چهارشنبه سوری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 20 خرداد 1402
https://cgie.org.ir/fa/article/240619/چهارشنبه-سوری
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
3
در تالش، بامداد آخرین چهارشنبۀ سال، سالمندترین فرد خانواده پیش از دیگران از خانه بیرون میرود و ترکهای از درخت یا پرچین مقابل خانه جدا میکند و با آن بهآرامی بر پشت کودکان و نوجوانان میزند و میگوید: «پیر و خرم بشوی»؛ همین کار را با دیگر اعضای خانه، بهویژه بیماران، انجام میدهد. سپس از خانه خارج میشود و با آن ترکه بر پشت دامها و بر انبار غله و کندوی عسل نیز میزند (عبدلی، 85 - 86). پس از انجام مراسم ترکهزنی، تمام خانواده به کنار نهری میروند و به نیت دفع بلا و درپیشداشتن سالی خوش، چند بار از روی آن میپرند (همو، 86).
در فرهنگ ایرانی، فالزدن در روزهای پایانی سال برای پیشبینی مقدرات سال جدید همواره رایج بوده است (بلوکباشی، 49). مهمترین آنها که در شب چهارشنبهسوری انجام میگرفتند، عبارتاند از:
در خراسان و بسیاری جاهای دیگر، کسانی که حاجتی دارند، نیت میکنند و سر چهارراه یا پشت درِ اتاقی فالگوش میایستند و به حرف نخستین عابری که از کنار ایشان میگذرد، توجه میکنند و آن را در استجابت مراد خود به فال بد یا خوب میگیرند (میرنیا، 220؛ قس: اشراقی، 12؛ ساعدی، خیاو، 141؛ مرادی، 63). پسرهای جوان اردبیلی این امر را با «قورشاخ آتماخ» انجام میدادند (صفری، 2 / 107؛ نیز نک : شالاندازی، در دنبالۀ مقاله). مردم گروس بر این باورند که اگر شب چهارشنبهسوری کسانی که مرادی دارند، بر پشتبام 3 یا 7 همسایه فالگوشی کنند، از محتوای گفتار آنان توفیق و ناکامی خود را حدس میزنند (هاشمنیا، 212). اینگونه فالبینی را اشخاص هم برای خود و هم برای دیگران انجام میدهند (عبدلی، 85)؛ برای نمونه، در روستای جنت رودبار، برخی نیت کرده، بدون اطلاع قبلی و سرزده به خانۀ یکی از اهالی روستا میروند تا برای او فال بگیرند. برای این کار، از خانۀ خود که حرکت کردند، گوشهایشان را با انگشت یا پنبه میگیرند تا هیچ صدایی به گوش آنان نرسد؛ وقتی به خانۀ شخص مورد نظر رسیدند، گوش خود را باز میکنند و نخستین کلمهای را که شنیدند، تفسیر میکنند (پناهی، 192-193). زنان روستای گرجیِ شاهرود اعتقاد دارند برای اینکه فالگوشی عاقبت خوشی داشته باشد، بهتر است مقداری نُقل یا خرما در دستشان بگیرند (شریعتزاده، همانجا). دختران بختیاری با چوب نیمسوخته از خانه بیرون میروند و فالگوش میایستند (نیکزاد، 164- 165). برخی از آنها نیز نذر میکنند و در این شب، شیرینی یا آجیل میخرند و پس از گذشتن از آتش، در میان حاضران تقسیم میکنند و از گفتار آنان فال میگیرند (همو، 165).
در این شب، کوزۀ آبی زیر ناودان رو به قبله میگذارند و هرکسی از اهالی خانه نیت میکند و چیزی در آن کوزه میاندازد. صبح چهارشنبه یک نفر فال حافظ میگیرد و دختر نابالغی دست کرده، از کوزۀ آب چیزهایی که متعلق به هرکس باشد، بیرون میآورد و با فال مطابقت میدهد (هدایت، 151؛ روحالامینی، به شاخ نباتت، 73-74؛ قس: اشراقی، 14؛ لاریمر، 65؛ کرزبر، 284). در لرستان، این مراسم با انداختن 40 مهرۀ کبود در کوزه انجام میشد (اسدیان، 193). جندقیها و خراسانیها کوزه را در تنور خانه رو به قبله میگذارند؛ سپس زنهای همسایه هرکدام اشیائی در کوزه میاندازند و بعد سنگی بر روی تنور قرار میدهند. صبح فردا زن صاحبخانه کوزه را از تنور بیرون میآورد و دختری نابالغ با خواندن هر دوبیتی، اشیاء را از کوزه خارج میکند و به صاحبانشان تحویل میدهد. صاحب شیء دوبیتی دخترک را به فال بد یا نیک تعبیر میکند (شکورزاده، 71؛ حکمت، 118). زردشتیان یزد، کوزه را به خانهای میبرند که درختِ مورد داشته باشد و روی آن پارچۀ سبز و آینهای قرار میدهند (رمضانخانی، 100). این مراسم در ملایر «مُهرهتاسی»، در شیراز «فال کُلوک»، در چهارمحال و بختیاری «فال بولونی»، و در نهاوند «گالیشِله» نامیده میشود (رسولی، 319؛ نیکزاد، همانجا؛ کرباسی، 136؛ سرلک، 45- 46). اگر این دوبیتی برای صاحب شیء درمیآمد، فال او تعبیر بسیار خوبی داشت: «شو چارشمهسوری اول ما / نیت کردم که بنشینم سر را / / نیت مکن که بنشینی سر را / مرادت میدهم امروز و فردا» (همو، 45). گونههای دیگری از تفأل نیز در این شب وجود داشت. پسران و دختران ایل تولِ گیلان که همدیگر را دوست داشتند، در این شب ابتدا وضو میگرفتند؛ سپس دو قطعه چوب کوتاه و باریک یا دو قطعه چوب کبریت را درون کاسۀ آب میانداختند و فال میگرفتند (سلیمی، 179). در برخی از روستاهای شفت، افراد آرزویی کرده، به دور کترا یا تکه چوبی آبندیده، نوار حریر یا چلوار سپید میبستند و آن را بیرون از خانه و کنار چاه میگذاشتند؛ اگر نوار باز میشد، عقیده داشتند که چارشنبهخاتون آرزوی آنها را برآورده میکند (حسنزاده، 90).
برای دختران و زنانِ بختبسته و سِحرزدۀ تهرانی نخستین کار در بعدازظهر سهشنبۀ آخر سال، رفتن دستهجمعی به دباغخانه بود. به این منظور، رخت و کفش کهنه پوشیده، طی مسیر از بریدن و شکستن و سوزاندن سخن میگفتند و معتقد بودند برای باطلکردن سحر و رفع گرفتاری مؤثر است. پس از رسیدن به حوضهای دباغخانه، برحسب حاجتشان، آدابی را به جای آورده، سپس مقداری از آب دباغخانه را در کوزه یا شیشۀ همراهشان ریخته، و بدون آنکه با کسی حرفی بزنند یا پشت سرشان را نگاه کنند، به خانه برمیگشتند. آنان پس از ورود به منزل، از آن آب در 4 طرف خانه و نیز بر کلون در و پاشنههای آن میپاشیدند (شهری، 4 / 69-70؛ قس: گلریز، 364). برخی از دختران دمبخت و زنان نازای اردبیلی نیز صبح روز چهارشنبهسوری، به قبرستان یا دباغخانه میرفتند تا به قول خودشان، «چلۀ خود را قطع کنند». آنها بر روی هر سنگ قبر یک دانه کشمش میگذاشتند، و گاه داخل تابوت مردگان دراز میکشیدند و آب دباغخانه را بر سر و روی خود میریختند، و یا پنجۀ گرگی را به سر و روی خود میکشیدند (صفری، 2 / 108). دختران بختبستۀ خراسانی و زنان نازا، 7 دانه گردو و 7 عدد شمع و یک قوری میخریدند و شب چهارشنبۀ آخر سال، همراه یک زن شوهردار به دباغخانه میرفتند. گردوها را لب چاهها گذاشته، زیر پا میشکستند و به چاه هفتم که میرسیدند، بازمیگشتند و دباغ در کنار هر چاه، یک شمع روشن میکرد. سپس قوری را از آب دباغخانه پر میکردند و به خانه میبردند و تا 7 چهارشنبه با آن غسل میکردند تا بختشان باز شود (شکورزاده، 70-71، نیز حاشیۀ 1؛ قس: فریقی، 117). در گیلان نیز اغلب زنها در این روز به دباغخانه میرفتند و بندِ زیرجامۀ خود را به دست پسری نابالغ میدادند تا بگشاید و عقیده داشتند با این کار بختشان گشاده خواهد شد؛ سپس شیشهای کوچک از آب دباغخانه برمیداشتند که در شب آینده به شوهر خود بدهند تا محبتش به آنها زیاد شود (رابینو، 30؛ پاینده، 117). دختران خراسانی که بختشان بسته است، بامداد چهارشنبۀ آخر سال، یک کوزۀ سفالین آبندیده و نو را با قیچی و مقداری نخ سفید برمیدارند و همراه زن شوهرداری از اقوامشان به لب جوی آب میروند، کوزه را از آب پر میکنند و به همراه قیچی کنار خود میگذارند و روی زمین مینشینند. سپس زن همراه دو انگشت شست دختر را با نخ سفید میبندد و خودش در گوشهای پنهان میشود. نخستین رهگذر جلو میآید و نخ را با قیچی پاره میکند و میگوید: «بستگی بختت را بریدم». آن دختر کوزۀ آب را برمیدارد و به خانه بازمیگردد و لباسهایش را درمیآورد؛ آنگاه یک عدد کشکساب وارونه روی سرش میگذارد و 7 بار دور حیاط میچرخد و در هر نوبت، 7 بار میگوید: «بختم واشد!» (شکورزاده، 69؛ قس: اشراقی، 14). زنان و دختران ابهری نیز شانه، آینه، قیچی و چاقویی برمیداشتند و به کنار رودخانه میرفتند؛ 7 دفعه از روی رودخانه میپریدند و بار هفتم آینه را جلو صورت خود میگرفتند و کمی از موی جلو پیشانی را قیچی میکردند و به آب میریختند. سپس به وسیلۀ یک چاقو 7 بار بهاصطلاح آب را میبریدند و برای گشایش بختشان دعا میکردند (فخیمی، 18). در سلماس آذربایجان، دخترها در چهارشنبهسوری، به محلی به نام «اوچ قارداش» (سه برادر) میروند و میگویند: «سه برادر، بختم را بگشا»؛ سپس به گورستان شهر میروند و روی گهوارهای از سنگ مرمر مینشینند و میگویند: «ای گهواره! به من خانه و زندگی بده» (هنری، 37). تهرانیها در شب چهارشنبهسوری، گوشۀ چادر دخترِ در خانهمانده را سوراخ، و قفلی از آن رد میکردند و میبستند. سپس دختر به همراه پیرزنی از آشنایان بر سر چهارراه میایستاد و هر مردی که از آنجا میگذشت، پیرزن از او میپرسید: اسم شما محمد یا علی است؟ اگر جواب مثبت بود، کلید را به دست آن مرد میداد و خواهش میکرد قفل را باز کند، و این را به فال نیک میگرفتند (مونسالدوله، 112؛ قس: هدایت، 151؛ شکورزاده، 69-70؛ نیکزاد، 165). زنان لرستانی این شعر را نیـز میخواندند: «گرِه گُشو / بیا گرَه دِ کارِم بَه گُشو» (عسکریعالم، 2 / 92). اما مهمترین رسم تهرانیها سوارشدن روی توپمروارید در شب چهارشنبهسوری بود. دخترِ دمبخت با چادر و روبنده سوار توپمروارید میشد و 3 بار میگفت: «یا قریب الفرج»؛ بعد، از روی توپ پایین میآمد. اگر حاجت آنها روا میشد، سال بعد یک دسته شمع اطراف توپ روشن میکردند. گاهی اوقات از گوشۀ چارقدشان نواری پاره میکردند و به چرخهای توپ دخیل میبستند (مونسالدوله، 113؛ قس: «چهارشنبهسوری»، 88). زنان جوان نیز به نیت آوردن فرزند، از زیر آن میگذشتند و بر آن دخیل میبستند (کریمان، 169؛ هدایت، 150). زنان نازای مشکینشهر در شب چهارشنبهسوری، چند سنگ را در اجاق و زیر خاکستر پنهان میکردند و پس از چند ساعت، آنها را بیرون میآوردند؛ اگر سنگها ترک برمیداشتند، آن را نشانۀ بچهدارشدن میدانستند (ساعدی، خیاو، 134). مادران تاکستانی در شب چهارشنبهسوری یک قفلِ بسته میخریدند و آن را به نیت دخترشان باز میکردند تا بخت او گشوده شود (طاهرخانی، 70-71). در برخی نقاط ایران، در این شب، دخترهایی را که شوهر نکرده بودند، با پارو یا جاروی کهنه، یا انبرِ آهن و یا چوب نیمسوز از خانه بیرون میکردند؛ تا اینکه یکی از همسایهها یا افراد فامیل میانجیگری میکرد و آنها را به خانه بازمیگرداند و دخترها متعهد میشدند که تا سال آینده حتماً شوهر کنند (پاینده، همانجا؛ گلریز، 367؛ پناهی، 192). گاهی نیز چادر دختر را به پشتبام میبردند و منتظر میشدند تا رهگذری از کوچه عبور کند؛ اگر مرد بود، اعتقاد داشتند که بخت او باز شده است، و اگر زن بود، میگفتند یک سال دیگر هم باید صبر کند (قلیپور، 260). دختران شاهرودی صبح روز چهارشنبهسوری، به حمام میروند و یک کاسۀ باطل سِحر روی سرشان میریزند و میگویند: «هرکس کرد عادل، ما کردیم باطل» (شریعتزاده، 418). دختران دمبخت شیرازی در این شب، برای بختگشایی به زیارت شاهچراغ، و برخی دیگر به سعدیه میرفتند و در «حوض ماهی» آبتنی میکردند و به نیت سلامتی و مهرگرمی با جام دعا و چهلکلید، آب بر سرشان میریختند (فقیری، گوشهها، 123-124؛ همایونی، 160)؛ یا اینکه در این شب، ابریشمِ هفترنگ به کمر میبستند و صبح زود کودکی نابالغ را وامیداشتند که گره ابریشم را باز کند، به این نیت که گره بختشان باز شود (فقیری، همان، 124؛ قس: برهانآزاد، شم 8، ص 74). همچنین بعضی از زنان شیرازی برای برآوردهشدن حاجتشان، در زیر منبر مسجدجامع که به منبر مرتضىعلی معروف است، حلوا درست میکنند (فقیری، همانجا). در رشت، دختر پس از رفتن به 7 مغازه و درخواست اسفند از فروشنده، بدون خرید آن بیرون میآید و به سراغ اولین دکان میرود و از آنجا اسفند میخرد. فروشنده نیز برای او میخواند: «عاطیله کون / باطیله کون / اسفندو کون / چاووش بیه / تی مَرد مار به هوش بیه» (میرشکرایی، 456-457). دختران بختیاری عقیده دارند که اگر وارد مغازه شدند و به جوانی برخورد کردند، دلیل بر گشودهشدن بختشان است (نیکزاد، همانجا). در برخی از شهرها، دخترها مقداری نبات و 7 عدد گردو از یک عطاری رو به قبله میخریدند و سپس به دکان کوزهگری میرفتند؛ کوزهگر آنها را سوار بر چرخ کوزهگری میکرد و 7 دور میچرخاند. دخترها در هر دور یک گردو میشکستند و اشعار مخصوصی را زمزمه میکردند. عاقبت مقداری پول و نبات به کوزهگر میدادند و به خانه بازمیگشتند. در خراسان، این رسم را در شیشهگرخانه انجام میدهند (شکورزاده، 67- 68، حاشیۀ 2). کردها در این روز مقداری نمک در یک تکهنان میپیچند و آن را به دست کودکی میدهند تا کنار دیوار کوچه بگذارد و به او تأکید میکنند بدون آنکه به آن نگاه کند و دست بزند، به خانه برگردد. آنها معتقدند با این کار گره از مشکلاتشان باز خواهد شد (فریقی، 118- 119). عدهای از جوانان و نوجوانان در این روز تنبکهایی زیر بغل میگذارند و کنار رودخانهای در خارج شهر میروند و شروع به نواختن میکنند. این دسته از جوانان را پرندۀ بدبختی مینامند و معتقدند هرکس بتواند فارغ از مزاحمت آنان، لب رودخانه برود و کوزهاش را آب کند، بدون شک طی سال از بدبختی نجات خواهد یافت (الئاریوس، 2 / 466-467).
در بسیاری از نقاط ایران، مراسمی وجود داشت با نام شالاندازی یا کجاوهاندازی که امروزه تنها در مناطقی معدود (بهویژه در روستاها) برگزار میشود. برای نمونه، در آذربایجان، در روز چهارشنبهسوری، بچهها و جوانها به بام خانههای همسایه یا اقوام میروند و کمربند پارچهای یا دستمال به درون اتاق آویزان میکنند. به این کار آویزانکردن کمر (قورشاق آتماخ / ساللاماق) میگویند. صاحبخانهها در دستمال آنها شیرینی و آجیل چهارشنبهسوری و گاه تخممرغ، جوراب و جز اینها میگذارند و برمیگردانند. اگر پسری دختر صاحبخانه را بخواهد، به گوشۀ دستمال گرهی زده و آویزان میکند؛ پدر و مادر در صورت رضایت، گره را از کرده، به مچ دختر میبندند و اگر راضی نباشند، شیرینی و آجیل میگذارند و برمیگردانند (اشراقی، 14؛ ساعدی، همان، 141؛ قس: صفری، 2 / 107؛ میرشکرایی، 457؛ برهانآزاد، شم 10، ص 49).در بیشتر نواحی تالش، افرادی مانند نوروزنامهخوانها شب چهارشنبهسوری، به درِ خانۀ دیگران میروند و بهصورت پنهانی دستمالی که یک گوشۀ آن مقداری گل بنفشه و پامچال بسته شده، از شکاف در و یا پنجره به درون خانه میاندازند. صاحبخانه آن را برمیدارد و بدون تلاش در شناسایی صاحب آن، هدیهای در گوشۀ دستمال میبندد و آن را پس میدهد (عبدلی، 84 - 85؛ قس: بایبوردی، 69؛ سرلک، 48). فرهوشی رسم کجاوهاندازی یا شالاندازی را نمادی از فدیهدادن به فروهرها میداند (ص 22).
روز چهارشنبهسوری در بسیاری از محلههای آذربایجان و دامغان، بچهها خانهبهخانه میگردند و عیدی و خوراکی جمع میکنند (اشراقی، 12؛ ربیعزاده، 65؛ صدیق، 124). از هدایای مخصوص بچههای اردبیل، تخممرغ رنگی و یا ظرف گِلی و استوانهای شکلی به نام دُلکه بود که آن را نقاشی میکردند و داخل آن نقل و خشکبار و گاه چند سکه میریختند (صفری، 2 / 101). کوچصفهانیها در شب چهارشنبهسوری برای نامزد خود هدایایی از بازار مسجدجامع میخریدند (عارف، 117). در اردبیل، رسم بود که از 20 روز مانده به نوروز تا زمانی که چهارشنبۀ آخر سال برسد، در یکی از شبها از طرف خانوادۀ پدری، خوراکی ویژه به خانۀ دخترِ تازهعروس ارسال میشد (صفری، 2 / 102-103). برخی به همراه شام، هدیهای به نام خلعت نیز میفرستادند (همو، 2 / 103). میمندیها شب چهارشنبهسوری سکهای زیر سر گذاشته، فردای آن روز، این سکه را به مستمندی میدهند (فقیری، همان، 128). نادرمیرزا مینویسد: «هرکه را نامزدی باشد، واجب باشد که بدین شب خشکبار و لباس تازه فرستد» (ص 308).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید