کک کهزاد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 13 تیر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273349/کک-کهزاد
دوشنبه 20 اسفند 1403
چاپ شده
7
کُکِ کُهْزاد، راهزنی تبهکار در روایات پهلوانی و عامه، که از زال، پدر رستم، باج میگرفت و رستم در نوجوانی، او را از پای در آورد.
خلاصۀ داستان
راهزنی پیر به نام کک نزدیک سیستان، زندگی میکرد کـه از زال (ه م) بـاج میگرفت. زال از بیـم آنکه مبـادا رستم (ه م) نوجوان به نبرد بـا کک برخیزد و آسیب ببینـد، آوردن نام کک را نزد رستم ممنوع میکند. رستم پس از شنیدن گفتوگوی دو سیستانی، از حضور کک و ماجرای باجدهی زال اطلاع مییابد و موضوع را از پدرش جویا میشود. زال رستم را از نبرد با کک برحذر میدارد؛ اما او شبانه، لباس رزم نیاکانش را میپوشد، سلاح آنها را برمیدارد و همراه یکی از بستگان به جنگ کک میرود و او را در نبردی تنبهتن شکست میدهد.در ادبیات رسمی، دو روایت منظوم از داستان کک کهزاد موجود است (نک : هفت ... ، سراسر اثر؛ «داستان ... »، سراسر مقاله). روایاتی هم در ادبیات عامه، ثبت شدهاند که شامل برخی روایات شفاهی (انجوی، مردم و شاهنامه، 97-107، مردم و فردوسی، 188- 203؛ سیستانی، 2/ 331-332) و طومارهای نقالی میشود؛ مانند، طومار هفتلشکر (ص 150-152)، طومار نقالی شاهنامه (ص 405- 407)، شاهنامۀ نقالان (زریری، 2/ 1292-1317)، طومار سام سوار (انجوی، مردم و قهرمانان ... ، 314- 318)، رستمنامه (چ 1394 ش، ص 8- 9)، مشکیننامه (مشکین، 45، 48، 50، جم ) و طومار شاهنامۀ فردوسـی (سعیدی، 1/ 75-76، 94-95، جم )؛ نیز، روایتی از احیـاء الملوک (شاهحسین، 26). داستان کک کهزاد در شاهنامه نیامده است؛ اما میان مردم سیستان، داستانی مشهور به شمار میرود. در برخی منابع، به نسخهای از این داستان به زبان فارسی اشاره شده که بسیار به روایت احیاء الملوک شبیه است (همانجا؛ قس: سیستانی، همانجا).
در دو روایت منظوم، کک جنگاوری سترگ و کمنظیر دانسته شده است (هفت، 193، 196؛ «داستان»، 237- 238). زال کک را پهلوانی قدرتمندتر از سام و گرشاسب میداند (هفت، همانجا) و از نبردهای سام، نریمان و گرشاسب با کک و شکستخوردن آنان یاد میکند («داستان»، 238، 240، 242، جم ). در روایـاتی هم بـه تنومندی کمنظیر کک اشاره شده است؛ چنانکه رهگذران با دیدن هیکل تنومند و بیهمتای رستم، او را به کک مانند میکنند؛ اما رستم برمیآشوبد و میگوید که کک کیست و چرا رهگذران تنومندی او را به سام و دیگر نیاکانش مانند نکردهاند (هفت، 194-195؛ «داستان»، 239-240). این نکته در برخی روایات شفاهی و طومارهای نقالی هم بیان شـده است (نک : زریری، 2/ 1302؛ سعیدی، 1/ 287؛ انجوی، مردم و شاهنامه، 97). در منظومۀ «داستان کک کوهزاد»، کک پهلوانی کهنسال است که عمرش به 118‘1 سال میرسد (ص 238، 246) و از نژاد افغان است (همان، 237، 250، 256). در هر دو روایت منظوم، کک بالای کوهی نزدیک زابل، قلعهای مستحکم دارد (هفت، 193؛ «داستان»، 237). در «داستان کک کوهزاد»، قلعۀ کک مرباد نام دارد (همانجا) و در منظومۀ دیگر، کک در بخش وسیعی از کابل، زابل و مرز هند تا کشمیر و دریای سند، به راهزنی و یاغیگری مشغول است (هفت، همانجا). در هر دو روایت، کک در قلعهاش، سپاهی از پهلوانان برگزیدۀ هر کشور گرد آورده است (همان، 196؛ «داستان»، 242). سپاهیان کک از نژاد افغان، کرد، بلوچ و لاچین دانسته شدهاند (همان، 237، 256، 260). برخـی پژوهشگران، ازجمله ذبیحالله صفـا، منشأ روایـت کک کهزاد را مناقشات اقوام کوچ، بلوچ و افغان با سیستانیها و خراسانیها، و آزارهای ایشان به اهالی این مناطق میداند (ص 320)؛ نیز این داستان بازتابی از نبرد سکاها با اقوام مهاجم شرقی دانسته شده است (ابومحجوب، 30).سبب نامگذاری کک چنین بیان شده است که واژۀ کک به معنی شاه دزدان در زبان قوم هندو ست (هفت، 193). افزونبر راهزنی اموال، ربودن زنان و تعدی به آنان هم به کک منسوب است (همانجا)؛ چنانکه رستم پس از فتح قلعۀ کک، با دخترانی اهل کشمیر و طراز و از نژاد مهتران و سروران روبهرو میشود که به دست کک ربوده شده بودند (همان، 202). یکی از پژوهشگران با تکیه بر این نکته، بنمایۀ منظومه را نبرد پهلوان با پتیارۀ ربایندۀ دختران قلمداد میکند و آن را با بنمایۀ هندواروپایی کشتن اژدهای خشکسالی مرتبط میداند (غفوری، «روایت ... »، 63-64). در شمار اسیران کک، افزونبر دختر سروران، به «گونهگون بندۀ دلنواز» هم اشاره شده است (هفت، همانجا)؛ این مطلب فقط در روایتی شفاهی، تکرار شده است و در آن، غلامان هم در شمار اموالی به حساب آمدهاند که زال به کک باج میدهد (انجوی، همان، 101).یکی از دلایل دستنیافتن به کک دشواری راه قلعۀ او ست؛ ازاینرو، زال به رستم پیشنهاد میدهد برای مبارزه با کک، تا جشن نوبهار که کک و سپاهیانش از قلعه پایین میآیند، صبر کند (هفت، 196؛ «داستان»، 243).
از میان منابع ادب عامه، فقط در نسخۀ خطی رستمنامه (چ خطی)، کک ماهیتی غیرانسانی دارد و دیو و اهریمن معرفی میشود (گ 83). در این روایت، نبرد رستم با کک تفاوت چندانی با سایر روایات ندارد و کک شخصی تبهکار و راهزن است؛ البته در طومار هفتلشکر، وقتی رستم از زال دربارۀ کهزاد میپرسد، زال او را مرزبان ایران معرفی میکند که پادشاه ایران هرساله به او باج میدهد (ص 151)؛ هرچند به نظر میرسد زال از بیم آنکه مبادا رستم به نبرد با کهزاد برخیزد و جان خود را از دست بدهد، او را چنین معرفی کرده است.در روایتی شفاهی از کازرون، نام کک بهصورت کهک بیان شده است (انجوی، مردم و فردوسی، 191-195). در طومار شاهنامۀ فردوسی، نام کک زمراد دانسته شده است و بیان میشود که کک درواقع، نام قلعۀ او ست (سعیدی، 1/ 95). در برخی طومارها و روایات شفاهی، شخصیت کک کهزاد تکثر یافته است؛ چنانکه کوهزاد (کهزاد) پدر کک دانسته شـده است (نک : انجوی، مردم و قهرمانان، 314، مردم و فردوسی، 188-195، 198- 199؛ زریری، 2/ 1292؛ مشکین، 28؛ سعیدی، 1/ 75). در طومار هفتلشکر، کک مَرکب کوهزاد معرفی شده است (ص150-152)؛ نیز، در برخی روایات، چون مشکیننامه (مشکین، 17، 28) و طومار شاهنامۀ فردوسی (سعیدی، 1/ 47، 75) و روایتی شفاهی از ملایر (انجوی، همان، 188-191)، کک فرزند کوهزاد، فرزند سرند و فرزند ضحاک (ه م) دانسته شده است. با تکثریافتن شخصیت کک، هماوردان او هم پرشمارتر شدهاند. در روایات گوناگون، نبرد پهلوانانی از نیاکان رستم با کک، کهزاد و سرند بیـان شده است (مشکین، 30-32، 39، جم ؛ سعیدی، 1/ 76، 94-101، جم ؛ انجوی، همانجا، مردم و شاهنامه، 101-106). در برخی طومارها و روایات شفاهی، خویشان، فرزندان یا برادرانی به کک نسبت داده شدهاند (همان، 100، 107، نیز نک : مـردم و قهرمانـان، همانجا؛ مشکین، 125، جم )؛ برای نمونه، بهزاد برادرزادۀ کک است که با رستم میجنگد و در برخی روایات ادب عامه، در مقام یکی از خویشان نزدیک کک حضور دارد و به او کمک میکند (انجوی، مردم و شاهنامه، 97-100، مردم و فردوسی، 189؛ زریری، 2/ 1306- 1309، جم ).نکتۀ مهم در مقایسۀ روایات منظوم کک کهزاد با برخی روایات نقالی و شفاهی این است که در روایت «کک کوهزادنامه»، سخنی از رزم نیاکان رستم با کک نیست و فقط به برتری نیروی پهلوانی کک بر گرشاسب، نریمان و سام اشاره شده است (هفت، 196). در منظومۀ «داستان کک کوهزاد»، که در قیاس با «کک کوهزادنامه» متأخر است (غفوری، مقدمه بر ... ، 184-186)، در ابیاتی گذرا، به رزم برخی نیاکان رستم چون سام، نریمان و گرشاسب با کک و ناتوانی آنها از چیرگی بر او اشاره شده است («داستان»، 238، 240، 242، جم ). در بیتی، پیشینیـان کک راهزن و یـاغی معرفی شدهاند (هفت، 193)؛ بااینحال، سخنی از درگیری نیاکان کک و رستم در میان نیست؛ اما چنانکه میبینیم در برخی روایات عامه، شرحی مفصل از رزمهای نیاکان رستم و کک بیان شده است که باتوجهبه آنچه ذکر شد، میتوان سیر شکلگیری این روایات را دریافت. برخلاف منظومۀ «داستان کک کوهزاد» که در آن، نیاکان رستم از چیرگی بر کک ناتوانند (همانجا)، در روایات عامه، گاهی برتری با کک و شخصیتهای تکثریافتۀ او ست و گاه مبارزانی از نیاکان رستم بر کک چیرگی مییابند (مشکین، 32، 39، 45، جم ؛ سعیدی، 1/ 76، 99-100، جم ؛ انجوی، مردم و شاهنامه، 106، مردم و فردوسی، 188-192). در مشکیننامه و طومار شاهنامۀ فردوسی، سرند، جد کک، به دست طورک (تورگ، تورک)، یکی از نیاکان رستم، کشته میشود (مشکین، 28- 29؛ سعیدی، 1/ 76) و کک و کهزاد بارها، از نیاکان رستم شکست میخورند (مشکین، 30-32، 69-70، 95؛ انجوی، مردم و شاهنامه، همانجا)؛ درمقابل، پهلوانان بسیاری از نیاکان رستم، ازجمله شم، اترت و کورنگ، به دست کک و سپاهیـانش کشته میشوند (نک : همو، مردم و فردوسی، 189، 192، مردم و شاهنـامه، 105-106؛ مشکیـن، 50-51، 92، 100-101، جم ؛ سعیدی، 1/ 95- 98، 158-160). نکتۀ دیگر دربارۀ رزمهای کک این است که در همۀ روایات، هماوردان کک از خاندان رستماند و فقط در طومار شاهنامۀ فردوسی و مشکیننامه، گودرز هم از مبارزانی است که با کک یا کهزاد میجنگد (مشکین، 55، 119؛ سعیدی، 1/ 130-135).در برخی روایات عامه، کک از نسل ضحاک معرفی شده است (زریری، 2/ 1303؛ انجوی، مردم و قهرمانان، 314، مردم و فردوسی، 188- 189؛ مشکین، 16-17؛ سعیدی، 1/ 47). در مشکیننامه و روایتی شفاهی از ملایر، سازندۀ قلعۀ کک کندرو، وزیر ضحاک، دانسته شده است (مشکین، همانجا؛ انجوی، همانجا). در طومار شاهنامۀ فردوسی، کک در جایگاه بازماندۀ ضحاک، بر آن میشود که پادشاهی ایران را از فریدون (ه م) بستاند و موفق میشود 10 سال تمام سرزمینهای ایران، بهجز پایتخت، را تصرف کند؛ اما درنهایت، گرشاسب او را شکست میدهد (سعیدی، 1/ 98-103). در مشکیننامه، حملۀ کک به اقامتگاه فریدون با روایتی متفاوت بیان شده است. در این طومار، کک با کمک سلم و تور به فریدون حمله میکند و به دست گرشاسب مقهور میشود (مشکین، 69-70). در برخی طومارها، کک و سپاهیانش همدستان دیگری هم دارند. در مشکیننامه، والی سیستان متحد کک است (همانجا). در طومار شاهنامۀ فردوسی، والی بزرگ یکی از قبایل عرب، که ضحاک او را به ولایت سیستان گمارده است، با سرند متحد میشود و درنتیجه، بخشی از سپاه کک را مبارزان عرب تشکیل میدهند (سعیدی، 1/ 75، 158). مادر شغاد و پاس پرهیزکار از جملۀ شخصیتهاییاند که از نسل کک دانسته شدهاند (نک : صداقتنژاد، 799-800؛ مشکین، 125).در مشکیننامه، قلعۀ کک در زابل، بالای کوهی به نام مهرکوه قرار دارد (همو، 17). در طومار شاهنامۀ فردوسی، قلعۀ کک در مرز افغانستان است (سعیدی، 1/ 75)؛ نیز، در طومار نقالی شاهنامه، از قلعۀ کک با عنوان قلعۀ بُست یاد شده است (ص 406). در روایتی شفاهی از کازرون، شهری که کک به آنجا هجوم میبرد و آن را غارت میکند لوش نام دارد (انجوی، همان، 191).در روایتی شفاهی از بافت کرمان، تنومندی کک چنین نمود یافته است که استخوانهایش پس از مرگ و زمانی که مرغان گوشت تن او را خوردند، 700 من بود (همان، 198- 199). کهنسالی کک هنگام رزم با رستم نوجوان نیز در برخی روایات عامه، بازتاب یافته است (همانجا، مردم و قهرمانان، 325؛ زریری، 2/ 1306؛ سعیدی، 1/ 288). در یکی از روایات شفاهی، کهنسالی به بهزاد، پسر کک، نسبت داده شده است (انجوی، مردم و فردوسی، 189).برخلاف بیشتر منابع که روایت مشخصی دربارۀ آغاز باجدهی زال به کک ندارند، در طومار شاهنامۀ فردوسی، مشکیننامه و روایتی شفاهی از ملایر، مطالبی در این زمینه ذکر شده است (سعیدی، 1/ 253-256؛ مشکین، 92، 119؛ انجوی، همان، 189-190). باید یادآور شد که در برخی منابع ادب عامه، باجدهی به کک پیشینه داشته است و منشأ آن به قبل از زال میرسد (رستمنامه، چ خطی)، گ 83-84؛ انجوی، مردم و شاهنامه، 106-107؛ رستمنامه، چ 1394 ش، 8). در روایتـی، نیـز آمـده است کـه علاوهبـر زال، کیکاووس هم به کک باج میداد (انجوی، مردم و فردوسی، 196). ربودن زنان و تعدی به آنان در برخی روایات نقالی و شفاهی، به کک و همپایگانش منسوب شده است (زریری، 2/ 1303؛ انجوی، مردم و شاهنامه، 105-106، مردم و فردوسی، 189؛ سیستانی، 2/ 331- 332). یکی از نکات درخور توجه در مقایسۀ روایات این است که در احیاء الملوک، دختران ربودهشده فرزندان بزرگان و اشرافاند و از این نظر، به روایت «کک کوهزادنامه» بیشتر شباهت دارد (هفت، 202). سایر روایات شفاهی و طومارهای نقالی از این نظر اندکی متفاوتاند و در موارد گوناگون، به ربودن دختران و تعدی به آنان از طرف کک و همپایگانش اشاره میکنند (زریری، انجوی، سیستانی، همانجاها). در مشکیننامه، بیان شده است که دختران زابلی همراه باج نزد کک فرستاده میشدند (مشکین، 121-122). در بسیاری از روایات نقالی و شفاهی، زنان و دخترانی که کک برای ربودنشان و تعدی به آنها اقدام میکند از خاندان پهلوانان سیستان یا منسوب به آنهایند (سعیدی، 1/ 103-106؛ مشکین، 22، 27- 29، 70؛ انجوی، مردم و قهرمانان، 314- 318، مردم و فردوسی، 189-191)؛ چنانکه در روایتی شفاهی از ملایر، کهزاد، و در مشکیننامه، کک و کهزاد فرزندانیاند که از تعدی به دختران وابسته به خاندان پهلوانان سیستان به دنیا میآیند (مشکین 22، 27- 29؛ انجوی، همان، 189). یکی دیگر از نکاتی که میتوان آن را با تعدی کک به زنان مرتبط دانست حملههای پیدرپی او به سیستان هنگام غیبت پهلوانـان این سرزمیـن است (نک : مشکین، 30-32، 45، 55، جم ؛ انجوی، مردم و قهرمانان، 314؛ سعیدی، 1/ 75-76، 130). افزونبر روایات گوناگون دربارۀ تعدی کک به زنان خاندان رستم، براساس روایتی در مشکیننامه، کک فرزندی به نام توک دارد که هنگام حمله به زابل، عاشق دختر زال میشود و بدون آسیبرساندن به شهر، دختر را از زال طلب میکند. رستم واسطۀ این ازدواج میشود و با کمک او این ازدواج سرمیگیرد و توک به خانوادۀ زال میپیوندد؛ اما در رویارویی دوباره میان خاندان کک و رستم، توک شبانه در خواب، به دست کوهزاد کشته میشود (مشکین، 125).در روایات منظوم، به دشواربودن راه قلعۀ کک اشاره شده است؛ بااینحال، دشواری راه قلعه در ماجرای نبردها نقشی ندارد. در مشکیننامه و بعضی روایات شفاهی، برخی از نیاکان رستم بر اثر برخورد سنگهایی که سپاهیان کک از کوه پرتاب میکنند و در این منابع، کوه تُر نامیده شده است، کشته میشوند (همو، 48، 50-51؛ انجوی، مردم و فردوسی، 192، مردم و شاهنامه، 106).درونمایۀ مبارزه با راهزنان ساکن در قلعهای سختگذر و کشتهشدن با سنگ کوه تُر در برخی روایات مربوط به مرگ نریمان تکرار شده است (سعیدی، 1/ 170؛ مشکین، 114- 118). یکی از پژوهشگران «داستان کک کوهزاد» را نمونۀ اولیۀ نبرد رستم در کوه سپند و ستاندن کین نریمان میداند (غفوری، مقدمه بر، 145).از روایات دیگری که در آن، به قلعۀ کک اشاره شده است میتوان به داستان لشکرکشی بهمن به سیستان در طومار مشکیننامه اشاره کرد. در این روایت، وقتی برزو بهمن را اسیر میکند، زال دستور میدهد که او را برای اسارت به قلعۀ کک ببرند (مشکین، 211).در دو روایت شفاهی مشابه از الیشتر و فلاورجان، رستم پس از چیرگی بر کک، هر دو پای او را به سنگ آسیاب میبندد؛ اما کک موفق میشود یکی از سنگها را بشکند. رستم نیز به او مهلت فرار نمیدهد و او را میکشد (انجوی، مردم و فردوسی، 197- 198).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید