چهارشنبه سوری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 20 خرداد 1402
https://cgie.org.ir/fa/article/240619/چهارشنبه-سوری
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
3
در روستای لچۀ گورابِ رشت، برای اینکه در سال نو کرم ابریشم بیشتر از گذشته شود، شب چهارشنبهسوری به بافتن بیریس (طنابی از جنس ساقۀ برنج) میپردازند (بیهقی، 22). زنان افشار تکاب در شب چهارشنبهسوری، برای برکت در شیر دامها، کره و دوغ تهیه میکردند (دوستی، 93). مردمان ساوه و بیجار مقداری گندم بوداده برای پرندگان و مورچهها در اطراف نورگیر خانه میپاشند، زیرا باور دارند که با دعای آنها آرزویشان برآورده میشود و خیر و برکت به خانههایشان میآید (هاشمنیا، 213؛ دوستی، همانجا؛ قس: کیوان، 95). صبح چهارشنبهسوری در روستاهای رشت، مادران از دختران دمبخت خود میخواستند که اتاق را از پایین به بالا جارو بکشند و خاکروبهها را پشت خانه و رو به قبله میریختند تا سال پربرکتی داشته باشند (بیهقی، همانجا). آیینهای برکتزایی، برای درختان کمثمر نیز انجام میشود. برای نمونه، در برخی از روستاهای الموت و رودبار و آستانۀ اشرفیه، مرسوم است که صبح روز چهارشنبهسوری، صاحب درخت تبری برداشته و آن را تهدید به قطعشدن میکند؛ در این میان، کسی واسطه میشود و قول میدهد که درخت در سال نو حتماً بار خواهد داد (عسگری، 1 / 60؛ حمیدی، 308؛ پناهی، 191-192؛ فقیه، 1 / 119-120). در ابهر و تاکستان، برای بارورکردن درختان کممیوه، از قبرستان قدیمی شهر چند تکه سنگ برمیدارند و در شب چهارشنبهسوری در لابهلای شاخههای درخت میگذارند (طاهرخانی، 70).
کهنترین و مهمترین رسم چهارشنبهسوری، افروختن آتش و پریدن از روی آن است که در غروب سهشنبۀ آخر سال انجام میشود (عارف، 88). دمشقی، مورخ سدۀ 8 ق، مینویسد: « ... ایرانیان در عیدهای خویش به شبهنگام آتش میافروزند و سپیدهدمان آب میپاشند و میپندارند که آتشافروزی عفونتهایی را که زمستان در هوا به جا گذاشته است، از بین میبرد» (ص 473). در تهران قدیم، افرادی بودند که از بیابانهای اطراف شهر بوته جمعآوری میکردند و از صبح روز سهشنبۀ آخر سال، برای فروش به محلهها میرفتند و این آواز را در دستگاه سهگاه میخواندند: «شب چارشنبهسوریاس بته بته بته / مال آتشبازیاس بته بته بته» (احمدی، 86 -87). در چهارمحال و بختیاری، بچهها هنگام جمعآوری بوته و چوب و جز اینها، این آواز را میخوانند: «چنک و چلفتی / بپا نیفتی / شوم چهارشنبهسوری / چای بریز تو قوری ... » (نیکزاد، 163). تویسرکانیها عقیده داشتند که برای افروختن آتش نباید از بوته و گیاه استفاده کرد و معمولاً هیزم و اشیاء مستعمل چوبی را آتش میزدند (مقدم، 1 / 541). برخی اهالی قدیمی روستای سنگاچین بندرانزلی، پیش از آتشافروزی، با نگاه به آسمان تشخیص میدادند که چند بوته را میبایست آتش بزنند (رفیعزاده، 22). بهطورکلی، ایرانیان در این شب، بوتههای خشک و یا گَوَن را در 3 یا 7 کوپه (یک عدد فرد) آتش میزنند و همۀ اهل خانه از روی آن میپرند و میگویند: «زردی و رنجوری من از تو / سرخی و خرمی تو از من». به باور آنها به این آتش نباید فوت کرد و خاکسترش را باید سر چهارراه ریخت (هدایت، 152؛ صفینژاد، 432-433؛ قس: سلیمی، 179). پورداود عقیده دارد که پریدن از روی شعلههای آتش و گفتن ناسزاهایی مانند «سرخی تو از من ... »، مربوط به روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود، آتش را نمایندۀ فروغ ایزدی نمیدانستند («چهارشنبهسوری»، 102). از معدود مناطقی که آتش چهارشنبهسوری را در 4 یا 6 کوپه (عددی زوج) گرد میآورند، پاسارگاد و سعادتشهر است (قلیپور، 260). در رودبار، شفت، آستارا و دیلمان، 5، 7 یا 9 کوپه کاه و کُلش و پیارِند را آتش میزدند و 7 بار از روی آن میپریدند و میخواندند: «گُلیگُلی چهارشنبه / نکبت بوشو، دولت بامو / / زردی بوشو، سرخی بومو / کهنه بوشو، تازه بومو»، یا «کول کوله چارشمبه بَدَر / سال بَدَر / ماه بَدَر / سینزه بَدَر» (جعفری، 64 - 65؛ افشاریان، 254؛ پناهی، 192؛ پاینده، 116؛ میرشکرایی، 456؛ قس: شکورزاده، 65). این مردم عقیده داشتند که پریدن از روی آتش گناهان آنها را پاک میکند (پناهی، همانجا). مردم داریون نیز نپریدن از روی آتش را بدشگون میدانستند و معتقد بودند سبب تیرهروزی و خاموشی زندگیشان میشود (بذرافکن، 321). در سیفآباد سروستان، هنگام پریدن از روی آتش، این شعر را نیز میخوانند: « ... ما تو را آتش میزنیم / ولی تو ما را آتش نزن» (فقیری، گوشهها، 124-125). سپس دختری از اهالی خانه خاکسترهای باقیمانده را با خود میبَرَد و به آب میدهد و هنگام بازگشت، درِ خانه را میزند و در برابر پرسش صاحبخانه، میگوید که از عروسی آمده و تندرستی آورده است (همان، 125؛ قلیپور، همانجا؛ قس: نیکزاد، 163-164؛ رمضانخانی، 98). بختیاریها پس از آتشزدن بوتهها، 3 بار از روی آنها میپرند و میخوانند: «بهپر، بهپر عزیزان / ای بچهها بوته بسوزان / / بتهای که شعله داره / همسایهمان عروس میاره / / ای دختران دم بخت / جستن کنید از این تخت» (نیکزاد، 163). اهالی بَرزُک کاشان آتش را بر سر کوهها و تپهها روشن میکردند و هنگام پریدن از روی آن میخواندند: « ... شب چارشنبهسوری / ... اُفتید تو قوری / / قوری جوشید و سر رف / ... خندید و در رف» (جهانی، 100؛ قس: وفایی، 55). رابینو دربارۀ مراسم چهارشنبهسوری گیلانیها مینویسد: «در آخرین چهارشنبۀ سال، قبل از نوروز، مردها و زنها آتش میافروزند و درحالیکه فریاد میکشند: غم بهدر غصه بهدر / گوله گوله چارشنبه بهدر / به حق پنجشنبه نکبت بشه، دولت بایه»، از روی آتش میجهند (ص 29-30). پس از پریدن از روی آتش، آب ظرفی را که کنار آن نهادهاند، به زمین میپاشند (میرشکرایی، همانجا). مردم کوهنشین گیلان بر این باور بودند که از روی آتش پریدن، فقر میآورد (پاینده، همانجا). در برخی از روستاهای کمیجان، ابتدا به خانۀ مصیبتدیدگان میروند و برای آنها لباسهای رنگی میبرند و آتش را نخست بر بام خانههای آنها روشن میکنند (عارف، 91-92). مردم ابیانه بر روی بام خانههای خود میروند و بوتههای از پیش آمادهشده را آتش میزنند و به پایین میاندازند؛ سپس کوزههای پر از آب را بر روی آتش پرتاب میکنند (نظری، 603؛ قس: هنری، 25؛ کریمی، 51؛ حمیدی، 308). کازرونیها پس از پریدن از روی آتش، به سوی خانه روانه میشدند و به پشت سر نگاه نمیکردند؛ چراکه معتقد بودند این کار بدشگون است، و هنگامیکه به خانه میرفتند، کدبانوی خانه بر روی آنها کمی آب با برگ گل میپاشید (حاتمی، 169). شاهرودیها عقیده دارند که خاکستر آتش چهارشنبهسوری را نباید لگد کرد، زیرا این کار آمدنیامد دارد (شریعتزاده، 460). در دنبلید طالقان و نیز در تالش، خاکستر نیمهخاموش را با خاکانداز و بیل، برای از بین بردن آفات، پای درخت میوۀ داخل حیاط و یا در مزارع میریختند (عبدلی، 84؛ شرافتی، 105؛ قس: عسگری، 1 / 60). برخی دیگر از گیلانیها آن را به ساحل میبَرند و برای تقدیمکردن به چهارشنبهخاتون، در آب دریا میریزند (آخته، 124). در برخی از روستاهای الموت، مردم به نیت صحت و سلامت دامهایشان، آنها را بغل کرده و از روی آتش میپرند (عسگری، همانجا).
دودکردن اسفند یکی از رسمهای قدیمی و متداول در شب چهارشنبهسوری است. در آستانۀ اشرفیه اسفندفروشها با صدای بلند میخوانند: «آتیلا کون باتیلا کون» (چشمزخمها را از وجودها بردار) (فقیه، 1 / 119). میمندیها در شبچهارشنبهسوری، زاج و اسفند و نمک و یک سکه را دور سر خود و افراد خانواده میگردانند و میگویند: «غم برو، شادی بیا»؛ سپس آنها را در خاکاندازی میاندازند و آتش میزنند؛ آنگاه سکه را سر چهارراهی میاندازند و بقیه را به آب روان میسپارند و میگویند: «چشم به نمک / نمک به آب» (فقیری، گوشهها، 129). بعضی از مردم در این شب باطلالسحری از زاج و سرکه تهیه میکنند که باید زاج آن را 7 دختر کوبیده باشند؛ هنگام مخلوطکردن زاج و سرکه میگویند: «هرکه کرد عاطل / من میکنم باطل»؛ سپس این مخلوط را بالای دری که رو به قبله باشد، میگذارند و صبح روز بعد، در همهجای خانه و حیاط میپاشند (حالت، 44؛ قس: نصیری، 118). در کردستان، عدهای آب دباغخانه را به خانه میآورند و در شب چهارشنبهسوری، برای دفع چشمزخم، به گوشههای اتاق و حیاط خانه میپاشند (کیوان، 93). مردم میمند فارس در این شب، لباسهای چرک خود را میشویند، به این نیت که قضا و بلا از آنها دور شود (فقیری، همان، 128). برخی زنان کُرد در روز چهارشنبهسوری، چند تار از موی سر بچههای خود قیچی میکنند و دور میریزند و باور دارند با این کار دردها و ناراحتیهای آنها را به دست باد میسپارند (کیوان، 91)؛ خود نیز اندکی سرمه به چشم میکشند و هنگام بازگشت به خانه، 4 عدد سنگریزه از روی شانههای خود به پشت سر پرتاب میکنند (همو، 91-92). برخی از روستاییان نیز مقداری از پشم گوسفندان را به نیت رفع بلا، قیچی میکنند (همانجا). درگذشته، شب چهارشنبۀ آخر سال در تاکستان، کدبانوی خانه داس غله را تیز میکرد و مانند دروگرها در تمام خانه و طویله میکشید و میگفت: «کک میچینم، کنه میچینم، جل و جونور میچینم»، و عقیده داشت که با این کار تمامی جانوران موذی خانه را از بین میبرد (طاهرخانی، 71). خراسانیها مراسمی برای درمان سیاهسرفه داشتند که میبایست حتماً در آستانۀ شب چهارشنبهسوری یا عید نوروز انجام میشد تا مؤثر بیفتد (شکورزاده، 228). در تولمشهر صومعهسرا، در همین شب برای درمان بیماری قولنج، آن را محکم میفشارند و پول و یک حبهقند جهت سلامتی به فرد مستمندی میدهند (قلیپورکالمرزی، 324). گیلانیها باور داشتند که اگر شخص برهنهای در شب چهارشنبهسوری درختی بکارد، مبتلایان به قولنج با مالیدن بدن خود به این درخت شفا مییابند (غلامی، 76). قولنج باد نیز دعایی است که در روز چهارشنبهسوری نوشته، به شانۀ بیمار میآویزند (میرشکرایی، 472). در روستای ملیان سپیدان، در روز چهارشنبهسوری، چشمیزه را با چهلگیاه میکوبند و روی چشم میگذارند (ثابتقدم، 244).
یکی دیگر از رسومی که در شب چهارشنبهسوری برای دفع قضا و بلا انجام میشد، کوزهشکستن بود. بسیاری از ایرانیان در کوزۀ کهنه یا سبوی سرشکستهای، خاکروبه یا آب و یا پول سیاه میانداختند و از پشتبام به کوچه میافکندند و میگفتند: «درد و بلام بره توی کوزه و بره توی کوچه» (هدایت، 150؛ میرنیا، 220؛ زعفرانلو، 40) و به پشت سرشان نگاه نمیکردند که مبادا بلا برگردد (آقاجمال، 42؛ هدایت، 150-151). تویسرکانیها، بروجردیها و خراسانیها در کوزه یا دیزی کهنهای مقداری زغال به نشانۀ سیهروزی، نمک به نشانۀ بدچشمی، و یک سکۀ کمارزش بهنشانۀ فقر و تنگدستی میریختند. سپس هریک از اعضای خانواده آن را 3 بار دور سر خود میچرخاند و میگفت: «درد و بلای من و اعضای خانواده داخل کوزه، از این خانه برو بیرون»، و آن را از پشتبام یا دیوار حیاط به داخل کوچه میانداختند (شکورزاده، 65؛ مقدم، 1 / 541؛ مولانا، 111-112؛ قس: فقیری، همان، 129-130؛ شهری، 4 / 66، حاشیۀ 23؛ قلیپور، 261). در سیرجان، درون سبو مقداری جو و برگ سبز و یک سکه میانداختند و آن را بغل کرده، 3 مرتبه دور حیاط میگشتند و میگفتند: «غم برو شادی بیا / محنت برو روزی بیا»؛ سپس آن را از پشتبام به پایین پرتاب میکردند؛ این سکه جنبۀ صدقه داشت و اگر زنی آن را برمیداشت، به فال نیک میگرفتند (مؤیدمحسنی، 243). مردمان الموت چهارشنبهسوری را خوشیمن دانسته، از شکستن وسایل در این شب خودداری میکنند (عسگری، 1 / 60). زنان شاهرود رسم دارند که پس از اتمام آتشافروزی، کوزۀ پرآبی را در دست بگیرند و چنین بخوانند: «خدایا هر درد و بلایی که بزدی سنگ به کوزهیه» (شریعتزاده، 460). مردم اسفراین برای دورشدن بلا، افزون بر کوزه، تخممرغ نیز میشکنند (آخته، 123). زنان و دختران گناوهای صبح روز چهارشنبهسوری، شادیکنان به کنار دریا رفته، با سنگ انداختن در دریا، شیاطین را از خود دور میکردند و میخواندند: «سالی دیگر، بلا به در» (دریانورد، 255؛ بهروزی، 227). کردها، بهویژه اهالی بیجار، در شب چهارشنبهسوری، عروسکی از پارچه و پنبه به نام «ولیکان» درست کرده، اسفند و زاج و کندر دود میکنند. افراد خانواده ضمن اینکه دستشان را روی دود آنها گرفتهاند، هرکدام یکبار پیازی گاز گرفته، به صورت عروسک تف میاندازند. نیز کسی که آتشگردان را به دست میگیرد، میخواند: «اَسپَن دانهدانه / اسپن صدوسی دانه / هرکه چَوبی لهای خانواده / چَوی التوقی / و که سَرِکِل کَهوانه». درنهایت همۀ اینها را دور میریزند و عقیده دارند که هنگام برگشتن به خانه نباید پشت سر خود را نگاه کنند تا چشمشان به ازمابهتران نیفتد (کیوان، 93؛ هاشمنیا، 212-213). همچنین برخی از مردم جاروی کهنهای را که سکهای کمارزش درون آن گذاشتهاند، آتش زده، از دیوار حیاط به بیرون پرتاب میکنند تا با این کار بلایا و نحسیها را از خانهشان بیرون بیندازند (فریقی، 119؛ قس: عارف، 90). غروب سهشنبۀ آخر سال در جندق، بانوی خانه بوتهای را آتش میزند و آن را در کوچه میاندازد؛ کوزۀ آبی با چند دانه اسفند نیز روی آتش میریزد و برای دورشدن بلا میگوید: «الا بهدر بلا بهدر / هرچه دزده از ده بهدر» (حکمت، 118؛ قس: فقیری، گوشهها، 126).
از رسمهای دیگرِ بلاگردانی، پختن آش ابودردا (ه م) است (فقیری، همان، 124). شیرازیها معتقدند که مواد اولیۀ این آش باید از طریق گدایی فراهم شود. همچنین دو عروسک از جنس خمیر درست میکنند و در آش میاندازند. هنگامیکه آش پخته شد، عروسکها را درمیآورند و به نیت دورکردن درد و ناخوشی، به آب میدهند. این آش را برای بختگشایی نیز میپزند (همان، 124، 127- 128). مردم گلباف معتقدند که حتماً باید از این آش خورد، چرا که برای رفع بیماریها سودمند است (اسدی، 287). در منطقۀ کرمان، صبح روز چهارشنبهسوری، آشرشته میپزند. به این منظور بر هر دانۀ نخود یک قلهواللّٰه میخوانند و فوت میکنند؛ سپس آنها را با عدس مخلوط مینمایند و آشرشته درست میکنند. آدمکی هم از جنس خمیر درست میکنند و در آش میاندازند. پس از تقسیم آش بین 5 تا 7 خانواده، مقداری آش از ناودانِ رو به قبلهای که زیرش یک جاروی نو گذاشتهاند، پایین میریزند؛ سپس هرکدام یک رشته از روی جارو برمیدارند و به نیت سلامتی میخورند (لاریمر، 65؛ گلابزاده،590؛ مؤیدمحسنی، 244؛ قس: اسدیان، 193). سروستانیها آش دیگری نیز به نام بغرای چهارشنبهسوری درست میکنند. آنها سبزی آن را از 7 مغازه، و آرد را از 7 خانۀ رو به قبله گدایی میکنند. آدمکی به نام «لِبدیمحلی» نیز با خمیر تهیه میکنند؛ آنگاه آن را سر جوی آب میبرند و میگویند: «خدایا ما قضا و بلا را به لبدیمحلی دادیم و تو هم برکت برایمان بفرست» (فقیری، آداب ... ، 23، قس: 25).
اگر کسی ناخوش در خانه داشت، به نیت سلامتی او در شب چهارشنبهسوری، ظرفی برمیداشت و به در خانۀ همسایهها میرفت؛ در را میکوبید و بدون اینکه چیزی بگوید، با قاشق به آن ظرف میزد. صاحبخانه نیز خوراکی یا پولی در ظرف او میانداخت. خوراکیها را به ناخوش میدادند و یا با آن پول چیزی میخریدند و به ناخوش میخوراندند تا شفا یابد (هدایت، 151؛ قس: انصاری، 197). این مراسم را در خراسان، ملاقهزنی میگویند (نک : شکورزاده، 66؛ تهرانچی، 169؛ مشایخی، 209)؛ اگر صاحبخانه مریض باشد یا مسافری داشته باشد، از دادن خوراکی به ملاقهزنان خودداری میکند، چراکه معتقدند دادن خوراکی، برای ناخوش یا سفرکردهشان نحوست دارد (شکورزاده، 67). الموتیها به قاشقزنی «چمچهزنی» میگویند. در آنجا خانمهای نازا این مراسم را اجرا میکنند، به این نیت که صاحب فرزندی شوند (عسگری، 1 / 60). در تهران، دختران جوان و دمبخت درحالیکه دستها و صورتشان را زیر چادر پنهان مینمودند، و در فراهان، پسربچههای 10 تا 12 ساله قاشقزنی میکردند (احمدی، 87؛ مرادی، 62-63). برخی از بختیاریها به جای قاشقزدن، از بالای بام سبد یا ظرف دیگری آویزان میکردند (نیکزاد، 164). در شاهرود، رسم است شخصی که به درِ خانهها میرود، باید از 7 خانوار مقداری خوراکی بگیرد و بخورد تا حاجتش برآورده شود، که اصطلاحاً به آن «لقلوزنی» میگویند (شریعتزاده، 460). زنان شاهرودی که شیرشان کم است نیز این کار را به نیت زیادشدن شیرشان انجام میدهند. اهالی شاهرود این رسم را «شیر به چِرا» مینامند (همانجا).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید