1393/1/24 ۱۰:۳۷
حسن افشار مترجمی است كه برای هر یك از خوانندگان ایرانی با یك یا چند كتاب خاص معرفی میشود. آنها كه علاقهمند به ادبیات داستانی هستند، بدون شك كتاب «یك درخت، یك صخره، یك ابر» را به یاد میآورند، آنان كه واقعیتها را در تاریخ میجویند، از «تاریخ علم كمبریج» سخن به میان میآورند و آنان كه در حوزه هنر فعالاند، از ترجمههای «تاریخ هنر»، «تاریخ سینما» و «تاریخ موسیقی ایران» وی برای كارهای تحقیقاتی-پژوهشیشان استفاده میكنند. ترجمههای وی به بیش از 50 عنوان میرسد كه بیشتر این كتابها از سوی نشر «مركز» منتشر شده است. وی متولد 1332 از میاندوآب آذربایجان غربی است. كارشناسی در رشته عكاسی و سینما با گرایش كارگردانی را از امریكا دارد. مصاحبه زیر با محوریت مبحث «ترجمه» بر اساس «تجربه»های وی در ترجمه آثار حوزههای ادبیات و هنر و تاریخ صورت گرفته است.
آریامن احمدی: حسن افشار مترجمی است كه برای هر یك از خوانندگان ایرانی با یك یا چند كتاب خاص معرفی میشود. آنها كه علاقهمند به ادبیات داستانی هستند، بدون شك كتاب «یك درخت، یك صخره، یك ابر» را به یاد میآورند، آنان كه واقعیتها را در تاریخ میجویند، از «تاریخ علم كمبریج» سخن به میان میآورند و آنان كه در حوزه هنر فعالاند، از ترجمههای «تاریخ هنر»، «تاریخ سینما» و «تاریخ موسیقی ایران» وی برای كارهای تحقیقاتی-پژوهشیشان استفاده میكنند. ترجمههای وی به بیش از 50 عنوان میرسد كه بیشتر این كتابها از سوی نشر «مركز» منتشر شده است. وی متولد 1332 از میاندوآب آذربایجان غربی است. كارشناسی در رشته عكاسی و سینما با گرایش كارگردانی را از امریكا دارد. مصاحبه زیر با محوریت مبحث «ترجمه» بر اساس «تجربه»های وی در ترجمه آثار حوزههای ادبیات و هنر و تاریخ صورت گرفته است.
*
آقای افشار اگر موافقید، با سیر موضوعی ترجمههای شما از ادبیات، هنر، تاریخ و فلسفه، محوریت گفتوگو را بر تجربیات شما در این حوزه بگذاریم.
گمان میكنم یك وجه مشترك در كارنامه همه مترجمان این باشد كه بعضی كارها را خودشان به سلیقه خودشان انتخاب میكنند و بعضی را از ناشران و دیگران سفارش میگیرند. نخستین ترجمههای حرفهیی من در زمینهیی بود كه درسش را خوانده بودم، یعنی سینما. بعد از حدود سه سال كه در ایران، در دانشگاه ملی (شهید بهشتی كنونی) معماری و شهرسازی خوانده بودم و بعد این رشته را رها كرده و برای دنبالكردن علاقه قلبیام سینما به امریكا رفته بودم، سال 59 كه به ایران برگشتم یك چمدان كتاب سینمایی برای ترجمه با خودم آورده بودم. دو چمدان بدون چرخ داشتم كه هر دو پر از كتاب بودند و به سختی میتوانستم آنها را جابهجا كنم. ماموری كه در فرودگاه مهرآباد وسایل مسافران را میگشت ذوقزده گفت نخستین كسی است كه میبینم به جای خرتوپرت از خارج این همه كتاب آورده... میخواستم به اینجا برسم كه به همین خاطر نخستین ترجمههای حرفهیی من در زمینه سینما بود (تاریخ سینما كه سال 64 ترجمهاش كردم، سال 72 منتشر شد؛ تبلیغات و سینمای آلمان نازی در سال 69 و فن سینما و بازیگری در سینما در سال 70) اما نخستین ترجمهیی كه از من انتشار پیدا كرد «تاریخ علم كمبریج» بود در سال 66. از همینجا بود كه مسیر كاری من عوض شد و تاكیدم و تا حدی علاقهام به كتابهای سینمایی را از دست دادم و بعد از آن هر كتاب باارزشی را كه به من پیشنهاد شد و ترجمهاش را در توانم دیدم قبول كردم. البته ترجمههای من هرگز از دایره علوم انسانی خارج نشدهاند.
از ادبیات شروع كنیم. شما خیلی اندك و البته گزینشی و متفاوت دست به ترجمه زدهاید. چه شد كه به سراغ ژول ورن و ادبیات علمی-تخیلی رفتید؟
در زمینه ادبیات، ترجمههای من اكثرا انتخاب خودم بودهاند، مثلا مجموعهداستان كوتاهی كه گمان میكنم الان چاپ دهم آن در بازار باشد. این كتاب را با خودم از امریكا آورده بودم. سال 72 قراردادش را با نشر مركز بستیم و سال بعد آماده انتشار بود ولی مدتها در وزارت ارشاد سرگردان ماند. عاقبت سال 76 تحت عنوان «همهچیز و هیچچیز» به چاپ رسید و باز سالها بعد (82) كه چند داستان حذفشدهاش را به آن اضافه كردیم به نام «یك درخت، یك صخره، یك ابر» منتشر شد. «حماقتخانه آلمایر» از جوزف كنراد هم انتخاب خود من بود كه سال 86 به چاپ رسید. همینطور «رمان دیكتاتور» كه اختران سال 85 چاپش كرد ولی كتاب ژول ورن (سفر به مركز زمین، 73) و الیستر مكلین (شب بیپایان، 73) پیشنهاد نشر مركز بود كه در مجموعه بزرگی تحت عنوان «ادبیات جهان برای نوجوانان» منتشر شد. كتابهای كوچك بسیار جذابی بودند كه مترجمان دیگری مثل زندهیاد مهدی سحابی هم در ترجمه آنها سهیم شدند. این كتابها هم به چاپهای متعدد رسیدهاند.
«رمان دیكتاتور»؟ چقدر این رمان با این مفهوم یا كاراكتر سروكار دارد؟
«رمان دیكتاتور»- كه نام كاملش همین است- درباره دیكتاتوری خیالی در كشوری خیالی است ولی خواننده باهوش زود میفهمد كه او صدام حسین است و آن كشور عراق است. علت جلبتوجه من به آن در اینترنت و تصمیم به تهیه و ترجمهاش همین بود و كیستی نویسندهاش، تامس كنیلی، برایم اهمیتی نداشت. همان سال (1385) كتاب را بلافاصله از طریق دوستی در خارج تهیه كردم و ترجمهاش طولی نكشید و زحمت انتشارش هم به گردن دوستانم در نشر «اختران» افتاد. داستان از این قرار است كه آن دیكتاتور برای اینكه خودش را اهل ادب و انسان فرهیختهیی نشان بدهد یك رماننویس را وادار به نوشتن رمانی میكند تا بعد به نام او منتشر شود. اكراه این نویسنده از اجرای فرمان دیكتاتور و قالب قصه در قصه رمان، تنش و هیجان خاصی به این اثر بخشیده، ضمن اینكه واقعیتهایی از حكومت و جامعه عراقی زمان صدام هم در آن بازتاب پیدا كرده. اگر رمانخوانهای ما اقبالی به این رمان نشان ندادند از كیسه خودشان رفته.
به سراغ جوزف كنراد هم رفتید: «حماقتخانه آلمایر». نویسندهیی كه نسبت به ژول ورن و تامس كنیلی شناختهشدهتر و معروفتر است. اینروزها نیز ترجمههای دیگری از وی به فارسی ترجمه شده. از این تجربه بگویید در قیاس با دو رمان دیگر.
زمانی كه یكی از كتابهای مجموعه «تاریخ هنر» را ترجمه میكردم به نوعی ساختمان در معماری انگلیسی قرون گذشته برخوردم كه چون ساختش فقط جنبه تفننی و هوسی داشته و ساختمان به هیچ دردی نمیخورده، نام آن را Folly یعنی «حماقت» گذاشته بودند. توضیح بیشتری در این باره در مقدمه ترجمهام دادهام. ضمن تحقیقی كه در این باره میكردم پی بردم كه جوزف كنراد رمان مشهوری درباره یك چنین ساختمانی دارد كه به فارسی هم ترجمه نشده.
Almayer’s Folly را از اینترنت گرفتم و خواندم و دیدم كه واقعا شاهكاری است. مدتها روی نام آن فكر كردم تا معادل درست، قابل فهم و ضمنا خوشآهنگی در فارسی برایش پیدا كنم. حاصلش این نام «حماقتخانه آلمایر» بود و ترجمه در سال 86 منتشر شد.
اما یك كتابی كه خوب هم از آن استقبال شد، هم اینكه جزو نخستین كارهایی بود كه گزینشی از داستانهای كوتاه نویسندگان دنیا
به لحاظ ژانر و دورههای مختلف داستان كوتاه میشد. هرچند احمد گلشیری نیز در ابتدا در مجموعه چهار جلدی «داستان و نقد داستان» به این كار دست یازیده بود و البته به تازگی یك مجموعه پنج جلدی دیگر كه گزینشی از برخی داستانهای همین كتاب و دیگر كتابها است، دست به تقسیمبندی دورههای ادبیات داستانی زده است كه البته با كتاب شما تفاوتهایی دارد. از این كتاب بگویید آقای افشار؛ «یك درخت، یك صخره، یك ابر».
توضیح كوتاهی درباره انتخاب آن برای ترجمه و انتشارش دادم. چیزی كه در مورد داستانهای كتاب و تقسیمبندیهای آن میتوانم اضافه كنم، این است كه عمر داستان كوتاه به سه دوره تقسیم شده: دوران اول، كه از پیدایش داستان كوتاه در آثار نیكولای گوگول و ادگار آلن پو یعنی نیمههای قرن نوزدهم شروع میشود؛ دوران طلایی، كه از اوایل قرن بیستم تا تقریبا اواسط آن را دربرمیگیرد؛ و دوران معاصر، كه تا حال حاضر ادامه دارد. این تقسیمبندی را گردآورندگان داستانها و ویراستاران كتاب انجام دادهاند. كتاب یك پیشگفتار آموزنده برای مبتدیان در این زمینه دارد با توضیحات خوبی درباره ژانرهای ادبی و انواع راویها و زاویههای دید در نگارش داستان. اصولا مجموعه خوبی برای آموزش داستاننویسی است و به جرات میتوانم بگویم كه حتی برای استادان داستاننویسی هم نكات ارزنده و آموزندهیی دارد.
اگر موافقید به ترجمههای شما در حوزه هنر هم بپردازیم. دلبستگی هنریتان بیشتر چه بود كه به این حوزه هم وارد شدید؟
گفتم كه من تحصیلات دانشگاهیام را در رشته معماری شروع كردم. آن زمان به دانشجویان این رشته هنرهای تجسمی هم درس میدادند. طراحی، نقاشی و مجسمهسازی. ما حتی درس عكاسی داشتیم و خیلی از دانشجویان معماری، بهخصوص در دانشكدهیی كه من درس میخواندم، همیشه یك دوربین عكاسی به گردنشان آویزان بود. لابراتوار عكاسی داشتیم و عكسها را خودمان ظاهر و چاپ میكردیم، یعنی با همه مراحل عكاسی آشنا میشدیم. من به هنر بهطور كلی علاقه داشتم و مخصوصا عاشق سینما بودم، كه بعد به خاطر آن معماری را رها كردم. خلاصه كنم. میخواهم بگویم كه ترجمه كتابهای هنری را من بدون پیشزمینه شروع نكردم. خیلی از هنرها را تا حدودی میشناختم، یعنی درواقع اطلاعات نظری در مورد آنها داشتم و شما هر كتابی را بدون آشنایی با موضوعش ترجمه كنید، كتاب هنری را نمیتوانید. باید آن هنر، مثلا نقاشی را بشناسید و لااقل الفبایش را بدانید تا بتوانید دربارهاش بنویسید و ترجمه كنید وگرنه كارتان مفت نمیارزد و زود خودش را لو میدهد و آبروی شما را میبرد.
در آغاز از ترجمه مجموعه مكتبها و سبكها و اصطلاحات ادبی و هنری كه بیش از 28 جلد است بپردازیم.
به ویژه اینكه رضا سیدحسینی نیز كتابی دوجلدی پیشتر با عنوان «مكاتب و سبكهای ادبی» تالیف كرده بودند. سهم شما در این مجموعه چه كتابهایی بود برای ترجمه؟
كتابهای این مجموعه را نشر مركز از خارج خریداری كرده بود. مجموعهیی از تكنگاریها بودند درباره مفاهیمی كه پراكنده، اینجا و آنجا، به صورت كلی دربارهشان مطلب وجود داشت، اما در مورد بسیاری از آنها كتاب مستقلی ولو مختصر، نداشتیم، درحالی كه مفاهیم بسیار مهمی هستند و اصلا بدون درك آنها شناخت هنری محال میشود. مثلا همه میدانیم كه رئالیسم یعنی واقعگرایی، اما این كافی نیست. مگر ناتورالیسم كه به طبیعتگرایی ترجمه میشود درباره چیزی غیر از واقعیت است؟ مگر طبیعت با واقعیت فرق دارد؟ در این كتابها مفاهیم هنری و ادبی به حدی تقریبا جامع و مانع تعریف شدهاند و پیشینه و تاریخچه آنها بهخوبی شكافته شده، اما نكته بسیار مهمی كه مایلم آن را تذكر بدهم این است كه مفاهیم هنری و ادبی با خود هنرها و ادبیات رشد میكنند. یعنی دركی كه مثلا از رئالیسم در 50 سال پیش وجود داشته با درك امروزی از آن یكی نیست. بنابراین اگر فردا من كتاب دیگری درباره رئالیسم با همان قطر و حجم ترجمه كردم و باز گفتم تقریبا جامع و مانع است، از من ایراد نگیرید كه تو این را درباره آن كتاب اولی هم گفته بودی و اگر آن جامع و مانع بود پس این دیگر چیست! برمیگردم به سوال شما و فقط اضافه میكنم كه از آن مجموعه - به گفته شما 28 جلدی، چون من تعداد دقیق آنها را نمیدانم - 4 جلد برای ترجمه نصیب من شد: رئالیسم، ناتورالیسم، سوررئالیسم و دادا و كلاسیسیزم، كه همه سال 1375 منتشر شدند.
كتابهایی در زمینه تاریخ هنر و هنر مدرن در ایران خوشبختانه زیاد است. از «تاریخ هنر» هلن گاردنر گرفته تا گامبریج، جانسون، نوربرت لینتن، آرناسون و دیگران. لزوم ترجمه مجموعه هشتجلدی «تاریخ هنر» با چه مولفههایی بود كه شما را به ترجمه این مجموعه عظیم كشاند؟
این مجموعه را هم ناشر به همت خودش تهیه كرد و برای ترجمه به من سپرد. قرارداد هر هشت جلد را یكجا در تابستان سال 81 بستیم و قرار شد من هر فصل، یعنی هر سه ماه، یك جلد را تحویل بدهم. حسن بزرگ این كتابها زمانبندی مقطعی دقیق آنها است. جلد اول درباره هنر در یونان و روم باستان است، جلد دوم در مورد قرون وسطی، جلد سوم راجع به دوره رنسانس و بعد سدههای هفدهم و هجدهم و نوزدهم و بیستم. جلد هشتم كه عنوانش هست «نقاشی را چگونه نگاه كنیم» یك بررسی تطبیقی است كه پلی بین این قرنها میزند و وجوه مشترك و متفاوت بین آثار را نشان میدهد. مفهوم هنر در این مجموعه به معنی سنتی در زبانهای اروپایی به كار رفته و منظور از آن هنرهای تجسمی و معماری است.
اگر موافقید بخش آخر گفتوگو با شما را اختصاص بدهیم به تاریخ ادیان و فلسفه. كه به نوعی مرتبط به هم هستند. هرچند دین و فلسفه ممكن است
در پارهیی مواقع در مقابل و ضدیت باهم قرار بگیرند. شما دچار این تقابل نشدید آقای افشار؟
به اعتقاد من همه معارف بشری مكمل یكدیگرند. اصلا انگار یك كل واحدند كه ما خردش كردهایم تا هضمش كنیم. شما اگر ریاضیات بدانید فیزیك را بهتر میفهمید، اگر فیزیك بدانید شیمی را بهتر میفهمید، اگر فیزیك و شیمی بدانید زیستشناس بهتری میشوید، اگر زیستشناس خوبی باشید هنرمند تیزبینتری میشوید، اگر هنرمند تیزبینی باشید فلسفه را بهتر درك میكنید و اگر فلسفه بدانید دین برایتان بامعنیتر میشود. در هر حال این درك من است در مقام ناظری كه فقط از دور آنها را نگاه كردهام. بنابراین پاسخ پرسش شما این است كه من همه زمینههای كاریام را مكمل یكدیگر دیدهام و تقابلی بین آنها به چشمم نخورده است.
مجموعه ادیان از مسیحیت و بودا گرفته تا دینهای ژاپنی و چینی و... از سری كتابهایی است كه زیر عنوان ادیان ترجمه كردهاید. مایلم از تجربه و ترجمه تكتك این ادیان بگویید و اینكه چه مواردی در این دینها برایتان جالب آمد.
بهطور كلی مترجم برای ترجمه هر كتاب غیرداستانی كه در زمینه تخصصی او نیست باید مطالعهیی حول آن انجام بدهد. من هم برای ترجمه هر یك از این كتابها به منابع موجود درباره آنها مراجعه كردم. خوشبختانه امروزه اینترنت هم كمك بزرگی است و گاهی نیاز به مراجعه به كتابخانههای عمومی و دولتی را - كه بعضی كارمندانشان بیشتر بار خاطرند تا یار شاطر و محقق را از تحقیق پشیمان میكنند- مرتفع میكند. از دینهای توحیدی یا ابراهیمی، ما در ایران تا حدودی شناخت داریم ولی از دینهای غیرتوحیدی كمتر میدانیم. منظورم از ما، مردم بهطور كلی است. بنابراین ترجمه كتابهایی درباره آن دینها برای خود من تجربه تازه و آموزندهیی بود و خوشبختانه این كتابها هم به چاپهای متعدد رسیدهاند. نكتهیی كه در مورد همه ادیان شرق آسیا میتوانم بگویم این است كه جنبه فلسفی و عرفانی آنها بسیار پررنگ است و علت نفوذ بیشتر آنها در جوامع غربی خسته از زندگی صنعتی همین است.
و اما پرسش آخرم را میخواهم به دكتر كاتوزیان و كتابش اختصاص دهم: «دولت و جامعه در ایران». چه چیزی شما را بر آن داشت كه از یك نویسنده و پژوهشگر و اندیشمند ایرانی كتاب ترجمه كنید؟
این كتاب دكتر كاتوزیان طبق قراری كه خود ایشان با نشر مركز گذاشته بودند، بنا شد انگلیسی و فارسی آن همزمان منتشر شوند. بنابراین ایشان دستنوشتههای خود را به ایران فرستادند و من بلافاصله ترجمه آنها را شروع كردم و سال 79 تحت عنوان دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی منتشر شد. كتاب درواقع یك مجموعه مقالات تحلیلی/تاریخی است حول تز تناوب استبداد و هرجومرج در جامعه ایرانی. تقریبا یك ربع قرن را از پیش از انقلاب مشروطه تا روی كارآمدن رضا خان و آغاز حكومت پهلوی دربرمیگیرد و پر از نكات تازهیی است كه ایشان از اسناد استخراج كردهاند. مهمترین بخش آن به نظر من مقالههایی است كه ایشان بر اساس مدارك و مكاتبات انگلیسیها درباره چگونگی روی كارآمدن رضاخان و میزان دخالت داشتن یا نداشتن انگلیسیها در آن نوشتهاند. (نكتهیی را مایلم در پرانتز اضافه كنم. سالها پیش -1386- كتابی به نام صلحی كه همه صلحها را بر باد داد: فروپاشی امپراتوری عثمانی و شكلگیری خاورمیانه معاصر برای نشر ماهی ترجمه كردهام كه نحوه عمل انگلیسیها را در امپراتوری پهناورشان به خوبی نشان میدهد. خواندن این كتابها مانع از خاماندیشی درباره نقش و نفوذ انگلیسیها - و دیگر ابرقدرتها- در امور داخلی كشورها میشود. امیدوارم این كتاب به زودی منتشر شود.)
بعد از اینهمه تجربه در ترجمه، مایلم به عنوان پرسش آخر، بپرسم كه چه شد به ترجمه كشیده شدید؟ و پس از اینهمه سال با بیش از 50 عنوان ترجمه، از خود «ترجمه» بگویید و البته روزگاری كه بر آن و شما رفته و البته آخرین حرفتان خطاب به مترجمانی جوانی كه تازه به این «وادی» پاگذاشتهاند و درنهایت كدام یك از ترجمههایتان نسبت به دیگر ترجمههایتان مهمتر و به زعم خودتان تاثیرگذارتر بوده است؟
هنوز سالهای اول دبستان بودم كه الفبای انگلیسی را از مقایسه حروف و كلمات راست و چپ تابلوی سردر مغازهها یاد گرفتم وقتی به یك همكلاسم گفتم انگلیسی را از چپ مینویسند نزدیك بود از تعجب شاخ دربیاورد! در دوره دبیرستان، پدربزرگم - روحش شاد- كه در خواب از پدر مرحومم ماموریت گرفته بود هوای چهار فرزندش را داشته باشد، تقبل كرد كه مرا به كلاس زبان بفرستد و شهریهاش را بپردازد. به این ترتیب زبان من تقویت شد و نمرههای زبان من تقریبا همیشه 20 بود. نخستین ترجمه حرفهییام را، یعنی ترجمهیی را كه برای آن پول گرفتم، در دوره دانشجویی انجام دادم، سال 55. باید حدود 60 كتاب ترجمه كرده باشم، بهعلاوه تعدادی مقاله كه اینجا و آنجا و مخصوصا برای دانشنامه دانشگستر ترجمه كردهام. در كنار ترجمه تقریبا همیشه ویرایش هم انجام دادهام و فكر میكنم تعداد كتابهایی كه ویرایش كردهام به صدها برسد. كارم اغلب برای نشر مركز بوده، یعنی از تابستان سال 65 تا امروز. در این میان با چند ناشر خصوصی و دولتی دیگر هم كار كردهام. با وجود اختلافی كه سر كتاب «تاریخ سینما» با ناشری پیدا كردم، كه آن هم تا حدودی ناشی از وجود اختلافی بین شركای آن ناشر بود، كه چوبش را من هم خوردم، رویهمرفته میخواهم بگویم تفكر غلطی در مورد ناشران از قدیم در اذهان وجود داشته كه ریشهاش استنباط نادرستی از رابطه كار با سرمایه در ایران است. از قدیم در كله ما فرو كردهاند كه سرمایهدار زالوصفت است و خون كارگر را میمكد. (چندسال پیش -1387- كتابی تحت عنوان ایران در قرن بیستویكم ترجمه كردم كه در یكی از مقالاتش به نقش مخرب این تفكر غلط در اقتصاد ایران اشاره میكند. امیدوارم این كتاب هم به زودی منتشر شود.) از استثناها كه بگذریم، این تصور در حوزه كتاب و رابطه نویسنده با ناشر موجب شده كه اهل قلم همیشه خود را تحت استثمار ناشران ببینند. من كار میكنم، سودش را ناشر میبرد! ولی كافی است خودشان را جای ناشری بگذارند كه همه داروندارش را روی كاری گذاشته كه میدانیم در ایران چه هزینههای سنگینی دارد و چه سود اندكی عاید میكند - اگر اصلا سودی داشته باشد و كتابها خمیر نشوند یا در انبار نپوسند، مثل بعضی از كتابهایی كه خود من ترجمه كردهام. (طبع و نشر كتابهای آموزشی و كمكآموزشی حسابش به كلی جداست و من وارد آن مقوله نمیشوم.) بنابراین یك توصیه من به مترجمان جوان این است كه اگر انسان صبور و قانعی نیستید وارد این رشته نشوید. ترجمه و تالیف، شتاب زندگی مدرن (!) را برنمیتابد و اما در این مورد كه كدامیك از ترجمههای من مهمتر و تاثیرگذارتر بودهاند، یك ملاك خوب ولی نه خیلی دقیق میتواند میزان فروش كتاب باشد ولی بیشتر مایلم از كتابی نام ببرم كه یكی، دو ماه دیگر منتشر خواهد شد و امیدوارم از همه ترجمههایم تاثیرگذارتر باشد: «مرزهای اخلاقی بازار، یا آنچه با پول نمیتوان خرید.»
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید