صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / منابع فرهنگ مردم ایران / منابع معاصر / پژوهشهای ایران‌شناسان / افسانه های آسیایی /

فهرست مطالب

افسانه های آسیایی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 24 آذر 1398 تاریخچه مقاله

منظور از فرانسوی مزبور، یعنی بریشار، همان ژول ریشار است که با افزودن یک حرف به اسم واقعی او توسط گوبینو شخصیت‌پردازی شده و به‌سبب اعمال منافی عفت و حقه‌بازیهای زیاد در تهران، فرار کرده و به حرم عبدالعظیم پناه برده بود و چون مسلمان شده بود، برای اثبات ایمانش روز و شب نماز می‌خواند و به قرائت قرآن می‌پرداخت. از آنجایی که این قضیه مورد توجه صدراعظم و شاه قرار گرفته بود (همو، گزارشها ... ، 113)، چارلز جیمز ویلز (ص 76) و کارلا سِرِنا (ص 180) ــ که زندگی در حرم ریشار را در تهران دیده بودند ــ بارها از او که مسلمان شد و بعدها هم در همین شهر درگذشت، صحبت کرده‌اند. 
در چهارمین داستان، «جنگ ترکمن»، راوی غلام‌حسین، که در یکی از روستاهای خمسه متولد شده، شکارچی ماهری است که از راه شکار اندوخته‌ای هم جمع کرده است، اما عشق لیلا دختر عمویش که 14 سال دارد، سیر زندگی او را عوض می‌کند؛ با راهنماییهای فکری لیلا وصلت با هزینۀ اندکی سرانجام می‌یابد؛ آنها به زنجان رفته و در آنجا ساکن می‌شوند. شوهر جوان، درمی‌یابد که لیلا او را طلسم کرده است، زیرا طلسم کوچکی در آستری کلاهش پیدا می‌کند. ازاین‌رو، تصمیم می‌گیرد زنش را طلاق دهد و سرانجام هم لیلا طلاق‌نامه را امضا می‌کند و او نیز برای ثبت نام در قشون، نزد سلطان فوج می‌رود، تا از آنجا عازم تهران شود. همسفر او رستم‌بیک، وکیل فوج است که چون شغل غلام‌حسین را جویا می‌شود و می‌شنود که شکارچی است، توصیه می‌کند که در تهران بنا شود، زیرا که رفقای دیگر، به رغم اینکه ظاهر نظامی دارند، آهنگر و حلاج‌اند. در این شهر او جزو فوج دوم خمسه می‌شود. غلام‌حسین که اندکی تجربۀ مالی کسب کرده بود، به سربازان پول قرض می‌داد. او باخبر می‌شود که دولت تصمیم دارد ترکمنها را قلع‌وقمع کند. ازاین‌رو، پس از رژه در مقابل ناصرالدین شاه، بر الاغها بار تفنگ بسته، عازم مشهد می‌شود، اما چون در طول سفر چیزی برای خوردن ندارند، بار الاغها را به دور ریخته و این حیوانات را می‌خورند، لذا قشون با وسایل ابتدایی مهیای جنگ می‌شوند. راوی می‌گوید: «به بعضی کفش و به بعضی تفنگ یا دستِ‌کم آلتی که شبیه به تفنگ بود دادند» (نک‍ : گوبینو، افسانه‌ها، چ میکده، 114). سرانجام با عده‌ای که به 300 نفر می‌رسید، وارد مشهد می‌شوند. فرماندهان در این شهر می‌مانند و سربازها به سوی جنگ با ترکمانها می‌روند، اما با حملۀ غافلگیرانۀ آنها فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند؛ سرانجام چند ترکمن غلام‌حسین را اسیر کرده با خود می‌برند تا در بخارا یا خیوه بفروشند. غلام‌حسین پس از چندی اسیری، از طرف یک سرتیپ به قیمت 10 تومان خریده شده و باید با گدایی چندین برابر آن مبلغ را به سرتیپ باز می‌گرداند. در همین ایام او لیلا را در تهران می‌بیند که چندین بار ازدواج کرده و هر بار مزایای فراوانی از ازدواج به دست آورده بود و اکنون هم با عبدالله که در گارد مخصوص شاه است، زندگی می‌کند. 
جنگ ترکمنها و از دست دادن مرو (همو، III / 1267)، زمانی به وقوع پیوست که گوبینو هنوز برای بار دوم به ایران سفر نکرده بود. او پس از رسیدن به ایران هانری دوکولی بُف دوبلوکویل، عکاس فرانسوی (بروگش، 2 / 533) را که اسیر ترکمنها شده بود، در ازای مبلغ هنگفتی آزاد کرد (گوبینو، III / 1269). دومین مسئله، تفنگهایی بود که رو کاپیتان متقلب فرانسوی، ساخته، و بابت آنها پول فراوانی دریافت کرده بود. گوبینو متوجه شد که تفنگهایی که او ساخته و به دولت ایران فروخته بود، غیرقابل استفاده است (III / 1267). درهرحال، گوبینو برای نوشتن جنگ ترکمن، از روایت بلوکویل، با عنوان «چهارده ماه اسارت نزد ترکمنها»، استفاده کرد (همانجا). این جنگ که بدترین عملکرد سلطنت ناصرالدین‌شاه پس از جنگ هرات بود، واقعیتهای بسیاری ازجمله حضور فرانسه در ایران را که به نفع انگلستان تمام شده بود، آشکار کرد؛ لشکریان ایران به سبب بی‌احتیاطی و اختلافی که بین فرماندهان جنگ بروز کرد، در 17 ربیع‌الاول 1276ق / 13 اکتبر 1859م، شکست خوردند و در حدود 40 هزار نفر کشته و اسیر شدند (اقبال، 833). 
داستان پنجم «عشاق قندهار» نام دارد. شخصیت اصلی این داستان محسن است که به تیره‌ای از خانوادۀ احمدزایی تعلق دارد و حدود 3 قرن متمادی با طایفۀ مرادزایی در خصومت است. خانوادۀ او دو انگیزۀ کینه‌ورزی و انتقام‌جویی را در خود دارند و از مرادزاییها، که مقتدر و متمول‌اند، متنفرند. محسن می‌خواهد عبدالله مرادزایی را که از نواب شاهزادۀ قندهار و مزدور انگلیس است، به قتل برساند. پدرش محمدبیک، برادر ارشد عثمان‌بیک است و روابط آنها بسیار تیره است. نیت اول محسن کشتن عبدالله است؛ نیت دوم کشتن عَلَم، پسر عثمان؛ و نیت سوم، رفتن به نزد شاهزادۀ قندهار و تقاضای داشتن شغلی در قشون او ست. قندهار شهر بزرگی است و شاهزاده در قلعه‌ای در قندهار زندگی می‌کند. اما محسن که اولویت دیگری را در فکر دارد، پس از یک هفته بررسی جوانب امر، موفق می‌شود وارد خانۀ عمویش، عثمان، شود. در آنجا ناگهان با دختر عموی 15ساله‌اش، جمیله که متوجه انگیزۀ او شده بود، روبه‌رو می‌شود و جمیله به او می‌گوید که اگر برادرش علم را به قتل نرساند، خود را به او تقدیم خواهد کرد (گوبینو، افسانه‌ها، چ میکده، 229). محسن عاشق جمیله می‌شود و از فکر انتقام می‌گذرد. پس از چندی خانوادۀ محسن از اوضاع باخبر می‌شوند. 
مسلماً چنین واقعه‌ای عواقب سهمگینی دارد و نزاع میان دو خانواده را عمیق‌تر می‌کند. اگر خانوادۀ جمیله از این موضوع چیزی بفهمند مرگ دختر، مرگ محسن و چه بسا پدر او حتمی است. ازاین‌رو، محسن در جایی پنهان می‌شود. افراد عثمان مخفیگاه او را پیدا می‌کنند، نبردی میان محسن و افراد عثمان روی می‌دهد که طی آن رشادتهای محسن توجه اکبرخان، پسر عبدالله‌خان را به خود جلب می‌کند. مداخلۀ به‌موقع او باعث نجات محسن و جمیله می‌شود. پس از ماجراهای طولانی محسن از مادر اکبر برای جمیله تقاضای امان می‌کند و این درخواست پذیرفته می‌شود. طبق آداب و رسوم افغانها، اگر فردی به زنان خانواده پناهنده شود و تحصن اختیار کند، از هر خطری مصون و محفوظ می‌ماند. اما پدر اکبرخان می‌خواهد محسن و جمیله را تحویل عثمان و سربازان حاکم بدهد که اکبرخان ناجوانمردی پدر را تحمل نمی‌کند و آن دو را در قلعۀ رودبار پنهان می‌کند. سرانجام جنگ نابرابری در می‌گیرد که طی آن اکبر، جمیله و محسن به نبرد جانانه‌ای می‌پردازند. سرانجام هر 3 از پای درمی‌آیند. 
«عشاق قندهار» شباهت زیادی با داستان عاشقانه و پرسوز و گداز رومئو و ژولیت دارد. پی‌رنگ داستان اول کینه‌ورزی و انتقام‌جویی دو خانوادۀ احمدزایی و مرادزایی است، همچون داستان رومئو و ژولیت که نفرت و کینۀ دو گروه گوئلفها و گیبلینها سرآغاز داستان را شکل می‌بخشد.
آخرین داستان گوبینو، «زندگی و جهانگردی»، مجموعۀ مشاهدات و نظرات نویسنده دربارۀ سفر و انگیزه‌های اصلی وی است: 
والریوکنتی، جوان 28 سالۀ ایتالیایی، که به تازگی با لوسی 18ساله ازدواج کرده است، در اثر خیانت یک بازرگان هم‌وطنش ورشکست شده و در نظر دارد برای جبران مافات به شرق سفر کند. لوسی که با این مسافرت چندان موافق نیست، ناگزیر به دنبال شوهرش می‌رود. آنان سوار کشتی شده و از طریق سواحل ایتالیا به قسطنطنیه می‌رسند؛ والریو نامه‌ای برای یکی از سفرای اروپایی مقیم این شهر، کنت دوپ دارد. ازاین‌رو، به محض رسیدن، خودش را به او معرفی می‌کند و در یکی از استانهای شرقی امپراتوری عثمانی صاحب مسئولیتی می‌شود تا پس از آن سمت بهتری به او بدهند. استاندار ارزروم، عثمان پاشا، که تحصیل‌کردۀ پاریس است، به گرمی از آنها استقبال می‌کند، اما آنها تصمیم می‌گیرند به همراه یک کاروان بزرگ که عازم ایران است، به تبریز بروند. والریو با رئیس کاروان، کربلایی حسین، صحبت کرده و همراه همسرش عازم این سفر می‌شود. او پولش را به امانت نزد کربلایی حسین که کاروان عظیم 3 هزار نفری‌اش بیانگر مدیریت، تقوا و شخصیت او ست، می‌گذارد. در همین هنگام سر و صدای زیادی بلند می‌شود، کربلایی حسین و والریو به محل تجمع و سروصدا می‌روند؛ زنی خورشیدپرست (نک‍ : گوبینو، همان چ، 300-305) تقاضا دارد به همراه کاروان تا اواجیق، سر مرز ایران در ماکو، برود اما کاروانیان به‌ویژه مسلمانان ترک و ایرانی با این کار مخالف‌اند. والریو ذکاوت به خرج داده و او را به‌عنوان خدمتکار استخدام می‌کند. در طول سفر زن کاسب‌پیشه یک نسخه از کتابی را که دربارۀ مسافرتهایش به ایران نوشته بود، به والریو می‌دهد و وی نیز برای کمک، کاری را در آشپزخانه به او واگذار می‌کند. کمی بعد، یک جوان سویسی که مثل بسیاری از سیاحان تنها با خواندن سفرنامه‌ها قصد مسافرت به شرق کرده است، همراه کاروان می‌شود ولیکن قبل از رسیدن به مرز ایران فوت می‌کند. 
در طی این مدت، برای زوج ایتالیایی هر روز ماجراهای جدیدی اتفاق می‌افتد، ازجمله آشنایی با رجب‌علی و همسرش که نذر داشتند با پای پیاده به زیارت عتبات عالیات بروند. آنان با کاروانی روبه‌رو می‌شوند که عده‌ای چاوشی آن را سرپرستی و هدایت می‌کردند و وظیفۀ آنان حمل اموات به عتبات عالیات بود. اما لوسی که کم‌کم غم دوری از وطن و خستگی مسافرت او را آزرده کرده بود، از والریو می‌خواهد که به وطن بازگردند. وی نیز با کاروانی که از آنجا عازم بغداد بود، همراه شده و از طریق حلب به بیروت و از آنجا عازم کشورش می‌شود. والریو پس از چندی در برلن، در مقام دبیر سفارت عثمانی، به کار مشغول می‌شود. بدین‌سان او که در شرق و در طول مسافرت با کاروان تجربۀ فراوانی کسب کرده بود، در این مقام زندگی نوینی را آغاز می‌کند (همان، 131 بب‍ ).
همان‌طور که پیش‌تر گفته شد در این داستان نیز گوبینو به کمک تجارب شخصی و مرتبط با زندگی‌اش شخصیتهای داستان را پرداخته است. کنت دوپ کسی نیست جز آنتون پروکش اوستن، سفیر اتریش در قسطنطنیه، که از دوستان بسیار نزدیک گوبینو بود (گوبینو، III / 1277). پس از جنگ فرانسه و پروس در 1870 م / 1287 ق و اعلام جمهوری سوم، گوبینو که در فرانسه بود، متحمل ضرر و زیان بسیار ‌شد و از کنت تقاضا کرد تا در محل خدمتش کاری برای او دست و پا کند. وی نیز موفق شده بود با محمد امین عالی، معروف به علی‌پاشا، که برای بار پنجم به صدارت رسیده بود، صحبت کرده و نظر گوبینو را تأمین کند، اما به دلایلی که چندان معلوم نیست این مهاجرت و کار در این کشور تحقق نیافت (همانجا). فرد خورشیدپرست در داستان اخیر گوبینو، بیشتر یک «یزیدی» است (نک‍ : III / 1280-1281) تا فردی که به فرقۀ صوفیۀ نعمت‌اللٰهیه، منسوب به شمس‌العرفا، گرایش دارد (معین، ذیل شمسیه). مادام کابارا که کتابی دربارۀ سفر‌هایش به ایران به گوبینو داد، شخصیتی واقعی بود که گوبینو او و چند تن دیگر از سیاحان را در ایران دیده و با آنان دربارۀ انگیزۀ مسافرت به شرق گفت‌وگو کرده بود (نک‍ : سه‌سال در آسیا، 208-214)؛ همچنین سید عبدالحسین اردبیلی، همان حاج زین‌العابدین شیروانی، مؤلف بستان السیاحه است (نک‍ : همو، III / 1284، نیز سه سال در آسیا، 384، افسانه‌ها، چ عباسی، 317). 
داستانهای گوبینو، افزون بر داشتن جنبۀ داستان‌گونه، معرف تمام‌عیار تاریخ عصر ناصری هستند و آداب و رسوم و برخوردهای اجتماعی و قومی، و نیز لغات و اصطلاحات رایج این عصر را به بهترین وجه ممکن نشان می‌دهند.
ترجمۀ عبدالحسین میکده، از افسانه‌های آسیایی دقیق و رسا، و ترجمۀ محمد عباسی آزاد و تحریفی است. جمال‌زاده داستانهای قنبرعلی، جوانمرد شیراز (تهران، 1352 ش) و جنگ ترکمن (تهران، 1357 ش) را به صورت آزاد ترجمه و تألیف کرده است، در نتیجه جایگاه حرفه‌ای مترجم در آن معلوم نیست. برخی داستانهای افسانه‌های آسیایی توسط دیگران به زبان فارسی ترجمه شده است. مثلاً ناصر ایران‌دوست «لیلا خانم و جنگ ترکمنها» (تهران، 1325 ش)، یحیى علیم مروستی «جنگ با ترکمنها» (تهران، 1343 ش) و ذبیح‌الله منصوری «جنگ ترکمنها» (نک‍ : همو، سه سال در ایران، 170-210) را ترجمه کرده‌اند.

مآخذ

اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1346 ش؛ بروگش، ه‍ .، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1367 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ فهرست کتابهای فارسی‌شدۀ چاپی از آغاز تا سال 1370، به کوشش موسی‌الرضا باشتنی و دیگران، مشهد، 1380 ش؛ گوبینو، ژ. آ.، افسانه‌های آسیایی، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران، 1377 ش؛ همو، همان، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1333 ش؛ همو، سه سال در آسیا، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1367 ش؛ همو، سه سال در ایران، ترجمۀ ذبیح‌الله منصوری، تهران، 1368 ش؛ همو، گزارشهای سیاسی از ایران، به کوشش آ. د. هی‌تیه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1370 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ ویلز، چ. ج.، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368 ش؛ نیز: 


Caratini, R., Encyclopédie thématique universelle, Paris , 1974; Gobineau, J. A., Œuvres, eds. J. Gaulmier et al., Paris ,
1983-1987 .
طهمورث ساجدی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: