیک میدانند؛ پدیدهای که به شیرینی وزن میافزاید و آن را در میان مردمْ دوستداشتنیتر میکند؛ چه،آهنگ یکنواخت از آهنگی که نظم خاصی نداشته باشد، گوشنوازتر است (عبیدی، 55-57؛ جوهری، رجاء سید، 439).این ادعاها هیچ پاسخی برای این پرسش ندارد که مگر چه ویژگیای در ترتیب و ترکیب حرکات و سکنات بحر رجز وجود دارد که آن را آسان و متفاوت از دیگر بحرها میسازد؟ البته این توضیح که وزن رجز چنان است که گویا در آن، سخنی چونان سخن عادی گفته میشود (رافعی، 3 / 29) و یا اینکه در «مستفعلنِ» بحر رجز برخلاف «مُتَفاعلنِ» بحر کامل، قرارگرفتن دو سبب خفیف پیش از وتد خشونت موسیقاییِ وتد را نمایانتر کرده است، و به همین دلیل، این سخن که بحر رجز آسانتر از بحر کامل به سوی نثرشدن و ضعف موسیقایی کشیده شده، به نثر نزدیک میشود (نازکالملائکه، همانجا) تا اندازهای به حقیقت نزدیک است، اما هنوز هم حق مطلب را ادا نمیکند. آنچه در این زمینه مغفول مانده است، سازگاریِ حداکثریِ قالب «مستفعلن» با ساختار واژگانی و صرفی زبان عربی است؛ زیرا اشتقاقیبودن این زبان سبب میشود که بسیاری از ساختارهای شبهفعلی مانند اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه و صیغۀ مبالغه، و نیز بخشی از ساختارهای فعلی بهتنهایی و یا در صورت ترکیب، بهآسانی در قالب وزن «مستفعلن» درآیند؛ و بدین ترتیب دست شاعر را برای سرایش در این وزن کاملاً باز بگذارند. این سازگاری در دیگر تفعیلهای عروضی نیز وجود دارد، اما دایرۀ آن بسیار تنگتر از «مستفعلن» است و این نشان میدهد که چرا رجز، نزدیکترین قالب شعری به نثر است و سرودنش از دیگر بحرها سادهتر.
جاحظ شعر عربی را نوزاد و خردسال دانسته است و عُمرِ آن را 150 تا حداکثر 200 سال پیش از اسلام انگاشته است ( الحیوان، 1 / 74). این گمانهزنی دربارۀ عمر شعر موجود جاهلی درست مینماید و خاورشناسانی مانند نالینو (ص 50-51) نیز آن را تأیید کردهاند، اما نوزادی این شعر، نادرست و غیرمنطقی است؛ زیرا شعر دورهای که جاحظ از آن سخن میگوید، از نظر موضوع و معنا و نیز ساختار وزن و زبان، شعری پخته است و منطقِ تکامل تدریجی زبان و فنون بیانی حکم میکند که دستکم صدها سال از پیدایش آن گذشته باشد (همو، 51-52؛ واگنر، 101؛ عبیدی، 65). به همین دلیل، عمر بن شبه بهدرستی گفته است که ما از دوران نخست شعر و شاعران عربی آگاهی نداریم (نک : سیوطی، 2 / 404) و عربیپژوهان به گمانهزنی و انگارهپردازی در این زمینه روی آوردهاند.بیشتر پژوهشگران، آنگونه که خواهد آمد، بر این باورند که رجز کهنترین قالب شعر عربی است، اما در خاستگاه و سرچشمۀ پیدایش آن اختلاف است. تیکاچ کوشیده است تا بحر رجز را به ریشههای عروض کمّی یونانی و وزن سهتفعیلی «ایامبی» گره بزند (نک : واگنر، 107)، اما دیگران با این استدلال که رجز تنها در ظاهر به شعر ایامبی شباهت دارد و نمیتوان آنها را همریشه دانست، این را تصوری افراطی و نادرست میدانند (همانجا؛ نیز GAL, S, I / 22-23). بنابراین، رجز در زبان عربی ریشه دارد، و رایجترین نظریه در این زمینه آن است که از دل متون مسجوع و بازمانده در خطابهها و سجع کهّان بیرون آمده است؛ زیرا این متون اگرچه وزن کمی ندارند، اما میتوان آنها را شعر کیفی و استرسی به شمار آورد که تفعیلات وزن رجز بهخوبی در آنها نمایان است. بروکلمـان سجع را ــ که نثری مقفـا و بیوزن است ــ کهنترین قالب هنری میداند و مانند یاکوب، گلدسیهر، جایر، هارتمن، هولشر، کراچکوفسکی و اولمان بر این باور است که رجز همان سجع دارای وزن و قافیه است، و بنابراین، کهنترین نظام شعری در زبان عربی و از این بالاتر، ریشۀ دیگر بحرهای عروضی است (نک : همان، I / 22؛ واگنر، 101-106؛ کراچکوفسکی، 9؛ ضیف، تاریخ ... ، 185؛ عبدالرئوف، بدایات، 77-95؛ زیدان، 1 / 55؛ خفاجی، 210-211؛ آلوجی، 31). البته شماری از محققان در تقدم بحر رجز و نیز سرچشمهگرفتن دیگر بحرهای عروضی از آن، تردیدهای جدی دارند (برای نمونه، نک : ضیف، همان، 186؛ عبدالرئوف، همان، 95) و حتى برخی ترجیح دادهاند که بحر رجز را برگرفته از بحر کامل بدانند (انیس، 129؛ جوهری، رجاء سید، 32).
درهرحال این فرض معقولی است که عرب بدوی که برای یافتن آب و چراگاه پیوسته در کوچ و پیکار بوده است و برای تأمین خوراکش ناگزیر از صید و شکار، شعرهایی در این قالبِ آسان و نزدیک به نثر مسجع سروده باشد تا این دشواریهای زیستی را بر خویش هموار سازد، و نیز در مواقعی به تشویق و تهییج بپردازد و روح حماسیاش را بنمایاند (عبیدی، 68-72). هم ازاینرو ست که مضمون رجز، در دوران جاهلی، در موضوعاتی چون هماوردجویی و اظهار دلاوری در میدان نبرد، هجو دشمن، ترانههای کاری مانند ترانههایی که برای آبدادن به شتر و آبکشیدن از چاه خوانده میشد، بازیدادن و رقصاندن خردسالان، تعاویذ و دعانوشتهها، چیستانها و بازیهای لفظی خلاصه میشد (ابوعبیده، 13؛ ضیف، الفن ... ، 39؛ عبدالرئوف، همان، 140-144).اقتضای این موضوعات و موقعیتهای گذرا سبب شده است که رجزهای کهن، اولاً از سوی عموم عربزبانان و نهتنها شاعران سروده شده باشد، ثانیاً بداههسرایی و ارتجال بر آن غالب باشد و ثالثاً از دو یا 3 بیت بیشتر نشود (نک : ابوعبیده، همانجا؛ ابنقتیبه، 2 / 599؛ ابوهلال، الاوائل، 436)؛ زیرا چنین مواردی به اندیشه و درنگِ بسیار نیازی ندارد و شعری میخواهد که بیانگر انفعالات زودگذر و سطحی باشد. کمشماری ابیات هم سراینده را به قافیههای پرشمار نیازمند نمیکند و بدین ترتیب کار او آسانتر میشود. بااینهمه، در همین رجزها نیز میبینیم که گاهی قافیهها با یکدیگر تناسب ندارند و این گویای ناآشنایی سرایندگان با مبانی شعری است (عبیدی، 77- 78).همین ویژگیها سبب شده است که ادیبان در شعردانستن رجز اختلاف داشته باشند. برخی آن را شعر ندانسته، به نثر مسجع ملحق میکردند (ابنسیده، 7 / 290) و حتى مدعی بودند که بیشتر ادیبان چنین نظری دارند (نک : ابناثیر، مبارک، 2 / 200). خلیل بن احمد (د 170 ق / 786 م) در العین (6 / 64-65) با بیان دلیلی متکی به باورهای دینی، و نه اصول زبانی و ادبی، مدعی شده است که رجز مشطور و منهوک، شعر به شمار نمیرود. هرچند از سخن ازهری (10 / 323) چنین برمیآید که ابوالحسن اخفش (د 215 ق / 830 م) نظر خلیل را دگرگون کرده، و سبب شده است که رجز را شعر بداند. آنچه این اختلاف نظر را بهنیکی بازتاب میدهد، جداکردن حساب رجز از شعر (قصید و قریض) است. غالب ادبپژوهان، سرایندۀ رجز را «راجز» و نه «شاعر» نامیدهاند (برای نمونه، نک : ابوعبیده، 13؛ ابنقتیبه، همانجا؛ ابناثیر، مبارک، 2 / 199). ابوعبیده (د 209 ق / 824 م) با بیان اینکه «عجاج در میان رجزسرایان مانند امرؤالقیس بود در میان شعرا» (همانجا)، عملاً به تفاوت رجز با شعر صحه میگذارد؛ جاحظ (د 255 ق / 868 م) نیز در چند مورد، ازجمله در البیان و التبیین (1 / 126، 209، 4 / 84) سرایش رجز را با سرایش شعر و قریض متفاوت میداند. ذوالرمۀ شاعر (د 117 ق / 735 م) خود گفته است که در آغاز رجز میسروده است و هنگامیکه درمییابد یارای برابری و همسنگی با عجاج و پسرش رؤبه را ندارد، آن را کنار میگذارد و به قصیدهسرایی روی میآورد (نک : مرزبانی، 227). همچنین به گفتۀ ابنرشیق (د 463 ق / 1071 م)، آنگونه که قصیدهسرودن برای رجزسرا دشوار است، رجزسرودن برای قصیدهسرا دشوار نیست، اگرچه به رجزسرا و قصیدهسرا شاعر گفته میشود؛ اما اطلاق این وصف بر قصیدهسرا سزاوارتر است، و ازاینرو کسی را «شاعر» نامند و کسی را «راجز» (1 / 186). بااینحال، جالب است که شاعران و عروضیان کهن گاهی شعرهای کوتاه و دو یا سهبیتیِ دیگر بحرهای متفقالارکان را نیز «رجز» نامیدهاند (اسنوی، 226) و این به اعتقاد هولشر بدان سبب بوده است که بخشهایی از عروض و وزنشناسی شعر عربی در آن زمان هنوز به کمال نرسیده بوده است (عبدالرئوف، بدایات، 92).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید