ختنه و ختنه سوران
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 28 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240704/ختنه-و-ختنه-سوران
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
3
در چهارمحال نیز برای کودک حنابندان میگیرند و دیگر بچهها برای شگون، از حنای آبگرفته برمیدارند (نیکزاد، شناخت سرزمین چهارمحال، 1 / 155-156). در اراک در گذشته، حنابندان برای کودک گرفته میشد و شب پیش از ختنه کردن، از منزل پدربزرگ یا عموی کودک، حنای آبگرفته و تزیینشده را با ترانه و دایره برای کودک میبردند و دست و پای او را حنا میبستند (محتاط، همانجا). البته باید گفت در برخی فرقهها و طوایف و مناطق ایران، برای ختنه مراسم یا جشنی وجود ندارد و ختنه بیسروصدا انجام میگیرد، ازجمله در ایل ثلاث کرمانشاه («آداب»، 240). در سنندج ختنهسوران بیشتر میان کسبه و مردم ساده معمول بود و ثروتمندان، بازرگانان و اشراف و اعیان چنین جشنی را برپا نمیکردند و اغلبِ حاجیان بازاری، معتمدان، علما و بزرگان به سبب رقص و موسیقی، به این جشن نمیرفتند (ایازی، 284)؛ بالعکس در کتاب سیمای اراک، آمده که ختنهسوران درگذشته بیشتر در بین خانوادههای متمکن انجام میشده است (محتاط، همانجا). هدیه به کودک و خانوادۀ ایشان تقریباً در همۀ مناطق مرسوم است. در بسیاری از مناطق ازجمله در بیرجند، بستگان و دوستان خانواده ضمن عیادت از کودک، به فراخور توانایی خود مبلغی پول را زیر بالش بچه میگذارند (رضایی، 356). در خراسان، پس از انجام گرفتن ختنه، پدر و مادر و کریب (کسی که کودک را در آغوش میگیرد) و اقوام نزدیک مبلغی را به عنوان «سرسنتی» یا «عیدی» به بچه میدهند (شکورزاده، عقاید، 166). مردمان کوملۀ گیلان نیز پس از شیلانکشی که به مناسبت ختنهسوران ترتیب داده میشود، هدایایی چون پول، پارچه، دستمال و یا کلهقند و شیرینی به کودک هدیه میدهند (شهاب، 89). اهالی دوان فارس هدیه را در روزهای پس از ختنه برای کودک میبرند که در گذشته بیشتر تخممرغ، جوجهخروس، کلهقند، برنج، روغن و اسباببازیهای دستساز بود (لهساییزاده، 113). در لرستان، برای کودک یک لنگ قرمز، لباس و گیوۀ نو به عنوان هدیه میگیرند (شادابی، 87). در چهارمحال نیز پول و هدایا برای پسربچه سرمایه و ذخیره میشود (نیکزاد، همان، 1 / 156). بهجز هدایایی که به کودک داده میشود، گاه در قالب سنتهای همیاری، هدایایی نیز به خانوادۀ پسر میدهند؛ ازجمله در گذشته در سنندج، پس از عمل ختنه، فردی دستمال بزرگی را وسط مجلس میگذاشت و مدعوین به فراخور دارایی خود، پولی در آن میریختند. در نهایت همان فرد دستمال را گره زده به صاحب مجلس (پدر کودک) میداد تا کمکخرج او در این مراسم باشد (ایازی، 288- 289). باورهایی که پیرامون جشن ختنهسوران وجود دارد، بیشتر متوجه باروری، افزایش مهر و محبت، کاهش درد کودک، عاقبتبهخیری او، دفع بلا و بهبود زخم او ست که در انحای مختلف چون پاشویۀ مادر، سیلی زدن کودک به سلمانی، نگهداری و تناول پوست اضافی و یا باور به زوج و فرد بودن شمار ختنهشوندگان رخ مینماید. بر اساس باور مردم مناطق مختلف، پوست زاید پس از ختنه، سرنوشت گوناگونی مییابد. مردم خراسان یا آن را به چوبکبریت زده، رو به قبله از دیوار میآویزند و پس از خشک شدن، گرد آن را برای مداوای بیماران به کار میبرند؛ یا آن را خشک کرده، به نخ میکشند، 7 روز از گردن بچه میآویزند و پس از پایان روز هفتم، آن را پیش خروس میاندازند تا با خوردن آن «جنگی» شود؛ یا آن را پس از خشک کردن، بهتدریج به غذای طفل اضافه میکنند، زیرا بر این باورند در روز قیامت هنگام حشر اجساد، چیزی از بدن او نباید کم باشد و گاه پوست ختنه را برای باروری، گرماگرم به زنان نازا میدهند تا ببلعند (شکورزاده، همان، 167). البته در برخی مناطق خراسان، زنان برای پسرزایی این پوست را میبلعند (همو، «رسمی ... »، 66). تاورنیۀ فرانسوی نیز ــ که در دورۀ صفوی به ایران سفر کرده ــ به باور زنان نازا در بلعیدن پوست اضافه برای گشودن رحم و تولد فرزند اشاره کرده است (ص 621). هانری ماسه به نخ کردن پوست زاید آلت کودک و آویختن آن از گردن بچه، کباب کردن آن و خوراندنش به کودک و نیز نافع بودن آن پوست برای دفع نازایی زنان و زیاد کردن محبت زناشویی اشاره کرده و بهصورت دقیق باورهای پیرامون این جشن را کاویده و آورده است: «اگر بخواهند که بچه بعدها عاقل شود، قسمت بریدهشده را در زمین دفن میکنند؛ همینطور اگر بخواهند بچه زیاد گریه نکند، قسمت بریدهشده را میاندازند به دکان یک یهودی» (I / 52-53). در الموت، پوست اضافی را در جایی پاک دفن میکنند (حمیدی، علیاکبر، 295). دوانیها نیز در گذشته، پوست اضافی را به مچ پای کودک میبستند و پس از چند روز در طویله میانداختند، به این نیت که در آینده چاروادار شود؛ در گذشته، این شغل حرفهای آبرومند محسوب میشده است (لهساییزاده، همانجا). در چهارمحال، آن را به بازوی کودک (نیکزاد، همانجا)، و در سروستان و بوشهر آن را به پای کودک میبستند تا کامل خشک شود (همایونی، 466؛ حمیدی، جعفر، 281). در کباب کردن و خوراندن پوست اضافی به کودک، صادق هدایت به باور مردم ایران اشاره میکند که در روز قیامت وقتی که باد ذرات بدن را جمع میکند و آدمها دوباره درست میشوند، نباید چیزی از بدن او کم باشد (ص 43، حاشیۀ 1). در سمنان نیز پوست ختنه را بر سر چوبی بالای بام منزل میگذاشتند تا طعام کلاغها شود و این کار را باعث طول عمر و سلامتی کودک میدانستند (احمدپناهی، 263). کتیرایی به خوراندن پوست اضافی ختنهگاه به مرغ و خروس، 7 روز پس از ختنه اشاره کرده است (ص 61-62). بلوکباشی نیز سرانجامِ پوست اضافی را در آداب تهرانی، به سیخ کشیدن با پیاز و سیر، و آویختن آن از بام آشپزخانه ذکر کرده است (ص 67). در لایههای زیرینِ بسیاری از باورها، کارکردی روانی نهفته است. در ختنهسوران اغلب مناطق ایران این باور وجود دارد که اگر در حین عمل ختنه، مادر کودک پای خود را در آب قرار دهد، زخم کودک زودتر خوب میشود (بهالگردی، 25؛ سرلک، 44). این باور در نوشتههای محققان غیرایرانی چون هانری ماسه نیز آمده است (I / 52). مادران خراسانی برای زیاد شدن صبر و تحملشان در حین ختنۀ طفل، ضمن قرار دادن هر دو پا در آب سرد، مرتب آیۀ «اَلّٰا تَزِرُ وازِرَةٌ وِّزْرَ اُخْرى» (نجم / 53 / 38) را زیر لب زمزمه میکنند (شکورزاده، عقاید، 162). مادران قشقایی نیز با پای برهنه درون تشت آب میایستند و قرآن به دست میگیرند و گاه به علامت التماس، به درگاه خداوند چارقد از سر برمیدارند و به آسمان مینگرند (کیانی، 255). در روستای ابیانه هنگام ختنه، مادر کودک از خانه خارج میشود تا صدای کودک را نشنود (نظری، 543). در میان گزارشهایی که از شهرهای مختلف دربارۀ این جشن وجود دارد، فقط در سمنان چنین روایت شده که به جز مادر، پدر کودک نیز در حین ختنه پاهای خود را در میان آب قرار میداده است (احمدپناهی، 262). یکی از باورهای پیرامون این جشن، سیلی زدن کودک به صورت دلاک برای کاهش درد و بهبود زخم است. این جلوه بیشتر در مناطق لرنشین (کرزبر، 302)، و در میان اعراب خوزستان (پورکاظم، 212) و قشقاییها (کیانی، همانجا) وجود دارد که معمولاً با دادن انعام از جانب پدر کودک جبران میشود. به نوشتۀ برخی پژوهشگران، ریشۀ تاریخی این مسئله چنین است که هرگاه مهتری کهتری را به ناحق بیازارد یا تنبیه کند و یا ناسزا گوید، برای دلجویی از وی باید انعام یا خلعتی به او ببخشد؛ از اینرو ست که دلاکان از این سیلی ناراحت نمیشوند (سرلک، همانجا). یکی دیگر از باورهای پیرامون ختنهسوران، اعتقاد به زوج یا فرد بودن تعداد ختنهشوندگان است. این باور باعث به وجود آمدن آیینی کارکردی و ارزشی شده است. به باور اکثریت مردم مناطق مختلف ایران، شمار ختنهشوندگان باید فرد باشد، ازجمله در بروجرد (کرزبر، همانجا) و سقز کردستان (فاروقی، 291). ازاینرو، اغلب خانوادههایی که تعداد کودکانشان زوج بود، پسربچۀ بیبضاعتی را با موافقت خانوادهاش همراه کودکان خود ختنه میکردند تا ضمن استواری این باور، هم از ثوابی بهرهمند شوند و هم کودک خود، احساس دلتنگی نکند؛ در این صورت، همۀ تدارکات لازم برای کودک مهمان نیز رعایت میشد (رضایی، 355؛ مستوفی، 1 / 206- 208). مردم برخی مناطق خراسان بر این باورند که تعداد ختنهشوندگان نباید زوج باشد و به حکم ضرورت اگر زوج بود، خروسی را بلافاصله سر میبرند تا خون دیگری ریخته شود و اجل از فرزند ایشان درگذرد (شکورزاده، همان، 168- 169). اهالی ممسنی فارس (مجیدی، 506) مانند مردم بیرجند (رضایی، همانجا) از مناطقی هستند که به زوج بودن شمار ختنهشوندگان باور دارند. در ایل سنجابی کرمانشاه، افراد سرشناس طایفه کودکان بیبضاعت یک آبادی را جمع میکنند و در یک مجلس، آنان را ختنه میکنند («آداب»، 242). در بین عشایر قشقایی نیز از آنجا که مخارج ختنهسوران سنگین است، برای کمتر شدن مخارج و راحتی کار، چند کودک را با هم ختنه میکنند (کیانی، 256).خراسانیها بچۀ ختنهشده را همچون زن زائو میدانند و بر این باورند که تا 40 روز نباید او را تنها بگذارند، زیرا آل به سراغش میآید و جگر او را میدزدد (شکورزاده، همان، 168). مردم جهرم نیز بر این باورند که کودک ختنهشده را باید از چشم زن حائض و مرد جنب دور نگه داشت، زیرا زخمش دیر خوب میشود (طوفان، 144). یکی دیگر از باورهایی که پیرامون این جشن شکل گرفته، گرهگشایی است. در بوشهر در گذشته، بر این باور بودند که زنان نازا لباسشان را زیر پای کودک قرار دهند تا خون ختنه بر آن ریخته، و گره از کار آنان گشوده شود (حمیدی، جعفر، 281). در مقابل، ترکمنها ختنهسوران را مانعی برای زایش میپنداشتند و زمانی که عروسی و ختنهسوران قرین بود، آن را خوشیمن نمیدانستند و آن را باعث نازایی عروس میپنداشتند؛ ازاینرو، در طول عمل ختنه، عروس را در اتاق محل ختنه مینشاندند و برای جلوگیری از حایل شدن ارواح شریر بین عروس و پسر، مردم قیچی به هم میزدند (معطوفی، 3 / 2046). برعکس در پیرسواران، سعی میشد که ختنهسوران مقارن جشن عروسی باشد تا از ساز و دهل صاحب عروسی استفاده شود (رسولی، 323). از دیگر باورها که روایتهایی از آن در کازرون آمده، این است که بر گردن کودک «چل بسمالله» میآویزند و پارچهای سبز بر او میگذارند و تشتی مسی زیر پای کودک قرار میدهند و شمشیری را بر اطراف میگردانند؛ از او مراقبت میکنند تا اجنه و پریان خود را در قالب گربه به او عرضه نکنند؛ نیز کودک ختنهنشده را نجس پنداشته، ظرف غذایش را جدا میکنند (حاتمی، 61). اهالی نوبران ساوه نیز پسران ختنهنشده را ارمنی میدانند (سالاری، 204). مردم ابیانه بر این باورند اگر کودک سنتشده متولد شود، باید حکم شرعی اجرا شود و مقدار کمی از پوست آلت او بریده شود (نظری، همانجا). یکی دیگر از باورهای این جشن، دادن سور برای ختنه از جانب پدر کودک است که در صورت عدم اجابت، بر این باورند که پیش از عروسی پسرش خواهد مرد (کتیرایی، 64). ختنهسوران به جز جلوههای آیینی، در ادبیات شفاهی ایران نیز بازتاب دارد؛ مثلاً گیلانیها آدم ختنهنشده را کافر میپندارند و در افواه عمومیِ آن منطقه، فرد طماع را در اصطلاح «ختنهنکرده» میگویند (پاینده، 38). امیرقلی امینی نیز مَثَل «ختنهسوران قاضی است» را ضبط کرده، و آن را معادل دم و دستگاه راه انداختن تعبیر کرده است (ص 221). دهخدا همین مثل را به مزاح، احتفال و اجتماعی بیجا و بیمحل معنی کرده است (2 / 716). در فرهنگ سخن، این مثل انجام گرفتن امری که مقصود اصلی است، در پوشش امری دیگر تعبیر شده است (انوری، ذیل ختنهسوران)؛ این مثل بیشتر در موقعیت سورچرانی به کار میرود ( لغتنامه، ذیل ختنهسوران).
«آداب و رسوم و اعتقادات عامه»، ایرانشهر، تهران، 1342 ش، ج 1؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، آیینهای گذر در ایران، تهران، 1384 ش؛ همو و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ الگود، سیریل لوید، طب در دورۀ صفویه، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، 1356 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1339 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فرهنگ مردم لرستان، به کوشش سعید شادابی، خرمآباد، 1377 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ همو، فرهنگ لکی، تهران، 1367 ش؛ بحرینینژاد، عبدالحسین و حیدر دوراهکی، بندر دیّر، قم، 1382 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بلوکباشی، علی، «زایمان»، پیام نوین، تهران، 1344 ش، شم 7؛ بهالگردی، عبدالله، «ختنهسوران در بیرجند»، هنر و مردم، تهران، 1342 ش، شم 14؛ بهروزی، علینقی، واژهها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، 1348 ش؛ بیگدلی، محمدرضا، ترکمنهای ایران، تهران، 1369 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران، 1376 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، اسلام در ایران، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1350 ش؛ پورکاظم، کاظم، جامعهشناسی قبایل عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حمیدی، جعفر، فرهنگنامۀ بوشهر، تهران، 1380 ش؛ حمیدی، علیاکبر، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ دایرةالمعارف تشیع، به کوشش احمد صدر حاج سیدجوادی، تهران، 1380 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دبا؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رید، اولین، انسان در عصر توحش، ترجمۀ محمود عنایت، تهران، 1363 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرمآباد، 1377 ش؛ شاهحسین بن غیاثالدین، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1383 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، «رسمی کهن و ششهزار ساله»، کتاب پاژ، مشهد، 1371 ش، شم 5؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ طاهباز، سیروس، یوش، تهران، 1342 ش؛ طباطباییفر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ طوسی، محمد، النهایة، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهـران، 1343 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ عربستانی، مهرداد، تعمیدیان غریب، تهران، 1383 ش؛ عناصری، جابر، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر و فرهنگ عامۀ ایران، مرند، 1374 ش؛ فاروقی، عمر، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، سقز، 1369 ش؛ فرانکلین، ویلیام، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، 1358 ش؛ قرآن کریم؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، 1365 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ گلی، امینالله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، 1366 ش؛ لانتیه، ژاک، دهکدههای جادو، ترجمۀ مصطفى موسوی (زنجانی)، تهران، 1373 ش؛ لرها، تهران، 1385 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ لوبن، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، 1334 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ مجیدی کرائی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران، 1371 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، ترجمۀ ابوالقاسم بن احمد یزدی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1347 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1341 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ میلر، و. م.، تفسیر انجیل لوقا، تهران، 1934 م؛ نازککار، ژینوس، آیین و رسوم رایج در تاریخ بیهقی و در عهد غزنوی، تهران، 1382 ش؛ ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، 1354 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، تهران، 1358 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نجمآبادی، محمود، تاریخ طب ایران، تهران، 1341 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین بختیاری، اصفهان، 1354 ش؛ همو، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ نیکیتین، و.، کرد و کردستان، ترجمۀ محمد قاضی، تهران، 1366 ش؛ ویکز، ریچارد، دانشنامۀ اقوام مسلمان، ترجمۀ معصومه ابراهیمی و پیمان متین، تهران، 1383 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1381 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ نیز:
Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Aubin, E., La Perse d'aujourd'hui, Paris, 1908; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Tavernier, J. B., Voyages en Perse, Paris, 1930. علی آنیزاده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید