صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / کلاه /

فهرست مطالب

کلاه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 19 مرداد 1403 تاریخچه مقاله

کُلاه، پوششی از نمد، پوست، پشم یا پارچه که بر سر گذارند. 

واژه‌شناسی

در زبان پهلوی، کولاف (مکنزی، 287)؛ در فرهنگ بهدینان (زردشتیان)، کَلَه (نک‍ : سروشیان، 128)؛ در گویشهای سمنانی (سرخه‌ای، لاسگردی، سنگسری و شهمیرزادی) و رامسری، کُلا (ستوده، 1/ 307؛ شکری، 361)؛ در کردی مهاباد، کلاو (کلباسی، 197)؛ در روستاهای گیل و دیلم کوله؛ و در شرق و غرب گیلان، کولا نامیده می‌شود (پاینده، 581). 

تاریخچه

پیش از اسلام

دورۀ مادها (ح 708 یا 701-550 ق‌م): در آن روزگار، نوعی کلاه گرد و ساده وجود داشت که بیشتر، بزرگان ماد بر سر می‌گذاشتند. خاستگاه این نوع کلاه را، که در سرزمینهای پارس و بختیاری همچنان کاربرد دارد، عیلام دانسته‌اند. تصویری از سوارکاری مادی در دست است که باستان‌شناسان کلاه او را از پارچه‌ای ستبر (احتمالاً نمد) دانسته‌اند (شهبازی، 50)؛ همچنین، روی مجسمه‌های کوچک و مُهرهای بازمانده از مادها سرپوشی به‌صورت باشلقهای امروزی مردم کوهپایه‌های گیلان و آذربایجان دیده می‌شود (ضیاءپور، پوشاک ... ، 44). یونانیان نیز، باشلقی را، که مادها سر خود را با آن می‌پوشانده‌اند، تأیید کرده‌اند (دیاکونف، 337). در تصویرهای برجستۀ مربوط به سارگن (پادشاه آشور)، مادیها را با کلاه نوک‌تیز نشان داده‌اند که یا نواری در جلو پیشانی دارند یا این نوار 3 بار روی هم تا خورده است (کالیکان، 43). 
 دورۀ پارسها (هخامنشیان؛ 550-330 ق‌م): به نوشتۀ هرودت، چون ایرانیان (پارسها) لباس مادی را از پوشاک خود، خوش‌نماتر دیدند، آن را برای خود برگزیدند (ص 75). همو در وصف سپاهیان بومی خشایارشا در حمله به یونان، ضمن اشاره به کلاه نمدی (تیارا) پارسیان، از لباس و کلاه بسیاری از اقوامی که میان سپاهیان خشایارشا بودند، ازجمله کاسیها، آشوریها، بلخیها، سکاها و هندیان، یاد کرده است (نک‍ : ص 375-377). کلاه نمدی راسته، بلند و ساده، که در سنگ‌نگاره‌های تالار صدستون تخت‌جمشید دیده می‌شود، نوعی از کلاههای شاهنشاهان هخامنشی به شمار می‌رفت که گردی لبۀ بالایی آن اندکی بزرگ‌تر از گردی لبۀ پایینی آن بود؛ این کلاه را، کـه به‌روایت مورخان کهن معطر و مزیـن به زر و گوهر بوده است، در مناسبتهای رسمی بر سر می‌گذاشتند و جنبۀ تشریفاتی داشته است. گونۀ دیگری از کلاه پارسیان، که در نقوش تخت‌جمشید دیده می‌شود، حلقۀ نمدینی به بلندی تقریباً 6 سانتی‌متر، بدون کلگی، و مختص شاهنشاهان هنگام شکار، سواری، ورزش و پیکار بوده، اما خدمتگزاران درباری نیز آن را به سر می‌نهادند (ذکاء، «نگاهی ... »، شم‍ 12، ص 22، 28). کلاه نمدی بلند با 22 یا 24 ترک، میان پارسها همگانی بود. نمونه‌های فراوانی از آن در نقوش تخت‌جمشید بر سر بزرگان و سربازان هخامنشی دیده می‌شود. لبۀ بالایی این کلاه نیز مانند کلاه راسته از لبۀ پایین آن اندکی بزرگ‌تر بوده است. 
در پاره‌ای از نقش‌برجسته‌های تخت‌جمشید، بزرگان، راهنمایان و سربازان پارسی کلاه بدون ترک و تا اندازه‌ای بلند بر سر دارند. باشلق نیز میان پارسها رواج داشته است که از مادها اقتباس کرده بودند. این کلاه نیز نمدین و گاهی کتانی بوده است که در پشت آن زایدۀ کوتاهی برای پوشاندن گردن و زایده‌هایی در دو سوی گونه‌ها برای پوشاندن چانه و دهان داشت که سواران پارسی را از سرما، باد، باران، آفتاب و گرد و خاک، و نیز در جنگها تا اندازه‌ای سر و صورت آنها را از لطمۀ تیر، نیزه و شمشیر حفاظت می‌کرد. مغها هم، که مراسم مذهبی را به‌جا می‌آوردند، برای آنکه آتش مقدس را با نفسهای خود آلوده نکنند، باشلق نمدین بر سر می‌گذاشتند (ذکاء، همان، شم‍ 13، ص 15-17، 20-21، 23). 

دورۀ پارتها (اشکانیان؛ ح 250 ق‌م- ح 226 م): کلاه نوک‌دار میترادات یکم (171- 138 یا 137 ق‌م) منقوش بر روی سکه‌ای از دورۀ او، از جنسی نرم، مانند نمد یا چرم است که نوک آن به یک پهلو تا شده، و دو انتهای کلاه در جلو و عقب آویزان‌اند. می‌توان آن را با کلاه سکایی در دورۀ هخامنشیان، و احتمالاً کلاه مادها مشابه دانست. در پشت سکه، نقشی است با لباس مادی و همان کلاه، که گمان می‌رود تصویر اشک، پهلوان نمادین شاهان اشکانی باشد (پرادا، 269). یکی از سرزمینهایی که در بیرون مرزهای کنونی ایران قرار دارد هَترا (الحضر) در نزدیکی موصل است که همواره از نظر سیاسی، زیر نظر حکومت اشکانی قرار داشت. در آثار بازمانده در یکی از معابد هترا، مجسمۀ مرمرین دختر «عجا» با کلاه مطبق دیده می‌شود؛ او خواننده و رقصنده بوده و دَف می‌زده است (ایازی، 67، نیز تصویر 20)؛ همچنین، نوشته شده است که اشکانیان به‌جای کلاه، چیزی به شکل نوار بر گرد سر می‌بستند که از دو سو منتهی به دو رشتۀ دراز می‌شد (آقاجانی، 58- 59). پارتها نیز کلاه معمول مادها را می‌پوشیدند. نمونۀ این کلاهها را در نقش‌برجستۀ اشکانیان در سر پل ذهاب و کلاه زینت‌یافتۀ پادشاه اشکانی هَرا، و نوع بدون زینت آن را در سردیس یک مرد اشکانی در نمرودداغی می‌تـوان دید (ضیاءپـور، پوشاک، 122). 

دورۀ ساسانیان (ح 226-652 م): در این دوره، پوشش سر تنوع بسیار داشت. این تنوع نه‌تنها در تاجهای شاهان، بلکه در طرح کلاه مردمان عادی نیز وجود داشت. طرح کلی پوشش سر کلاهی دایره‌ای‌شکل و ساده بود که در پوشش سر مردمان عادی، به شکل ساده، و گاه پیوستی برای پوشش گوشها و گردن به کار می‌رفت. شکل اصلی تاج شاهان نیز همان کلاه گرد نمدی بود که مردمان عادی بر سر می‌نهادند؛ اما روی یا دور کلاه، یا دور آن یا در انتهای پشت آن، نمادهای جواهرنشان افزوده می‌شد که هریک از آن نمادها ویژۀ یک شاه بوده است (غیبی، 227- 228). 
بنابر نوشتۀ هرتسفلد، در تخت‌جمشید، 3 تصویر خط‌خطی وجود دارد: یکی متعلق به شاهپور بابکان (برادر بزرگ‌تر اردشیر یکم) است، که تنها 3 ماه ساتراپ فارس بود. این تصویر روی یکی از درهای جانبی کاخ تچر داریوش کنده شده است. دیگری تصویر بابک (پدر اردشیر) است که هر دو لباس مادی بر تن دارند. چشمگیرترین ویژگی تصویر بابک بادبزن بزرگِ برگ‌مانندی است که بر فراز کلاه او قرار دارد. شاهپور کلاه تخم‌مرغ‌شکل بزرگی بر سر دارد (ص 313-315). در نگارۀ فیروزآباد، تاج اردشیر کلاهی عـرق‌چین‌شکل است بـا دستمالی شال‌مانند کـه بـه‌صورت افقـی، پشت سر مواج است. حلقه‌ای، لابد زرین، این کلاه و دستمال مواج و موی سر را در میان دارد (رجبی، 5/ 39). در صحنۀ شکار گراز و گوزن مربوط به زمان خسرو پرویز (سل‍ 591- 628 م) در طـاق بستان، شاه و ملازمانش کلاهی مربع‌شکل و کوتاه بر سر دارند. کلاه شاه ساده یا آراسته به منجوق است که با نواری باریک گره می‌خورد (پک، «دوره ... »، 100). در تندیس مفرغی کرتیر (موبد موبدان دورۀ ساسانی)، او با کلاهی بلند که دو سوی آن، نشان ویژه‌اش نقش بسته، دیده می‌شود. این کلاه بیشتر شبیه کلاه‌خودهای عهد اشکانی، نیز مانند نخستین کلاه یا تاج اردشیر بابکان است (ذکاء، «تندیسه ... »، 737- 738، 845، تصویر تندیسۀ کرتیر). 
مهر (میترا) در بیشتر پیکره‌هایش کلاه کیسه‌مانندی، مثل کلاه درویشان یا عرقچین نوک‌دار، بر سر دارد که نوک آن شکسته، و به سوی جلو، و گاهی کنار یا عقب برگشته است. این کلاه در دورۀ اشکانی و ساسانی، بر سر برخی از بزرگان کیش مهرپرستی نیز دیده می‌شود. کلاه مهری به اندازه‌ای شناخته شده بود که هرگاه نمی‌خواستند نام مهر را بر زبان آورند، او را «آنکه کلاه بر سر دارد» می‌خواندند. پس از مهر، این کلاه نماد والاترین درجۀ مهری یا پایگاه «پدر» یا «پیر» مهریها شد. به این کلاه در زبان لاتین و یونانی، «میترا»، و در فرانسوی و انگلیسی، «میتر» می‌گفتند. این کلاه را پاپ و کاردینالهای کاتولیک بر سر می‌گذاشتند و اکنون اسقفها در آیینهای رسمی کلیسا بر سر می‌گذارند. هنگامی‌که سپاهی مهری سرسپرده می‌شد، کلاه مهری به او تعلق می‌گرفت (مقدم، 1/ 75-76، 78). 

دورۀ اسلامی

سده‌های نخستین اسلامی تا دورۀ مغول: شواهدی در دست است که پس مدتی از ورود اسلام به ایران، همچنان، شیوۀ پوشش دورۀ پایانی ساسانی، رایج بود؛ چنان‌که در دورۀ خلافت اموی، بسیاری از پوشاکهای مردانه و زنانه از روش پوشش ساسانیان و همچنین از ماوراءالنهر اقتباس شده است (پک، «پوشاک»، 135، 143). 
شماری سربند منقوش روی مدالهای طلا و نقرۀ دورۀ عباسیان (132- ح 422 ق/ 749-1031 م)، که به سده‌های 3-4 ق/ 9-10 م تعلق دارند، حاکم را با سرپوشی شبیه به تاجی کنگره‌دار یا کلاهی مدور با لبۀ منجوق‌دار نشان می‌دهند که در دو طرف، با نوارْ گره خورده است. این نوار گره‌خورده نشانی از شیوۀ ساسانیان است (همان، 146). در دورۀ عباسیان، عربها، به‌ویژه دولتمردان، به‌تقلید از ایرانیان «قَلَنسُوه» (کلاه دراز) بر سر می‌نهادند؛ اما تودۀ مردم عرب همان پوشش قدیم خود را داشتند (غیبی، 281). منصور، خلیفۀ عباسی، در 153 ق/ 770 م، به رجال دولتی فرمان داد به‌جای عمامه، از قلنسوه، که نوعی کلاه ایرانی به شمار می‌رفت بر سر بگذارند (همو، 949). منشأ قلنسوه را از دوران هخامنشی دانسته‌اند (پک، همان، 149). 
فردوسی بارها، از کلاه نام برده است و به نظر می‌رسد آن را با تـاج شاهـان برابر دانسته است (نک‍ : 1/ 108، 115، 119، 3/ 310، 6/ 361). 
بیهقی در 422 ق/ 1031 م، از کلاه دوشاخ نام برده، و آن را خلعتی گران‌بها برای سرداران نامدار معرفی کرده‌، و نیز در 423 ق، از 000‘2 غلام با کلاه دوشاخ، و نیـز 000‘2 دیگر با کلاه چهارپر یاد کرده است (ص 414، 440). کلاه دوشاخ به‌منزلۀ اجازۀ مخصوص بود که مانند امتیاز به کسی می‌دادند که دارای رتبۀ مهم والیگری یا دهقانی یا سپاهیگری بود (بهار، 2/ 82). ظهیرالدین نیشابوری نیز از کلاه دراز الب‌ارسلان سلجوقی (سل‍ 455-465 ق/ 1063-1072 م) یاد کرده است (ص 23). از کلاههای دیگر دورۀ سلجوقی، کلاه دراز و مخروطی‌شکل و بلند و نوک‌تیزی بود که ظاهراً بسیاری از بزرگان، و گاهی نیز کارکنان و غلامان دربار بر سر می‌گذاشتند. 
در نسخه‌ای از کلیله و دمنه، که از سدۀ 7 ق/ 13 م بر جا مانده، سرپوش یک درباری تصویر شده که کلاهی ساده است و دور آن را با دستاری به‌صورت عمامه درآورده‌اند (چیت‌ساز، 257- 258). جامی، شاعر نامدار سدۀ 9 ق/ 15 م، نیز با ذکر کلاههای تزیین‌شده‌ای به نام کلاه لعل و کلاه زرفشان، به‌طور غیرمستقیم، به قشربندی اجتماعی یا طبقاتی‌بودن جامعۀ آن زمان اشاره دارد (نک‍ : ص 622، 645). 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: