آسیای مرکزی، زبانها و گویشهای
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 9 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/239773/آسیای-مرکزی،-زبانها-و-گویشهای
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
4
آسیای مرکزی، زبانها و گویشهای \zabānhā va gūyešhā-ye āsiyā-ye markazī\، زبانها و گویشهایی از خانوادههای گوناگون زبانی که در میان اقوام ساکن در آسیای مرکزی (ه م) رایج بوده است. دربارۀ محدودۀ دقیق آسیای مرکزی اختلاف نظر وجود دارد. غالباً آن را بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق میدانند که اکنون شامل جمهوریهای ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان میشود. اما ازلحاظ تاریخی و فرهنگی، دامنۀ آسیای مرکزی را باید اندکی گستردهتر دانست و بخشهایی از چین (بهویژه استان سینکیانگ)، بخشهایی از مغولستان، شمال افغانستان و حتى شرق ایران را بدان افزود (نک : ایرانیکا، V / 159؛ روسابی، 239). در این مقاله، زبانها و گویشهای رایج در آسیای مرکزی زیر این عنوانها معرفی خواهند شد: 1. زبانهای ایرانی (فارسی، بلوچی، کردی، یَغنابی، آسی، پشتو، و گویشهای پامیری)؛ 2. زبانهای ترکی (ازبکی، قزاقی، ترکمنی، قرقیزی، تاتاری کریمهای، ترکی خراسانی، قاراقالپاق، اویغوری، باشکیر، تاتاری، کاراچای ـ بالکار، ترکی آذری، ترکی عثمانی، چوواش)؛ 3. زبانهای هندواروپایی (بهغیر از ایرانی): الف ـ آریایی (رومنی)، ب ـ بالتی ـ اسلاوی (بالتی: لیتوانیایی؛ اسلاوی: روسی، اوکراینی، بلاروسی، بلغاری، لهستانی)، ج ـ ژرمنی (آلمانی، ییدیش)، د ـ ایتالیک (مُلداویایی)، ه ـ ارمنی، وـ یونانی؛ 4. زبانهای قفقازی (گرجی، اینگوش، چچنی، دارگی یا دارگوا، لزگی یا لزگیایی)؛ 5. زبانهای اورالی (اودمورت، ماری، مردوین)؛ 6. زبان کالمیک؛ 7. زبان بَراهویی؛ 8. زبان عربی؛ 9. زبان دونگان؛ 10. زبان کرهای. گفتنی است که زبانهای ایرانی در واقع عضوی از شاخۀ آریایی زبانهای هندواروپاییاند، اما بهسبب اهمیتشان در آسیای مرکزی، جداگانه معرفی خواهند شد. از میان زبانهای رایج در آسیای مرکزی، نخست زبانهای ایرانی و سپس زبانهای ترکی پیشینهای بسیار کهن در این سرزمین دارند؛ به همین سبب، در بررسی زبانهای ایرانی و ترکی، بهاختصار، به پیشینۀ آنها در آسیای مرکزی نیز پرداخته خواهد شد. دیگر زبانهایی که در این مقاله معرفی خواهند شد، گسترش چندانی در آسیای مرکزی نداشته، و تنها در میان گروههای مهاجر رایج بودهاند. چنانکه میدانیم، آسیای مرکزی در مسیر جادۀ ابریشم بوده، و در طول تاریخ، افزون بر اینکه منزلگاه اقوام ایرانی و ترک بهشمار میآمده، جولانگاه سپاهیان یونانی، عرب، مغول و روس نیز بوده است. به همین سبب است که نژادهای گوناگون در آسیای مرکزی در هم آمیختهاند، و در کنار یکدیگر زندگی میکنند. از سوی دیگر، روابط گستردۀ بازرگانی و فرهنگی، نظامهای مختلف آموزشی، و عوامل گوناگون سیاسی سبب شده است کـه همۀ زبانها و گویشهای آسیای مرکزی ــ به نسبتهای مختلف ــ بر یکدیگر تأثیر بگذارند و نیز از زبانهای دیگر تأثیر بپذیرند.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد پیش از ورود آریاییان ــ و در میان آنان، ایرانیان ــ به آسیای مرکزی، زبانهایی غیر هندواروپایی از نوع زبانهایی چون بُروشَسکی (ه م)، هیمالیایی یا دراویدی در آنجا رایج بوده ( ایرانیکا، V / 223)، اما از هزارۀ نخست پیش از میلاد، آسیای مرکزی مهد بالش و گسترش زبانهای ایرانی بوده است. از میان زبانهای ایرانی باستان، قلمرو رواج زبان اوستایی احتمالاً جایی در آسیای مرکزی بوده است، چنانکه بَنوِنیست سغد؛ مارکوارت، آندرِئاس، کریستنسن و بِیلی خوارزم؛ و هِـنینگ خوارزم بزرگ را برای آن پیشنهاد کردهاند (برای نظریات گوناگون دربارۀ مکان زندگی زردشت، نک : آموزگار، 21-23؛ پانایینو، 235-272). از زبانهای ایرانی میانه، پارتی (زبان ایرانی میانۀ شمال غربی)، فارسی میانه (زبان ایرانی میانۀ جنوب غربی)، بلخی، خوارزمی، سکایی، سغدی، و زبانهای کمترشناختهشدۀ سَرمَتی، بخـارایی (سیمز ـ ویلیامز، 165-166) و فرغانهای ( ایرانیکا، همانجا) (زبانهای ایرانی میانۀ شرقی) در بخشهایی از آسیای مرکزی رایج بودهاند. کهنترین آثار برجایمانده به زبان پارتی، سفالنوشتههایی است که در ویرانههای شهر نِسا، پایتخت کهن اشکانیان، در نزدیکی عشقآباد کنونی در ترکمنستان یافت شدهاند. بیشتر این سفالینهها به سدۀ نخست پیش از میلاد تعلق دارند. زبان پارتی در سدۀ 3 م و در پی فعالیتهای گستردۀ مبلغان مانوی در شمال شرقی ایران و آسیای مرکزی، کمکم به یکی از مهمترین زبانهای آیینی مانویان بدل شد. شواهد نشان میدهد که این زبان تا سدۀ 6 م زنده بوده، و سپس بهتدریج به فراموشی سپرده شده است. با وجود این، زبان پارتی حتى سدهها پساز مرگ، همچنان مورد استفادۀ جماعت مانویانِ آسیای مرکزی بوده است. پس از ظهور مانی در آغاز تأسیس سلسلۀ ساسانی و در نتیجۀ فعالیتهای گستردۀ مبلغان مانوی در شمال شرقی ایران و آسیای مرکزی، فارسیِ میانه نیز بهتدریج به یکی از مهمترین زبانهای آیینی مانویان بدل شد. بیشتر آثار مانوی به زبان فارسی میانه متعلق به پیش از سدۀ 3 ق / 9 م است (زوندرمان، 141). فارسی میانه، مانند پارتی، کاربرد خود را بهعنوان زبان آیینی مانویان آسیای مرکزی تا سدۀ 7 ق / 13 م حفظ کرد، و سرانجام در پی حملۀ مغول برای همیشه به فراموشی سپرده شد (دبا، 13 / 502، 504). بلخی تنها زبان ایرانی است که به خطی برگرفته از یونانی نوشته میشد. سبب آن هم روشن است؛ زیرا پساز فتح بلخ بهدست سپاه اسکندر مقدونی و مرگ او در 323 قم، بلخ حدود 200 سال زیر سیطرۀ حاکمان یونانی بود. کهنترین آثار بازمانده از زبان بلخی سکهها، مهرها و کتیبههایی از دورۀ حکومت کوشانیان (سدههای 1 تا 3 م) است. متأخرترین آثار نیز قطعاتی از دستنوشتههایی است که احتمالاً به سدۀ 8 یا 9 م / 2 یا 3 ق تعلق دارد ( ایرانیکا، III / 344).آثار خوارزمی دو دوره از تحول این زبان را نشان میدهد: خوارزمیِ میانه به خطی برگرفته از آرامی، و خوارزمیِ متأخر به خطی برگرفته از عربی. کتیبهای خوارزمی به خط آرامی، که تنها شامل یک واژه است (واژۀ asp(a)bārak بهمعنی «سوار»)، در کویکریلگانقلعه یافت شده است که احتمالاً به سدههای 4 تا 2 قم تعلق دارد. این کتیبه کهنترین نوشتۀ یافتشده در آسیای مرکزی است (همان، V / 224). زبان خوارزمی تا اواخر سدۀ 8 ق / 14 م زنده بود (هومباخ، 193-194). زبان سکایی دارای دو گویش شرقی و شمال غربی بود که بهترتیب، خُتَنی و تُمشُقی نامیده میشوند (اِمِریک، 204). ختنی و تمشقی بهترتیب در ختن، و تمشق در شمال شرقی کاشغر رایج بودند (بیلی، 1231). کهنترین آثار ختنی واژههای دخیل این زبان در کتیبههای هندیِ فرمانروایان کوشانی در سدههای 1 و 2 م، و کتیبههای هندی ترکستان شرقی از حدود سدۀ 3 م است (کنو، 7). بیشتر آثار ختنی در بقایای زیارتگاهها و صومعههای بودایی در پادشاهی ختن و نیز در غارهای دونهوانگ یافت شده است (امریک، 205-206). تاریخ نگارش این متون، سدههای 7 تا 10 م / 1 تا 4 ق است (اُرانسکی، 89؛ کنو، 8). خط آثار ختنی و تمشقی گونههایی از خط براهمیِ هندی است (امریک، 206؛ کنو، همانجا؛ ماو، 1). زبان سغدی در اصل، زبان رایج در درۀ رود زرافشان و مناطق پیرامون آن بود ( ایرانیکا، همانجا). در نتیجۀ فعالیتهای گستردۀ بازرگانان سغدی، بهتدریج بر اهمیت این زبان افزوده شد، تا بدانجا که از سدۀ 6 تا 10 م، زبان سغدی زبان میانجی در سراسر مسیر شرقی جادۀ ابریشم بود (زرشناس، «نخستین ... »، 6؛ قریب، مقدمه، 19). زبان سغدی تا سدۀ 13 م / 7 ق در روستاهای سمرقند و بخارا (همانجا) و حتى شاید تا سدۀ 16 م / 10 ق در روستاهای اطراف بخارا زنده بود (زرشناس، «زبان ... »، 8). اکنون مهمترین زبان ایرانی در آسیای مرکزی، فارسی است. زبان فارسی دنبالۀ فارسی میانۀ زردشتی، و آن نیز دنبالۀ گونهای از فارسی باستان است. این زبان به شاخۀ زبانهای ایرانی جنوب غربی تعلق دارد. با آنکه اندکی پساز 124 ق، اسحاق بن طلیق کاتب در خراسان دفتر و دیوان را از فارسی به عربی گردانید (نک : جهشیاری، 47)، فارسی و دیگر زبانها و گویشهای ایرانی نو در مناطق شرقی ایران گسترشی بیش از پیش یافت و به ماوراءالنهر و افغانستان امروزی رسید و بهتدریج جایگزین زبانهای ایرانی میانۀ آن مناطق (بلخی، خوارزمی و سغدی) شد. برخی از جغرافیدانان و تاریخنگاران مسلمان نام و گاه نمونههایی از واژهها یا جملههای این زبانها و گویشها را نظیر سمرقندی، غوری، مروی، نیشابوری و هروی، نقل کردهاند (نک : خانلری، 1 / 282-291). ادبیات فارسی نخست در مشرق پیدا شد و تا حدود پایان سدۀ 10 م / 4 ق، قلمرو گسترش آن محدود به خراسان و ماوراءالنهر بود. دولت سامانی را، که مرکز آن بخارا بود، باید مقتدرترین دولت پشتیبان زبان و ادب فارسی بهشمار آورد. ازجمله خدمات سامانیان به زبان و ادب فارسی، تشویق دانشمندان ایرانی بـه ترجمۀ کتابهای عربی بود که بهترین نمونههای آن را میتوان ترجمۀ تاریخ طبری (معروف به تاریخ بلعمی) و ترجمۀ تفسیر طبری دانست که هر دو به فرمان منصور بن نوح، امیر سامانی، فراهم آمد. در دورههای سامانی و غزنوی، با ظهور بزرگانی چون رودکی، شهید بلخی، دقیقی، فردوسی، کسایی، منوچهری، فرخی، عنصری و ناصرخسرو، ادب فارسی به اوج شکوفایی رسید، اما قلمرو این شکوفایی، همچون گذشته، تنها نواحی شرقی ایران بود. کاربرد فارسی دری در دوران غزنوی و سپس سلجوقی بهتدریج گسترش یافت، تا بدانجا که در دورۀ وزارت فضل بن احمد اسفراینی (وزارت: 388- 398 ق)، وزیر سلطان محمود غزنوی، و ابونصر منصور بن محمد کندری (وزارت: 448-456 ق)، وزیر طغرل و آلبارسلان سلجوقی، فارسی دریْ زبان دیوانها و دفترهای دولتی و مکاتبات رسمی بود. در روزگار خوارزمشاهیان نیز دیوان رسائل غالباً به فارسی بود (بهار، 1 / 169-170). در میان دستنوشتههای مانویِ یافتشده در واحۀ تُرفان در ترکستان چین، قطعهای بسیار کوچک به زبان فارسی و به خط عربی یافت شده است که تنها چند واژه را شامل میشود. این قطعه در واقع کهنترین نمونۀ فارسی به خط عربی است که به اوایل سدۀ 10 م / 4 ق تعلق دارد. با وجود این، کهنترین دستنوشتۀ موجود از یک کتاب فارسی به خط مأخوذ از عربی کتاب الابنیة عن حقائق الادویة، اثر ابومنصور موفق هروی، به خط علی بن احمد اسدی طوسی است که تاریخ کتابت آن 447 ق است (رضایی، «کهنترین ... »، 9). مدتها پیش از کاربرد گستردۀ خط عربی برای نگارش فارسی، اقلیتهای دینی ایرانی (یهودیان، مسیحیان و مانویان) برای این منظور از خط دینی خود (بهترتیب: عبری، سریانی و مانوی) استفاده میکردند. به عبارت دیگر، کهنترین آثار مکتوب فارسی به خطهایی غیر از عربی به نگارش درآمدهاند (همان، 11). یکی از کهنترین و مهمترین متون فارسی به خط عبری، قطعهای از یک نامۀ خصوصی از تاجری یهودی از نیمۀ دوم سدۀ 2 ق / 8 م است که 38 سطر دارد. این قطعه در ویرانههای شهر دندان اویلیق در شمال شرقی واحۀ ختن یافت شده است که اکنون در موزۀ بریتانیا نگهداری میشود. موضوع نامه نیز تجارت گوسفند و احتمالاً پارچه و برده است (نک : همان، 12-13). یکی از کهنترین و مهمترین متون فارسی به خط سریانی، که در واقع کهنترین ترجمۀ فارسی بخشی از کتاب مقدس نیز به شمار میرود، قطعهای بازمانده از ترجمۀ دوزبانۀ سریانی ـ فارسیِ زبور داوود است که احتمالاً به سدۀ 10 م / 4 ق تعلق دارد. این دستنوشته در ویرانۀ صومعهای نسطوری در بولاییق در نزدیکی ترفان در ترکستان چین یافت شده است (نک : همان، 15). مهمترین اثر فارسی به خط مانوی، از نیمۀ نخست سدۀ 10 م / 4 ق، دو تکه از منظومۀ معروف بلوهَر و بوداسَف (ه م)، شامل 27 بیت ناقص در بحر رمل مسدس است که اکنون در آکادمی برلین نگهداری میشود. شاعر این منظومه احتمالاً رودکی بوده است (نک : همان، 16- 18). بررسیها نشان میدهد که زبان فارسی در سدههای نخست قمری دستکم دو گونۀ اصلی شمال شرقی و جنوبی داشته است. گونۀ شمال شرقی در خراسان، افغانستان و ماوراءالنهر، در شهرهایی چون بخارا، بلخ، سرخس، سمرقند، طوس، قائن، مرو و هرات رایج بود. همین گونه از زبان فارسی بعدها اساس زبان ادبی قرار گرفت و میتوان بقایای زبانهایی چون پارتی و سغدی را در آن مشاهده کرد (نک : لازار، «از پهلوی ... »، 100). برای نمونه، در کهنترین کتاب پزشکی به زبان فارسی به نام هدایة المتعلمین فی الطب از مؤلف بخارایی، ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی (د ح 371 ق)، چند واژۀ سغدی شناسایی شده است (نک : رضایی، «چهار ... »، 61-64). گسترش زبان فارسی در آسیای مرکزی و برخورد آن با زبانهای ترکی، مغولی و چینی سبب شد که دادوستدهای واژگانی نیز میان آنها رخ دهد. نمونۀ واژههای دخیل ترکی، مغولی و چینی را در زبان فارسی میتوان در تاریخ بیهقی یافت (نک : راعی، 182- 198). پساز حملۀ مغول در سدۀ 13 م / 7 ق، شمار واژههای مغولی و ترکی در زبان فارسی رو به افزایش نهاد. نمونههای این واژهها را میتوان در تاریخ جهانگشای جوینی مشاهده کرد (نک : موسوی، 57- 89). زبان فارسی را در افغانستان، «دری» نیز مینامند. در افغانستان، فارسیِ کابلی گویش اصلیِ فارسی است (لازار، «فارسی ... »، 70). پژوهشهایی بسیار اندک نیز دربارۀ گویش فارسی هزارههای افغانستان و فارسی بدخشانی و دهواری صورت گرفته است (همان، 71). واژههای فارسی افغانستان گاه با واژههای فارسی ایران متفاوتاند؛ برای نمونه، افغانی: تِخنیک (از روسی)، ایرانی: تکنیک (از فرانسوی)؛ افغانی: فابریکه (از روسی)، ایرانی: کارخانه؛ افغانی: پوهنتون (از پشتو)، ایرانی: دانشگاه؛ افغانی: فیصلهنامه، ایرانی: قطعنامه؛ افغانی: فلم، ایرانی: فیلم؛ افغانی: موزه، ایرانی: چکمه؛ افغانی: حَمَل، ایرانی: فروردین؛ افغانی: دریا (بهمعنی رودخانه)، ایرانی: دریا (بهمعنی بحر) (نک : ابوالقاسمی، 97- 99). زبان فارسی را در تاجیکستان، «تاجیکی» مینامند. تاجیکی یا فارسی آسیای مرکزی افزون بر تاجیکستان، در ازبکستان، بهویژه در شهرهای سمرقند و بخارا (نیز در میان یهودیان این دو شهر)، و در میان برخی از ساکنان قرقیزستان، قزاقستان و ترکمنستان رایج است (نک : لازار، همان، 71-72؛ ایرانیکا، V / 162؛ حاتمی، 223-224). افزون بر آن، بر پایۀ سرشماری 1978 م، 22 هزار تن تاجیک در استان سینکیانگ چین میزیستهاند که از این شمار، 60٪ در تاشقورغان، و بقیه در دیگر شهرهای کاشغر اقامت داشتهاند ( ایرانیکا، V / 477). گویشهای تاجیکی را به دو گروه شمال غربی و جنوب غربی تقسیم میکنند. گویشهای شمال غربی در تاجیکستان و ازبکستان رواج دارند و مهمترین آنها گویشهای شهرهای وَرزاب، فَرغانه، سمرقند، فُرِش، بخارا، شهرتوز، حصار، کَرَتَگ و پَنجیکَنت است. برخی از مهمترین گویشهای جنوب غربی نیز گویشهای قرهتِگین، گویشهای منطقۀ کولاب و گویشهای بدخشاناند (لازار، همان، 72-73). در 1928 م، خط لاتین برای نوشتن فارسی در تاجیکستان رواج گرفت، اما از 1940 م تاکنون از خط سیریلیک استفاده شده است (رزمآرا، 111). واژههای فارسی تاجیکی گاه با واژههای فارسی ایران متفاوتاند؛ برای نمونه، تاجیکی: کمیسیا (از روسی)، ایرانی: کمیسیون (از فرانسوی)؛ تاجیکی: سکتور (از روسی)، ایرانی: بخش؛ تاجیکی: ضیایی، ایرانی: روشنفکر؛ تاجیکی: حکایه، ایرانی: حکایت؛ تاجیکی: پایافزار، ایرانی: کفش؛ تاجیکی: علاقه (بهمعنی رابطه)، ایرانی: علاقه (بهمعنی دلبستگی) (نک : ابوالقاسمی، 100-101). در سدههای 17- 19 م / 11-13 ق، گروهی از ایرانیان فارسیزبان از خراسان به بخارا کوچیدند و اکنون بازماندگان آنان در روستایی به نام زیرآباد در نزدیک شهر کاگان در جنوب بخارا، و برخی از آنان در شهرهای بخارا و کاگان زندگی میکنند. شماری از آنان نخست در مرو در ترکمنستان میزیستند و سپس در دهۀ 1920 م / 1300 ش به بخارا کوچیدند. آنان هنوز به فارسی تکلم میکنند (نک : محموداف، 81-92؛ دربارۀ فارسی بخارایی، نک : رجایی، سراسر کتاب). ایرانیانِ فارسیزبان را افزون بر بخارا، در سمرقند و در اطراف مرو در ترکمنستان نیز میتوان یافت ( ایرانیکا، V / 232). بلوچی، از زبانهای ایرانی نو شمال غربی، سخنگویانی در افغانستان، بهویژه در استانهای نیمروز و هِـلمند، و تاجیکستان و ترکمنستان، بهویژه در واحۀ مرو، دارد (الفنباین، «بلوچی»، 350-351؛ حاتمی، 224). گویش بلوچی رایج در این مناطق، بلوچی غربی و از شاخۀ رَخشانی است (نک : الفنباین، «زبان ... »، 10؛ آکسنوف، 22؛ جهانی، 74). بیشترِ بلوچهای ترکمنستان از نسل بلوچهاییاند که پیشتر در سیستانِ افغانستان، در ناحیۀ چخانسور در استان نیمروز، و در نواحی مرزی ایران (بهویژه در خراسان) زندگی میکردند. آنان در اواخر سدۀ 19 م / 13 ق، بهسبب خشکسالی، به ترکمنستان کوچیدند. بیشتر آنان اکنون در 3 ناحیۀ یُلُتان، ترکمنقلعه و بایرامعلی در استان ماری (مرو) سکونت دارند. دیگر زبان مهم ایرانی، که سخنگویانی در آسیای مرکزی دارد، زبان کردی است که همچون بلوچی، از شاخۀ زبانهای ایرانی نو شمال غربی است (کرینبروک، 1880). از میان گویشهای گوناگون کردی، کردی شمال غربی (کِرمانجی یا کُرمانجی) در خراسان و افغانستان، و کردی شمال شرقی در ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان گویشورانی دارند (رضایی، معرفی ... ، 6). همچنین گروهی کرمانجیزبان در نزدیکی فیروزه در جنوب عشقآباد در ترکمنستان زندگی میکنند که در سدۀ 17 م / 11 ق از خراسان به آنجا کوچیدهاند ( ایرانیکا، V / 225, 233). از مهمترین زبانهای ایرانی که در تاجیکستان سخنگویانی دارد، زبان یغنابی است. این زبان از زبانهای ایرانی نو شمال شرقی (همان، VII / 650)، و تنها بازماندۀ یکی از گویشهای زبان سغدی است. مرکز اصلی رواج زبان یغنابی، درۀ یغناب در شمال دوشنبه است. این زبان خط ندارد و در 1966 م، حدود 500‘2 گویشور داشته است. افزون بر آن، در 1971 م گروهی از یغنابیزبانان به ظفرآباد در شمال تاجیکستان مهاجرت کردهاند (بیلمایر، 480). یغنابی دو گویش اصلی شرقی و غربی دارد. گویش غربی ویژگیهای کهن را بیشتر حفظ کرده است (همو، 487). گویشهای پامیری نیز گروهی از زبانهای ایرانی نو شمال شرقی به شمار میروند ( ایرانیکا، همانجا) که در فلات پامیر، در مسیر درۀ رود پنج (آبپنج)، بهویژه در استان بدخشان کوهستانی در جمهوری تاجیکستان و نیز در استان بدخشان افغانستان رواج دارند. برخی از گویشهای پامیری را در سینکیانگ چین نیز میتوان یافت. گویشهای پامیری را، که شاید بازماندگان گویشهای مختلف سکایی باشند (میربابایف، 60)، میتوان به 5 گروه تقسیم کرد که عبارتاند از: الف ـ گروه شُغنی ـ روشانی، شامل: 1. شغنی یا شغنانی در شهر خاروغ و نواحی شغنان، راشت قلعه، بَرواز و روستای بَجو در ناحیۀ روشان (گونۀ بَجوی)، و در طول شاهدره و درۀ غُند (گونت) در تاجیکستان و نیز در کرانۀ غربی رود پنج در افغانستان؛ 2. روشانی، روشنی یا روشنانی در دو سوی رود پنج در ناحیۀ روشان در همسایگی نواحی شغنیزبان و نیز در درۀ خوف در تاجیکستان (گونۀ خوفی) و نیز در ناحیۀ روشان در بدخشانِ افغانستان؛ 3. بَرتَنگی در مسیر درۀ برتنگ در ناحیۀ روشانِ تاجیکستان؛ 4. رُشُروی یا اُرُشُری در مسیر رودهای مُرغاب و گودره در شمال نواحی برتنگیزبان در تاجیکستان؛ 5. سَریکُلی، سَریقُلی یا سَرقولی در استان سینکیانگ چین در شرق رشتهکوههای سَریکُل، با 3 گونۀ تاشقورغانی، وِچینی و برونگسالی. ب ـ یَزغُلامی، در جنوب شرقی تاجیکستان در درۀ رود یزغلام، که از شاخابههای سمت راست رود پنج است. ج ـ اِشکاشمی ـ زیباکی ـ سَنگلیچی، شامل: 1. اشکاشمی در درۀ اشکاشم در جنوب تاجیکستان، اما بیشتر در افغانستان در ناحیهای که رود پنج به سوی شمال میپیچد و نیز در سرچشمههای رود وَردوج؛ 2. زیباکی در سرچشمههای رود وردوج در افغانستان؛ 3. سنگلیچی در درۀ سنگلیچ در سرچشمههای رود وردوج. د ـ وَخی یا وَخانی، در گذرگاه وَخان در میان پامیر و هندوکش، در مسیر شمالی رود پنج در تاجیکستان و افغانستان، نیز در استان سینکیانگ چین. ه ـ وَنجـی، که اکنون مرده است (پین، 417-420؛ فرهنگ... ، 1 / مقدمه، 24- 28)، اما ساکنان درۀ رود ونج، مسیر یکی از شاخابههای سمت راست رود پنج، تا اوایل سدۀ 20 م / 14 ق و پیش از پذیرش زبان تاجیکی، بدان سخن میگفتند (ارانسکی، 150؛ پین، 420). برخی بر این باورند که زبانی دیگر از گروه گویشهای پامیری، به نام سرغلامی، پیش از این در شرق فیضآباد در استان بدخشانِ افغانستان رایج بوده (ارانسکی، 149-150)، اما وجود چنین زبانی مورد تردید است (پین، همانجا). همۀ گویشهای پامیری را نمیتوان اعضای یک خانواده بهشـمار آورد. شواهـد نشان میدهد که زبـانهای گروه شغنـی ـ روشانی و نیز یزغلامی و ونجی را میتوان اعضای یک خانواده دانست، اما گروه اشکاشمی ـ زیباکی ـ سنگلیچی، و نیز زبان وخی را باید دو خانوادۀ مستقل بهشمار آورد (همانجا؛ قس: میربابایف، 61). گروه نخست را گویشهای پامیری شمالی، و گروههای دوم و سوم را گویشهای پامیری جنوبی نامیدهاند ( فرهنگ، 1 / مقدمه، 23). در این میان، وخی ویژگیهای بسیار کهنی را مینمایاند که در دو خانوادۀ دیگر دیده نمیشود (نک : پین، 421). زبانهای پامیری خط ندارند ( ایرانیکا، V / 225). بر پایۀ سرشماری 1989م، زبانهای ایرانیِ آسی و پشتو نیز سخنگویانی اندک در تاجیکستان داشتهاند («اطلس ... »، 236). آسی و پشتو از زبانهای ایرانی شمال شرقی بهشمار میروند ( ایرانیکا، VII / 650).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید