صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه زبانها و گویشهای ایرانی / آذری /

فهرست مطالب

آذری


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 2 بهمن 1403 تاریخچه مقاله

آذری /āzarī/ ،زبان پیشین آذربایجان، که شاخه‎‌ای از زبانهای ایرانی غربی است. این نام منسوب به «آذربایجان» است و در زبان عربی به‌صورت «اَذَرِیّ» و «اَذْرِیّ» تلفظ می‎‌شود. در عربی، صفت منسوب به آذربایجان به‌شکل «اَذْرَبیّ» و «اَذْرَبیجیّ» نیز به کار می‌رود که از «اَذْرَبیجان» گرفته شده، که تلفظ واژۀ «آذربایجان» در زبان عربی است. این زبان در نوشته‌‎های عربی و فارسی، افزون‌بر آذری و صورتهای دیگر آن، فهلوی، پهلوی، رازی، راژی، راجی و شهری نیز نامیده شده است (نک‍ : رضازادۀ ملک، پیشگفتار، 5/ 12). 
تاآنجاکه اطلاع داریم این زبان یا لهجه ــ که طبعاً در مناطق مختلف آذربایجان گویشها و گونه‌‎های مختلف داشته ــ از بعد از اسلام تا حدود سدۀ 11 ق/ 17 م در آذربایجان رایج بوده است و هنوز نیز بقایایی از آن با نام «تاتی» در برخی از روستاها رواج دارد. 
تعلق زبان پیشین آذربایجان به زبانهای ایرانی در منابع مختلف اسلامی تصریح شده است. قدیم‌‎ترین منبع دراین‎‌باره قول ابن‌مقفع (درگذشت، 142 ق/  759 م) است که در فهرست ابن‌ندیم (ص 22) نقل شده است. به گفتۀ ابن‌مقفع، زبان مردم آذربایجانْ پهلوی (الفهلویه) بوده، منسوب به پهله (فهله)، یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه‌نهاوند و آذربایجان بوده است. همین گفته را حمزۀ اصفهانی (به نقل از یاقوت، 3/ 925) و خوارزمی (ص 112) نیز نقل کرده‎‌اند. مورخ دیگری که به این زبان ــ بدون آوردن نام آن ــ اشاره کرده، بلاذری است که واژۀ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروان‌سرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده است (ص 328)؛ این واژه همان «خان» به معنای کاروان‌سرا ست که در متون فارسی به کار رفته است. دومین مؤلفی که بعد از ابن‌مقفع از واژۀ آذری یاد کرده، یعقوبی است که کتاب خود را در 278 ق/ 891 م تألیف کرده، و «آذریّه» (آذری) را به‌عنوان صفت برای مردم آذربایجان به کار برده است (ص 46-47). مؤلف دیگری که از زبان آذری نام برده، مسعودی (درگذشت، 346 ق/ 957 م) است که در 314 ق/ 926 م از تبریز دیدار کرده است. وی از میان زبانهای ایرانی، از پهلوی و دری و آذری نام برده است (ص 74) که ظاهراً در نظر او مهم‌‎ترین زبانها و گویشهای ایرانی بوده‌‎اند. پس از او، حمزۀ اصفهانی (درگذشت، بعد از 350 ق/ 961 م) به نقل از یک ایرانی نومسلمان به نام زردشت بن آذرخور، معروف به ابوجعفر محمد بن موبد متوکلی، در میان زبانهای پنج‌گانۀ ایرانی از زبان پهلوی یاد می‌‎کند و آن را منسوب به پهله می‌‎داند (ص 21-23). مؤلف بعدی که دربارۀ زبان آذربایجان و ایرانی‌بودن آن سخن گفته، ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود، المسالک و الممالک را در پایان نیمۀ اول سدۀ 4 ق/ 10 م نوشته است. وی به‌صراحت زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (به‌جز دبیل و پیرامون آن) و ارّان را «الفارسیة» (ایرانی) و زبان مردم بردعه را «ارّانی» می‎‌داند (ص 191-192). بعد از او، ابوالقاسم محمد بن حوقل (درگذشت، بعد از 378دق/ 988 م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته، و دربارۀ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده است (ص 299). ابوعبدالله محمد مقدسی بشاری، مؤلف دیگری است که در سدۀ 4 ق/ 10 م دربارۀ زبان مردم آذربایجان نوشته است. وی در سخن از اقلیم رِحاب ــ که در نوشتۀ او شامل آذربایجان و اران و ارمنستان می‌‎شوددــ می‌‎گوید: زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف، به فارسی خراسانی شبیه است (ص 378). یارشاطر می‌نویسد: «به گفتۀ مقدسی، زبان آذربایجان برخی دری است و برخی منغلق <یعنی پیچیده> که ظاهراً غرضش تمیز میان زبان عام رسمی <فارسی دری> و گویشهای محلی است» (ص 62). 
داستانی که سمعانی (ذیل تنوخی) دربارۀ ابوزکریا، خطیب تبریزی (درگذشت، 502 ق/  1109 م) و استادش، ابوالعلاء معری آورده، مؤید رواج زبان آذری در آذربایجان در سدۀ 5 ق/ 11 م است. براساس این داستان، روزی خطیب تبریزی در معرّة‎النعمان در مسجد نزد استاد خود بوده، که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده است. خطیب با زبان خود با وی صحبت کرده، و سپس که استادش دربارۀ این زبان از او پرسیده، گفته است: این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده می‌‎شود (3/ 93). حمدالله مستوفی در نزهة ‎القلوب (تألیف: 740 ق/  1339 م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی می‌گوید (ص 62، 87، 93). تا سدۀ 5 ق/ 11 م در همۀ منابعی که از زبان آذربایجان در آنها یاد شده ــ به‌جز بلاذری که یک واژه از این زبان را نقل کرده، ــ فقط به نام این زبان اشاره شده، و نمونه‎‌هایی از آن آورده نشده است. در نیمۀ اول سدۀ 5 ق/ 11 م ابومنصور موفق‎ هروی در الابنیة عن حقایق ‎الادویة، واژۀ «کلول» به معنای خُلّر را از این زبان نقل کرده است (ص 91؛ نیز نک‍ : کیا، 21). پس از وی، اسدی طوسی و شاگردانش که در آذربایجان می‌‎زیسته‌‎اند در لغت فرس (تألیف، 458 ق/ 1066 م) واژه‌های فراوانی از زبان آذری نقل کرده‎‌اند (نک‍ : سراسر اثر؛ نیز نک‍ : کیا، سراسر اثر). در سدۀ 7 ق/ 13 م، یاقوت دربارۀ این زبان می‎‌گوید: مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را «الاَذریة» (آذری) می‌‎نامند و برای دیگران مفهوم نیست (1/  128). 
قدیم‌‎ترین متنی که از زبان آذری به جا ‌مانده، دو قصیده است که در نسخۀ دست‌نویسی از زینة ‎المجالس، به شمارۀ 051‘2 در کتابخانۀ ایاصوفیه نگهداری می‌شود و در 730 ق/ 1330 م به دست محمد بن احمد سراج تبریزی نوشته شده است. یکی از این دو قصیده که در شکایت از روزگار است، 57 بیت دارد و ظاهراً به نام امیر مجیرالدین یعقوب، فرزند ملک عادل ابوبکر بن ایوب، از خاندان ایوبیان جزیره (میافارقین) است و در میان سالهای 620-626 ق/ 1223- 1229 م، احتمالاً در شهر اخلاط، سروده شده است و قصیدۀ دیگر، 29 بیت دارد که برخی ویژگیهای آوایی و دستوری و واژگانی زبان آذری را می‌توان از آنها برگرفت (نک‍ : ادیب طوسی، 367 بب‍ ؛ نیز نک‍ : نسوی، 207 بب‍‌ ). 
نمونه‎‌های دیگری که از آذری به جا مانده، عبارت‌اند از: 1. چند واژه در روضات ‎الجنان حافظ حسین کربلایی (نک‍ : مآخذ، ابن‌کربلایی) که از زبان بابامزید (درگذشت، 655 ق/ 1257 م) نقل شده‌اند؛ 2. حدود 22 واژه در حواشی نسخه‎‌ای از البلغة ابویعقوب کردی نیشابوری (تألیف، 668 ق/  1269 م، موجود در کتابخانۀ چستربیتی در دوبلین، پایتخت ایرلند) که عبدالملک بن ابراهیم قفالی تبریزی، کاتب نسخه، آنها را در مقابل واژه‎‌های عربی و فارسی کتاب آورده است (خطابۀ چاپ‌نشدۀ مرحوم استاد مجتبى مینوی در ششمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، تبریز، 1355 ش)؛ 3. یک غزل ملمع آذری ـ فارسی در 7 بیت و یک تک‌بیت از همام تبریزی (636-714 ق/  1238-1314 م) (دیوان، 134)؛ 4. یازده واژه در صحاح الفرس هندوشاه نخجوانی (نک‍ : سراسر اثر)؛ 5. یازده دوبیتی و 3 جمله از شیخ صفی‎الدین اردبیلی در صفوة الصفا اثر ابن‌بزاز (تألیف، 760 ق/  1358 م) و سلسلة ‎النسب صفویه تألیف شیخ حسین از نواده‎‌های شیخ زاهد گیلانی و معاصر شاه سلیمان صفوی (نک‍ : کسروی، 37- 48؛ ذکاء، «یک ... »، 384-385). این یازده دوبیتی با شرح و تفسیر آنها عیناً در صفوة الآثار فی اخبار الاخیار محمد عبدالکاظم (نک‍ : مآخذ)، معاصر شاه سلطان ‎حسین، نیز آمده، که مؤلفْ زبان آنها را «راجی طالشی» خوانده است؛ 6. یک دوبیتی از بانو طالبۀ اردبیلی و یک دوبیتی از پیرچنگی خلخالی و عبارتی از زبان علیشاه جوشگانی، از معاصران شیخ صفی، که باز در صفوة الصفا آمده‌اند (نک‍ : کسروی، 38-40)؛ 7. جمله‎‌ای از گویش مردم تبریز و 4 واژه از زبان آذربایجان در نزهة ‎القلوب حمدالله مستوفی (ص 85؛ نیز نک‍ : کسروی، 35؛ کیا، 12، 18)؛ 8. قطعه‌‎ها یا غزلهایی در 6 و 7 و 9 بیت نیز یازده دوبیتی از شاعری به نام مهان کشفی از بزرگ‌زادگان اردبیل و معاصر شیخ صدرالدین، فرزند شیخ صفی. این اشعار در جُنگها نقل شده، و یکی از دوبیتیها در مرصاد العباد نجم‎‌الدین رازی (ص 95) که پیش از زمان کشفی تألیف شده، آمده است (نک‍ : کسروی، 57؛ ادیب طوسی، 240-257)؛ 9. هفت دوبیتی و قطعه‎ای در 5 بیت از شاعری به نام معالی نیز دو دوبیتی از خلیفه صادق، خلیفۀ آستان صفویه، که هر دو تن احتمالاً معاصر کشفی بوده‎‌اند. این اشعار در جنگی که در طالش پیدا شده، آمده است (کسروی، همانجا)؛ 10. پنج دوبیتی از شاعری به نام آدم در همان جنگ طالش که دوتای آنها از مهان کشفی است و یکی همان است که در مرصاد العباد آمده است؛ 11. پنج دوبیتی با عنوان «راجی» در جنگی که در خلخال پیدا شده، آمده است؛ 12. غزلی در 9 بیت و 14 دوبیتی به گویش آذری تبریز از ابوعبدالله شمس‌‎الدین محمد مغربی (749- 809 ق/ 1348-1406 م)؛ 13. هشت واژه از زبان مردم تبریز در اختیارات بدیعی علی بن حسین انصاری، معروف به حاجی زین‌‎العطار (تألیف، 770 ق/  1368 م)؛ 14. یک جمله و یک دوبیتی آذری از زبان زنی عارفه به نام ماما عصمت اَسبُستی که در حدود 760-820 ق/  1358-1417 م در تبریز می‌‎زیسته است (نک‍ : ابن‌کربلایی، 2/ 50)؛ 15. جمله‌‎ای به گویش تبریزی از حاجی پیر حسن زهتاب خطاب به اسکندر قراقویونلو، قاتل پسرش: «اسکندر، رودم را کشتی، رودت کشاد» (نک‍ : همو، 1/ 390). 16. دو دوبیتی از عبدالقادر مراغی (درگذشت، 837 ق/ 1433 م)، موسیقی‌شناس دورۀ تیموری، احتمالاً به گویش مردم مراغه (نک‍ : دولت‎‌آبادی، 2/ 1007)؛ 17. دو غزل و یک ملمع از بدر شروانی (789-854 ق/ 1387-1450 م)، ملک‎‌الشعرای شروانشاهان، به زبان «کنار ـ آب» (کنار رود ارس) (نک‍ : ذکاء، «درباره ... »، 76-80)؛ 18. دوازده واژه در فرهنگ تحفة الاحباب حافظ اوبهی (تألیف، 933 ق/ 1526 م) که برخی از آنها تکرار واژه‎‌هایی است که در لغت فرس آمده است؛ 19. یک دوبیتی از یعقوب اردبیلی در هفت اقلیمِ امین احمد رازی (تألیف، 996-1002 ق/ 1587-1593 م)؛ 20. چهارده بند به زبان مردم تبریز در پایان رسالۀ روحی انارجانی (تألیف، 980-990 ق/ 1570-1580 م) که حاوی مطالب گوناگونی از زبان زنان و مردان تبریز در آن روزگار است (نک‍ : نوابی، جاهای مختلف‌). زبان این رساله از دیگر آثار بازمانده از زبان آذری به فارسی دری نزدیک‌تر است. 
از سدۀ یازدهم به این سو، بیش از دو عبارت و چند واژه در نوشته‌‎ها و فرهنگها دیده نشده، از آن جمله‌اند: فرهنگ جهانگیری که دو واژۀ «سیکیل» (زگیل) و «مله» را آورده است؛ فرهنگ سروری یا مجمع ‎الفرس که واژه‌‎های «شفت»، «سِودان»، «کلاه دیوان» و «کندو» را نقل کرده، که برخی از آنها تکرار واژه‌های فرهنگهای سده‎‌های پیشین است؛ در مجمع ‎الامثال محمدعلی هبله‌رودی که در 1049 ق/  1639 م نوشته شده، دو سخن به گویش مردم تبریز آمده، که یکی گفت‌وگویی است میان یک قاضی و مردی تبریزی و دیگری سخنانی است از زبان یک تبریزی که می‎‌خواستند او را به دار کشند؛ در برهان قاطع نیز 9 واژۀ آذری آمده، که برخی از آنها تکراری است. 
پس از یورشهای امیر تیمور به ایران و نفوذ و تسلط سلسله‌‎های قراقویونلو (810-872 ق/  1407-1467 م) و آق‎‌قویونلو (872- 908 ق/  1468-1502 م) در آذربایجان، زبان آذری بزرگ‎‌ترین آسیبها را دید و در برابر زبان ترکی قبیله‌های تاتار (غز یا اوغوز) و اوشار (افشار) و گوگ‎دولاق که در اطراف شهرهای آذربایجان مستقر شده بودند، به‌مرور عقب‌‎نشینی کرد و تنها در شماری از روستاهای دوردست و در پناه کوهپایه‎‌ها باقی ماند. به‌ویژه در دورۀ صفویه به‌سبب چیرگی و انبوهی تیره‎‌های ترک شیعه که هواخواه خاندان صفوی بودند و بیشتر کارهای سیاسی و دولتی و لشکری با زبان ترکی صورت می‎‌گرفت و مردم مجبور بودند زبان ترکی را فرابگیرند، آذری رفته‎‌رفته جای خود را به زبان فرمانروایان داد تاجایی‌که در اواخر سدۀ 11 ق/ 17 م، ترکی در تمام شهرهای بزرگ آذربایجان زبان مادری مردم این مناطق شد. 
استقرار ترکی در آذربایجان به‌اندازه‌‎ای فراگیر بود که برخی از نویسندگان دوره‎‌های اخیر در معنای واژۀ «آذری» دچار اشتباه شدند و تصور کردند که منظور از آذری در کتابهای قدیم عربی و فارسی، زبان ترکی کنونی آذربایجان است. ظاهراً نخستین کسی‌که آذری را به این معنا گرفت میرزا کاظم بیک دربندی است که در کتاب خود با عنوان «گرامر عمومی زبان ترکی ـ تاتاری» که در 1255 ق/  1839 م در شهر غازان به چاپ رسیده، «آذری» را به معنای ترکی به کار برده است (نک‍ : « اسلام ... »، ذیل مدخل). نویسندگان نامۀ دانشوران نیز هنگام نقل داستان خطیب تبریزی و همشهری خود، «اذربیه» را به معنای ترکی گرفته‌‎اند (2/ 212). پس از چاپ رسالۀ احمد کسروی با عنوان آذری یا زبان باستان آذربایگان در 1304 ش، این شبهه برطرف گردید و از آن تاریخ، آذری به معنای قدیمی آن به کار رفت. 
چنان‌که اشاره شد، زبان آذری به‌کلی از آذربایجان رخت برنبست و امروزه در پاره‌‎ای از مناطق هنوز به آذری گفت‌وگو می‎شود. این مناطق از شمال به جنوب عبارت‌اند از: 1. کرینگان از دهات دیزمار خاوری از بخش وَزْرقان شهرستان اهر؛ 2. کِلاسور و خوینه‌‎رود از دهات بخش کلیبر شهرستان اهر؛ 3. گَلین‌قَیه از دهات هَرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4. عنبران از بخش نَمین شهرستان اردبیل؛ 5. بیشتر روستاهای بخش شاهرود خلخال؛ 6. شماری از روستاهای طارم علیا؛ 7. روستاهای اطراف رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین؛ 8. تالش از الله‌‌بخش‌محله و شاندرمن در جنوب تا تالشِ شوروی در شمال (یارشاطر، 64). به‌گفتۀ سالمندان آذربایجان، در گذشته‌‎ای بسیار نزدیک در مناطق بیشتری به آذری صحبت می‌‎شده است؛ ازجمله، مردم اسکو و لیقوان و پیرامون آن تا حدود 100 سال پیش به همین زبان گفت‌وگو می‎‌کرده‎‌اند، همچنین در اقلید (آن‌سوی ارس) به تاتی سخن می‎گفته‌‎اند. 
اشتراک گویشهای منطقه‌های یادشده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صرفی و نحوی، وابستگی آنها را با شاخۀ معینی از زبانهای ایرانی شمال غربی مسلم می‌‎سازد. این شاخه را می‌‎توان زبان مادی نامید (همو، 65). 

ویژگیهای آوایی و صرفی

ازآنجاکه اردبیل، چه پیش از اسلام و چه پس از آن، مرکز آذربایجان بوده است (همانجا)، می‌‎توان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشته‎‌اند و می‌‎توان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ صفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها، نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی‌بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. بااین‌همه به برخی از ویژگیهای به‌دست‌آمده از این دوبیتیها می‌‎توان یقین داشت که از آن جمله‌اند: 

1. ویژگیهای آوایی

تبدیل d بعد از واکه (در مراحل قدیم‌‎تر، t میان دو واکه) به r مانند «دِلَر» (دلت)، «شرم» (شدم، رفتم)، «آمریم»، (آمدیم)، «بری» (بود) و جز آن. در دو گویش هرزندی (گلین‌قیه) و کلاسور نیز این ویژگی دیده می‌‎شود، مثل zora «زاده، پسر»، vör «باد، واد»، kar «خانه، کده»، amārā «آمد» و جز آن. چنان‌که از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمی‌‎آید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدۀ دیگر، بازماندن «ژ» اصلی در آغاز واژه‌ها ست چنان‌که در «ژیر» به معنای زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (زد) دیده می‌‎شود. قاعدۀ دیگر، واک‌دارشدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است، مانند «ریجی» (می‌‎ریزد) و «نواجی» (نمی‌‎گویی). دیگر، وجود مصوتی میانی است که معمولاً آن را با a یا ö نشان می‌‎دهند (نک‍ : همو، 66). همچنین، به‌کاربردن «ﻫ » به‌جای «خ»، مانند «هرده» (= خورده). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: