اژدها
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 17 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238347/اژدها
چهارشنبه 27 فروردین 1404
چاپ شده
1
اژدها در آیین زردشتی به این شکلها پدیدار شده است:
اژدهای شاخدار که نام دیگرش اژی زَیریتَه، اژدهای زرد است؛ همان اژدهایی که کرساسپه (گرشاسپ) او را میکشد (هومیشت، بند 11؛ زامیادیشت، بند 40)، او اسباوبار، مرداوبار، زرد و زهرآگین است که زهر از او به بلندی یک نیزه میتراود. او اژدهایی وحشتناک و زهرپاش است (هومیشت، بند 30، نک : یسنا). در دادستان دینی دو صفت دیگر هم برای اژدهای شاخدار آمده است: یکی جای داشتن او در میان 7 گناهکار، که ضحاک و مادر او از آن جملهاند (آمیزش دو اسطوره به هم)، دیگری نزدیکی او به اهریمن، و به وضعی وحشتناک بلعیدن اسب و انسان. اژدهای شاخدار راهزن هم هست. در ائوگمدئچا (بخش 78) اژدهایی چون وایو (باد) که راهی را میپاید، اسب آزار، مردآزار و مردمکشی بیرحم است.
یا اژیدهاکه در اوستا 3 دهان، 3 سر و 6 چشم دارد. همو ست که در فارسی میانه ازدهاگ یا دهاگ نامیده میشود و معرب این نام بهصورت ضحاک درآمده است.بخشی از اسطورۀ ضحاک در متون دینی پیش از اسلام حفظ شده است. براساس این متون هنگامی که فرّ (اوستایی: خْوَرْنه یا نیروی جادویی) از جمشید دور شد، هرمز و اهریمن هر یک نیرومندترین یاران خود را برای بهکف آوردن آن وا داشتند. آذر ایزد و اژدها به پیکار درآمدند؛ آذر پیروز شد و اهریمن را بازداشت. در اسطورۀ اوستایی، اسپیتور جمشید را با اره به دو نیم کرد، اما در بندهش این کار به کمک ازدهاگ صورت گرفته است (ص 149). به پاداش این پیروزی آذرفرنبغ در خوارزم مستقر شد (همانجا). بندهش نجات آذرفرنبغ را از دست ازدهاگ به دست فرّ جم میداند (ص 94).در ادبیات فارسی میانه ازدهاگ تجسم و نوآورندۀ دُشدینی است. دینکرد حتى او را دشمن آیین مزدیسنا میداند که قوانین دشدینی را در اوریتا / 5 کتاب (سریانی: urāθā) گردآوری کرده، و از او به ابراهیم پیشوا (دستور) یهودیان رسیده است (دینکرد، چ دومناش، 229 ؛ دومناش، 243).در سودگرنسک اوستا که خلاصهای از آن در دینکرد آمده، ازدهاگ 5 خوی زشت (آز، ناتوانی، تنبلی، بیعفتی و دُش آمیزی) و در برابر، خصلتهای نیکی دارد (خرد، زبانآوری، درستی و کوشایی) («متن کامل ... »، 789). دینکرد او را عرب و ویرانگر جهان و آورندۀ 10 سفارش بد در برابر 10 پند نیک جم (چ دومناش، 287-288, 308؛ دومناش، 283-284 ، قابل مقایسه با ریشۀ عامیانۀ دهآک «ده عیب»، در رسالۀ «علمای اسلام» و آثار فارسی نو) میشمرد. در همین کتاب و در دادستان دینی او را جزو 7 تن از بدترین گناهکاران شمردهاند که یکی از آنها هم مادر دهاگ یعنی ودگ است. دهاگ مبتکر جادوگری است و اغلب او را بیوَرَسپ میخوانند (دابار، «روایات فارسی ... »، 454 ؛ زِنِر، 413).در اوستا فریدون (ثریتونه) فرزند آثویه (فارسی میانه آتفی و فارسی اثفیان) بر اژیدهاکه پیروز میشود (در واسپیشت، بندهای 13، 14، رام یشت، بندهای 33-35) و اَرِنَواچی و سَنگهَواچی را (که در ادبیات فارسی میانه خواهران یـا دختران جمشیدند) آزاد میکند (نک : یشتها). در ادبیات پهلوی با تفصیل بیشتری در این باره سخن رفته است. فریدون هنگامی که در شکم مادر بود، از نیروی جادویی شاهان (خورّه) بهرهور میشود و در 9 سالگی ازدهاگ را شکست میدهد و سرزمین خونیره را از ستم دیوان مازندران رها میکند (متن: دیهان، اصلاح آن به دیوان از نگارنده است، نک : دینکرد، چ درسدن، 339؛ «متن کامل»، 596 ؛ موله، 9). فریدون بارها به ازدهاگ حمله میکند، اما هرمزد او را از کشتن ازدهاگ باز میدارد تا زمین پر از خرفستر نشود. از اینرو، فریدون او را به بدترین شکل در کوه دماوند زندانی میکند. در آغاز هزارۀ هوشیدر ماه، دروج که از تخمۀ اژدها ست، از میان میرود و ازدهاگ خود را آزاد و به جهان حمله میکند و یکسوم مردان، گاوها و گوسفندان و دیگر آفریدههای هرمزد را میبلعد و آب، آتش و گیاهان را از بین میبرد. آب و آتش و گیاه از هرمزد میخواهند که فریدون زنده شود تا با ازدهاگ بجنگد، اما این گرشاسپ است که برخیزانده میشود و ازدهاگ را میکشد.
اژدهای سرخ (در برابر اژدهای شاخدار که زردرنگ است). اژدهایی مهم در آیین زردشتی و اوستا بوده است، چه، او را همراه زمستان دیو آفریدۀ مخلوق اهریمن در برابر آفریدن ایرانویج توسط هرمزد ( وندیداد، فرگرد 1، بند 3) مییابیم. بهنظر میرسد با یکی از کهنترین دیوان ایرانی روبهرو هستیم، زیرا هیچیک از اژدهایان دیگر سرخ، و در عین حال با زمستان همراه نیستند. صفت اوستایی رویذیته در فارسی میانه به واژۀ مشکوک رودیگ برگردانده، و توسط پژوهشگران به «رودخانهای» ترجمه شده است ( ایرانیکا، III / 193) در ترجمۀ پهلوی شمار این نوع اژدها بسیار است. در بندهش اژدهایی که اهریمن در برابر هرمزد آفریده، مار پردار و مار بدون پر خوانده ـ شده است (ص 98). درواقع آگاهی ما برای اظهارنظر دربارۀ این اژدها بسیار کم است.
نام این اژدها در نیرنگستان (فصل 48) و در جایی آمده است که گوید نثار مایع (شراب) بر آبها میان غروب و طلوع بهتر از ریختن در دهان اژی ویشاپه نیست. در گزارش پهلوی واژۀ ویشاپه به آبِ خوب برگردانده شده است که مناسبتی ندارد و بهنظر پژوهشگران بایستی آبِ زهرآگین باشد. ارتباط واژۀ اوستایی با زهر یا آب انکارناپذیر است، اما مشخص کردن آن دشوار. در اساطیر ایرانی رابطۀ اژدها با آب امری شایع و مسلم است و از طرف دیگر شواهد فراوان داریم تا گزارش بندهش را زهرآگین ترجمه کنیم، اما اشکال اصلی در ریشۀ واژه است که با اطمینان حدس زده نمیشود. در ارمنی وِشاپ، در گرجی وِشَپی، و در سریانی وشپا را داریم که در گرجی اژدهایی افسانهای است، اما ریشهای که هوبشمان داده است (ص 247) و نیز بنونیست (ص 7) که آن را از ایرانی باستان * وَیش به شکل *وایشَپه بازسازی میکند، قانعکننده نیست و با «زهر» در پیشنهاد آنها ارتباط کامل برقرار نمیکند. ریشههای دیگر، اگرچه در سرودههای ودایی با آب و اَهی (ایرانی: اژی) ارتباط دارد، روشنگر و رضایتبخش نیست.
در فارسی میانه گندرو یا گندرب از موجودات ویرانگری است که گویا در ادبیات فارسی میانۀ زردشتی از دیوهای آبی بوده است. وصف دقیقی از آن نداریم. او دیوی است زرینپاشنه که در آب زندگی میکند و در جنگ برای ویران کردن همۀ آفریدۀ اَشه، بهدست گرشاسپ کشته میشود (آبانیشت، بند 38، رامیشت، بند 28؛ نیز نک : کریستنسن، 18 ff.).
او مثل همۀ اژدهایان اشتهایی شدید داشت، چنانکه میتوانست 12 اقلیم را یکباره ببلعد ( روایت ... ، 30). چنین بهنظر میرسد که او در فرهنگ ایرانی به دیوی دریایی بدل شده است؛ چه، براساس ریشه، واژۀ برابر آن گَندهَروه در هندی باستان است ــ موجود اساطیری مفیدی که آبهای آسمانی او را احاطه کردهاند و با نگاه او به پایین میریزند و گاه (معمولاً در منابع جدید) نوازندهای است آسمانی. گندروه بیش از همۀ موجودات اساطیری ایـران یـادآور غولهای آبی سامی است (نک : دومزیـل، «مسئله»، 72-75) و همچنین یادآور اژدهایان آبی مانوی یا «مزن»ها ست. گندروه در سغدی بهشکل غنترو (تحت تأثیر تلفظ هندی) و در لهجههای شغنی امروز بهمعنی غول یا اژدها و نیز بهمعنی انسانْگرگ مانده است (هنینگ، «داستانها ... »، 481 ff.؛ مـورگنشتیرنه، 110). شخصیت گنـدروه با اژدهای شاخدار ــ از کهنترین زمانها ــ آمیخته است. گندروه بهدست گرشاسپ کشته شد (نک : اژدهای شاخدار).
در اوستا اژی سروره، مار شاخداری است که گرشاسپ او را میکشد. گرشاسپ به دلیلی که روشن نیست، بر پشت اژی سروره سوار است، چنان که بر تپهای قرار گرفته و غذای ظهر خود را میپزد (یسنا، 9: 11؛ زامیادیشت، بند 40). با آتشِ غذا اژدها گرم میشود، خوی میکند و برمیخیزد، از زیر آب جوشان فرا میجهد و گرشاسپ را میترساند و میگریزاند، اما سرانجام گرشاسپ او را میکشد. این داستان در ادبیات پهلوی با تفصیل بیشتری آمده است و درواقع دارای دو روایت است: یکی بهنقل از سودگرنسک که در دینکرد آمده است (چ درسدن، 65-66؛ «متن کامل»، 802) و دیگری در روایات پهلوی (نک : همانجا؛ نیز روایات پهلوی، چ دابار، 65-74). هر دو روایت را نیبرگ در داستان گرشاسپ آورده است (نک : کریستنسن، 20-23؛ نیز، بهار، 147؛ صفا، 558).در سودگرنسک تنها به این اشاره شده است که گرشاسپ اژدها را کشت، اما در روایات پهلوی گرشاسپ به هرمزد میگوید که اژدهای شاخداری بوده است که انسان و اسب را میاوباریده است و دندانهایی به بزرگی دست او، گوشهایی به بزرگی 14 «نَمتا یا نمد»، چشمهایی به بزرگی گردونه و شاخی به بزرگی یک شاک (80 ارش) داشته است. گرشاسپ یک نیمروز بر پشت اژدها تاخته تا سر او را گرفته، کوپال خود را بر گردن او کوفته و او را کشته است. روایات داراب هرمزدیار هم این روایت را دارد و میافزاید که چون گرشاسپ به دهان اژدها نگریست، دید که مردم از دندانهای او آویختهاند. روایات پهلوی این مطلب را دربارۀ گندروه میگوید. گرشاسپ به هرمزد گفت گندروه چنان بزرگ است که 12 کشور را یکباره بیوبارد. در روایات فارسی، او چنان بلند است که ژرفای دریا تا زانوان او ست و سرش به خورشید میرسد. گرشاسپ ریش او را گرفت و به درون دریا کشید و در آنجا 9 شبانهروز با او جنگید. هنگامی که گرشاسپ خواست پای او را بگیرد و پوست او را از پای تا سر برکند تا او را بدان ببندد، اژدها را به دوست خود آخرورگ سپرد تا او را بپاید. آنگاه گرشاسپ 15 اسب خورد و در زیر درختی خفت و گندروه، آخرورگ، همسر، پدر و مادر گرشاسپ را به دریا کشید. همۀ مردم آمدند و او را بلند کردند، او به سوی دریا دوید و هر بار هزار گام بزرگ بر میداشت. هنگامی که به دریا رسید، آنان را بازگرفت و گندروه را کشت (نک : کریستنسن، 18-23؛ دابار، «روایات فارسی»، 517).
از آنجا که بر طبق مندرجات سودگرنسک، گرشاسپ انگیخته میشود تا با اژدها که دوباره ظهور کرده است، پیکار کند و او را از میان بردارد (دینکرد، چ درسدن، 65؛ «متن کامل»، 803)، و نیز گفته شده است که او میخواست 12کشور را بیوبارد، بهنظر میآید که اشتباهی میان ازدهاگ و اژدهای دیگری (گندروه) صورت گرفته است، چه، مسئلۀ سرزمینها و گرفتن آنها مربوط به اسطورۀ ازدهاگ است. درواقع نقش اژدها و گرشاسپ در پایان جهان نشانۀ نفوذ آن دو به حدی است که تصور میشده است نیروی گندروه (ازدهاگ؟) از جهان محو نخواهد شد.
در آیینهای زردشت و مانی از چند اژدهای فلکی سخن رفته است. در بندهش گوزهر (جوزهر) و موشپَریگ که دم و پر دارند، دشمنان خورشید، ماه و ستارهاند. این دو را به خورشید بسته بودند تا آزاد نشوند و آسیبی نرسانند (ص 58، نیز TD1, 34, 159; TD2, 52-53, 188).پژوهشگران میپندارند که این دو از مفاهیم اوستایی سرچشمه گرفتهاند، زیرا در اوستا گَوْچیثره صفت ماه و موش پیریکا یا موش جادویی در یسنا (9: 18) همراه آزی (دیو آز) و بیدینی (اَشِمَوغه) آمده است، اما باورکردنی نیست. گوزهر در ادبیات پهلوی دادهای است نجومی، بهسان ماری که سر آن در دو پیکر (جوزا) و دم آن در نیمسپ (قوس) و همیشه میان سر و دم او 6 پیکر (برج) فاصله است. گوزهر سیر قهقرایی دارد و هر دو سال جای سر و دم آن عوض میشود. در میانۀ آسمان ایستاده است و این یادآور قطب و گردش اجرام آسمانی است (نک : مکنزی، 515 ff.).در رسالۀ «علمای اسلام» آمده است که فلک گوزهر پایینتر از فلک ماه است (نک : زنر، 417؛ دابار، «روایات فارسی»، 429). در پایان جهان گوزهر به زمین خواهد افتاد و مردم را چون گرگی که گوسفندان را میترساند، خواهد ترساند. هُرم و حرارت آن فلز شهریور را در تپهها و کوهها آب خواهد کرد و رودی از فلز گداخته به راه خواهد انداخت که برای پاک کردن مردم بایسته است. این کهنهترین نشانه از اژدهای آتشین در فرهنگ ایرانی است. در پایان، پس از اینکه هرمزد به زمین میآید تا آز و اهریمن را بـه تاریکی ــ که از آن آمده بودند ــ باز فرستد، گوزهر در فلز گداخته آب میشود و اهالی دوزخ را میسوزاند و دوزخ پاک میشود (بندهش، 147- 148، نیز TD1, 193, 195-196; TD2, 225-227). موشپریگ را دیوی دانستهاند که باعث مهگرفت میشود، زیرا میپندارند نام آن (موش) در اصل بهمعنی دزد است (از هندی باستان ریشۀ موش بهمعنی دزدیدن). اما ویژگیهای موشپریگ وحتى نام آن بیشتر منطبق با ستارۀ دنبالهدار است. در آیین مانی گوزهر و موشپریگ دو اژدهای آویخته و سرگشته در پایینترین فلکاند که دو فرشتۀ نر و ماده همیشه مواظب آنها هستند تا بگردند، شاید برای اینکه چـرخ نجات مانوی را در حرکت نگهدارند (نک : جکسن، 30 ff.؛ بویس، «برگزیده ... »، 60).گاه 7 سیاره را اژدها خواندهاند که نشانههای آن در ادبیات فارسی هم به چشم میخورد (نک : آیلرس، 11؛ برهان ... ، ذیل هفت اژدها).
نظام اعتقادی مانوی نقش مهمی برای اژدها قائل نیست. مهمترین اژدهایان در آیین مانوی مزنها (غولهای آیین زردشتی)، اژدهایان یا غولهای دریایی نر و ماده، و اسریشتارها هستند که اژدها تولید میکنند. دریا تا زانوی مزنها است (بویس، همان، 79).در جهانشناخت مانوی هم قهرمانی اژدهاکش وجود دارد که سومین پسر روح زنده (مهریزد) بهنام آدمۀ نور (سریانی: آدمس نوهرا) است. پدرش او را میفرستد تا مزن را بزند و از خاور تا باختر زمین بگسترد و پایش را روی آن بگذارد تا نتواند آسیبی برساند. او ازدهاگ مزن را فرو گرفت که همان غول دریایی است (همان، 80). در کفالایا (I / 113 ff.) این غول همتایی دارد که جزر و مد کار او ست (هنینگ، «کتاب ... »، 84). بهنظر میرسد همتای ایرانی آدمس در متـون سغدی وشغن ـ بغ و یادگار ورثرغنه، اژدهاکش اوستایی (بهرام) است (نک : والدشمیت، 65 [545]). معنی نـام یونانی ـ سریانی آدمس / آدَمُس ظاهراً «مصمم» و «پابرجا» است. در متون چینی «پیامآوری دلیر، نیرومند، آموده به 10 نیرو و دیوگیر» وصف شده است (همو، 9, 33). این ایزد را ویسبدیزد (یکی از 4 پسر روح زنده) و خدای 4شکل نیز خواندهاند (نک : زوندرمان، 777-778). این مزن که از تخمۀ آرکُن است، بر روی نم افتاد و غول وحشتناکی شد. تئودُر بارکُنای او را «وحشی ترسناک و شبیه پادشاه تاریکی» وصف میکند (نک : جکسن، 247). در روایت ابنندیم پادشاه تاریکی سر شیر و بدن تنین (اژدها)، بال پرنده و جز آنها دارد (ص 393). در زبور مانوی آشکارا آمده است که ادمس ماده را میگیرد. بهجای ماده در نوشتههای ایرانی آز و در کفالایا غول دریایی آمده است که خارج از الگوی عناصر تاریکی شکل گرفته بود و روح حیات او را به دریا افکنده، باعث نمکسود شدن و خشم او شده بود (I / 144-115). مطالب فراوانی در آثار مانوی همچنان گنگ مانده است که برخی از آنها به فهم مسئلۀ انواع اژدها در آن آیین کمک میکند. از آنجا که از این متون ترجمهها و گزارشهای دقیق در دست نیست، باب تحقیق در آن باز است.
اژدها که در فارسی اژدرها، اژدهاک و اژدر (مخصوصاً در هنر ایران) نیز نامیده شده، دارای 5 نمود گوناگون است: 1. اژدها یا ماری بزرگ که اغلب بـال دارد و قهرمانانی با آن میجنگند. این اژدها بیشتر در حماسههای ایران تظاهر یافته است و گاه به شکلهای گرگ، ببر و جز آنها وصف میشود؛ 2. ضحاک ماردوش؛ 3. اژدها در ادب و فرهنگ عامیانه؛ 4. اژدهایی در ادبیات عرفانی که بیشتر استعاری است؛ 5. اژدهایی که در هنر ایرانی منعکس شده است.
این اژدها در اثر زردشتی صد در نثر و صد در بندهش (ص 86)، در شاهنامۀ فردوسی و در گرشاسبنامۀ اسدی طوسی و در دیگر آثار حماسی در سرگذشت گرشاسپ و پهلوانان دیگر ظاهر میشود. نشانۀ بسیار اندکی از اژدهای 7 سر که شباهتی به اژدها در آثار فارسی میانه دارد، در ادبیات فارسی باقی است. بهطورکلی او را با سر و دهانی بزرگ که آتش و دود از آن بیرون میآید که میتواند اسب و سوارش را از زمین، یا نهنگی را از آب و یا عقابی را از آسمان برباید و به دهان فروکشد، وصف کردهاند. نشانههایی که از او در شاهنامه و گرشاسبنامه آمده، شبیه مطالب اوستا ست. اژدها چون کوهی است، سری چون درخت دارد و موی تن او بر زمین حلقه میزند. دو شاخ چون دو شاخۀ درخت به درازای 10 گز دارد. چشمانش چون دو چرخ گردونه یا دو حوض خون است که از دور چون ستاره در شب یا همانند دو گوهر بزرگ یا دو مشعل روشن و یا چون دو آینه در برابر آفتاب میدرخشد. دو دندان به بلندی بازوی پهلوانان یا شاخ بز کوهی دارد. از دندانهای او انسان و حیوان آویختهاند. چون راه میرود، زبان سیاه او از دهانش چون درختی فرو میآویزد. تنش چون ماهی فلسهایی دارد که هر کدام چون سپری است. 8 پای دارد، اما چون بر زمین میخزد، کوه و دشت را میلرزاند و رودی به ژرفای طول نیزهای از زهر، از بینی و دمش روان میشود. او خود زرد، خاکستری، آبی یا سیاه است. آب، آتش و زینافزاری در او کارگر نیست. کنام او که در کوه و در روایات اصیلتر در کنار دریا ست، شب و روز نگهبانی میشود. همۀ موجودات زنده از آن میپرهیزند. او در کنار کشفرود، کوه شکاوند کابل، مازندران (هند) بر روی کوه سقیلا، کوه زهاب در یمن یا در طبرستان جای دارد. رستم در مازندران (هفتخان) به اژدهایی برمیخورد که با او سخن میگوید (فردوسی، 2 / 94-97).
از پهلوانان ایران عدهای اژدها کشتهاند. این مضمون به اندازۀ کافی کهن و در عین حال جهانی است. عمدۀ متخصصان تاریخ آن را کهن میشمرند، چنانکه ضحاک ماردوش متعلق به کهنترین مراحل زندگی انسان است؛ اما بیشک هر داستانی نمایشگر عصری است که در آن پیدا شده است. معروفترین قهرمانان اژدهاکش در حماسهها و افسانههای ایران ایناناند: سام (گرشاسپ)، رستم، فرامرز، برزو، آذربرزین، شهریار، گشتاسب، اسفندیار، بهمن، اسکندر، اردشیربابکان، شاپور دوم، بهرام گور، بهرام چوبینه و فریدون. در آثار عامیانۀ فارسی معروفترین قهرمان اژدهاکش پس از اسلام حضرت علی(ع) است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید