آذر کیوان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 13 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237369/آذر-کیوان
جمعه 5 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
مطالب دساتیر آمیزهای است از افکار گوناگونی که تا سدۀ 10ق / 16م در مکاتب و مذاهب مختلف در ایران رواج داشته است، و حتى گاهی ترجمۀ عباراتی از قرآن کریم و احادیث و اقوال عرفا نیز در آن دیده میشود. آفریدگار خدایی است یکتا، که به نامهای «مزدام»، «مزدان»، «لارنگ»، «شمتا» و «هرمهر» خوانده شده و ذاتی است قدیم و ابدی، بیشریک و مانند و ضد، که صفات بسیار دارد، ولی صفات او از ذاتش بیرون و جدا نیست، بر همهچیز آگاه و بر هر کار تواناست، زمانهای گذشته و آینده همه یکباره بر او آشکار و نزد او حاضر است. ترتیب آفرینش چنانکه در نامۀ مهاباد (نامۀ اول دساتیر) آمده است به گونهای است که در کتب حکمای مشائی چون فارابی و ابنسینا دیده میشود. نخستین آفریده فرشتهای است به نام «بهنام» که عقل اول (خرد نخستین) است و از او عقل دوم و نفس و جرم فلکالافلاک («مانستار روانبد» و «تنستار تنانبد») پدید آمده، و از اینها به ترتیب عقول دهگانه و نفوس و اجرام افلاک نُهگانه، تا فلک قمر به وجود آمدهاند. عالم عناصر (آخشیجستان) زیر فلک قمر است و ترکیب عناصر از تأثیر نفوس فلکی است و نفس فلک قمر رسانندۀ صور و کیفیات گوناگون به ترکیبات عنصری است (نگارآرای: واهبالصور).از ترکیب عناصر، موالید سهگانه (سه پور) کانی و رستنی و جانور پدیدار میشود و هریک از عناصر و نیز انواع ترکیبات آنها فرشتۀ نگهبان (یا ربالنوع) خاص خود را دارد (بدانگونه که در حکمت ایران قدیم و آراء اشراقیان دیده میشود). ادوار عمر جهان به شمارۀ ستارگان سیار است و هنگامی که دور ماه به پایان رسید، باز دورانهای عالم به همان وضع و صورت پیشین، از سر گرفته میشود، عالم آفرینش از آفریدگار جدا نیست، بلکه همچون نور که به خورشید پیوسته است عالم وابستۀ ذات خداوند است. انسان برترین نوع آفرینش است و دارای روان و خرد است، که به یاری آن به عالم بالا و منزلت فرشتگان تواند رسید. آموزشهای اخلاقی دساتیر به روش زهد و ریاضت هندی گرایش دارد و در مسألۀ پاداش و کیفر اعمال نیز تناسخ هندی را در میان میآورد، ولی از لذات بهشتی و عذاب دوزخ و سوختن در آتش نیز سخن میگوید.خورشید و ماه و ستارگان و نیز روشنی چراغ و آتش را باید ستایش کرد، برای ستارگان باید در معابد تندیس ساخت، و نماز و آیینهای پرستش را رو به روشنایی یا اجرام فلکی به جای آورد. از کشتن جانداران و خوردن گوشت باید پرهیز کرد، مردگان را میتوان سوزاند یا در خمرۀ سفالین نهاد و یا به خاک سپرد.اینگونه مطالب آمیخته و گرفته شده از جاهای مختلف در سراسر کتاب دساتیر دیده میشود و خاصیت ترکیبی بودن آن کاملاً آشکار است. در کتاب دبستان مذاهب (تعلیم نخست، سومین نظر، و جاهای دیگر) به عقاید و مناسک و اعمال این فرقه اشاراتی رفته است که برخی از آنها در کتاب دساتیر نیست و ظاهراً از برساختههای پیروان آذرکیوان است.نویسندۀ ترجمه و شرح باید همان کسی باشد که متن کتاب را ساخته است، زیرا ساسان پنجم که مترجم و شارح متن دانسته شده، خود ساختۀ همان شخص است، و زبان ساختگی او را نیز طبعاً جز خود او کس دیگری نمیدانسته است. تاریخ تألیف کتاب از عباراتی که در نامۀ ساسان پنجم آمده است، روشن میگردد. در بند 31 این نامه آمده است که «چون هزار سال تازی آیین را گذرد چنان شود آن آیین از جداییها که اگر به آیینگر نمایند نداندش». بدینسان، تاریخ تألیف حدود 1000ق / 1592م است و این زمان مطابق است با روزگاری که آذرکیوان از ایران به هند رفته بود، و از واژههای هندی و سنسکریت که در سراسر کتاب به کار رفته است معلوم میشود که در هند نوشته شده است. بیرون از ادبیات خاص این فرقه، نخستین جایی که از دساتیر اثری دیده میشود فرهنگ معروف برهان قاطع است که در 1062ق / 1652م در هندوستان تألیف شده و بسیاری از لغات مجعولی را که در ترجمه و شرح دساتیر به کار رفته است دربر دارد. ولی ظاهراً کتاب دساتیر در دورههای بعد به ایران آورده شد، زیرا هنگامی که ملاکاووس پارسی در 1192ق / 1778م با پسر خود ملافیروز به ایران آمده بود تا دربارۀ تقویم زرتشتیان ایران تحقیق کند، نسخۀ آن را در اصفهان از کتابفروشی به نام آقامحمدطاهر خرید و با خود به هند برد، و سرانجام پسرش ملافیروز در 1233ق / 1818م متن و ترجمۀ انگلیسی آن را به چاپ رساند. پیش از چاپ متن کتاب، سرویلیام جونز، خاورشناس معروف انگلیسی که نام و وصف دساتیر را در دبستان مذاهب دیده بود، در 1203ق / 1789م دربارۀ آن به عنوان کتاب آسمانی سخن گفت و آن را از مهمترین آثار دینی ایرانیان قدیم و همسنگ اوستا و زند بهشمار آورد. هنگامی که جوناتان دانکن فرماندار بمبئی از وجود نسخۀ این کتاب نزد ملافیروز آگاه شد، از او خواست که موضوع را پنهان نگاه دارد. او بیدرنگ، با مساعدت ملافیروز به ترجمۀ آن مشغول شد. وی میخواست که در مراجعت به انگلستان ترجمۀ این کتاب را به عنوان «پرارزشترین ارمغان از خاورزمین» به پادشاه انگلستان تقدیم کند، لیکن پیش از آنکه این کار را به اتمام رساند، در 1226ق / 1811م درگذشت (دساتیر، مقدمۀ ملافیروز؛ مودی، «نظری ...»، 184). پس از دانکن، سرجان ملکم مؤلف کتاب تاریخ ایران، فرماندار بمبئی شد و به سبب توجهی که به تاریخ ایران داشت ملافیروز را به چاپ دساتیر و ترجمۀ آن تشویق کرد، و ویلیام ارسکین را مأمور کرد تا او را در این کار یاری کند. این ترجمه با متن کتاب در 2 جلد در 1233-1235ق / 1818-1819م در بمبئی انتشار یافت. جلد اول شامل متن (با ترجمه و تفسیر منسوب به ساسان پنجم) و فرهنگ لغات، جلد دوم ترجمۀ آن به زبان انگلیسی است. این کتاب در 1264ق / 1848م به دست ملاکیقباد یا مقدمهای مبسوط به زبان گجراتی ترجمه شد و نزدیک به 70 سال بعد از ترجمۀ اول، بار دیگر در آمریکا به قلم میرزامحمدهادی ترجمه و در شمارههای مجلۀ پلاتونیست انتشار یافت (مدهورا، مقدمه). متن آن نیز دوباره در 1305ق / 1888م در بمبئی به چاپ رسید و در همان سال دهونجی بهوی جمشیدچی مدهورا ترجمۀ انگلیسی ملافیروز را در همان شهر چاپ کرد.2. شارستان چهارچمن، از فرزانه بهرام بن فرهاد اسفندیار پارسی. نویسندۀ دبستان مذاهب گوید (1 / 36) که فرزانه بهرام در اواخر عمر آذرکیوان از شیراز به هند آمد و در پتنه به ریاضت مشغول شد، ولی از شارستان (196- 198، 384-385) چنین برمیآید که وی آذرکیوان را در استخر فارس دیده بوده است. در دبستان آمده است که وی به زبانهای پارسی و عربی و پهلوی آشنا بوده، در اقسام حکمت دست داشته و نزد یکی از شاگردان جلالالدین دوانی علم آموخته بوده است (1 / 37). از کتاب شارستان چهارچمن نیز معلوم میشود که وی با آثار و افکار ابنسینا، فخرالدین رازی، ابن عربی، شهابالدین سهروردی مقتول، محمد غزالی، محقق طوسی، محمد نوربخش، علاءالدولۀ سمنانی و برخی دیگر از بزرگان علم و حکمت و عرفان آشنایی داشته و در کتاب خود از تألیف آنان نقل و اقتباس بسیار کرده است. وی با شیخ بهاءالدین عاملی و میرمحمدباقر داماد ارتباط داشته (بهرام، 196-197، 226) و محمود پسیخانی را میشناخته است (ص 628). وی در این کتاب از آراء متکلمان و دانشمندان اسلامی بهرۀ فراوان گرفته و در موارد بسیار به آیات و احادیث و روایات استناد کرده است. بهرام بن فرهاد زبان پهلوی نمیدانسته، ولی از روایات و ادبیات فارسی زرتشتیان باخبر بوده است. با اینکه وی دساتیر را میشناسد، تاریخ باستانی ایران را از کیومرث و سلسلۀ پیشدادی آغاز میکند، نه از مهاباد و جیافرام و سلسلههای دیگری که در دساتیر دیده میشود، ولی گهگاه از «مهاباد» سخن به میان میآورد و خود را صریحاً پیرو دین «آبادی» میخواند (صص 243-244). گرچه از قرآن و از بزرگان اسلام با احترام سخن میگوید، روشن است که خود نه به این دین پایبند است، نه به دیانت زرتشتی، و زیرکانه میکوشد که پایههای اعتقادی دیگران را سست کند و آنان را به سوی مسلک آذرکیوانی سوق دهد. نویسنده در مقدمه گوید که این کتاب را برای آن نوشته است که کیخسرو اسفندیار، پسر آذرکیوان، «از احوال و کردار خود باخبر باشد و شجرۀ خود را نیکو داند و به مردم کوتاهنظر نگرود». بهرام بن فرهاد مردی کتابخوانده و اهل بحث و فحص و مشاجره بوده و چند تن از پیروان آذرکیوان شاگرد او بودهاند (دبستان، 1 / 41، 44، 45). مؤلف دبستان مرگ او را در 1034ق / 1625م نوشته است (1 / 37).شارستان چهارچمن در اصل ظاهراً دارای 4 بخش (چمن) بوده است، که 3 بخش آن (چمن اول در گزارش آفرینش و احوال پیشدادیان؛ چمن دوم در شکوه کیان و بعضی از مقاصد حکمت؛ چمن سوم در گزارش اشکانیان و ساسانیان و پند و موعظه) موجود است، ولی از چمن چهارم آن خبری در دست نیست. بخشی که به عنوان چمن چهارم در چاپ دوم این کتاب از سوی ناشران آن افزوده شده، نوشتهای است نسبتاً جدید در علم افلاک و نجوم، که یقیناً در دورههای اخیر نوشته شده است و هیچگونه ارتباطی با بخشهای دیگر کتاب ندارد. فصول شارستان مجموعهای است از موضوعات و روایات تاریخی و اسطورهای، آمیخته به مجعولات بیاساس بسیار و همراه با آیات و احادیث و اخبار گوناگون با تأویلات نامربوط. در پایان شرح احوال اغلب شاهان، مقداری حکمت و اندرز به آنان نسبت داده شده است که نظایر آنها را در اندرزنامههای منسوب به بزرگمهر و سایر بزرگان ایران قدیم میتوان یافت.شارستان چهارچمن بار اول در سه چمن 1854م (1272 یزدگردی)، و بار دوم در چهارچمن در 1327ق / 1910م در بمبئی به چاپ رسیده است.3. جام کیخسرو، از موبد خداجوی بن نامدار. وی از مردم هرات بود و به سلوک و ریاضت اشتغال داشت. در استخر با فرزانه خوشی، نویسندۀ بزمگاه، به خدمت آذرکیوان رسید و ظاهراً همراه او یا در پی او از فارس به هند مهاجرت کرد. او در 1040ق / 1630م در کشمیر درگذشت (دبستان، 1 / 40). جام کیخسرو کتابی است در شرح «مکاشفات» آذرکیوان. این «مکاشفات» منظومهای است به وزن متقارب مثمن مقصور، در بیان معراج روحانی آذرکیوان و مشاهدات او در این سیر و عروج، توصیف انواری که در هریک از مراحل بر او آشکار میشود، و گفت و شنود او با عقول و نفوس افلاک، متأثر از زرتشتنامۀ کیکاووس بن کیخسرو و ارداویرافنامۀ زرتشت بهرام پژدو، و آمیخته با مضامین اشراقی و اصطلاحات عرفانی. جام کیخسرو شامل 4 «گشسپ» است و هر گشسپ به چند «فروغ» تقسیم شده است. گشسپ اول در چگونگی رؤیا؛ گشسپ دوم در احوال عالم غیب؛ گشسپ سوم در حالت محو؛ گشسپ چهارم در خلع بدن. شارح در این بخشها به تعلیم قواعد ریاضت، حبس نفس و ضبط حواس پرداخته و شرایط ترک و تجرد و خلوت را بازگفته است. به گفتۀ موبد خداجوی، وی به خواهش چند تن از یزدانیان و به دستور کیخسرو اسفندیار، پسر و خلیفۀ آذرکیوان، این شرح را بر منظومۀ مکاشفات نوشته و بدین سبب آن را جام کیخسرو نامیده است. این کتاب در 1264ق / 1848م در بمبئی، همراه ترجمۀ گجراتی به چاپ رسیده است (مودی، «موبد پارسی»، 288)1. 4. زردست افشار، از دادپویه بن هوش آیین. رسالۀ کوچکی است در یزدانشناسی و شرح اقوال حکمای ایران باستان به روش اشراقیان، در مقدمه آمده است: اصل این رساله «آذرگشسپ» نام داشته و حکیم هوشکوی در زمان هرمزد، پسر انوشیروان، آن را نوشته بوده، دادپویه بن هوش آیین به دستور کیخسرو اسفندیار آن را به زبان دری ترجمه کرده و کیخسرو اسفندیار آن را «زردست افشار» نامیده است. این رساله بیشک غیر از کتاب زردست افشار است که در دبستان مذاهب از آن سخن رفته است. کتابی که در دبستان معرفی شده است. تألیفی در باب قواعد ریاضت و تمرین اعمال مربوط بدان به روش مرتاضان و جوکیان هند بوده (نک : دبستان، 1 / 27، 28، 161) و نویسندۀ آن موبد سروش بن کیوان بن هوش نام داشته که 2 کتاب دیگر به نامهای نوشدارو و سکنگبین نیز نوشته بوده است (1 / 38). ولی در این رساله کوچکترین اشارهای به ریاضتکشی و تمرین اعمال جوک (یوگه)، بدانگونه که در دبستان به آن اشاره رفته است دیده نمیشود. زردست افشار بار نخست در مجموعهای با 2 رسالۀ دیگر (زندهرود و خویشتاب، و با ترجمۀ گجراتی آنها) در 1262ق / 1846م در بمبئی، و بار دوم در مجموعۀ آیین هوشنگ با 3 رسالۀ زندهرود، خویشتاب و زورۀ باستانی، در 1296ق / 1879م در تهران به چاپ رسید.5. زندهرود، از موبد خوشی. به گفتۀ مؤلف دبستان وی از مرتاضان یزدانیان بوده، با ریاضتپیشگان هندومذهب آمیزش داشته، در جستوجوی مرشد و راهنما به آذرکیوان رسیده و در شمار شاگردان او درآمده است (1 / 165-166، 186-187). پیران و رهبران دیگر همه «از مسلمان و هنود و گبر و نصارا و یهود» میخواستند که او از دین خود (که معلوم نیست چه دینی بوده) خارج شود و به دین آنان درآید، ولی او در واقعه دریایی دید و سروشی به او آواز داد که این دریا آذرکیوان است، و به همراهی خداجوی (مؤلف جام کیخسرو) به مراد و مقصود خود رسید (1 / 40-41). در دبستان مذاهب ذکری از زندهرود نیست، ولی از کتاب دیگر موبد خوشی به نام بزمگاه که شرح احوال و مقامات 12 تن از شاگردان آذرکیوان بوده حکایات افسانهآمیز عجیب دربارۀ بعضی از این اشخاص نقل شده است (1 / 35-36). بزمگاه امروز در دست نیست، ولی زندهرود، که رسالهای است مختصر در حکمت الٰهی به روش اشراقیان، موجود است. نویسنده در آغاز این رساله گوید که اصل آن «چشمۀ زندگی» نام داشته و فرزانه زنده آزرم در زمان خسروپرویز آن را نوشته بوده و او به دستور کیخسرو اسفندیار آن را به «لغت مشهور دری آمیخته» درآورده است. به چاپهای این کتاب ذیل زردست افشار اشاره شد. 6. خویشتاب، از موبد هوش. از این کتاب و نویسندۀ آن در دبستان مذاهب ذکری نیامده، ولی نویسنده خود را از پیروان آذرکیوان و «خانهزاد این طبقه» خوانده است. خویشتاب رسالهای است در شرح سخنانی که پیشینیان این گروه در حکمت و مسائل فلسفی گفتهاند. به گفتۀ موبد هوش این رساله را حکیم پیشتاب، شاگرد ساسان پنجم، به فرمان خسروپرویز «به فارسی قدیم» (؟) نوشته و خسروپرویز آن را «گرزن دانش» نامیده بود، و او به دستور کیخسرو اسفندیار آن را «به لغت متعارف این عصر به عبارتی واضح» ترجمه کرده است. دربارۀ چاپهای این رساله ذیل زردست افشار اشاره شد.7. زورۀ باستانی، از آذرپژوه، شاگرد بوذرجمهر حکیم. از این رساله و نویسندۀ آن نیز در دبستان ذکری نیست، ولی در شارستان چهارچمن از 2 کتاب به نامهای گلستان دانش و نامۀ شیدستان، که نویسندۀ آنها آذرپژوه (بن آذر آیین) بوده سخن رفته است. این رساله شرح سخنان منسوب به زرتشت است که به زبان «پارسی پهلوی» (؟) نوشته و نزد پادشاه هند فرستاده بوده، و انوشروان از این آذرپژوه خواسته بوده است که آنها را شرح و تفسیر کند. مطالب کتاب کلاً در حکمت و جهانشناسی به روش اشراقی است، و الفاظ دساتیری و مصطلحات اشراقی در سراسر آن به هم آمیخته است. زورۀ باستانی در مجموعۀ آیین هوشنگ (نک : ذیل زردست افشار) به چاپ رسیده است. 8. دبستان مذاهب، در ملل و نحل. شامل مطالب گوناگون دربارۀ اغلب ادیان و مذاهب رایج در هند در سدههای 10 و 11ق / 17م در 12 «تعلیم» (در معرفت عقاید پارسیان، هندوان، تبتیان، یهود، ترسا، اهل اسلام، صادقیه، واحدیه، روشنیان، الٰهیه، حکماء، صوفیه)، و هر تعلیم متضمن چند «نظر». در تعلیم اول، 3 نظر اول به شرح عقاید سپاسیان اختصاص دارد. سپاسیان که به نامهای یزدانیان، آبادیان، هوشیان، آذر هوشنگیان، و آذریان نیز خوانده شدهاند، در حقیقت پیروان افکار آذرکیوانیاند و آنچه دربارۀ آنان گفته شده همان مطالبی است که در دساتیر و ادبیات آذرکیوانی دیده میشود. 10 نظر بعدی دربارۀ مسلکهایی است به نامهای چمشاسپی، سمرادی، خدائی، رادی و جز آن. در آنها از اشخاص و رویدادهایی سخن میرود که هیچگونه اصل و اساسی برای آنها نمیتوان یافت و معلوم نیست که نویسندۀ کتاب این سخنان بیسر و بن را از خود ساخته یا از دیگران شنیده است، لیکن اینکه خود گوید که با پیروان این مسلکها دیدار کرده و صحبت داشته است نکتهای است که از مجعول بودن این موهومات حکایت دارد. عقایدی که به پیروان این مسلکها نسبت میدهد موضوعاتی است پراکنده که اغلب آنها را در آرای منسوب به حکمای قدیم یونان، صابئین، هندوان و برخی مکاتب و فرقههای دیگر میتوان یافت. 2 نظر آخر تعلیم اول دربارۀ زرتشتیان و مزدکیان است. مطالب مربوط به زرتشت از روایات رایج در میان زرتشتیان، و اخبار متعلق به مزدک را کلاً از کتاب ملل و نحل شهرستانی (و یا ترجمۀ فارسی آن) گرفته، و در هر مورد به شرحی که در دساتیر دربارۀ آن دو آمده است، نظر داشته است. در تعلیمهای دیگر نیز یا از نوشتههای خاص مذاهب و فرق مورد بحث بهره برده (چنانکه در تعلیم هشتم در مورد واحدیه یا نقطویّه دیده میشود)، یا از نوشتههای دیگران اخذ و اقتباس کرده (چنانکه در تعلیم دهم دربارۀ الٰهیه، یعنی دین الٰهی اکبرشاه، بخش عمدۀ مطالب را از منتخبالتواریخ بدائونی برداشته)، و یا گفتههای پیروان مذهب و ناقلان اخبار را نقل کرده است (چنانکه در تعلیم پنجم در بیان عقاید عیسویه آمده است)، ولی در اغلب موارد منقولات را با افکار و اصطلاحات آذرکیوانی در هم آمیخته است و در همهجا، مخصوصاً در تعلیم ششم که دربارۀ اهل اسلام سخن میگوید، غالباً به نوعی که سوءِ غرض از آشکار است، سعی دارد که بنیاد اعتقادی پیروان ادیان دیگر را متزلزل سازد و آنان را به سوی مقاصد خویش متمایل کند و طبعاً برای این منظور از نسبت دادن مطالب بیاساس و نادرست به مذاهب دیگر، از تحریف اقوال و عبارات، از تأویلات نامربوط و ناروا و از جعل اخبار و روایات خودداری نمیکند. با این همه، دبستان مذاهب کتابی است که از فواید تاریخی خالی نیست و اطلاعات فراوان دربارۀ اوضاع و احوال اجتماعی هند در سدۀ 11ق / 17م از فصول مختلف آن به دست میآید. تعلیم دوم آن که در 12 نظر به شرح آراء و عقاید هندوان اختصاص دارد غالباً مبتنی بر مشاهدات نویسنده در شهرهای مختلف آن سرزمین است و تصویر روشنی است از چگونگی مذاهب و آیینهای هندوان و باورهای عامیانۀ آنان در آن روزگار. تعلیم هشتم دربارۀ نقطویه، و تعلیم نهم در احوالِ میانْبایزیدِ انصاری و جانشینانش، معروف به «روشنیه» (که در دوران اکبرشاه و جهانگیر در برابر سپاه مغول در افغانستان میجنگیدند)، نکاتی در بر دارد که از لحاظ تاریخی قابل ملاحظه است. دبستان مذاهب در فاصلۀ 1055- 1068ق / 1645- 1658م تألیف شده (ریو، I / 141-143) و مؤلف آن از پیروان مسلک آذرکیوانی بوده، به اغلب نواحی هند سفر کرده و با پیروان مذاهب مختلف ملاقات و معاشرت داشته است. وی در این کتاب به هیچ روی هویت خود را آشکار نمیکند و از خود با عباراتی چون «نامهنگار» و «کردارگزار» سخن میگوید. از اشاراتی که به احوال او در این کتاب رفته است چنین برمیآید که درحدود 1026ق / 1617م ظاهراً در پتنه به دنیا آمده است. او خود گوید که از موبد هوشیار شنیده است که «در 1028 من تو را نزد او [بالک ناتهه]، زاهد هندی بردم، دعای خیر دربارۀ تو به جای آورد، و از آن پس با من گفت که این پسر خداشناس خواهد شد» (1 / 162). از این گفته معلوم میشود که در آن سال وی کودکی یکی دو ساله بوده است، چه خود این واقعه را به یاد نمیآورد و و آن را از قول موبد هوشیار نقل میکند؛ و نیز در 1033ق / 1624م که در حدود 7 سال داشته، از پتنه به اکبرآباد (آگره) برده شده، و باز همان موبد هوشیار او را در آغوش گرفته نزد یکی دیگر از زاهدان هندی برده است (1 / 165). از 1033 تا 1063ق / 1624 تا 1653م (آخرین تاریخی که در این کتاب ذکر شده) در نواحی مختلف هند چون لاهور، کشمیر، گجرات، پیشاور، راولپندی، ماروار، حیدرآباد دکن، بندر سورت و ایالت کلنگ روزگار گذرانده، ولی اقامت او بیشتر در کشمیر و پنجاب بوده، و در 1053ق / 1643م به کابل، و از آنجا به مشهد مقدس نیز سفر کرده است.
نخستینبار سرویلیام جونز، خاورشناس انگلیسی و مؤسس «انجمن آسیایی بنگال» در «ششمین گفتار دربارۀ ایرانیان»، که در 1203ق / 1789م در انجمن مزبور ایراد کرد، از اهمیت تاریخی دبستان مذاهب سخن گفت و محسن فانی، شاعر کشمیری (د 1081ق / 1670م) را مؤلف آن دانست. در دیباچۀ این کتاب یک رباعی آمده است که در برخی از نسخهها با عبارت «محسن فانی گوید» مشخص شده و همین عبارت ویلیام جونز را به اشتباه انداخته و محسن فانی را نویسندۀ کتاب تصور کرده بود. در 1233ق / 1818م نخست کاپیتان ونس کندی در سخنرانی خود در «انجمن ادبیِ بمبئی» و پس از او در همان سال ویلیام ارسکین در گفتاری در همان انجمن، نظر ویلیام جونز را مردود دانستند («مذاکرات انجمن...»، II / 256-286, 395-398). در حقیقت چنانکه ارسکین باز نموده است، آنچه در تذکرهها دربارۀ محسن فانی آمده به هیچ روی با مطالبی که مؤلف دبستان دربارۀ خود میگوید مطابقت ندارد و در هیچجا تألیف کتابی بدین نام به فانی نسبت ندادهاند. گرچه با سخنرانیهای ونس کندی و ویلیام ارسکین و انتشار آنها در «مذاکرات انجمن...» بطلان این انتساب مسلّم شد، لیکن در دورههای بعد غالباً کسانی که دربارۀ دبستان مذاهب سخن میگفتند آن را تألیف محسن فانی میشمردند.شخص دیگری که تألیف این کتاب به او نسبت داده شده، کیخسرو اسفندیار، پسر آذرکیوان است که جز اشارات کوتاهی که در بعضی از نوشتههای آذرکیوانی به نام او رفته است، دربارهاش چیزی دانسته نیست. نخستینبار یکی از پارسیان هند به نام کیخسرو کاوس در 1272ق / 1856م رسالهای در این باب نوشت و برای اثبات این نظر دلایلی آورد (دبستان مذاهب، 2 / 58-67، 76). اخیراً نیز رحیم رضازاده ملک، ناشر و مصحح آخرین چاپ دبستان مذاهب در تعلیقاتی که بر مطالب این کتاب نوشته، در باب هویت نویسندۀ آن به بحث پرداخته و انتساب آن را به کیخسرو اسفندیار دوباره مطرح کرده است، ولی دلایلی که برای این نظر آورده، کلاً مبتنی بر حدس و استنتاج از سکوت نویسندۀ دبستان دربارۀ کیخسرو اسفندیار است. در شارستان چهارچمن، جام کیخسرو، زردست افشار، زندهرود و خویشتاب، کیخسرو اسفندیار خلیفه و جانشین آذرکیوان خوانده شده و با تکریم و تعظیم خاص از او سخن رفته است، ولی نویسندۀ دبستان که یقیناً 3 کتاب اول را زیر نظر داشته و از آنها مطالبی نقل کرده است، هرگز به نام این شخص مهم که پسر و جانشین مؤسس فرقه بوده و نزد بزرگان این گروه ارج و احترام تمام داشته است، کوچکترین اشارهای نمیکند. پس باید که نویسندۀ دبستان خود او باشد. استدلال دیگر اینکه بنابر گفتۀ مؤلف دبستان، هنگامی که او کودکی خردسال بوده، 4 تن از بزرگان آذرکیوانی در حق او دعای خیر کردهاند، موبد هوشیار او را در آغوش خود نزد زاهدان معروف هندومذهب برده و آنان از دیدار این کودک خشنود شده و او را دعا کردهاند. اینها دلالت بر آن دارد که نویسندۀ دبستان به خاندانی از بزرگان آذرکیوانی تعلق داشته، و خود همان کیخسرو اسفندیار، پسر آذرکیوان بوده است. باز استدلال کردهاند که نویسندۀ دبستان، چنانکه خود گوید، بر رموز و تأویلات یزدانیان واقف بوده و پیروان این کیش حل مشکلات خود را در فهم رموز از او میخواستهاند. پس این شخص رمزشناس و آگاه باید کیخسرو اسفندیار فرزند و جانشین آذرکیوان باشد (دبستان مذاهب، 2 / 46-67). چنانکه گفته شد، این استدلالات از نوع حدسیات و «استنتاج از سکوت» است و قطعیت تحقیقی ندارد. آذرکیوان در 1027 یا 1028ق / 1618 یا 1619م در 85 سالگی درگذشته و در آن سالها نویسندۀ دبستان طفلی یکی دو ساله بوده (1 / 162) و در 1033ق / 1624م کودکی خردسال بوده که موبد هوشیار او را در آغوش خود نزد چتروپه زاهد هندی برده است (1 / 165). بدینسان، مؤلف دبستان باید در هشتاد و چند سالگی آذرکیوان به دنیا آمده باشد، و اگر محال نباشد، بسیار دور از احتمال است که مردی در این سن صاحب فرزند شود. علاوه بر این، از مطالبی که بهرام بن فرهاد نویسندۀ شارستان چهارچمن دربارۀ کیخسرو اسفندیار میگوید، چنین برمیآید که کیخسرو در سالهای پیش از 1034ق / 1625م که سال مرگ بهرام بن فرهاد است، در لاهور اقامت داشته و بهرام مربی و مصاحب نزدیک او بوده و با او در مسائل دینی و فلسفی گفتوگوهایی داشته، و کتاب شارستان را برای او نوشته است (صص، 3، 233، 272، 319، 350، 354، 365، 458، 519-520، 577)؛ ولی با اینکه نویسندۀ دبستان مذاهب از آغاز دوران کودکی تا سال 1063ق / 1653م همۀ سفرها و ملاقاتهای خود را دقیقاً و با ذکر تاریخ ثبت کرده است، در سراسر این کتاب کوچکترین اشارهای به اینکه وی در زمان حیات بهرام بن فرهاد به لاهور رفته و در آن شهر با این آذرکیوانی معروف ملاقات کرده باشد، دیده نمیشود. نویسندۀ دبستان در نظر دوم از تعلیم نخست به معرفی شاگردان و پیروان آذرکیوان پرداخته و هریک از آنان را که خود دیده است صریحاً میگوید که ملاقات با او در کجا و در چه تاریخی بوده است، ولی در معرفی فرزانه بهرام بن فرهاد به هیچ روی از ملاقات خود با او سخنی نمیگوید و آنچه از او نقل میکند (1 / 37، 45، 47) یا از کتاب شارستان است و یا مطالبی است که از دیگران شنیده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید