آذر کیوان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 13 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237369/آذر-کیوان
جمعه 5 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
آذَرْکیوان، (942-1027ق / 1529-1612م)، مُؤسس فرقۀ آذرکیوانی. وی از زرتشتیان ایران بود و در شیراز یا حوالی آن زندگی میکرد (بهرام بن فرهاد، 251، 384)، در اوایل سدۀ 11ق / 17م با چند تن از شاگردان خود از ایران به هند رفت و در پتنه ساکن شد (دبستان مذاهب، 1 / 47). آگاهی دربارۀ احوال شخصی او بسیار اندک و آمیخته با افسانه است. مؤلف دبستان مذاهب که خود از پیروان این فرقه بوده است، نسبنامهای از او به دست میدهد که آشکارا ساختگی است. وی نام 7 آتشکدهای را که در فرهنگهای فارسی آمده است (چون آذرگشنسپ، آذربرزین، آذربهرام و جز آن)، در شمار نیاکان آذرکیوان میآورد و نسب او را با چند واسطۀ معدود به «ساسان» و از آنجا به شاهان کیانی و پیشدادی تا کیومرث و از کیومرث (که در سنن زرتشتی و ایرانی قدیم انسان اول است). به دودمانهای یاسان و جیان و مهابادیان میرساند و بدینسان مؤسس این فرقه را با همۀ بزرگان ایران باستان پیوند میدهد. نام پدر آذرکیوان در این نسبنامه «آذرگشنسب» است که باتوجه به سایر نامهای این سلسله، به هیچروی به درستی آن نمیتوان یقین داشت. نام مادر او، به گفتۀ مؤلف دبستان مذاهب (1 / 30)، شیرین دختر همایون نامی بوده است که نژاد او نیز به انوشیروان میرسیده است.سبب رفتن آذرکیوان به هند از یک سوی سختگیریهایی بوده است که در آن زمان نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر اعمال میشد، و از سوی دیگر جاذبۀ محیط آزاد و خالی از تعصبی که در دوران سلطنت اکبرشاه و جهانگیر در آنجا پدید آمده بود. این احوال و نیز شرایط مطلوب دیگر در هند آن روزگار، بسیاری از شاعران و دانشمندان و صنعتگران و کارگزاران ایرانی را به آن سرزمین کشیده و درنتیجه موجب شده بود که تمامی شئون فرهنگی و سیاسی و نظامی هند اسلامی ــ چه در قلمرو شاهان بابری، چه در حوزۀ حکومت سلاطین دکن ــ زیر تأثیر عناصر ایرانی قرار گیرد، اما آنچه بیش از این عوامل آذرکیوان را به سوی هند جلب کرده بود، بیشک سیاست دینی اکبرشاه و کوششهای او برای ایجاد تفاهم فکری و دینی در پهنۀ گسترده و پرتنوع سرزمین هند بود. اکبرشاه خود داعیۀ دینسازی داشت و دینی نو به نام «دین الٰهی» ساخته بود. در دربار شاهی در فتحپور محلی خاص برای اجتماع اصحاب عقاید و آراء مختلف و بحث و فحص در مسائل دینی بنا کرده بود و اغلب اوقات در آنجا با حکیمان و مرتاضان هندو، موبدان و دستوران زرتشتی، فقیهان و عارفان مسلمان و دانشمندان یهودی و مسیحی گفتوگو داشت و در مناظرات و مباحثات آنان شرکت میجست. این شیوۀ تفکر اکبرشاه و سهلگیریهای جهانگیر و تا حدودی شاه جهان در امور دینی وضعی پدید آورده بود که هرکس که سودای دینآوری یا هوس الحاد و ارتداد در سر داشت، به نواحی شمالی هند روی میآورد و بساط تبلیغ و اشاعۀ عقاید خود را در شهرها میگسترد. این احوال از آثاری که از آن روزگار بر جای مانده است (چون اکبرنامۀ ابوالفضل علامی، تزوک جهانگیری، ترجمههای کتب دینی هندوان به زبان پارسی، دبستان مذاهب و سایر کتب آذرکیوانی از یک سوی، و اعتراضات گروهی از علمای مسلمان چون عبدالقادر بدائونی، عبدالحق محدث دهلوی و شیخ احمد سرهندی نسبت به این احوال، از سوی دیگر) به روشنی آشکار است (نک : عزیز احمد، فصل 7، 6؛ مجتبائی، 60-91, 120-124, 138-141).به درستی دانسته نیست که آذرکیوان در چه زمانی به هند رفته و چرا در پتنه اقامت گزیده است، ولی به ظن غالب ورود او به هند در زمان اکبرشاه و به سبب احوالی بوده است که ذکر شد. مؤلف دبستان میگوید که اکبرشاه نامهها به آذرکیوان نوشت و او را به هند طلبید، ولی او از آمدن عذر خواست «و نامهای از تصانیف خود فرستاد در ستایش واجبالوجود و عقول و نفوس و سماوات و کواکب و عناصر و در نصایح پادشاه مشتمل بر 14 جزوه هر اول سطر آن پارسی بحت دری بود، تصحیف آن... عربی میشد، چون قلب میکردند ترکی بود، چون تصحیف آن میخواندند هندی میگشت» (1 / 300) و در پی آن میگوید که «نواب علامی شیخ ابوالفضل اعتقادی تام به آذرکیوان داشت»، ولی تمامی این خبر بیاساس به نظر میرسد، زیرا علاوه بر اینکه شرح او دربارۀ آذرکیوان اغراقآمیز و افسانهوار است، ابوالفضل در هیچیک از آثار خود ذکری از آذرکیوان ندارد، و اگر چنان مکاتبهای وجود داشت و چنین نامۀ عجیب و غریبی به دربار اکبرشاه رسیده بود بیشک در آیین اکبری و یا در اکبرنامه اشارهای بدان میرفت.آذرکیوان تا پایان عمر در پتنه ساکن بوده و با دربار اکبر و جهانگیر هیچگونه ارتباطی نداشته است و در هیچیک از تواریخ و تذکرههای قدیمیتر اشارهای به نام او نیست و شرح احوال و افکار او تنها در نوشتههای وابسته به فرقۀ او دیده میشود. اخباری که در اینگونه آثار دربارۀ او آوردهاند غالباً گزاف و افسانهآمیز است، چنانکه مؤلف دبستان مذاهب گوید که وی از 5 سالگی به ریاضت پرداخت و 28 سال در خم نشست. هم در آنجا از شارستان نقل شده است که حکمای بزرگ یونان و ایران و هند اقسام حکمت را در خواب به او سپردند و در کودکی هرچه از او میپرسیدند پاسخ میداد و هر مشکلی را حل میکرد، و بدین سبب او را «ذوالعلوم» لقب دادند و پیامبر اسلام(ص) بر کسانی که فضایل و کرامات او را منکر بودند در خواب ظاهر شده آنان را به تعظیم و تکریم او فرمان میداده و او را مؤید به تأیید الٰهی میدانسته است (1 / 30-31). نویسندۀ شارستان چهارچمن اعمال غریبه و کراماتی چون حبس نفس، تعبیر رؤیا، خلع بدن و بیرون رفتن از خانۀ دربسته به او نسبت میدهد (بهرام، 94، 139، 164، 478)، سخنان حکمتآمیز از او نقل میکند (صص 169، 176، 398) و به ریاضتهای او به روش جوکیان هند اشاره میکند (ص 94).نام گروهی از شاگردان و پیروان آذرکیوان در شارستان چهارچمن، و در دبستان مذاهب آمده است. بعضی از آنان از زرتشتیان و پارسیان ایران و هند بودهاند و بعضی دیگر نصرانی و یهودی و هندومذهب و بعضی نیز مسلمان بودهاند، و حتى نام میرابوالقاسم فندرسکی و بهاءالدین عاملی نیز در شمارۀ معتقدان او ذکر شده است (بهرام، 196- 198؛ دبستان، 1 / 47). نویسندۀ شارستان چهارچمن ابوالحسن آصفخان را نیز از معاشران این گروه بهشمار آورده است (بهرام 642). به گفتۀ نویسندۀ دبستان برخی از شاگردان آذرکیوان صاحب کمالات و فضایل عالی بودند و در علوم معقول و منقول و زبانهای مختلف تبحر داشتند، چنانکه فرزانه بهرام بن فرهاد از یکی از شاگردان ملاجلالالدین دَوّانی کسب علم کرده بود و بهرام بن فرشاد کتب شیخ اشراق، شهابالدین یحیى سهروردی را به فارسیِ «تازیآمیز» ترجمه کرده بود. مؤلف دبستان به بعضی از پیروان آذرکیوان کرامات و اعمال غریبه، از قبیل درآمدن به قالبهای مختلف، اشراف بر خواطر، اطلاع بر خفیات، حبس نفس، طی مسافتهای دور در زمانی کوتاه، رفتن بر روی آب و هوا، غایب شدن از انظار، رفتن در آتش و نظایر اینگونه امور نسبت میدهد (دبستان، 1 / 35-47؛ مودی، 302-305). آذرکیوان پسری داشته است به نام کیخسرو اسفندیار که بعد از پدر جانشین او شد (بهرام، 382)، گرچه در دبستان مذاهب هیچ اشارهای به نام او نیست، لیکن در اغلب آثار آذرکیوانی از او به احترام تمام یاد میشود (همو، 350؛ دبستان، 3 / 52-67).آذرکیوان با عقاید دینی و آراء فلسفی زمان خود آشنا بوده و آثاری نیز داشته است که از آن جمله منظومۀ «مکاشفات» اوست که در جام کیخسرو باقی مانده است. نویسندۀ کتاب شارستان چهارچمن کتابهای آیینۀ اسکندر و تخت طاقدیس و پرتو فرهنگ را از آثار او شمرده و عباراتی از آنها نقل کرده (بهرام، 4، 163، 266، 294) و به قصاید او به زبان تازی اشاره کرده است (ص 63). کتاب معروف دساتیر و شرح و ترجمۀ آن نیز به احتمال بسیار قوی ساخته و پرداختۀ اوست. بنابر آنچه دربارۀ اخلاق و رفتار او در دبستان مذاهب آمده است، وی مردی منزوی و کمسخن بوده، زندگی را به ریاضت و قناعت میگذرانده و از خوردن گوشت پرهیز داشته (1 / 33)، و ظاهراً از توانایی القاء عقاید خود و جلب مرید نیز بهرهمند بوده است. سال وفات او مؤلف دبستان مذاهب 1027ق / 1618م (1 / 31) و نویسندۀ شارستان 1028ق / 1619م گفتهاند (بهرام، 251).
این فرقه ادبیاتی نسبتاً وسیع داشته، و نام شماری از آثار مربوط بدان در کتاب دبستان مذاهب بدین شرح آمده است: 1. دساتیر (که دربارۀ آن گفتوگو خواهد شد)؛ 2. دارای سکندر (؟) از داور هوریار (؟)؛ 3. جشن سده از موبد هوشیار؛ 4. سرود مستان از موبد هوشیار؛ 5. جام کیخسرو (شرح مکاشفات آذرکیوان) از موبد خداجوی؛ 6. شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش) از فرزانه بهرام؛ 7. زردست افشار از موبد سروش؛ 8. نوشدارو؛ 9. سکنگبین از موبد سروش؛ 10. بزمگاه از فرزانه خوشی؛ 11. ارژنگ مانی از فرزانه بهرام (کوچک)؛ 12. تبیرۀ موبدی از موبد پرستار؛ 13. دبستان مذاهب، به احتمال بسیار قوی از ذوالفقار اردستانی متخلص به «موبد». علاوه بر این کتابها، مؤلف دبستان مذاهب به نام بعضی کتب دیگر نیز که به گفتۀ او به مذاهب و آیینهای باستانی ایران تعلق داشتهاند، اشاره میکند، و مدعی است که این کتب را دیده است، و حتى از برخی از آنها عباراتی نیز نقل میکند. این کتابها که وی نام میبرد عبارتند:رمزستان از فرقۀ زرتشتیان (1 / 117)؛ باستاننامه (1 / 160)؛ رازآباد، از شیداب، مشهور به شمسالدین، از گروه اخشیان (1 / 71)؛ پیمان فرهنگ (1 / 20، 49 به بعد)؛ اندرز جمشید به آتبین، از فرهنگ دستور جمشاسپی (1 / 65)؛ سمرادنامۀ کامکار از سمرادیان (1 / 65، 67)؛ آمیغستان و اخترستان از آثار سپاسیان (1 / 9، 12، 14، 17، 161). از آثار مربوط به این فرقه چند کتاب دیگر نیز در دست است که در دبستان مذاهب ذکری از آنها نیست.در کتاب شارستان چهارچمن نیز به کتابهای دیگری از این نوع چون نهاد موبدی، فرهاد کرد، اورندنامۀ پیشداد، طهمورسنامه، نامۀ آیین داد، جاودان خرد، نسبنامۀ شاهان، نامۀ شیدستان از آذر پژوه، شُکوهفزا، فرهادنامه و نامۀ فرهاد (که شاید همان فرهاد کرد باشد)، آیینۀ آیین از جاماسب حکیم، فرازدکان از آزاد سرو، نصایحالملوک، از آذرمهر، دارابنامه، دانشافزای نوشیروانی از بوذرجمهر، خرادنامه، دانشفروز، گلستان دانش از آذرپژوه بن آذرآیین، گلستان بینش از خراد بن آیین گشنسپ، رهبرستان از خرداد برزین، جاماسپی، کارنامه و چند کتاب دیگر اشاره رفته است که جز جاودان خرد که ترجمهای است از الحکمةالخالدۀ ابوعلی مسکویة و جاماسپی و کارنامه (که شاید کارنامۀ اردشیر بابکان باشد)، عنوانهای دیگر یکسر ناشناخته است و دارابنامۀ او نیز غیر از دارابنامۀ معروف است.از کلیۀ آثار مربوط به این فرقه کتابهای زیر در دست است: 1. دساتیر؛ 2. شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش)؛ 3. جام کیخسرو؛ 4. زردست افشار؛ 5. زندهرود؛ 6. خویشتاب؛ 7. زورۀ باستانی؛ 8. دبستان مذاهب؛ 9. رسالهای بینام در خودشناسی؛ 10. فرازستان؛ 11. گلشن فرهنگ؛ 12. گلچینی از نامههای دساتیر؛ 13. رسالهای دربارۀ نویسندۀ دبستان مذاهب؛ 14. مقولات بهمنی (به زبان گجراتی). 1. دساتیر، کتابی است که به زبانی ساختگی نوشته شده و مطالب آن نیز ترکیبی است ساختگی از آراء هندی، یونانی و ایرانی که حتى ترجمۀ مطالبی از قرآن و احادیث و اقوال صوفیه نیز در بخشهایی از آن دیده میشود. در این کتاب از اشخاص و وقایعی سخن میرود که غالباً به هیچ روی جنبۀ تاریخی و حتى اسطورهای ندارند. دساتیر شامل 16 «نامه» است که به پیامبران باستانی، از مهاباد و جی افرام تا ساسان پنجم، نسبت داده شده و برخی از اشخاص اساطیری و غیراساطیری معروف چون کیومرث (گَلشاه)، سیامک و هوشنگ و طهمورث و جمشید و فریدون و منوچهر و کیخسرو و زرتشت در شمار این پیغمبرانند. حتى اسکندر نیز در این شمار است و «پندنامه»ای از او به این زبان عجیب و غریب در این مجموعه مندرج است. بنابر آنچه در نوشتههای این گروه آمده است، این 16 «نامه» را پیامبر شانزدهم که ساسان پنجم است و معاصر خسروپرویز بهشمار آمده به زبان فارسی جدیدِ آمیخته به واژههای ساختگی دیگر، ترجمه و تفسیر کرده و در ذیل عبارت «نامه»ها درج کرده است. بدینسان کتاب دساتیر در حقیقت دارای دو بخش جداگانه است: متن «نامه»ها که گفتههای پیامبران شانزدهگانه به همان زبان ساختگی دساتیری است، و ترجمه و تفسیر آنها به فارسی آمیخته با لغات مجعول، منسوب به ساسان پنجم.زبان متن کتاب با هیچیک از زبانهای زنده و مردۀ جهان شباهت و بستگی اصیل ندارد، و به گفتۀ مؤلف دبستان مذاهب «در آن زبانی بود که به هیچ زبان فرودینان نمیماند، و آن را آسمانی زبان نامند» (1 / 10). ساختمان نحوی آن عیناً همان است که در فارسی جدید دیده میشود و واژگان آن غالباً الفاظی ساختگی و بیاصل و بنیاد است که گاهی پیشوند یا پسوندی از فارسی نیز بدانها افزوده میشود، همچون: نانیدن (خواندن)، شمردن (کشتن)، شالیدن (دانستن)، بچاریدن (گزیدن)، شالا (دانا)، زیرتار (گفتار)، فرجیشور (پیامبر)، گردیشور (پیشوا)، ششمر (پاداش)، سیمرنگ (دانشمند)، گرور تاش (واجبالوجود)، نورن (زن)، نوفاه (سوراخ)، نامساد (دزد)، بادرام (جاوید) و صدها لفظ دیگر از اینگونه. ولی پارهای از الفاظ آن از فارسی، هندی، اوستایی، سنسکریت و حتى عربی گرفته شده و با تبدیل یا حذف برخی از حروف تحریف گردیده، و گاهی پیشوند یا پسوندی از فارسی نیز به آنها افزوده شده است. از فارسی، همچون: دن (تن)، جهاخ (جهان)، چسار (چهار)، کاج (کار)، فروسین و فروسیم (فرودین)، فراسیم و فراسین (فرازین)، شوار (شوهر)، پاسنگ (پاسخ)، کیدار (کردار)، هستار (خداوند و آفریدگار)، آسردن (آزردن)، پرزیدن (پرسیدن)، آپیدن (پیدا کردن)، اندیزد (انگیزد)؛ از هندی، همچون: تیم (تین، سه)، چاهیدن، (چاهنا، خواستن)، تیمور (تم، تو)؛ از اوستایی و پهلوی همچون: میناس (مینو)، مانوش و مینوش (مردم)، داتیسر (بخشنده)، و ختن (گفتن)، ورتیدن (گردیدن)، ناستار (مرده، نسا از پهلوی)، فرپار (پدر)، فرپور (پسر)؛ از سنسکریت، همچون: ایمام (اینان)، انتام (انجام)، انتریده (پنهان)، میتار (دوست)، منار و منسار (دل)، داسیار (بنده)، پرکاشتار (روشنگر، ستاره)، آگمی (آغازی)؛ از عربی، همچون: شماس (شید و روشنی)، میلادیدن (آفریدن)، میلادور (آفریننده)، له و لی (نه، حرف نفی)، سم و سام (اسم)؛ برخی از واژههای آن عیناً از هندی و سنسکریت گرفته شده، همچون: اهم (من)، یو (که)، سروه (همه)، سریر (تن)، بلرام (بهرام)، برهستی (برهسپتی، برجیس)، آپ (خود)، کا (را، علامت اضافه)، آپکا (خود را)؛ بعضی کلمات آن از ترکیب واژههای فارسی و عربی ساخته شده است، همچون: لارنگ (بیرنگ و بسیط)، انجم داد (عقل فلک مشتری)، نجم آزاد (نفس فلک مشتری)؛ دو کلمۀ عربی نیز در متن کتاب به کار رفته است: لا (نه، حرف نفی، که در زبان و خط پهلوی نیز هست) و هو (او، که شاید مانند برخی لغات دیگر متن به قیاس «او» ساخته شده باشد).چند جملۀ زیر از متن دساتیر چگونگی ساخت و ترکیب این زبان را نمایش میدهد:
نویسندۀ این کتاب در مواردی برای اینکه رنگ قداست به ساختههای خود بدهد، برخی کلمات همآهنگ را در پی هم میآورد، و گاهی لفظی را مانند ورد و افسون چندبار پیاپی تکرار میکند. متن دساتیر، چنانکه گفته شد و ملاحظه میشود، زبانی است ساختگی و هیچگونه اساس تاریخی و زبانشناسی ندارد، ولی این متن دارای ترجمه و شرحی است که گرچه به ساسان پنجم و زمان خسروپرویز نسبت داده شده است، لیکن مسلماً در دورههای متأخر نوشته شده و زبان دورۀ ساسانیان نیست. این ترجمه و شرح به زبان فارسی است و نویسنده در آن از آوردن کلمات تازی خودداری کرده، و به جای آنها برخی واژههای پارسی و گاه پهلوی آورده است، همچون: پَتِت (توبه)، دروند (بدکار و دروغزن)، آدر (آتش)، تازگان (معشوقان)، نشاخته (نشانده)، کرفهگر (نیکوکار)، آگفت (آفت)، پادافراه (پاداش)، و جز آن، ولی در موارد بسیار کلمات و ترکیباتی ساختگی به کار میبرد که یا به قیاس کلمات رایج فارسی ساخته شده همچون: کنشکار و کنشمند (عامل)، تنانی (جسمانی)، آخشیجانی (عنصری)، آخشیجستان (عالم عناصر)، درآمد جای (مدخل)، جاور (حال، گیرندۀ جای)، بازمان (توقف)، پیوسته (مرکب)، روانستان (عالم ارواح)، پارهمند (مرکب از اجزاء)، بازدارش (ممانعت)، بس خواسته (مطلوب)، تنانتن (جسم کل)، تپسبد (ریاضت پیشه، از «تپس» هندی و «بد» فارسی)؛ یا ترکیبی است برخلاف قیاس و استعمال رایج، همچون: اخواستی (غیرارادی)، اجنبان (= ساکن)، اجفت (طاق، در برابر جفت)، کنور (فاعل)، فروغنده (روشن شده)، آهنگیدن (قصد کردن)، از لاد (از بن، هرگز)، جزیدن (تغییر یافتن)، چشمیده (منظور)، پاکش (تقدیس)؛ یا ترجمۀ لفظ به لفظ کلمات و اصطلاحات رایج فارسی و عربی است، همچون: برش دید (قطع نظر)، برین فرهنگ (فلسفۀ اولی)، دارای گونه (ربالنوع)، اویش و اویه (هویت)، اوییها (هویات)، اوچیز (ماهیت)، چارآمیزه (اخلاط اربعه)، شایستۀ هستی (ممکنالوجود)، هر آینه هستی و ناگزیر باش (واجبالوجود)، جنبش اخواستی (حرکت قسری)، سه پور (موالید ثلاثه)، چار مادر (امهات اربعه)، کردگر نزدیک (فاعل قریب) ...؛ و یا کلاً مجعول و بی هیچگونه اصل و اساس زبانشناسی است، همچون: پودات (محسوس)، تیمسار (حضرت)، فروزه و فروزیده (صفت و موصوف)، آرش (معنی)، زاب و زابیده (صفت و موصوف)، سمراد (خیال)، سفرنگ (تفسیر)، شمپوری (حرکت قسری)، فرجود (معجزه)، فرسنداج (امت)، فرنود (دلیل). علاوه بر اینها، گاهی لفظی را از تحریف و تبدیل حروف واژههای فارسی ساخته است، چون: دمان (زمان)، بندیشه (اندیشه)، زمبود (زنبور)؛ گاهی معنی متعارف کلمهای را تغییر میدهد، چون: آمیغ (حقیقت، که در اصل به معنی آمیزه است)، سنگسار (رسخ، در اصل به معنی رجم)، گزینش (خاصیت، در اصل به معنی انتخاب)، فروکش (لجاجت، در اصل به معنی توقف).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید