صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / استالین، یوسف /

فهرست مطالب

استالین، یوسف


آخرین بروز رسانی : شنبه 24 اسفند 1398 تاریخچه مقاله

اِستالین \ [e]stālin\ ، یوسیف (نام کامل او در روسی: یوسیف ویسّاریُناویچ استالین؛ در گرجی: یوسِب جوگاشْویلی) (1879-1953م/ 1258-1331ش)، دبیرکل حزب‌کمونیست (1922-1953م) و نخست وزیر اتحاد شوروی (1941-1953م). او طی ربع قرن دیکتاتوری بر اتحاد شوروی، احتمالاً بیش از هر شخصیت سیاسی دیگری در تاریخ، اِعمال قدرت کرد. استالین اتحاد شوروی را صنعتی، و کشاورزی آن را اشتراکی کرد، با ایجاد هراس سیاسی و حکومت پلیسی، موقعیت خود را استحکام بخشید، به شکست آلمان در جنگ جهانی دوم کمک کرد، و با گسترش سلطۀ شوروی، دولتهای اروپای شرقی را تحت سیطره درآورد. در نقش سازندۀ اصلی نظام تک حزبی شوروی و مدیری ماهر و پرتوان، اما سخت بی‌رحم، بقایای آزادی فردی در شوروی را از میان برداشت، بی‌آنکه بتواند رفاه فردی برای جامعۀ خود به ارمغان آورد؛ با این حال، ساختار پیچیدۀ نظامی ـ صنعتی عظیمی به وجود آورد و اتحاد شوروی را به عصر اتم رساند.

استالین در اوج قدرت و در میان طرف‌دارانش به عنوان «نابغه‌ای جهانی»، «خورشید درخشان»، «مادّۀ حیات» و «معلم و رفیق بزرگ» (حتى میان جماعاتی که وی بی‌رحمانه به آزار و کشتار آنان کمر بست) ستوده می‌شد؛ یک بار نیز سراسقفی از کلیسای اُرتدُکس روس علناً او را «پدر ما» خطاب کرد. استالین که از طریق تندیسهای نیم تنه و تمام‌قد، و تمثالهایش مقبولیتی صوری به دست آورده بود، همچون بتی پرستیده می‌شد و «کیش شخصیت» پر آب و تابی برای او ساخته و پرداخته شد.
یوسیف استالین در دسامبر 1879 با نام اصلی یوسِب جوگاشویلی، از تباری گرجی ــ و نه روس ــ در گرجستان زاده شد. پدرش پینه‌دوزی فقیر و همواره مست بود که پسر را وحشیانه کتک می‌زد. یوسب زبان روسی را که بعداً همواره به لهجۀ غلیظ گرجی تکلم می‌کرد، در مدرسۀ کلیسای گوری فراگرفت (1888-1894م). سپس به مدرسۀ دینی تفلیس رفت و در آنجا مخفیانه آثار کارل مارکس، نظریه‌پرداز اصلی کمونیسم بین‌المللی، و دیگر آثار ممنوع را خواند. او بعداً به علت بیماری، مدرسه‌ را ترک گفت.

یوسب جوگاشویلی در دسامبر 1899 به مدت کوتاهی منشی رصدخانۀ تفلیس شد. در 1900م به مخالفان سیاسی دولت که مخفیانه فعالیت می‌کردند، پیوست و در مراکز عمدۀ صنعتی قفقاز به تحریک تظاهرات و اعتصابات پرداخت، اما اصرار و اشتیاق بیش از حدش به ایجاد درگیریهای خونین میان کارگران و پلیس، همکاران انقلابی‌اش را به او بدبین سـاخـت. پس از آنـکـه سوسیال دمکراتها (انقلابیان مـارکسـیست) در 1903م در روسیه به دو جناح رقیب، یعنی مِنشِویکها و بُلشِویکها، تقسیم شدند، جوگاشویلی به گروه دوم که انقلابی‌تر بود، پیوست و از لنین، رهبر آن، پیروی کرد. او در فاصلۀ آوریل 1902 و مارس 1913 هفت بار به جرم فعالیتهای انقلابی دستگیر، و پیاپی روانۀ زندان و تبعیدگاه شد. خفیف بودن مجازاتها و سهولت فرارهای مکرر جوگاشویلی به این بدگمانی انجامید که شاید او مدتی به عنوان «عامل محرک»، اجیر پلیس سیاسی امپراتوری بوده است.
جوگاشویلی رفته‌رفته در سلسله مراتب حزب ترقی کرد. در 3 جلسۀ سرّی حزب سوسیال دمکرات روسیه که برای سیاست‌گذاری حزبی در تامِر فُرس (تامپِرۀ امروزی در فنلاند؛ 1905م)، استکهلم (1906م) و لندن (1907م) تشکیل گردید، شرکت کرد، بی‌آنکه توجهی را به خود جلب کند. اما او پشت پرده فعال بود و در 25 ژوئن 1907 در طرح نقشۀ راهزنی پرجنجالی در تفلیس شرکت کرد تا پولی برای حزب به دست آورد. نخستین ترفیع عمدۀ سیاسی او در فوریۀ 1912 صورت گرفت؛ آن زمان لنین که در مهاجرت به سر می‌برد، وی را برای اجرای خدمتی به عضویت نخستین کمیتۀ مرکزی حزب بلشویک برگماشت که از حزبهای سوسیال دمکرات دیگر منشعب شده بود. جوگاشویلی در سال بعد به دستور لنین مقالۀ مهمی دربارۀ مارکسیسم و مسئلۀ ملی منتشر کرد. او در آن زمان نام «استالین» را برای خود برگزید که از واژۀ روسی اِستال به معنی «پولاد» گرفته شده است. او همچنین مدت کوتاهی سردبیر روزنامۀ بلشویکی تازه تأسیس پراوْدا شد و پس از آن، طولانی‌ترین دورۀ تبعید خود را از ژوئیۀ 1913 تا مارس 1917 در سیبری گذراند.
استالین در حدول سال 1904م با دختر گرجی متدینی به نام ییکاتیرینا اِسْوانیدزه ازدواج کرد. این زن 3 سال بعد مُرد و پسری به نام یاکوب از خود به جای گذاشت. استالین با پسر خود رفتار تحقیرآمیزی در پیش گرفت و وی را ، پس از اقدام به خودکشی نافرجامی در اواخر دهۀ 1920م، بی‌عرضه و ضعیف خطاب می‌کرد. وقتی که یاکوب در جنگ جهانی دوم اسیر آلمانیها شد، استالین پیشنهاد آنان را برای مبادلۀ پسر خود رد کرد.
در 25 مارس 1917، استالین از سیبری وارد پتروگراد (سن‌پترزبورگ کنونی) شد و سردبیری پراودا را از سر گرفت. او مدت‌کوتاهی از همکاری بلشویکها با حکومت‌موقت لیبرالهای طبقۀ متوسطی که پس از استعفای آخرین تزار در خلال انقلاب فوریه به حکومت رسیده بودند، حمایت کرد. اما اندکی بعد، تحت تأثیر لنین، هوادار سیاست انقلابی‌تر، یعنی اقدام بلشویکها برای قبضه کردن قهرآمیز قدرت، شد. در کودتای بلشویکی نوامبر 1917، استالین نقش مهمی ایفا کرد، اما نقش او در مقایسه با رقیب عمده‌اش، لئون تروتسکی، چندان برجسته نبود.
استالین که در جنگ داخلی 1918-1920م به عنوان رهبر سیاسی ـ نظامی در جبهه‌های متعددی فعالیت می‌کرد، دو مقام وزارتی نیز در حکومت جدید بلشویکی به دست آورد، یکی کمیسر ملیتها(1917-1923م) و دیگری کمیسر نظارت دولتی (یا بازرسی کارگران و دهقانان، 1919-1923م)، اما منصب دبیرکلی کمیتۀ مرکزی حزب از 1922م تا پایان زندگی‌اش، مبنای قدرت دیکتاتوری او را تشکیل می‌داد. استالین علاوه بر دبیرکلی، عضو دفتر قدرتمند سیاسی حزب (یا پولیتبُرو) و نیز عضو بسیاری از کمیته‌های دیگر بود و به عنوان دیوان‌سالاری زبردست، رقبای مبرّز خود از جمله تروتسکی و گریگوری زینوویِف را که این قبیل کارهای تشکیلاتی را خوار می‌شمردند، به آرامی از میدان به در کرد.

استالین از 1921م به بعد خواستهای لنین را نادیده گرفت تا آنکه لنین یک سال پیش ازمرگ، در «وصیت‌نامه»ای سیاسی، خـواستـار عـزل استـالین از دبیـرکلی حـزب شـد. ایـن سند کـه از طرف لنین صادر شده بود، بالقوه می‌توانست به زندگی سیاسی استالین خاتمه دهد، اما اقبال و مهارت فوق‌العادۀ استالین او را یاری داد و وصیت‌نامۀ لنین در دورۀ حیاتش نادیده ماند.
پس از مرگ لنین در 1924م/ 1303ش، استالین‌ شخصیت‌پرستیِ شبه بیزانسی و پر زرق و برقی برای رهبر فقید انقلاب به راه انداخت. سال بعد، استالین در نقش «قِسّیس اعظمِ» مکتب لنینیسم، با تغییر نام شهر تساریتْسین به استالین‌گراد (وُلگاگراد کنونی)، زمینۀ مشابهی را نیز برای شخصیت خودش فراهم آورد. رقیب اصلی استالین، یعنی تروتسکی (که زمانی جانشین مسلّم لنین محسوب مـی‌شد)، به دست حکومت سه نفری زینوویِف، لیِف ‌کامِنِف و استالین از صحنۀ سیاست اخراج شد. دیری نپایید که استالین با رهبران جناح راست، یعنی نیکُلای بوخارین و آلیکسِی ریکُف، برضد متحدان قبلی خود (یعنی زینوویف و کامنف) هم پیمان شد.
استالین با ایمان به اینکه اتحاد شوروی می‌تواند بدون چشمداشت هرگونه کمکی از جانب انقلاب جهانی دست به ایجاد نظام سیاسی پایداری بزند، از سیاست «سوسیالیسم در کشوری واحد» حمایت می‌کرد. این سیاست باب طبع آن دسته از مدیران واقع‌گرای حزبی بود که استالین آنان را به منصبهای پرنفوذی در سلسله مراتب متوسط حزبی ارتقا می‌داد. در اجرای این سیاست، همۀ رقبای قدرتمند استالین از کار برکنار شدند؛ بوخارین و ریکف نیز در پی زینوویف و کامنف مغضوب شدند و در برزخ سیاسی به انتظار اعدام نشستند. استالین در 1929م تروتسکی را از شوروی اخراج کرد و در 1940م دستور داد او را در مکزیک بکشند.
در 1928م استالین سیاست شبه سرمایه‌‌داری لنین، یعنی «سیاست جدید اقتصادی»، را کنار نهاد و به جای آن سیاست صنعتی کردن ضربتی کشور به رهبری دولت را طی برنامه‌های پنج ساله در پیش گرفت. این حرکت در واقع، انقلاب جدیدی بود که عواقبش ویران کننده‌تر از نتایج انقلاب 1917م روسیه بود.
سهمگین‌ترین ضربات نظام دیکتاتوری بر دهقانان وارد شد؛ حدود 25 میلیون خانوار روستایی مجبور شدند در عرض چند سال در مزارع اشتراکی یا دولتی مجتمع شوند. روستاییانی که تمایلی به این کار نداشتند و مذبوحانه مقاومت می‌کردند، آماج حملۀ نیروهای مسلح و واحدهای پلیس سیاسی قرار می‌گرفتند. روستاییانی که همکاری نمی‌کردند و از آن پس به نام «کولاک» خوانده شدند، فوج فوج دستگیر، و تیرباران یا تبعید می‌شدند، یا جذب شبکۀ عظیم اردوگاههای کار اجباری استالینی می‌گشتند و در آنجا در شرایط بسیار سخت، آن‌قدر کار می‌کردند تا بمیرند. به علاوه، اشتراکی کردن شدید کشاورزی موجب قحطی بزرگی در اوکراین شد. با این حال، استالین همچنان به صدور غلات به خارج از کشور ادامه می‌داد. در نتیجۀ سیاستهای استالین احتمالاً حدود 10 میلیون دهقان در این سالها جان خود را از دست دادند.
برنامۀ صنعتی کردن ضربتی به اندازۀ برنامۀ اشتراکی کردن کشاورزی مصیبت‌بار نبود، اما آن نیز با شکستهای عظیمـی روبه‌رو شـد و استالیـن، در مقـام واکنش در قبال این شکستها، مدیران صنعتی را به پای میز محاکمات نمایشی کشاند. متهمان که زیر فشار ارعاب و تهدید به ارتکاب جنایاتی واهی اعتراف می‌کردند، تقصیر فجایع و مصائب ناشی از سیاستهای دبیرکل را اجباراً برعهده می‌گرفتند. با همۀ این احوال، استالین موفق شد به‌سرعت کشوری عقب افتاده را صنعتی کند و این موفقیت را شاهدان خارجیِ مشتاقی همچون آدُلف هیتلر و نویسندگان مشهوری چون اِچ. جی. وِلز و جرج برنارد شاو تصدیق کردند.
از جملۀ کسانی که به عبث کوشیدند تا سیاستهای استالین را تعدیل کنند، همسر جوان دوم او، نادِژدا آلّیلویِوا، بود که در 1919م با استالین ازدواج کرده بود و در 1932م/ 1311ش دست به خودکشی زد. حاصل این ازدواج دو فرزند بود: یکی واسیلی که پس از آنکه به‌ناحق مقام بالایی در نیروی هوایی شوروی به‌دست آورد، بر اثر افراط در باده‌خواری از بین رفت و دیگری دختر آنها، سوِتْلانا، که پس از مرگ پدر به آمریکا مهاجرت کرد و بعداً خاطرات خود را به رشتۀ تحریر درآورد و زندگی خصوصی و در پردۀ استالین را برملا ساخت.
در اواخر 1934م/ 1313ش، یعنی درست زمانی که به نظر می‌رسید شدیدترین بی‌رحمیهای استالینی به پایان رسیده است، دبیرکل حزب به کوشش تازه‌ای در جهت ایجاد هراس سیاسی برضد همان اعضای حزب کمونیست دست زد که وی ‌را به قدرت رسانده بودند. این بار بهانۀ او قتل سِرگِی کیرِف، همکار نزدیک و رقیب بالقوۀ استالین، در روز اول دسامبر 1934 در لنین‌گراد بود. در کنگرۀ بیستم حزب کمونیست در 1956م گفته شده است که استالین خود ترتیب قتل کیرف را داده بود تا بهانه‌ای برای تشدید قتل عام مردم به دست آورد. 
استالین از برگزاری محاکمه‌های نمایشی کمونیستهای برجسته برای افزایش موج جدید ترور استفاده کرد. در اوت 1936، زینوویف و کامنف برای تکرار اعترافاتِ از پیش جعل شده به دادگاه کشانده، و به مرگ محکوم و تیرباران شدند. دو محاکمۀ عمدۀ دیگر نیز پس از آن برگزار شد، یکی در ژانویۀ 1937 و دیگری در مارس 1938. در ژوئن 1937 مارشال میخائیل توخاچِفسکی، با نفوذترین شخصیت نظامی شوروی در آن زمان، همراه با افسران ارشد دیگری به اتهام خیانت، در دادگاههای نظامی محاکمه و اعدام شدند.
اینها اصلی‌ترین محاکمه‌های علناً اعلام شده‌ای بودند که به استالین امکان دادند تا حزب کمونیست و به طور کلی نخبگان جامعه را مطیع خود سازد. او نه‌تنها بلشویکهای نیمه‌مستقل کهنه‌کار، بلکه بسیاری از سرکردگان حزبی، رهبران نظامی، مدیران صنعتی و کارمندان عالی‌رتبۀ دولت را که کاملاً دست‌نشاندۀ او بودند، «تصفیه» کرد. دیگر قربانیان تصفیه‌های استالین عبارت بودند از کمونیستهای خارجی مقیم روسیه و اعضای سازمان پلیس سیاسی آن زمان. به علاوه، دیگر بخشهای نخبگان جامعۀ شوروی، در حوزۀ هنر و ادبیات، دانشگاهها و مشاغل حقوقی و دیپلماتیک قربانیان بسیاری دادند، همان‌گونه که تودۀ مردم، به‌طور کلی در معرض موج آزار و تعقیبِ نه‌چندان حساب‌ شده‌ای قرار گرفتند که مبتنی بر اعترافات واهی بود. قربانیان این جوّ ترور باز هم افزایش یافتند، تا آنکه استالین خود شدت آن را کاهش داد، هرچند هیچ‌گاه آن را متوقف نساخت. شمار قربانیان سیاسی دوران استالین به دهها میلیون تن می‌رسد. انگیزۀ اصلی او از این کار ظاهراً بالا بردن قدرت شخصی خویش بود.
 استالین در جنگ جهانی دوم، بـه‌عنـوان مـوفق‌ترین رهبر در میان رهبران کشورهای متخاصم قـد علم کرد (برای جزئیات این بخـش، نک‍ : ه‍ د، جنـگ جهـانـی دوم). پس از جنگ، استـالین با تـأسیس رژیمهای کمـونیستی محلیِ بـه‌ظاهر مستقل، و در واقع وابسته به شوروی، نوع جدیدی از سلطۀ استعماری را بر اروپای شرقی تحمیل کرد و به ایـن ترتیب، شمار اتباع خود را به حدود 100 میلیون تن افزایش داد. 

امـا در 1948م جـدا شـدن یـوگسلاوی، بـه رهبـری تیتو، از اردوگـاه شـوروی ضربـۀ شدیدی بـه کمونیسم جهانی با رهبری استـالین وارد سـاخت. بـرای آنکه مبـادا دیگـر دولتهای وابستـۀ اروپای شرقی از شیوۀ تیتو تبعیت کنند، استالین محاکمه‌هایی نمـایشی به سبک «تصفیۀ بزرگ» دهۀ 1930م شـوروی، در این کشورهـا بـه راه انـداخت و در آنهـا رهبران کمونیست دولتهای اقمـار را وادار کـرد تـا بـه تیتـوگـرایـی خـود اعتـراف کننـد و بدین‌ترتیب، بسیاری از آنها اعدام شدند.
استالین نه‌تنها اتحاد دورۀ جنگ با آمریکا و انگلستان را پس از جنگ ادامه نداد، بلکه اینک که هیتلری در میان نبود، آن کشـورها ــ به ویـژه ایـالات متحـده ــ را دشمـن اصلـی قلمداد می‌کرد. در داخل شوروی نیز بر برتری ایدئولوژی مارکسیستی بار دیگر تأکید شد. آندرِی ژدانِف، دبیر کمیتۀ مرکزی حزب و کارگزار ایدئولوژیک استالین، حکومتی از رعب و هراس را در دنیای فکری و هنری کشور آغاز کرد؛ دستاوردهای خارجیان با دیدۀ تحقیر و استهزا نگریسته می‌شدند و بر تفوق روسها در مقام مخترع و پیشرو در همۀ زمینه‌ها تأکید می‌شد و بدین‌سان، امیدهایی که در دورۀ جنگ به کاهش شدت خشونت در اتحاد شوروی پیدا شده بود، به یأس مبدل شد.
وضعیت جسمی و روانی استالین از حدود 1950م رو به وخامت گذاشت. او بیش از پیش بدگمان، و دچار حالت ترسی وهم‌آلود شده بود و در کرملین کمتر ظاهر می‌شد. در ژانویۀ 1953 دستور داد که بعضی از پزشکان کرملین ــ مخصوصاً پزشکان یهودی ــ را که به قتل رهبران مختلف شوروی از جمله ژدانف، با روشهای پزشکی متهم بودند، دستگیر کنند. او آشکارا درصدد بود که به بهانۀ «توطئۀ پزشکان» یک موج تصفیۀ بزرگ دیگر را برضد همۀ همکاران عالی رتبۀ خود به راه اندازد، اما بنابر گزارش رسمی، در 5 مارس1953م/ 15 اسفند 1331ش به طرزی ناگهانی مرد و جسد او را در میدان سرخ مسکو کنار لنین دفن کردند. مرگ استالین را نزدیکانش چنان راحت تلقی کردند که دربارۀ احتمال اینکه کسانی در مرگ وی دست داشته‌اند، فرضیه‌هایی مطرح شد. 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: