ابن خاقان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 26 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223038/ابن-خاقان
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
از زندگی او اطلاع چندانی نداريم، ولی به نظر میرسد كه در مشاغل ديوانی روزگار میگذرانيده است، چه در 278 ق/ 891 م از او به عنوان رئيس ديوان ضياع و خراج قم ياد شده كه به رغم تعصب شديد در تسنّن، از امام حسن عسكری (ع) به نيكی ياد میكرد (ابن بابويه، 1/ 40؛ كلينی، 1/ 503). همين ستايش كه بسياری از محدثان شيعه آن را نقل كردهاند و باعث شد كه رجالشناسان او را در زمرۀ روات ذكر كنند (طوسی، 448؛ علامۀ حلّی، ذيل نام احمد)، نجاشی را به اين گمان واداشت كه او را از جملۀ نويسندگانی برشمارد كه به ستايش امام حسن عسكری(ع) پرداخته و در وصف او كتاب نوشتهاند (ص 87). احمد بن عبيدالله گذشته از شغل ديوانی در 306 ق نيز از جمله نامزدان وزارت خليفه مقتدر بود، ولی علی بن عيسی بن جراح او را به حماقت و تهور متهم ساخت (قرطبی، 73). با اينهمه، صفدی (7/ 171) وی را مردی اديب و فاضل خوانده و از او ابياتی نقل كرده است. قرطبی (صص 159، 182) از كسی به نام احمد بن خاقان نام برده كه در 319 ق رياست شرطۀ بخش شرقی و در 320 ق رياست شرطۀ هر دو بخش بغداد را داشته است، ولی هيچ دليلی در دست نيست كه اين شخص همان احمد بن عبيدالله بن يحيی باشد. چه در جايی ديگر (ص 79) از ابواحمد بن عبيدالله كه به احتمال قوی همين احمد است نام برده كه در صفر 307 ق درگذشته است، خاصه آنكه صفدی (7/ 171) به صراحت يادآور شده كه احمد بن عبيدالله در 307 ق درگذشته است.
بزرگترين فرزند عبيدالله (قس: ابن اثير، 8/ 63، و اشتباه او در ذكر نام پدر ابوعلی محمد، و تصحيح آن در 8/ 150)، وزير مقتدر عباسی. دربارۀ تاريخ تولد و رشد و چگونگی ورود او به ديوانها آگاهی به دست نيامد. صفدی (4/ 5) بنابر روايتی كه منابع متقدم آن را تأييد نكردهاند، بر آن است كه ابوعلی محمد پس از مرگ پدر مدت يك هفته به وزارت معتمد گمارده شد. در حالی كه منابع ديگر از مشاغل ديوانی او پس از مرگ پدر ياد كردهاند. به گفتۀ صابی ( الوزراء، 284) در روزگار وزارت حسن بن مخلد بن جراح، وی رياست خراج و املاك خالصه يافت. وزير بعدی، سليمان بن وهب، او را به نظارت بر امور ساختمانی خليفه معتمد در بخش غربی سامرا گمارد، اما چندی بعد خليفه او را عزل كرد. ابوعلی محمد تا روزگار عبيدالله بن سليمان كه در 277 ق/ 890 م به وزارت رسيد، ظاهراً شغل دولتی نداشت تا آنكه از سوی اين وزير به رياست ديوان بريد و مظالم و خرائط ماسبذان و مهرجان قذق گمارده شد و تا ايام وزارت علی بن محمد بن فرات در 296 ق/ 909 م در همان شغل بود (مسكويه، 1/ 25؛ صابی، همانجا). چون ابن فرات به وزارت نشست، ابوعلی محمد بن عبيدالله از بيم او كه از پيش نقاری در ميانه بود، گريخت و پنهان شد، ولی همواره بر ضد او به فعاليت میپرداخت (همانجا). اين فعاليتها هنگامی به ثمر رسيد كه به گفتۀ ابن جوزی (6/ 109) ابوعلی به يكی از زنان حرم، از كنيزان معتضد، وعدۀ پرداخت مالی كلان داد تا در وزارت او بكوشد. ابن فرات سرانجام در 299 ق از وزارت عزل شد و ابوعلی فردای آن روز به وزارت نشست (مسعودی، مروج، 4/ 213؛ صابی، همانجا). مقتدر خليفه نيز پارهای از املاكی را كه در اقطاع وزير معزول بود، به وی واگذاشت و ماهانه 000‘ 5 دينار برای او مقرری تعيين كرد و خانۀ صاعد بن مخلد بر كنار دجله را نيز به او داد. ابوعلی بلافاصله پس از آنكه رشتۀ كارها را در دست گرفت، چنانكه مرسوم بود، توسط كسانی چون ابوالحسن احمد بن ابی بغل و سپس ابوالهيثم عباس بن محمد بن ثوابه به مناظره با ابن فرات و در واقع محاكمۀ او پرداخت. اين ابی ثوابه كه وزير او را بر كشيده بود، چندان بر كارها تسلط يافت كه به مصادرۀ اموال برخی از ديوان سالاران دست زد و مالها از آنها میگرفت و حتی از بيتالمال خاصّه، مالی هنگفت به بيتالمال عامّه بر سبيل قرض منتقل كرد كه فقط اندكی از آن را باز پس داد (همان، 285). وزير نيز خود ظاهراً از اين مصادرات سهمی برمیگرفت، چنانكه وقتی ابراهيم بن احمد مادرايی و برادرزادۀ او محمد بن علی را گرفتند تا اموالشان را مصادره كنند، آنها به وزير رشوه دادند تا بخشی از اموالی را كه میبايست بپردازند، عمال وزير از كسان ديگر كسب كنند (قرطبی، 38، 39). اين واقعه میبايست پس از آنكه ابن ثوابه توسط ام موسی از زنان مشهور حرم، برای خليفه پيغام فرستاد كه میتواند از ابراهيم و محمد بن علی مادرايی 700 هزار دينار بگيرد، اتفاق افتاده باشد. به گفتۀ مسكويه (1/ 24، 25)، چون ابوعلی محمد بن عبيدالله كه از كار وزارت آگاهی چندانی نداشت، بیكفايتی نشان داد و حتی نتوانست مقرری فرماندهان و امرای سپاه را بپردازد، ابن ثوابه به خليفه وعده داد كه مالهايی كه خاقانی نتوانسته از كارگزاران دولت بگيرد، وی از آنها برگيرد. به اين ترتيب ابن ثوابه به دستور خليفه به كار پرداخت و حتی كارگزاران وزير را خود تغيير میداد و شيرازۀ امور بيش از پيش از هم گسيخت. وزير نيز خود مردی سست اراده و نالايق بود. ديوان عرض را به پسر خود عبدالله داده بود و به همين سبب نامههای دولتی را كه میرسيد، نمیخواند و چه بسا كه به همين سبب سفتهها و براتها وصول نمیشد و مالها به هدر میرفت (صابی، الوزراء، 285، 286). در تلون مزاج وی كه مال دوستی او را نيز به خوبی آشكار میسازد، گفتهاند كه در مدت 20 روز هفت كس را به رياست خراج ماه الكوفه برگمارد (مسكويه، 1/ 23) و رياست خراج بادوريا را هر ماه به كسی باز مینهاد (قرطبی، 39). او حتی در قبال رشوتی كه میستاند به قول خود وفا نمیكرد و در اينباره اشعار بسيار گفته شد (همو، 41). ابوعلی به خاص و عام تقرب میجست و میكوشيد خود را مردی صالح جلوه دهد. گفتهاند كه مال فراوانی به نزد محمد بن جرير طبری كه در زهد میزيست، فرستاد و چون او آن را بازگردانيد، خواست به منصب قضايش بگمارد، ولی طبری اين را نيز نپذيرفت (سبكی، 3/ 125). چون كسی از او درخواستی میكرد، دست بر سينه میكوفت و بيهوده قول میداد كه تقاضايش را اجابت میكند. از ين رو به «دق صدر» معروف گشت (مسكويه، 1/ 24). اين گونه كردارها و نابسامانيها سرانجام مقتدر را بر آن داشت كه در باب تغيير وزير با مونس خادم رايزنی كند و وی علی بن عيسی بن جراح را نامزد وزارت كرد (همو، 1/ 26). به گفتۀ قرطبی (ص 40) مقتدر خواست احمد بن ابی البغل را به وزارت بردارد، اما خاقانی به برخی از اهل حرم وعدۀ مال داد تا آن كار به انجام نرسيد. به هر حال مقتدر از ابوعلی خاقانی خواست كه با ابن جراح مكاتبه كند و او را به نيابت وزارت فراخواند. ابوعلی خود نيز بر اين باور بود و میگفت ابن جراح را خواندم تا به نيابت از پسرم ــ عبدالله بن محمد ــ امور ديوانها را در دست گيرد (همدانی، 12)، اما چون ابن جراح در رسيد، خليفه وزير را عزل كرد و او را وزارت داد (301 ق). آنگاه وزير معزول را با پسرانش عبدالله و عبدالواحد و نيز ابن ثوابه به حبس افكندند (مسكويه، 1/ 26؛ قرطبی، 41). ابن جراح در مناظره با ابوعلی خاقانی او را به رشوهستانی و از ميان بردن اموال دولتی و افساد در كارها متهم ساخت و مبلغی از اموال او و يارانش مصادره شد (مسكويه، 1/ 27)، ولی چند ماه بعد آزاد شد و به حالت توقيف در خانه خود سكنی گرفت (قرطبی، 43). در اين واقعه وزير جديد، علی بن عيسی، اهل و خاندان ابوعلی خاقانی را صيانت كرد و حتی به رغم آنكه گفتهاند وزير معزول و پسرانش میخواستند ابن جراح را در راه مكه به عراق به قتل برسانند (ابن ابار، 187)، پس از چندی از توقيف در خانهاش نيز آزاد شد (مسكويه، 1/ 32). ابوعلی محمد بن خاقان از آن پس نه تنها هيچ شغل دولتی نيافت، بلكه در 304 ق علی بن فرات كه دوباره به وزارت رسيد، اموال وی را مجدداً مصادره كرد (همو، 1/ 42). سرانجام وی به شدت بيمار شد و درگذشت و گفتهاند كه خردش زايل شده بود (ابن اثير، 8/ 151؛ صفدی، 4/ 5).
(طبری، 1/ 147، نام او را به اشتباه عبيدالله ذكر كرده است). در 299 ق/ 911 م كه پدرش به وزارت رسيد، او نيز با عنوان قائم مقام وزير از خليفه خلعت گرفت (قرطبی، 37) و به گفتۀ صابی ( الوزراء، 285) با 000‘1 دينار مقرری ماهانه رياست ديوان عرض يافت. عبدالله به زودی بر كارها چيره شد و به سبب بیكفايتی پدر، به استقلال كار میكرد (قرطبی، 39) و گويا رياست عاليۀ همۀ ديوانها را كه در واقع نيابت وزارت بود، در دست داشت، زيرا چون ابن جراح به عراق خوانده شد، ابوعلی وزير میپنداشت كه او به نيابت از پسرش عبدالله رياست ديوانها را در دست خواهد گرفت (همدانی، 12). در 301 ق پس از عزل ابوعلی محمد از وزارت، عبدالله نيز با برادر و پدرش به حبس افكنده شد (طبری، 10/ 147). ولی چندی بعد آزاد شد (قرطبی، 43؛ صابی، الوزراء، 306). از اين پس تا حدود 10 سال بعد خبر چندانی از فعاليتهای ديوانی و سياسی او در دست نيست. در سومين دورۀ وزارت علی بن فرات (311-312 ق/ 923-924 م)، ابوالقاسم عبدالله پنهان میزيست و خليفه را توسط نصر حاجب و برخی ديگر برضد وزير تحريك میكرد. به گفتۀ مسكويه (1/ 127)، مونس خادم نيز دربارۀ وزارت ابوالقاسم با خليفه مقتدر سخن گفت، ولی خليفه در آغاز ابوالقاسم را به شرارت متهم كرد. به روايت ديگر ابوالقاسم خاقانی تضمين كرد كه اگر وزارت يابد، ابن فرات و يارانش را 2 ميليون دينار مصادره میكند (همو، 1/ 129؛ صابی، الوزراء، 69). نصر حاجب و هارون بن غريب و مونس خادم نيز در وزارت او كوشيدند (ابن اثير، 8/ 150، 151) تا سرانجام مقتدر پذيرفت و ابوالقاسم در 312 ق به وزارت نشست. قرطبی (ص 120) يادآور شده كه ابوالقاسم خاقانی در اين وقت رو به كهولت میرفت و مردی تجربه آموخته بود و از ناپختگيهای دوران پدر دوری میجست، اما چون به وزارت نشست بلافاصله ابن فرات و حواشی و كاتبان او را گرفت و به ابوالعباس بن بُعد شرّ كاتب خود سپرد و او نيز پس از آزارها و شكنجهها، مبالغی از همگی مصادره كرد (مسكويه، 1/ 128). خليفه برای مصادرۀ بيشتر اموال علی بن فرات و محسن بن فرات گفت تا آنها را به دارالخلافه برند. ابوالقاسم خاقانی و هارون بن غريب و نصر حاجب از بيم آنكه اگر آن دو به خليفه مال دهند، خليفه در اموال اينان نيز طمع میبندد، تصميم به قتل علی و محسن بن فرات گرفتند و بدين ترتيب هر دو به قتل آمدند (ابن اثير، 8/ 152، 153). ابوالقاسم خاقانی در كار وزارت از خود كفايتی نشان نداد. در 312 ق كه قرمطيان مكه را گرفتند. وی برای جلوگيری از آنها كاری از پيش نبرد (قرطبی، 123) و شايد از همين رو خود وی به ارتباط با قرمطيان متهم شد و باعث گشت كه وزير برای مبرا ساختن خود از اين اتهام، برخی از آنها را در عراق دستگير كند (ابن جوزی، 6/ 195). در همان حال سواره نظام خليفه نيز به علت عقب افتادن مقرری خود عصيان كردند و وزير نقدينهای نداشت كه به آنها بپردازد. خليفه از بيتالمال خاصّه آن مال را بپرداخت و همين موجب خشم وی شد (مسكويه، 1/ 142، 143). از سوی ديگر كوششهای وزير برای سركوب نصر حاجب، يكی از نخستين هواداران خود وی كه در ضمن با مونس خادم رابطه دوستی داشت، با شكست روبهرو شد (قرطبی، 125). گرانی اجناس و عدم توانايی وزير در وارد كردن آذوقه به شهر نيز از جمله عللی بود كه مردم را ناخشنود میساخت. به گفتۀ ابن اثير (8/ 158)، ابوالعباس احمد بن خصيب كه سپس به وزارت نشست، نزد خليفه از وزير سعايت میكرد؛ همچنين نصر حاجب و مونس خادم در پی توطئۀ وزير، مقتدر را واداشتند تا ابوالقاسم را از وزارت عزل كند. به اين ترتيب ابوالقاسم در 313 ق عزل و در خانۀ خودش محبوس شد (قرطبی، 126). با اينهمه مونس خادم از پشتيبانی خود از وزير دست برنداشت. چنانكه به سبب همين حمايت بود كه وزير بعدی، احمد بن خصيب، نتوانست جريمۀ سنگينی بر ابوالقاسم عبدالله ببندد (مسكويه، 1/ 144). ابوالقاسم عبدالله خاقانی كه از نظر جسمی مردی ناتوان بود و غالب اوقات را در بستر بيماری میگذرانيد (همو، 1/ 142؛ قرطبی، 122)، سرانجام بر اثر بيماری سل درگذشت (ذهبی، 14/ 474؛ صفدی، 17/ 474؛ قس: همدانی، 48 ،49). بهرغم روش سياسی عبدالله خاقانی، نويسندگان او را مردی زبانآور و خوشخط و بخشنده معرفی كردهاند كه عطايای فراوان میداد (قرطبی، 42؛ ذهبی، همانجا).
چون پدرش به وزارت رسيد (299 ق/ 912 م)، مقتدر برای عبدالواحد ماهانه 500 دينار مقرری تعيين كرد (صابی، الوزراء، 285). وی نيز چون برادرش عبدالله در امور وزارت پدر دخل و تصرف میكرد و توقيعات بسيار به خط او صادر میشد (همان، 302). چون پدرش عزل شد، او را نيز با پدر و برادر گرفتند، ولی پس از چندی همچون آنان، به دستور علی بن عيسی بن جراح وزير آزاد شد (همان، 306). بيش از اين آگاهی از او به دست نيامد.
(د 325 ق/ 937 م)، از ابوالفضل عباس بن محمد الدوری، ابوقلابه عبدالملك بن محمد رقاشی، ابواسماعيل محمد ترمذی، عبدالله بن ابی سعد وراق و عبدالله بن احمد بن حنبل حديث شنيد و كسانی چون ابوبكر محمد بن حسين اجری، معافی بن زكريا جريری از او روايت كردهاند. وی مردی ثقه و ديندار و فاضل بود و ابوالفتح يوسف بن عمر القواس او را در زمرۀ شيوخ خود نام برده است (خطيب، 13/ 59). سمعانی از تاريخ مرگ او ياد كرده (5/ 19) و ابن ابی يعلی در طبقات الحنابلة از او نام برده است (1/ 204). موسی بن عبيدالله میبايست عمر درازی يافته باشد، چه با توجه به تاريخ درگذشت عبيدالله بی يحيی، او در واقع 62 سال پس از پدر زيسته است.
وی از ياران و ديوانسالاران پسر عمويش ابوالقاسم عبدالله بن محمد وزير بوده است، زيرا وقتی ابوالقاسم در 313ق عزل شد، خاقان از بيم خليفه گريخت و پنهان شد (مسكويه، 1/ 143). آگاهی بيشتری از او به دست نيامد.
به هنگام وزارت پدرش، رياست ديوان زمام يافت (صابی، الوزراء، 140) و به نيابت از او بر ديوان عرض نيز نظارت داشت (ابن نجار، 16/ 340). او در واقع با پدر در كار وزارت انباز بود (ابن اثير، 8/ 158) و حتی چون وزير بيمار شد وی به نيابت از او به نزد خليفه رفت (ابن نجار، همانجا). با اينهمه چون پدرش درگذشت، عبدالوهاب از بيم دستگيری گريخت و حتی در مراسم غسل و تدفين پدر حاضر نشد (ابن اثير، 8/ 167). به گفتۀ همدانی (ص 79) وی در روزگار خلافت قاهر، يكی از دو نامزد وزارت بود. بيش از اين اطلاعی از او در دست نيست.
ابن ابار، محمد بن عبدالله، اعتاب الكتاب، به كوشش صالح اشتر، دمشق، 1380 ق/ 1960 م؛ ابن ابی يعلی، محمد، طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد الفقی، قاهره، 1371 ق/ 1952 م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن بابويه؛ محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، 1390 ق/ 1970 م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1357 ق/ 1938 م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، به كوشش هارتويگ درنبوگ، پاريس، 1894 م؛ ابن طيفور، احمد بن ابی طاهر، كتاب بغداد، به كوشش كلر، لايپزيک، 1958 م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402 ق/ 1982 م؛ ابن عمرانی، محمد بن علی، الانباء فی تاريخ الخلفاء، به كوشش قاسم سامرايی، ليدن، 1973 م؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، ادب الكاتب، به كوشش ماكس گرونتر، ليدن، 1900م؛ همو، عيون الاخبار، بيروت، 1343 ق/ 1924 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1945 م؛ ابن نجار، محمد بن محمود، ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر فرح، بيروت، 1982 م؛ ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، البصائر و الذخائر، به كوشش ابراهيم الكيلانی، دمشق، 1385 ق/ 1965 م؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بيروت، 1970 م؛ همو، مقاتل الطالبيين، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1368 ق/ 1949 م؛ اشتر، عبدالكريم، حواشی شعر دعبل، دمشق، 1403 ق/ 1983 م؛ بحتری، وليد بن عبید، ديوان، به كوشش حسن كامل الصيرفی، قاهره، 1963 م؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعد الشدة، به كوشش عبود شالجی، بيروت، 1398 ق/ 1978 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384 ق/ 1964 م؛ جهشياری، محمد بن عبدوس، كتاب الوزراء و الكتاب، به كوشش عبدالحميد احمد حنفی، قاهره، 1357 ق/ 1938 م؛ خطيب بغدادی، احمد بن علی، تاريخ بغداد، قاهره، 1349 ق/ 1930 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سير اعلامالنبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و اكرم البوشی، بيروت، 1404 ق/ 1984 م؛ زامباور، نسب نامۀ خلفا و شهرياران، ترجمۀ محمدجواد مشكور، تهران، 1356ش؛ سبكی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعية الكبری، به كوشش محمود محمد الطناحی و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، 1384 ق/ 1964 م؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن يحيی، حيدرآباد دكن، 1385 ق/ 1965 م؛ شالجی، عبود، حاشيه بر الفرج بعد الشدة (نک : تنوخی در همين مآخذ)؛ صابی، هلال بن محسن، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958 م؛ صابی، محمد بن هلال، الهفوات النادرة، به كوشش صالح اشتر، دمشق 1387 ق/ 1967 م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1389 ق/ 1969 م؛ طبری، تاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1960- 1968 م؛ طوسی، محمد بن حسن، رجال، به كوشش محمدكاظم كتبی، نجف، 1381 ق/ 1961 م؛ علاق، حسين صبيح، الشعراء الكتاب فی العراق، بيروت، 1975 م؛ علامۀ حلی، حسن بن یوسف، ايضاح الاشتباه فی اسماء الرواة، تهران، 1319 ق/ 1901 م؛ العيون و الحدائق، به كوشش نبيله عبدالمنعم داوود، نجف، 1972 م؛ قرطبی، عريب بن سعد، صلۀ تاريخ الطبری، به كوشش دخويه، ليدن، 1897 م؛ كلينی، محمد بن یعقوب، الكافی، به كوشش علیاكبر غفاری، بيروت، 1401 ق/ 1981 م؛ كندی، محمد بن یوسف، كتاب الولاة و كتاب القضاة، به كوشش روون گست، بيروت، 1908 م؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبيه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعيل الصاوی، بغداد، 1357 ق/ 1938 م؛ همو، مروج الذهب، بيروت، 1966 م؛ مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش ه ف. آمدروز، قاهره، 1332 ق/ 1914 م؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال، بمبئی، 1317 ق/ 1899 م؛ همدانی، محمد بن عبدالملک، تكملة تاريخ الطبری، به كوشش آلبرت يوسف كنعان، بيروت، 1961 م؛ يعقوبی، احمد بن واضح، تاريخ، بيروت، 1379 ق/ 1959 م؛ نيز:
Sourdel, D., Le Vizirat, ʿAbbāside, Damas, 1959-1960. صادق سجادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید