الازهر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229966/الازهر
یکشنبه 19 اسفند 1403
چاپ شده
8
به هر روی دانشمندانی که در این دوره در زمینههای ادب، تاریخ، جغرافیای تاریخی، علوم دینی و مذهبی، حدیث و دیگر شاخههای علوم انسانی و احیاناً دانشهای عقلی درخشیدهاند، بیشتر از سرزمین مصر و در شمار استادان و دانش آموختگان الازهر بودهاند که از آن میان: ابوالحسن علی بن یوسف لخمی شطنوفی شافعی (د 713ق/ 1313م) از استادان برجستۀ علم قرائت قرآن، شهابالدین احمدبن عبدالوهاب نویری (د 732 یا 733ق) مؤلف نهایة الارب فی فنون الادب، احمد ابن فضلالله عمری (د 749ق/ 1348م) نویسندۀ کتاب مسالک الابصار فی ممالک الامصار و قلقشندی (احمدبن علی) صاحب صبح الاعشى فی صناعة الانشاء شهرت بسزایی داشتند (سیوطی، 1/ 506؛ ابن جزری، 1/ 585؛ خفاجی، 1/ 74). افزون بر اینان، میتوان به ابن حجر عسقلانی (د 852ق)، از دانشمندان مشهور در تاریخ، فقه و حدیث، و نیز کمالالدین ابوالبقاء دمیری (د 808ق)، مؤلف کتاب معروف حیاة الحیوان الکبرى، اشاره کرد (سخاوی، 2/ 39؛ خفاجی، 1/ 75). برخی از پژوهشگران معاصر، تقیالدین ابوالعباس مقریزی (د 845ق/ 1441م) و جلالالدین سیوطی (د 911ق/ 1505م)، دو دانشمند بلند آوازۀ مصری را که بارها در آثارشان از مسائل گوناگون الازهر یاد کردهاند، در شمار مدرسان و دانش آموختگان این جامع نام بردهاند (عنان، مورخو، 87؛ خفاجی، 2/ 57).
سلطان سلیم اول (سل 918-926ق)، در 923ق، سلسلۀ ممالیک مصر را برانداخت و خطبۀ نماز جمعه در جامع الازهر به نام این سلطان فاتح عثمانی که خود را خلیفۀ مسلمانان میپنداشت، خوانده شد (ولی، 513). درگیریهای پیگیر ممالیک محلی با پاشایان عثمانی (نک : حتّی، 2/ 903-904)، چپاول اموال و تجاوز به حریم مساجد جامع، دستگیری بسیاری از دانشمندان و قاضیان و انتقال نخبگان آنان به قسطنطنیه، هرچند جامع الازهر را درگیر نابسامانیهای اداری و آموزشی کرد، اما با بخشودن فراریان پناهنده به الازهر و شرکت سلطان سلیم و سرداران عثمانی در مراسم نماز جمعۀ این جامع، نخستین نرمشها از سوی عثمانیان نسبت به این نهاد کهن خودنمایی کرد. شرکت شماری از پیشوایان مذاهب چهارگانه که بیشتر از عالمان برجستۀ ازهری بودند، در مجالس مشورتی دیوان عالی، اعتبار علمی الازهر را تا اندازهای زنده نگاه داشت. از این گذشته، نیاز ترکان به عالمان دینی و نظام قضایی مبتنی بر فتواهای شرعی و دعاوی مربوط به مذاهب فقهی، رسیدگی به موقوفات و امور کشورداری، نقش سیاسی ـ اجتماعی الازهر را در برقراری عدالت اجتماعی و حفظ میراث فرهنگی اسلام و زبان عربی، بیش از پیش چشمگیر کرد (خفاجی، 1/ 77، 79، 85؛ داج، 78، 81، 82). ابن ملیح ابوعبدالله قَیسی، جهانگرد مغربی که میان سالهای 1040-1042ق به روزگار حکمرانی خلیل پاشا بر مصر، از آنجا دیدار کرده، از جامع الازهر، به عنوان بزرگترین نهاد عبادی ـ آموزشی آن دیار و فعال در اقامۀ نماز و تلاوت قرآن و تدریس علوم اسلامی با انبوهی از طالبان دانش از شرق و غرب جهان اسلام که با استفاده از مزایای خوراک و پوشاک در 5 رواق این جامع مسکن داشتند، یاد کرده، و شیخ ابوالحسن علی اَجهوری مالکی و ابوالعباس احمدبن عیسى مالکی، مشهور به کلبی را از مدرسان برجستۀ الازهر در این دوره نام برده است (ولی، 514-515). از نیمۀ سدۀ 11ق/ 17م، حکمرانان عثمانی، یکی از دانشمندان مشهور علوم دینی را با عنوان شیخ به ریاست الازهر بر میگماشتند. این سنت مشیخۀ الازهر که ریشه در روزگار فاطمیان داشت، تا اواخر سدۀ 13ق/ 19م، همچنان ادامه یافت (ماهر محمد، 1/ 185). شیخ محمدبن عبدالله خرشی (د 1101ق/ 1690م)، ابراهیم بن محمد برماوی (د 1106ق/ 1695م) و محمد نشرتی (د 1120ق/ 1708م)، از فقیهان بنام و نخستین مشایخ الازهر در عصر عثمانی بودهاند (خفاجی، 1/ 88، 142؛ ولی، 516). در این دوره، رئیس الازهر بر تمامی امور این جامع اشراف داشته، و هریک از واحدهای مسکونی الازهر را شیخی سرپرستی میکرده است. شیخ الازهر از این هنگام چندان اعتبار داشت که افزون بر سرپرستی همۀ نهادهای آموزشی مصر، از مشاوران مورد اعتماد دولت در مسائل مهم این بخش از قلمرو عثمانی بود (ماهر محمد، 1/ 185؛ داج، 82-83). با اینهمه، گسترش فقر و ناامنی و بیماریهای فراگیر، جامعۀ مصر را چنان به صوفیگرایی سوق داد که حتى مشایخ الازهر نیایشهای صوفیانه و سماع و رقص را جایز میشمردند و با اولیای تصوف روابطی نزدیک داشتند (همو، 84). از همینرو، آموزشهای الازهر سخت به سستی گرایید، چنانکه احمدپاشا والی مصر در 1161ق/ 1848م، شیخ عبدالله شبراوی رئیس الازهر را به چارهجویی فرا خواند (ماهرمحمد، 1/ 169؛ خفاجی، 1/ 79، 3/ 71). در این زمان برای ورود به الازهر و حضور و غیاب مدرسان و دانشجویان، ضابطهای وجود نداشت. انتخاب درس و استاد، آزاد و بیبرنامه بود. انتصاب مدرسان جنبۀ رسمی نداشت و چنان بود که دانشمندی برجسته با عنوان شیخ بر پایۀ ستونی که به وی اختصاص مییافت، بر کرسی درس مینشست و شاگردان بر گرد وی حلقه میزدند، ساعات تشکیل درس از پیش تعیین نمیشد و در سرما و گرمای شدید، حضور شاگردان کاستی میگرفت. با اینکه الازهر از معتبرترین کانونهای آموزشی سرزمینهای عربزبان قلمرو عثمانیان بود و حدود 60 تا 70 استاد و شمار بسیاری دانشجوی بومی و غیربومی به تعلیم و تعلم در آن اشتغال داشتند، از درخشش آموزشی عصر ممالیک، بیبهره بود و مواد درسی را بیشتر مباحث صرفی و نحوی، معانی و بیان، ادب عربی و مسائل فقهی تشکیل میداد و به دانشهای پزشکی، ریاضی، شیمی و نجوم کمتر توجه میشد؛ چنانکه کیمیاگری و طالعبینی بازاری به مراتب گرمتر از دانشهای شیمی و نجوم داشت (داج، 92-93، 104-107).
در پی تجاوز سپاه فرانسه به مصر (1213ق/ 1798م)، مشایخ الازهر از ناپلئون خواستند که نظامیانش با مردم به نرمی رفتار کنند. ناپلئون برای جلب رضای آنان، 10 تن از استادان الازهر را به تشکیل شورایی فرمان داد که ریاست آن را عبدالله شرقاوی (د 1227ق/ 1812م)، شیخ الازهر برعهده داشت. اما مصریان در غیاب ناپلئون بر فرمانده نظامی وی شوریدند و او را کشتند و چون درخواست ناپلئون در بازگشت به قاهره از مشایخ الازهر برای جلوگیری از آشوب، بیپاسخ ماند و شرقاوی با فشار افکار عامه به اعلان مقاومت در برابر اشغالگران فرانسه تن در داد، ناپلئون ناچار الازهر را به توپ بست و شرقاوی و همکارانش را بازداشت، و گروهی از آنان را تیرباران کرد (زکی، 256؛ خفاجی، 1/ 92؛ داج، 110-111). این درگیری و کشتار و غارت، گرچه الازهر را به نابسامانی و تعطیلی موقت کشاند، اما آبادانیهای پردامنۀ ناپلئون در تأسیس کارخانهها، بیمارستانها، چاپخانهها و نشان دادن پیشرفتهای علمی غرب به مصریان، افقهای تازهای از دانشهای پیشرفتۀ اروپاییان را در دیدگاه ازهریون گشود و چندان نپایید که بسیاری از رجال علمی و مشایخ الازهر از جمله عبدالرحمان جبرتی (د 1237ق/ 1822م) و شیخ حسن عطار (د 1250ق/ 1834م) با زبان فرانسه و فرهنگ غرب، آشنایی بسیار یافتند (همو، 112-113؛ نیز نک : زرکلی، 2/ 220). اشغال زودگذر مصر به دست سپاهیان فرانسه با حملۀ مشترک قوای انگلیس و عثمانی در 1216ق/ 1801م، پایان یافت. وزیر اعظم عثمانی به قاهره درآمد و در نماز جمعۀ الازهر به دانشهای نوین مغرب زمین، آثاری شگرف بر جای نهاد و جامعۀ مصری را به مرحلهای از تجدد که سرآغاز عصر نهضت علمی و ادبی در جهان عرب بود، سوق داد (ضیف، 12-13). چهرههای سرشناس علمی مانند احمد دَمَنهوری (د 1192ق/ 1778م)، ادیب و مورخ و آشنا به دانشهای یونانی، حساب و هندسه، گیاهشناسی و پزشکی، و شیخ محمد نَشرَتی، پزشک، فیلسوف و مهندس آشنا به علوم یونانی، و شریف سیدقاسم تونسی (د 1193ق)، ریاست و یا استادی الازهر را برعهده داشتند (عیسى بک، 166؛ خفاجی، 1/ 75، 2/ 113؛ داج، 93-94).
به دنبال نابسامانیهای سیاسی ـ اقتصادی ناشی از چیرگی دوبارۀ عثمانیان بر مصر، مشایخ الازهر به نشانۀ اعتراض، کلاسهای درس را تعطیل کردند و در 1220ق/ 1805م از محمدعلی، افسر فرمانده سپاه ینی چری عثمانیان خواستند که پاشای ترک را از کار برکنار کند و خود سررشتۀ امور را در دست گیرد. از آغاز درگیری هواداران محمدعلی با ممالیک محلی تا سلطۀ کامل وی بر مصر (1226ق/ 1811م)، هرچند بر دامنۀ هرج و مرجهای سیاسی و آشفتگی الازهر و مصادرۀ موقوفات و ناخشنودی رجال علمی آن افزوده شد، اما اقدامات اصلاحگرانۀ او در فرستادن شماری از دانشجویان مصری و دانشآموختگان ازهری به اروپا، آیندۀ امیدبخشی را در دگرگونی نظام آموزشی این جامع، نوید میداد (فاخوری، 650)؛ چنانکه رفاعه طهطاوی، نخستین محصل از این گروه، پس از بازگشت از اروپا در 1241ق با تدریس علوم انسانی و دیگر دانشهای پیشرفتۀ غربی که حدود 40 سال استمرار یافت، از معدود مشایخ بزرگ الازهر بود که در انتقال دانشهای نوین اروپایی به این کشور و تشویق محمدعلی به انتصاب مدیران دانشمند و رواج آموزشهای جدید در کنار تعالیم سنتی، نقش بسزایی داشت (ولی، 521). پس از محمدعلی، سیاست تجددطلبی او در الازهر همچنان دنبال میشد، اما سیاست عباس حلمی (حک 1264-1270ق/ 1848-1854م)، با گسترش فرهنگ اروپایی در مصر ناسازگار مینمود. با اینهمه، آشنایی اروپاییان با نقشۀ ساختمانی الازهر، شورایی شدن مدیریت و بهبود بخشیدن به وضع مالی آن با تصویب قانون اراضی 1274ق و نیز قانون مصوب 1288ق، دربارۀ انتخاب استاد و دانشجو و امتحان مواد درسی و تأسیس دارالعلوم وابسته به الازهر در 1325ق، توجه استادان الازهر به تدریس تاریخ و هندسه و موسیقی، این نهاد سنتی را به دانشگاهی جدید، مبدل ساخت. در این زمان، الازهر 314 مدرس و نزدیک به 10 هزار دانشجو از مذاهب اهل سنت داشته است (مبارک، 1/ 221-222؛ خفاجی، 2/ 114-115، 118؛ داج، 118-120).
او که در فاصلۀ سالهای 1288-1297ق/ 1871-1880م، به قصد بیداری افکار مردم و اتحاد مسلمانان در مصر تلاش میکرد، با وجود واکنشهای شدید مشایخ محافظهکار الازهر، به موفقیتهای چشمگیری دست یافت و روح تازهای از آزاداندیشی و وطنپرستی و گرایش به دانشهای نو را در کالبد این نهاد بزرگ علمی ـ آموزشی دمید (فاخوری، 750؛ خفاجی، 2/ 4، 3/ 3، 76). از نتایج درخشان این نهضت فکری، اقدامات شیخ محمد عبده (د 1323ق/ 1905م)، یکی از شاگردان و هواداران سیدجمالالدین در الازهر بود که با ابراز شایستگی علمی و فکری، بعدها مُفتی اعظم مصر و رئیس دانشگاه الازهر شد. او با آموزشهای کارساز، افکار تقلیدی و سنتی را از اذهان استادان و دانشجویان الازهر زدود (ضیف، 218-223؛ خفاجی، 2/ 3، 150؛ داج، 133-134). در فاصلۀ سالهای 1289ق/ 1317ق/ 1872-1899م، قوانینی پرمحتوا از جمله اصلاح برنامههای درسی، افزودن دروس و مباحث جدید علمی، تأسیس کتابخانۀ مرکزی، تنظیم بودجۀ سالانه، تعیین لباس رسمی برای استادان، صدور پایاننامههای تحصیلی و علمی (الشهادة الاهلیة و الشهادة العالمیة) به تصویب رسید و شورایی شدن مدیریت، آیندۀ امیدبخشی را در روند برنامههای اداری ـ آموزشی الازهر ترسیم کرد (خفاجی، 1/ 125، 2/ 114-122؛ داج، 135-138). در 1315ق/ 1897م به پیشنهاد رئیس دانشگاه، مدارس آق بغاویه و سیبرسیه در جنب الازهر به این جامع پیوست و هستۀ کتابخانۀ مرکزی الازهر در این مدارس پیریزی شد (خفاجی، 2/ 151-154؛ طنطاوی، 86). در همین سالها، شیخ محمد عبده در مقام ریاست الازهر، به رغم کارشکنیهای مخالفان، با ایراد سخنرانیها، تطبیق آیات قرآنی با بسیاری از کشفیات جدید علمی، تشویق دانشآموختگان ازهری به تألیف مقالات تحقیقی، الازهر را در مسیر بهرهگیری از دانشهای نوین و آموزشهای سودمند قرار دارد (داج، 135-136). از دستاوردهای مهم عبده در الازهر، جلب دانشجویانی نخبه و روشنفکر در حلقۀ درس بود که از مشهورترین آنان مصطفى لطفی مَنْفَلوطی، محمد رشید رضا، سعد زغلول (د 1346ق) و طه حسین (1393ق/ 1973م) را میتوان نام برد که در جنبش علمی و بیداری فکری نسل جدید مصر، نقشی بسزا داشتند (فاخوری 650، 754؛ ضیف، 222، 224، جم ؛ خفاجی، 2/ 4-7، 12-13؛ زرکلی، 1/ 200، 6/ 126، 252، 7/ 239). پس از عبده برنامههای اصلاحی او توسط حسونه نواوی و برخی دیگر از مدیران الازهر همچنان دنبال شد و از اواخر سدۀ 19 و آغاز سدۀ 20م با قانونی شدن حدود 10 پیشنهاد اصلاحی، اقدامات ارزندهای در اداره و آموزش الازهر به عمل آمد (داج، 136-142). با اینهمه، از گزارشها بر میآید که الازهر تا نیمۀ اول سدۀ 20م هنوز گرفتار پارهای نابسامانیهای مالی و آموزشی و جمود فکری بوده، و بازده علمی دانشجویان پس از گذراندن 12 سال در مقاطع مختلف تحصیلی، بسیار ناچیز بوده است. مدارک تحصیلی در این زمان هنوز به همان شیوۀ سنتی صدور اجازهنامهها بود و تصدی رؤسای واپسگرا و محافظهکار چون سلیم بشری و عبدالرحمان شربینی و مداخلات خدیو در دهۀ نخست سدۀ 20م مانع اقدامات اصلاحی میشد (داج، 143-144). تا اینکه طبق قانون مصوب 1329ق/ 1911م، الازهر به عنوان برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس واقع در شهرهای طنطا، دسوق، دمیاط، اسکندریه و نیز مدرسۀ تربیت قضات (القضاء الشرعی) به تابعیت الازهر درآمد. هیأتی مرکب از رئیس الازهر و نمایندۀ او، مفتی مصر، استادان برجستۀ دانشکدهها، نمایندگان وزارت دارایی و دادگستری و معارف و اوقاف و 4 تن از دانشمندان بنام و استادان مشهور با عنوان «مجلس الازهر الاعلى» اداره و نظارت بر کار الازهر را برعهده گرفتند (خفاجی، 1/ 125، 2/ 84؛ داج، 145). در 1328ق/ 1910م جامع الازهر 10 هزار دانشجو در 3 مقطع ابتدایی، متوسطه و عالی با 177 کلاس درس و 316 مدرس داشته که با روزگار محمدعلی پاشا تقریباً یکسان بوده است (همو، 149-150). با بروز جنگ جهانی اول، دانشجویان ازهری با تقویت روحیۀ ملی جامعۀ مصر، رهبری تظاهرات ضداستعماری را برعهده گرفتند (همو، 150-151). فؤاد اول، نخستین پادشاه مصر نسبت به این نهاد کهنسال توجهی خاص داشت. در 1342ق/ 1923م، دورۀ تحصیلات فوق لیسانس در رشتههای سنتی الازهر دایر شد و مدرسۀ قضات (القضاة الشرعی) و پس از آن سرپرستی مدرسۀ تربیت معلم (دارالعلوم) به الازهر واگذار شد. با وزارت سعد زغلول، موقوفات جامع در اختیار دولت قرار گرفت و هرگونه انتصاب در الازهر برعهدۀ پادشاه و نخستوزیر بود (ضیف، 182؛ داج، 151-152). در خلال جنگ جهانی اول که قاهره مرکز عملیات جنگی بریتانیا در خاورمیانه بود، با وجود بهرهگیری مصر از علوم و فنون غربی، همچنان تفکر قرون وسطایی بر الازهر حاکم بود. با اینهمه، در این زمان دانشمندانی اصلاحگرا چون شیخ مصطفى مراغی و محمد احمدی ظواهری و شیخ محمود شلتوت، به ریاست الازهر رسیدند (خفاجی، 1/ 165، 169). در نتیجۀ تلاشهای آنان در 1349ق/ 1930م، با تصویب فؤاد، الازهر به دانشگاهی جامع و واقعی مبدل شد. مدارس آمادگی و مقدماتی (المعاهد المدنیه) وابستۀ به الازهر در شهرهای مهم مصر دایر شد. تعلیمات عالی در 3 دانشکدۀ اصول دین، شریعت اسلامی و زبان عربی برقرار شد. شماری از دانشآموختگان این دوره به خارج فرستاده شدند و با تأسیس چاپخانه، نخستین نشریۀ الازهر با عنوان نور الاسلام و سپس به نام مجلة الازهر، منتشر شد (همو، 2/ 81؛ داج، 151-157، 184).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید