صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات فارسی / زرین کوب، عبدالحسین /

فهرست مطالب

زرین کوب، عبدالحسین


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 17 اسفند 1403 تاریخچه مقاله

زَرّینْ‌کوب، عبدالحسین (1301- 1378 ش/ 1923- 1999 م)، ادیب، مورخ، نویسنده، محقق معاصر و استاد دانشگاه تهران. عبدالحسین زرین‌کوب در اواخر اسفند 1301 در بروجرد زاده شد. بااینکه گاه زادروز او را 27 اسفند این سال نوشته‌اند (نک‍ : افشار، 7؛ محمدخانی، 18)، این تاریخ چندان دقیق نیست و به قول خود وی، «هر سال، یک دو روز از نوروز پیرتر بود» (نک‍‌ : «نقش ... »، 60، 99).
بااینکه عبدالحسین، پدر و پدربزرگش در بروجرد به دنیا آمده بودند، خانوادۀ پدری و مادری او ــ که عم‌زادۀ یکدیگر بودند ــ اصالت خوانساری داشتند. پدرِ پدربزرگ عبدالحسین که به آخوند ملا علی‌اکبر خوانساری شهرت داشت، از شاگردان و نزدیکان محمدبـاقر شفتی ــ معروف بـه حجت‌الاسلام شفتـی (د 1260 ق/ 1844 م)، از علمای مشهور شیعه ــ بود و خود از مدرسان حوزۀ علمیۀ اصفهان به شمار می‌رفت (زرین‌کوب، روزبه، یادداشتها ... ). ملا علی‌اکبر خوانساریْ روزی به شفتی در باب تصرف وی در وجوهات و سهم امام انتقادی مؤدبانه کرد (در این باره، نک‍ : تنکابنی، 147) که مورد پسند شفتی واقع نشد و ظاهراً موجب کدورتی میان آن دو گردید. سرانجام، علی‌اکبر خوانساری که دیگر اصفهان را مکان مناسبی برای زندگی نمی‌یافت، به بروجرد مهاجرت کرد و در آنجا ساکن شد و فرزندانش نیز در بروجرد باقی ماندند (زرین‌کوب، روزبه، همان). علی‌اکبر خوانساری شعر نیز می‌سرود و به «افگار» تخلص می‌کرد (برای دیدن نمونه‌ای از شعرهای او، نک‍ : حزین، 225- 226). از میان فرزندان علی‌اکبر خوانساری، غلامحسین ــ که بعدها به شیخ غلامحسین بروجردی شهرت یافت و عم پدر عبدالحسین بود ــ از شاگردان نزدیک شیخ هادی نجم‌آبادی، معروف به سنگلجی (د 1320 ق/ 1902 م) محسوب می‌شد و به اشارت نجم‌آبادی، تعلیم علی‌اکبر دهخدا را به عهده گرفـت (نک‍ : همو، 335). از فرزنـدان دیگر علی‌اکبر خوانساری، عبدالرحمان ــ پدربزرگ عبدالحسیـن زرین‌کوب ــ طلبه بود؛ بـاقر نیز بـه حرفۀ عطاری و داروسـازی می‌پرداخت و محمدحسنْ زرگر بود. محمدحسن که فرزند نداشت و کدخـدای صنف زرگران بروجرد بود، کریم ــ پدر عبدالحسیـن زرین‌کوب ــ و برادران کوچک‌ترش را، که از پدر یتیم شده بودند، تحت حمایت خود گرفت و آنان را از کودکی وارد حرفۀ زرگری کرد. در این میان، کریم که مردی بسیار متشرع و دین‌دار بود، برای پرهیز از هرگونه شبهه در معامله، در سنی پیش از 40سالگی، حرفۀ زرگری را رها کرد و به کار کشاورزی و دامداری پرداخت. در‌عین‌حال، به‌سبب علاقه و اصراری که پدر عبدالحسین به اقامۀ مجالس تلاوت قرآن و وعظ و خطابۀ ایام محرم و صفر داشت، برخی از واعظان و خطیبان که در آن ایام، از شهرهای دیگر مانند قم، اصفهان، تهران و مشهد به بروجرد می‌آمدند، به بیرونی خانۀ وی وارد می‌شدند و در آنجا اسکان می‌گزیدند. برخی از همین واعظان، کریم را «شیخ زرکوب»، و گاه «شیخ زرگر» می‌خواندند و حتى یک تن از این واعظان در قصیده‌ای که در وصف بروجرد ساخته، از کریم با عنوان «زرکوب خوش‌عیار بروجرد» یاد کرده بود. بااین‌همه، و با وجود شهرت کریم به «زرکوب»، او به‌سبب تردیدی که در باب شغل زرگری داشت، در زمان اخذ سجل احوال (شناسنامه)، با اندکی تغییر، نام «زرین‌کوب» را به‌عنوان نام خانوادگی برگزید (زرین‌کوب، روزبه، یادداشتها). 
عبدالحسین زرین‌کوب که در محلۀ بحرالعلوم کوی صوفیان بروجرد زاده شد، در 5سالگی به مکتب رفت و آنجا با سوره‌های کوتاه قرآن، و اندکی خواندن و نوشتن آشنا شد. سال بعد، به مدرسه رفت و در دبستان کمال و سپس، در مدرسۀ اعتضاد/ اعتضادیه (دربارۀ آن، نک‍ : روستایی، 26- 28)، تحصیلات ابتدایی را به پایان برد؛ هرچند به الزام پدر، در همان ایام دبستان، تابستانها در حوزۀ علمیۀ بحرالعلوم بروجرد که «مدرسۀ نوربخش» یا «مدرسۀ آقا» نامیده می‌شد، عربی و مقدمات دروس دینی را خواند. پس از آن، پدر تنها به این شرط با ادامۀ تحصیل عبدالحسین در دورۀ متوسطه موافقت کرد که او هم‌زمان، درس طلبگی نیز بخواند. ازاین‌رو، زرین‌کوب جوان در همان مدرسۀ نوربخش، صرف و نحو، بلاغت، فقه و تفسیر هم آموخت (زرین‌کوب، عبدالحسین، «نقش»، 67، 72، «زرین‌کوب ... »، 395-396؛ زرین‌کوب، روزبه، همان). وی به‌جز زبان و شعر عربی که در مدرسۀ طلاب آموخت، در دورۀ تحصیلات متوسطه با زبانهای فرانسوی و انگلیسی آشنا شد و با علاقه و استعدادی که در زمینۀ فراگیری زبان داشت، با پشتکار شخصی، این دو زبان را فراگرفت (همو، «چشم‌اندازی ... »، 264). 
زرین‌کوب جوان پس از گذراندن 3 کلاس دورۀ اول متوسطه، ازآنجاکه در آن زمان، در بروجرد رشتۀ ادبی نبود، وارد رشتۀ علمی شد (سمیعی، 69). بااین‌همه، در همین ایام، کمتر کتابی در حوزه‌های تاریخ و فلسفه و ادبیات بود که به زبان فارسی نشر شده، و او آن را نخوانده باشد. در پی تعطیل‌شدن کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان بروجرد، عبدالحسین در 1318 ش، به تهران آمد و در دبیرستان دارالفنون، اما این بار در رشتۀ ادبی، ثبت نام کرد. عبدالحسین که از سالهای تحصیل در بروجرد عادت کرده بود که بعدازظهرها را به مطالعه، نوشتن و تأمل‌کردن بپردازد، به برنامۀ درسی بعدازظهر اهمیت نمی‌داد. این عادت که او آن را در دارالفنون نیز ادامه داد، سبب شد که در آذر همان سال از این دبیرستان اخراج شود. پدرش با زحمت زیاد ، او را در دبیرستان خان مروی تهران ثبت‌نام کرد (زرین‌کوب، عبدالحسین، «تقویم ... »، 51). در 1319 ش، تحصیلات دبیرستانی را در این مدرسه به پایان برد و با وجود آنکه کتابهای درسی کلاسهای چهارم و پنجم متوسطۀ ادبی را پیش‌تر نخوانده بود، در آن سال، در میان دانش‌آموزان رشتۀ ادبی سراسر کشور رتبۀ دوم را به دست آورد (سمیعی، نیز زرین‌کوب، روزبه، همانجاها). 
در آذرماه 1320 ــ کـه بعد از حـادثۀ شهریـورماه همـان سالْ دانشگاه بار دیگر افتتاح شد ــ در امتحان ورودی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران شرکت کرد. بااینکه پس از کسب رتبۀ اول، در آن دانشکده ثبت‌نام هم کرد، به الزام پدر ــ به‌سبب آشفتگی اوضـاع پایتخت ــ ناچار به ترک تهران شد. در همان ایام، علی‌اکبر دهخدا که ریاست دانشکدۀ حقوق را به عهده داشت، از اینکه چنین دانشجوی فاضلی را از دست می‌داد، ابراز تأسف کرده بود (همو، یادداشتها). در ایام تحصیل در تهران، در مدرسۀ خان مروی و مدرسۀ محمدیۀ بازار تهران، چندی نزد ابوالحسن شعرانی و عبدالوهاب فرید تنکابنی به شاگردی پرداخت و با مباحث کلام و فلسفۀ اسلامی و مسیحی آشنایی بیشتر یافت. از همان روزگار، تحت تأثیر مطالعۀ کتابهای هربرت اسپنسر و جیمز جرج فریزر به فلسفۀ معاصر غربی، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و تاریخ ادیان علاقه‌مند شد (زرین‌کوب، عبدالحسین، «زرین‌کوب»، 396؛ زرین‌کوب، روزبه، «ترجمه ... »، 18، «زندگی‌نامه ... »، 16). عبدالحسین زرین‌کوب پس از بازگشت به زادگاه، ابتدا در خرم‌آباد و بعد در بروجرد به کار معلمی پرداخت که بدان علاقۀ جدی پیدا کرد و به قول خود وی، مایۀ خرسندی باطن، و عشق تمام زندگی او شد (نک‍‌ : «نقش»، 96، «حکـایت ... »، 471). در دوران معلمی، از تاریخ و جغرافیا و ادبیات فارسی، تا عربی و فلسفه و زبان خارجی، و حتى ریاضیات و فیزیک و علم‌الحیات (زیست‌شناسی) را تدریس کرد. در این ایام که مقارن با جنگ جهانی دوم بود، از فرصت پیش‌آمده استفاده کرد و با کمک چند تن از صاحب‌منصبان ایتالیایی و آلمانی که در آن ایام در بروجرد بودند، با زبانهای ایتالیایی و آلمانی آشنا شد و بعدها، این زبانها را نیز به‌خوبی آموخت. در سال 1323 ش، نخستین کتاب او با عنوان فلسفۀ شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران در بروجرد منتشر شد؛ بااین‌همه، حدود 4 سال یا کمی بیشتر، از تاریخ تألیف کتاب می‌گذشت. روی جلد کتاب، نویسندهْ خود را «عبدالحسین زرین‌کوب دژم» معرفی کرده بود. در آن زمان، زرین‌کوب جوان کمتر از 22 سال داشت و هنوز تحصیلات دانشگاهی را آغاز نکرده بود و هیچ استادی جز کتاب نداشت. با وجود این، همین رسالۀ 80صفحه‌ای، آن اندازه مورد توجه اهل علم قرار گرفت که صادق رضازادۀ شفق در نامه‌ای به عبدالحسین زرین‌کوب، به تاریخ 14 شهریور 1323، کتاب را بسیار ستود و پرویز ناتل خانلری نیز در مجلۀ سخن (ص 628-631) به نقد و بررسی آن پرداخت (نک‍ : سمیعی، 70؛ قاسمی، 436؛ اتحاد، 12/ 24؛ زرین‌کوب، روزبه، «چشم‌اندازی»، 265). 
زرین‌کوب جوان در 1324 ش، پس از آنکه در امتحان ورودی دانشکدۀ علوم معقول و منقول (بعدها: الٰهیات و معارف اسلامی) و دانشکدۀ ادبیات ــ هر دو ــ رتبۀ اول را به دست آورد، رشتۀ ادبیات فارسی دانشگاه تهران را برگزید. بااین‌همه، در دانشکدۀ ادبیات، از محضر درس استادان تاریخ، مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، نصراللٰه فلسفی، عبدالحسین شیبانی (وحیدالملک) و احمد بهمنش نیز بهره‌مند شد. در همان ایام، در بعضی از مدارس متوسطۀ تهران به تدریس ادبیات فارسی، تاریخ، فلسفه و زبانهای خارجی اشتغال یافت و بیشتر اوقات فراغت خود را در کتابخانه‌های بزرگ تهران، مانند کتابخانۀ ملی، مجلس، سپهسالار و ملک می‌گذراند (زرین‌کوب، عبدالحسین، «نقش»، 91، «زرین‌کوب»، همانجا؛ نیز زرین‌کوب، روزبه، همانجا). وی در خرداد 1327، با عنوان «شاگرد اول» در مقطع لیسانس فارغ‌التحصیل، و از 1328 ش، وارد مقطع دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. او در این دوره، در کلاسهای درس بدیع‌الزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا)، عبدالعظیم قریب، محمدحسین فاضل تونی، محمدکاظم عصار، جلال‌الدین همایی، علی‌اصغر حکمت، سعید نفیسی، ابراهیم پورداود، محمد مقدم و صادق کیا حاضر می‌شد؛ هرچند، به قول خود او، از برنامۀ دانشکده چندان حاصلی عاید نکرد (نک‍ : «نقش»، 92؛ نیـز زرین‌کوب، روزبه، یادداشتهـا). بااین‌همه، مجلس درس بدیع‌الزمان فروزانفر برای او جاذبۀ دیگری داشت؛ چنان‌که تا چند سال پس از پایان دورۀ دکتری، گاه‌و‌بیگاه، در کلاس درس فروزانفر حاضر می‌شد و پس از آن نیز، همواره قدردان و ستایشگر فروزانفر باقی ماند (آریان، «اوقات ... »، 26؛ افشار، 10؛ مهدوی، «آخرین ... »، 238، «قمر ... »، 110-111). 
زرین‌کوب هم‌زمان با آغاز تحصیل در دورۀ دکتری، سردبیری مجلۀ هفتگی مهرگان را نیز عهده‌دار شد و با وجود وقفه‌هایی، این کار مطبوعاتی‌اش تا 5 سال بعد تداوم یافت (زرین‌کوب، روزبه، همان). بااین‌همه، مقالات زرین‌کوب جوان از اوایل تحصیل در دانشگاه تهران در مجله‌هایی چون سخن، جهان نو، یغما و دانشنامه به چاپ می‌رسید. به این ترتیب، او از نخستین روزهای دانشجویی فرصت یافت تا با چاپ و نشر مقاله‌های متعدد، توانایی علمی خود را به هم‌عصران خویش بنمایاند و آنها را به تحسین و اعجاب افکند. نثر پخته و سنجیدۀ او، استفادۀ درست از منابع معتبر متعدد و تحقیقات جدید به زبانهای فرنگی، مقالات، نوشته‌ها و ترجمه‌های وی را از همان ایام، مورد توجه بزرگان عصر قرار داد. روزی به‌طور اتفاقی، پرویز ناتل خانلری جوانی را دیده بود که پاکتی را در صندوق پستی مجلۀ سخن می‌اندازد. خانلری پس از اینکه نام جوان را جویا شده بود، او را به دفتر مجله دعوت کرده بود. در آنجا، خانلری و صادق هدایت اعتراف کرده بودند که تا آن زمان، می‌پنداشته‌اند عبدالحسین زرین‌کوب که مقالاتش را در سخن چاپ کرده‌اند، پیرمردی سپیدموی و دیرینه‌سال است (همو، «سرباز ... »، 155).
زرین‌کوب از اوایل تحصیل در دورۀ دکتری، یک‌چند، به آموختن زبان پهلوی، مطالعات اوستایی و تاریخ ایران باستان جلب شد. البته وی مقدمات زبان پهلوی را پیش‌تر، در بروجرد و در دوران دبیرستان، به‌صورت خودآموز، ابتدا با مطالعۀ کتاب روبن آبراهامیان، با عنوان آموزش زبان پهلوی به فارسی (تهران، 1316 ش)، و سپس، کتاب شارل ژوزف دو هارله به نام «راهنمای زبان پهلوی» (پاریس، 1880 م) فراگرفته بود (همو، یادداشتها)؛ چنان‌که صادق کیا وی را از حضور در کلاسهای درس پهلوی خویش معاف کرده بود (نک‍ : آریان، همان، 23-24؛ جمشیدی، 64). پیشینۀ علاقۀ او به تاریخ ایران باستان نیز به ایام مدرسه در بروجرد بازمی‌گشت. وی از دوران دبستان با شاهنامۀ فردوسی آشنا شده، و به آن عشق ورزیده بود و در سال اول متوسطه نیز کتاب ایران قدیم حسن پیرنیا را بارها خوانده بود (نک‍ : زرین‌کوب، عبدالحسین، «حکایت»، 491-493؛ زرین‌کوب، روزبه، «یاد ... »، 264). اما اندک‌اندک، زرین‌کوب به تاریخ اسلام، تصوف اسلامی، کلام اسلامی، علم ملل‌و‌نحل، و تاریخ مشاجرات فرقه‌های اسلامی علاقۀ بیشتر پیدا کرد. مقاله‌ای که در آن ایام، در باب کشمکش اهل کتاب در قلمرو اسلام نوشت، توجه استادان دانشکدۀ علوم معقول و منقول را به خود جلب کرد؛ چنان‌که پس از پایان تحصیلات دکتری، به دعوت بعضی از ایشان، در مؤسسۀ وعظ و تبلیغ علوم اسلامی، به تدریس تاریخ کلام و تاریخ ادیان پرداخت (همو، یادداشتها؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، «زرین‌کوب»، 397). 
در ایام دانشجویی، زرین‌کوب جوان «منابع شعر پارسی» (در چاپهای بعد: بنیاد شعر فارسی)، تألیف ژام دارمستتر (نک‍ : دانشنامه، 88-132)، ادبیات فرانسه در قرون وسطى و نیز ادبیات فرانسه در دورۀ رنسانس، هر دو، نوشتۀ وردن سولنیه (تهران، 1328 ش)، متافیزیک، اثر فلیسین شاله (تهران، 1329 ش) و «شرح قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی»، تألیف ولادیمیر مینورسکی (همراه با تعلیقات و تصحیحات، ضمیمۀ فرهنگ ایران‌زمین، 1332 ش، س 1) را ترجمه کرد. بااین‌همه، او تا پیش از دفاع از رسالۀ دکتری خود، بیش از 60 عنوان مقاله در نشریات علمی و ادبی کشور به چاپ رسانده بود (برای دیدن مشخصـات این مقاله‌ها، نک‍ : مجیـدی، 251-257). در همین سالها، زرین‌کوب نخستین تألیف خود را در زمینۀ تاریخ به نام دو قرن سکوت: مقدمه‌ای بر گذشتۀ ادبی ایران ــ که پیش‌تر به‌عنوان پاورقی در نشریۀ مهرگان منتشر شده بود ــ به چاپ رساند (تهران، 1330 ش). 
در سال 1330 ش، عبدالحسین زرین‌کوب به دعوت حسن تقی‌زاده، در کنار شماری از فضلای عصر، همچون عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، مجتبى مینوی، غلامحسین صدیقی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری، ذبیح‌اللٰه صفا، احسان یارشاطر و عباس زریاب خویی برای شرکت در طرح ترجمۀ مداخل ویرایش نخست «دائرةالمعارف اسلام»، طبع لیدن دعوت شد، کاری که به‌هرحال، ناتمام ماند و سرنوشت آن معلوم نشد (نک‍ : تقی‌زاده، 13/ 129، 131- 134؛ افشار، 12-13؛ زرین‌کوب، روزبه، «چشم‌اندازی»، 266). 
در سال 1334 ش، عبدالحسین زرین‌کوب پس از ازدواج با قمر آریان، هم‌درس دانشکده (مرداد 1332)، از رسالۀ دکتری خود با عنوان «نقد الشعر: تاریخ و اصول آن»، به راهنمایی بدیع‌الزمان فروزانفر دفاع کرد. پس از مدتی کوتاه، فروزانفر از او برای تدریس در دانشگاه دعوت کرد. بدین ترتیب، از 1335 ش، وی با رتبۀ دانشیاری کار خود را در دانشکدۀ علوم معقول و منقول دانشگاه تهران آغاز کرد و به تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و فرق، تاریخ تصوف و تاریخ علوم اسلامی پرداخت. تدریس این مباحث برای زرین‌کوب دستمایه‌ای شد تا بعدها، آنها را به‌شکل مقاله‌ها و کتابهایی منتشر کند. پس از دریافت رتبۀ استادی دانشگاه تهران (1339 ش)، زرین‌کوب چندی نیز در دانش‌سرای عالی تهران، دانشکدۀ هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران، و در دورۀ دکتری ادبیات فارسی همان دانشگاه تدریس کرد (همانجا، نیز «ترجمه»، 19). 
عبدالحسین زرین‌کوب از پاییز 1335 تا تابستان 1336 ش، مدیریت امور بنگاه ترجمه و نشر کتاب را پذیرفت و در فاصلۀ سالهای 1336 تا 1343 ش، مشاور کتابخانۀ مجلس سنا برای سفارش و تهیۀ کتابهای خارجی دربارۀ تاریخ، ادبیات و فرهنگ ایران و اسلام بود. وی در حدود نیمۀ دهۀ 1330 ش، به عضویت انجمن فلسفه و علوم انسانی (وابسته به یونسکو) انتخاب شد. در 1340 ش، زرین‌کوب در مؤسسۀ لغت انتشارات فرانکلین برای تدوین «فرهنگ فارسی»، یک‌چند همکار مجتبى مینوی شد؛ اما این کار سرانجامی نیافت. در همین سال، به دعوت مؤسسۀ فرانکلین، وی همـراه با مینـوی و قمر آریـان، بـرای دیـدار از مؤسسه‌های فرهنگ‌نویسی و دانشنامه‌نویسی بزرگ دنیا در آمریکا، اروپا و لبنان راهی سفری شد که بیش از 3 ماه به طول انجامید و حاصل آن، آشنایی با روش کار و اصول علمی و اجرایی این‌گونه مراکز علمی بود. در همین ایام، زرین‌کوب در کار تدوین دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب نیز تأثیر بسزایی داشت و بسیاری از مداخل مربوط به تاریخ ایران بعد از اسلام، تصوف، کلام، تاریخ و تمدن اسلام، فرق اسلامی، معرفی کتابهای فارسی و عربی، شاعران و نویسندگان فارسی‌زبان و عربی‌زبان در این دایرةالمعارف به قلم او ست. در 1342 ش، زرین‌کوب بخش خاصی برای ارائۀ ادبیات معاصر ایران، به نام «هنر و فرهنگ معاصر ایران» در مجلۀ راهنمای کتاب پدید آورد و خود به مدت یک سال سرپرستی این بخش را به عهده داشت. او از همان زمان، به مدت 3 سال، مشاور زبان فارسی «رادیو ایران» بود و ازجمله، در آنجا به ارائۀ مباحثی در باب نام «خلیج فارس» و تاریخ این نام‌گذاری پرداخت و نشان داد که اصطلاح «خلیج عربی» ــ که در بعضی از مجامع خارجی ساخته شده بود و برخی از کشورهای همسایه و غیر همسایۀ ایران برای پیشبرد هدفهای سیاسی خود آن را به جای نام تاریخی خلیج فارس به کار می‌بردند ــ نامی است مجعول که ساختۀ سیاست‌مداران مغرض است (نک‍ : افشار، 13-14؛ زرین‌کوب، روزبه، همانجا، «سرباز»، 157- 158، نیز یادداشتها). 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: