اسپینوزا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 23 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/234053/اسپینوزا
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
همۀ عواطف انسانی چون از مقولۀ انفعالاتاند، جهتشان پیوسته متوجه خارج و به سوی چیزهایی است که میتوانند به نحوی از انحاء در ما تأثیر بگذارند. انفعالات و خواهشهای نفسانی، ما را به طلب چیزهایی برمیانگیزند که سبب شادی میشوند، یا باعث گریز ما از چیزی میگردند که معتقدیم اندوهزا خواهد بود. بسته به اینکه آنچه میخواهیم یا از آن رویگردانیم، نزدیک باشد یا دور، وقوع آن ضروری باشد یا ممکن یا نامحتمل، امیدها و ترسهای ما در نوساناند. ولی مسلم این است که چون سبب هر انفعال بیرون از ماست، پس کلاً از اختیار ما خارج است. بنابراین، هر چه عنان خویش را بیشتر به دست انفعالات بسپاریم، بیشتر بازیچۀ آنها میشویم و آزادی و قدرت عملمان کاستی مییابد. نتیجه، تصویرِ غمانگیزی از زندگیِ گرفتار در باتلاق انفعالات است که پیوسته در جست و جو یا گریز از چیزهای بیثبات و متغیری میگذرد که مسبب انفعالاتاند. «از آنچه گفته شد، آشکار است که علتهای خارجی به بسیاری شیوهها ما را به این سوی و آن سوی میرانند، و ما همچون امواج دریا که با بادهای مخالف به تلاطم درمیآیند، بیخبر از آینده و سرنوشت خویش در تب و تابیم» (بخش سوم، قضیۀ 59، تبصره). از عنـوان بخش چهـارم اخلاق ــ «دربارۀ بندگی انسان و نیروی عواطف» ــ کاملاً پیداست که اسپینوزا این طریق زندگی آدمی را چگونه ارزیابی میکند؛ مینویسد: «من ناتوانیِ انسان را از تعدیل یا مهارکردن عواطف، بندگی مینامم، زیرا کسی که تابع عواطف است، نه مسلط بر خویش، بلکه زیر سیطرۀ بخت و تصادف و چنان مغلوب قدرت آن است که اغلب اگرچه طریق بهتر را در برابر خود میبیند، به راه بدتر میرود» (بخش چهارم، پیشگفتار)؛ و این، به گفتۀ وی، قسمی بیماری روان است که کسی به چیزی عشق مفرط بورزد که دستخوش دگرگونی است و او هرگز به تصاحب کامل آن کامیاب نمیشود.
چارهای که از قدیم برای این مشکل پیشنهاد شده، این بوده است که چون اختیار چیزهایی که بر آنها ارج مینهیم و در بهروزی ما تأثیر میگذارند، از کف ما بیرون است، پس باید بر ارزشگذاریهای خویش مسلط باشیم و از این راه، سلطۀ چیزهای خارجی را بر خود و عواطفمان به حداقل برسانیم. حذف کامل عواطف انفعالی هیچ گاه ممکن نیست. ما ذاتاً بخشی از طبیعتیم و هرگز نخواهیم توانست خویشتن را از زنجیرۀ علتهایی که ما را به چیزهای خارجی میپیوندند، بیرون بکشیم. ولی نهایتاً میتوانیم عواطف را خنثى و مهار کنیم و تا اندازهای از غوغای آنها برهیم. راه تعدیل و مهارکردن عواطف، آراستگی به فضیلت است. اسپینوزا در ردهبندیِ متفکران اخلاقی، فیلسوفی است که خودخواهی را اصل قرار میدهد، بدین معنا که معتقد است هر موجود طبیعی میخواهد به خود سود برساند و در پی صیانت وجود خویش است و حق نیز همین است. ما موجوداتی متفکریم و از موهبت عقل و هوش بهره میبریم، پس آنچه بیش از همه به سود ماست، معرفت است. بنابر این، فضیلتِ ما به طلبِ معرفت و فهم ایدههای تام و تمام است، و بالاترین درجۀ معرفت، شهودِ عقلیِ ذات چیزهاست. این «سومین قسم معرفت» که فراسوی تجربههای اتفاقی و استدلال قرار میگیرد، چیزها را نه در ساحت زمانی یا به اعتبار مدت و نسبت آنها با دیگر چیزهای جزئی، بلکه از جنبۀ سرمدی لحاظ میکند، یعنی منتزع از همۀ ملاحظات زمان و مکان و با نظر کردن در نسبتشان با خداوند و صفات الٰهی. به تعبیر دیگر، چیزها در این قسم معرفت، از حیث نسبت مفهومی و علّی با ذوات کلی فکر و بُعد و با قوانین جاودانی طبیعت درک و دریافت میشوند. به نوشتۀ اسپینوزا، «ما چیزها را به دو طریق بالفعل تصور میکنیم: یا از این حیث که تصور میکنیم نسبت به زمان و مکان ثابتی وجود دارند؛ یا از لحاظ اینکه تصور میکنیم در خداوندند و از وجوب ذات ایزدی لازم میآیند. ولی چیزهایی را که به این طریق دوم، حقیقی یا واقعی به تصور درآیند، به صورت سرمدی تصور میکنیم و از این جهت، ایدههای آنها مستلزم ذات سرمدی و نامتناهی خداست» (بخش پنجم، قضیۀ 29، تبصره).ولی این خود چنین معنا میدهد که تلاش ما نهایتاً متوجه شناخت خداست. مفهوم هر جسمی مستلزم مفهوم بُعد یا امتداد است، و مفهوم هر ایده یا ذهنی مستلزم مفهوم فکر. لیکن از آنجا که بُعد و فکر دو صفت الٰهیاند، تصور درست و تام هر جسم یا ذهنی مستلزم شناخت خداست. پس شناخت خدا بالاترین خیر و بزرگترین فضیلت نفسانی است.نتیجۀ فهم چیزها از طریق سومین قسم معرفت، یعنی از جنبۀ سرمدی و در نسبت هر چیز با خدا، پی بردن به ضرورت علّی همۀ امور است، پی بردن به این است که هر جسمی در هر وضعی ضرورتاً تابع ذات ماده و قوانین کلی فیزیک است و هر ایدهای و هر خاصیت نفسانی یا ذهنی ضرورتاً از ذات فکر و قوانین کلی آن نشئت مییابد. چنین بینشی سیطرۀ انفعالات را بر ما سست میکند. دیگر نه به آنچه روی میدهد امیدواریم و نه از آن بیمناک؛ نه نگران حفظ ملک و مالیم و نه افسرده به دلیل از دست رفتن آن. با آرامش و متانت به همه چیز مینگریم و از رویدادهای گذشته و کنونی و آینده بیجهت و بر خلاف عقل متأثر نمیشویم. نتیجۀ این امر، تسلط بر خویش و آرامش خاطر است.نظریۀ اخلاقی اسپینوزا تا حدی رواقی و یادآور آموزههای متفکرانی همچون سیسِرون وسِنِکاست. قدرت ما بر امور خارجی محدود است. اگر درک کنیم که تا حد توان به وظیفۀ خویش عمل کردهایم و چون خود نیز بخشی از طبیعتیم، بیش از آن قدرت نداشتهایم که از آنچه به زیانمان بوده است اجتناب ورزیم، آنگاه به ضرورت طبیعی امور پی میبریم و چیزی جز حقیقت نخواهیم خواست. آنچه سرانجام جانشین عشق به امور ناپایداری میشود که خیر میپنداریم، عشق عقلی به خیر سرمدی و دگرگونیناپذیری است که نام آن خداست و راه آن سومین قسم معرفت، یعنی شهود عقلی است. عشق عقلی به خداوند به معنای فهم عالم و طریق فضیلت و سعادت و رستگاری است. به تدریج که در این راه گام میزنیم، پی میبریم که چون چیزی به غیر از حالتی متعین از یکی از صفات ایزدی نیستیم، آنچه بر ما میرسد، نه نتیجۀ تأثیر چیزهای خارجی، بلکه صرفاً لازمۀ طبیعت خود ماست، و درک این معنا ما را آزاد میکند. «آزاده» به معنای مراد اسپینوزا کسی است که با متانت به حادثات خوب و بد زندگی مینگرد و تنها به «مهمترین امور» میپردازد و غم بهروزی دیگران را میخورد و به آنان یاری میکند تا با فهم عمیقتر، از تلاطم انفعالات برکنار بمانند، و از مرگ در اضطراب نیست.از آموزههای اخلاقی اسپینوزا چند نتیجۀ اجتماعی و سیاسی لازم میآید. اختلاف نظر و ناسازگاری آدمیان با یکدیگر همواره ناشی از انفعالات مختلف و متغیر ایشان است. افراد آزادمنش که همه در یک طبیعت شریکاند و بر اصول واحد عمل میکنند، طبعاً و به آسانی جامعهای هماهنگ تشکیل میدهند. کسانی که در زندگی، عقل را راهنما میگیرند، لاجرم به آنچه برای طبیعت آدمی، یعنی سرشت یکایک آنان، خوب است عمل میکنند و به یکدیگر سود میرسانند و در برابر عقاید و حتى خطاهای دیگران بردبارند. ولی از آنجا که انسانها عموماً به راهنمایی عقل پیش نمیروند، وجود دولت ضروری است تا افراد را، ولو به زور، از تجاوز و تعدی یکدیگر مصون بدارد. در وضع طبیعی هیچکس حد و مرزی در سودجویی نمیشناسد. گذر از آن وضع به وضع مدنی مستلزم گذشتن از برخی حقـوق طبیعی ــ مانند حق انتقام و حق داوری دربارۀ خوب و بد ــ و تفویض آن حقوق به مرجعی مرکزی است. تا هنگامی که آدمیان دستخوش انفعالات باشند، دولت باید وجود داشته باشد تا مردم در آرامش به سر برند و از یاری به یکدیگر دریغ نورزند.
اسپینوزا در این نوشته میخواهد نشان دهد که آزادی فیلسوفان در اظهار نظر نه تنها زیانی به پارسایی مردم و آرامش مملکت نمیرساند، بلکه به عکس، این دو هنگامی به خطر میافتند که اختناق حاکم شود.
اسپینوزا در آغاز، خوانندگان را از معتقدات و رفتارهای خرافی که پایۀ آنها بیم و امید است و آسان مورد استفادۀ مردمفریبان قرار میگیرد، برحذر میدارد و میگوید دینی که بر خرافات و بهرهبرداری از بیم و امید (خوف و رجا) بنا شده باشد، متوجه پرستش راستین خدا نیست. یهود و نصارا برای کشف دین حقیقی باید کتاب مقدس را از نو بررسی کنند تـا بدانند کـه آزاد گذاشتـن فیلسوفان ــ یعنی در حقیقت آزادی اندیشه و بیان ــ زیانی به دینداری نمیرساند. قداست عهد قدیم و عهد جدید به پیام آنهاست، نه به الفاظ و تاریخ آنها. کتاب مقدس برای یاد دادن اطاعت از خداست، نه برای تعلیم علوم. فلسفه (یعنی علوم و دانشها) و دین متعلق به دو قلمرو متفاوتاند و هیچیک نباید به حوزۀ دیگری تجاوز کند؛ و چون بیشتر منازعات از اختلافات مذهبی برمیخیزند، جدایی دو حوزۀ یاد شده همچنین ضامن استواری دینداری و آرامش داخلی کشور است. خطر واقعی از سوی کسانی متوجه مملکت میشود که به جای پرستش خدا، الفاظ را میپرستند. هستند کسانی که میگویند کتاب مقدس کلام خداست و بنابراین، نباید گفت که تحریف شده است، یا در آن دست بردهاند. در پاسخ این اعتراض باید گفت که چنین کسان دین را به خرافه تبدیل میکنند و به جای پیام راستین خدا، به پرستش تصویر و تمثال و کاغذ و مرکب سرگرم شدهاند.یهودیان معتقدند که قوم برگزیدۀ خداوندند. اسپینوزا این ادعا را کودکانه میداند و میگوید قوم یهود در روزگار باستان بههیچوجه بر دیگر اقوام از حیث خردمندی یا نزدیکی به خداوند برتری نداشتند، نه عقلاً بهتر از دیگران بودند و نه اخلاقاً؛ «برگزیده» بودند صرفاً از نظر تشکیلات اجتماعی و حُسن تصادف سیاسی. خدا به آنان مجموعهای از قوانین عطا کرده بود که از آن اطاعت میکردند و به این جهت، جامعهای بسامان و حکومتی پایدار داشتند. ولی برگزیدگی آنان موقت و مشروط بود و مملکتشان اکنون دیرزمانی است که برافتاده است. بنابراین، هماکنون هیچ چیز نیست که یهودیان بدان دلیل مدعی برتری بر دیگران شوند. پارسایی و رستگاری مختص به هیچ کس نیست و همگان، صرفنظر از مرام و ایمان، میتوانند از آن بهره برند. قانون الٰهی فقط برای امر به معرفت خداوند و عشق به او نازل شده است؛ و این عشق صرفاً باید از نیکیِ معشوق نشئت یابد، نه از امید به پاداش و هراس از کیفر. شرایع موسى و 613 دستوری که در تورات آمده است، به دلایل عملی برای حفظ مملکت یهود و رونق آن وضع شده بود و تا هنگامی اعتبار داشت که آن واحد سیاسی بر جای بود. از مجموع بیانات اسپینوزا دربارۀ نبوت پیامبران اسرائیل و برگزیدگی قوم یهود و مناسک دینی یهودیان و مسائل مربوط به معجزات چنین برمیآید که کتاب مقدس، یعنی تورات و انجیل، را باید از نو شناخت. او نمیپذیرد که موسى کل تورات یا حتى بیشتر آن را خود به رشتۀ تحریر درآورده است. در «خمسۀ موسى» یا «اسفار پنجگانه» از او به صیغۀ سومشخص مفرد یاد میشود، حکایت مرگ و حتى وقایع پس از مرگش آمده است و به جاهایی با نامهایی اشاره میرود که در آن روزگار به آن اسامی خوانده نمیشدند. به عقیدۀ اسپینوزا، اینها همه بدون کوچکترین شکی روشن میکند که آنچه اکنون به «خمسۀ موسى» معروف است، در واقع نسلها پس از موسى، از قلم کسی دیگر جاری شده است. البته موسى کتابهایی در حوزۀ تاریخ و قانون نوشته است که بقایای آنها را میتوان در «اسفار پنجگانه» دید. ولی تورات به صورتیکه امروز در دست ماست و نیز دیگر کتابهای عبری عهد قدیم (مانند صحیفۀ یوشع بن نون و کتاب داوران و کتاب سموئیل نبی و کتاب پادشاهان) نه از قلم کسانی تراویدهاند که نامشان بر آن کتابهاست، و نه از خامۀ هیچکس که اسمش در آنها آمده است. اسپینوزا معتقد است که نسلها پس از وقایعِ روایت شده، همۀ آن کتابها را یک مورخ به تنهایی (به احتمال قوی، عِزرا) نگاشته است و سپس دیگران کار او را ویرایش و تکمیل کردهاند و با این حال، آنچه امروز به ما رسیده، مجموعهای درهم و برهم و معیوب است. نظیر این نظریات را اسپینوزا دربارۀ صحیفههای پیامبران اسرائیل (مانند اِشَعیا و اِرمیا و دانیال و دیگران) نیز ابراز میکند و نتیجه میگیرد که چون انتقال این متون در طی جریانی تاریخی صورت گرفته است و مکتوباتی را که منشأ انسانی داشته است، کاتبان متعدد در طول مدتی دراز به نسلهای بعد منتقل کردهاند و به علاوه، انسانهای جایزالخطا تصمیم گرفتهاند که کدام کتابها را بیاورند و کدام را حذف کنند، پس به دلایل محکم میتوان معتقد شد که بخش بزرگی از عهد قدیم تحریف شده و مخدوش است.البته در 1670م/ 1081ق تازگی نداشت که بگویند موسى سراسر تورات را ننوشته است. نوآوری اسپینوزا در این بود که گفت: بنابر این، کتاب مقدس را میتوان به روشی دیگر تفسیر و تأویل کرد. اگر کتاب مقدس مدرکی تاریخی ــ یا، به تعبیر او، طبیعی ــ است، پس باید مانند هر پدیدۀ دیگر طبیعی به آن نگریست. تحقیق در کتاب مقدس نیز باید مانند طبیعتپژوهی یا علوم طبیعی صورت پذیرد، بدین معنا که نخست به وسیلۀ بررسی خود کتاب به گردآوری و ارزیابی دادههای تجربی (از جمله شرایط تصنیف و تألیف آن) بپردازیم و سپس به اصول کلی برسیم. همانگونه که شناخت طبیعت باید از خود طبیعت به دست آید، شناخت کتاب مقدس، یعنی مفهوم و مراد حقیقی آن نیز فقط باید به نور عقل و با تحقیق عقلانی حاصل شود. وقتی کتاب مقدس بدین روش درست تفسیر شود، خواهیم دید که پیام سادۀ آن به جز این نیست که «خدا را بشناس و به او عشق بورز و همسایهات را چون خودت دوست بدار». این است کلام راستین خدا که هنوز بیخدشه در آن متون معیوب و دستکاری شده وجود دارد و نه نیازمند هیچ نظریۀ متافیزیکی است و نه مستلزم آموزش پیشرفته در فلسفه. هدف کتاب مقدس اطاعت از خدا و ایجاد نظم در رفتار ماست، نه تعلیم علوم. حتى افراد کُندذهن میتوانند به نور طبیعی عقل پیام آن را دریابند و رستگار شوند. بنابراین، فقط احکامی را باید متعلق به دین دانست که اطاعت از خداوند رعایتشان را مطلقاً ایجاب میکند و بدون آنها، اطاعت ممکن نیست؛ و همۀ اینگونه احکام نهایتاً باید متوجه القای این معنا باشد که ذات برینی هست که عدالت و احسان را دوست دارد و همه باید از او اطاعت کنند تا رستگار شوند و با عمل به عدل و احسان، او را بپرستند. این اساس دفاع اسپینوزا از بردباری و مدارا و آزادی فلسفهورزی است. او پیام محوری کتاب مقدس را در دستور اخلاقی سادهای، فارغ از نظریهبافیها یا کارهای تشریفاتی زائد، خلاصه میکند، و بدینوسیله نشان میدهد که فلسفه مستقل از دین است. صرفنظر از اینکه شخص چه ایمانی داشته باشد، معتقدات فلسفی او درخصوص ذات باری تا هنگامی که به بی بند و باری و گنهکاری نینجامد و مانع اطاعت از خدا نشود، ربطی به ایمان ندارد. مؤمن و پارسا کسی است که عدل و احسان به بهترین وجه در کردارش هویداست، نه کسی که محکمترین دلایل عقلی را بر وجود صانع اقامه میکند.
تفصیل نظریهای که اسپینوزا اجمالاً در اخلاق دربارۀ دولت بیان کرده بود، در «رسالۀ الٰهیات و سیاست» آمده است. اسپینوزا باید با پژوهش در ماهیت کشورمداری نشان دهد که آزادی سیاسی و مدنی و دینی نه تنها با بهروزی مملکت منافات ندارد، بلکه برای آن ضروری است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید