صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / کفتار /

فهرست مطالب

کفتار


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 12 تیر 1403 تاریخچه مقاله

کَفتار، پستانداری گوشت‌خوار، وحشی، منفور و نامبارک در فرهنگ مردم ایران. 
در زبان اوستایی و پهلوی، واژۀ کفتار به همین صورت آمده است (نک‍ : صد ... ، 34). کفتـار در شهرهای گوناگون، بـا نامهـای گورشکاف (پاینده، 336)، گورپِشِنَک (کرزبر، 322) و گورپِشکِنَک (اسدیان، 242) شناخته می‌شود. 
در متون پهلوی، کفتار در ردیف خرفستران (جانوران زیان‌کار زادۀ اهریمن) قرار دارد و کشتنش افزون‌بر اینکه واجب است، ثواب هم دارد (نک‍ : صد، همانجا؛ داراب، 1/ 272؛ بندهش، 100)؛ همچنین، خوردن گوشت آن حتى برای درمان بیماریها، گناهی عظیم به شمار می‌رود (داراب، 1/ 273).
جثۀ کفتار تقریباً بزرگ، و دستهایش بلندتر از پاهایش است. سر و سینۀ این حیوان ستبر است و قسمت جلو بدنش شکلی مخصوص دارد که سبب تمایز او از سایر گوشت‌خواران می‌شود. پنجه‌های قوی و خمیدۀ کفتار با چنگالهای بزرگ و پهن، برای کندن زمین مناسب است. جلو صورت کفتار قوی است و گوشهایی بزرگ و نوک‌دار دارد. موهای دم کوتاهش ضخیم و بلند است (اعتماد، 2/ 128؛ معین). 
کفتار از جملۀ حیواناتی است که شبها فعالیت می‌کند و طول روز، در غارها، شکافها و بریدگیهای زمین یا حفره‌هایی که خود یا حیوانات دیگر ایجاد کرده‌اند جا می‌گیرد (اعتماد، 2/ 132). کفتار بیشتر از لاشۀ حیوانات تغذیه، و گاهی نیز شکار می‌کند و در فرصتهای مناسب، به حیوانات اهلی حمله‌ور می‌شود. اگر لاشۀ حیوانی را به دست نیاورد، با چنگالهای قوی‌اش قبرها را برای تغذیه از بدن مرده، حفر می‌کند. کفتارها به‌ندرت، به انسانها حمله می‌کنند، مگر اینکه در محاصرۀ آنها قرار بگیرند (همانجا؛ معین). اگر کفتاری به محل سکونت انسان نزدیک شود، از محصولات زمینی، مانند خربزه تغذیه می‌کند (اعتماد، همانجا). 
کفتار آهسته راه می‌رود و هنگام دویدن، حرکاتی ناموزون و بدمنظر دارد. صدای او شبیه خنده یا ناله است و بسیار کم شنیده می‌شود (همانجا). این حیوان زوزه‌ای وحشتناک دارد که در فرهنگ مردم، از آن برداشتهای منفی شده است (نک‍‌ : دنبالۀ مقاله). کفتـار هنگام زوزه‌کشیدن، به‌طور نامتوالی، نشیمن خود را به زمین می‌کوبد یا نوک دمش را به دندان می‌گیرد و دور خود می‌چرخد و این کار را آن‌قدر ادامه می‌دهد که دمش خونین شود. حیوان در این حالت، به هیچ کس و هیچ چیز توجه ندارد (بشرا، 290-291).
محل زندگی کفتار خوزستان (لایارد، 132)، شیراز (ویلز، 265؛ ثواقب، 119)، کرمان (سایکس، 61)، گیلان (ارسل، 35)، مازندران (نک‍ : سرنا، 47)، برخی آبادیهای سیستان و بلوچستان و نقاط مختلف استان فارس (اعتماد، 2/ 133) است.
ازآنجاکه در گذشته، کفتار نزدیک زیستگاههای انسانی می‌آمده، در دورۀ قاجار 13-14 ق/ 19-20 م، فراوان شکار می‌شده است (پولاک، 111، 133). کفتار گاهی، به جنون یا هاری دچار می‌شود که در این حالت، نزدیک‌شدنش به زیستگاههای انسانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر در چنین وضعیتی، فردی را گاز بگیـرد، عوارضش بیشتـر از گـزش سـگ هـار خواهـد بـود (نک‍ : ناظم‌جهان، 4/ 702).

طب مردمی

کفتار از جملۀ حیواناتی است که در گذشته، اجزاء بدنش برای درمان برخی بیماریها به کار می‌رفت؛ برای نمونه، در ابیانه، کسانی که به تکرر ادرار یا ناتوانی در نگهداری آن دچار می‌شدند دسته‌ای موی کفتار را روی پارچه‌‌ای قرار می‌دادند و بر مجرای ادرار می‌گذاشتند (نظری، 454). در پزشکی سنتی، برای مداوای بیماری سُعال کهن (سرفۀ مزمن)، گوشت، پیه، طحال و جگر کفتار را می‌پختند، در هاون می‌کوبیدند و با افزودن موادی دیگر، به خورد بیمار می‌دادند (مراغی، 76)؛ نیز گوشت کفتار را کامل می‌پختند و آب‌ آن را برای درمان بادها و بیماریهای ناشی از سردمزاجی مفید می‌دانستند (قزوینی، 600). برای مداوای شب‌کوری، جگر کفتار را می‌سوزاندند و در چشم می‌کشیدند؛ همچنین، بر این باور بودند که اگر صفرای این حیوان را در چشم سرمه بکشند، آب به چشم نمی‌آید (همانجا). پیه کفتار هم برای درمان عقرب‌گزیدگی تجویز می‌شده است (همو، 601). برخی پیـه روباه را جایگزین پیه کفتار می‌کردند و زهرۀ کبک را به‌جای زهرۀ کفتار به کار می‌بردند (بیرونی، 688).

باورهـا

خراسانیهـا در شـب شش (ه‍ م) تولـد نوزاد، بـرای دورکردن نیروهای شر، پنجۀ کفتار را با چند عدد چشم گوسفند قربانی، ناخن گرگ، استخوان شیر و شاخ مار به نخ می‌کشیدند و از گردن بچه می‌آویختند (شکورزاده، 142، 144). در نقاط مختلف، برای دفع چشم‌زخم (ﻫ م)، نظرقربانی بر گردن کودکان می‌آویختند یا بر سرشانۀ لباس آنها سنجاق می‌کردند. نظرقربانی عبارت بود از چشم کفتار، خرمهره و مهرۀ مار. روستاییان نظرقربانی را بر گردن حیواناتی مانند گاو و گوسفند آویزان می‌کردند ( لغت‌نامه ... ، ذیل نظرقربانی؛ مشیری، 114). دل کفتار از دیگر اجزاء این حیوان است که با کودک همراه می‌کردند، زیرا باور داشتند که سبب زیرکی او می‌شود (قزوینی، 600).
برای باطل‌کردن جادو، 7 روز چشم کفتار را در سرکه می‌گذاشتند؛ سپس، در نگین انگشتر قرار می‌دادند (مراغی، 75؛ قزوینی، همانجا)؛ اگر آن انگشتر را می‌شستند و آبش را به فرد جادوشده یا تب‌دار می‌خوراندند، سلامتی‌اش حاصل می‌شد (قزوینی، همانجا). چشم کفتار برای مهرافزایی هم به کار می‌رفت. به باور مردم، مهرِ دارندۀ چشم کفتار در دل نزدیکان، به‌ویژه همسرش زیاد می‌شد (مشیری، همانجا، حاشیۀ 1). از دیگر اجزاء مهرافزای کفتار پیه این حیوان بود که اگر کسی آن را به ابرو می‌مالید، در چشم کسانش عزیز می‌شد (قزوینی، همانجا).
از دیرباز، در برخی فرهنگها، آلت تناسلی کفتار ماده برای مهرافزایی به کار می‌رفته است (کتیرایی، 427). تهرانیها بر این باور بودند که اگر کسی آلت تناسلی کفتار ماده را همراه خود داشته بـاشد، به اندازه‌ای دوستش خواهند داشت که اگر تخم چشم کسی را هم طلب کند، آن را از او دریغ نخواهند کرد و دودستی تقدیمش می‌کنند. زنان برای به دست آوردن آن بسیار تلاش می‌کردند؛ زیرا بر این باور بودند که بدین‌ترتیب می‌توانند زبان شوهر را ببندند و مهر خود را در دل او بیشتر کنند؛ به‌طوری‌‌که اگر زنی محبوب شوهرش بود، می‌گفتند: «فلان کفتار همراهش کرده» (همانجا؛ نیز نک‍ : نوروزمرادی، 32). یکی از سفرنامه‌نویسان هم به این موضوع اشاره‌ای کرده، و نوشته است: «زنان صدف، قسمتهای قبیح بدن کفتار، خرگوش و غیره و میوۀ بلادر را به‌جای حرز همراه خود نگه می‌دارند» (پولاک، 156؛ نیز نک‍ : رنجبر، محمود، 311؛ اسدیان، 242). در بوشهر، آلت مادینگی کفتار زبان‌بند بود (احمدی، 128). 
سر کفتار نقشی مهم در مداوای حیوانات دارد و برای درمان دل‌درد گاو به کار می‌رود؛ ازاین‌رو، بوشهریها وقتی کفتاری را به دام می‌اندازند، سرش را بلافاصله جدا می‌کنند و در جایی بلند و مشخص، به خاک می‌سپارند تا اگر گاو کسی به دل‌درد دچار شد، آن را همان‌جایی که سر کفتار دفن شده است، چند بـار بچرخانند و دل‌درد حیوان درمان شود (همانجا).
در گلباف کرمان، اگر کسی سردرد داشت، او را دور سر کفتار می‌گرداندند تا سردردش درمان شود (اسدی، 280)؛ به همین منظور، وقتی کفتاری را می‌کشتند، سر حیوان را در چهارراه چال می‌کردند (همو، 299). اگر خری به دل‌درد دچار می‌شد، حیوان را دور چاله‌ای که سر کفتار دفن بود می‌گرداندند و معتقد بودند که دل‌دردش خوب می‌شود (همانجا).
اگر کسی زبان کفتار را همراه خود نگه دارد، سگان بر او پارس نمی‌کنند و با هر کسی جنگ کند، پیروز می‌شود. اگر زبان کفتار را در خانه‌ای که میهمانی عروسی برپا ست بیاویزند، اتفاق ناگوار در آنجا رخ نمی‌دهد و شادی اهل خانه افزایش می‌یابد (قزوینی، 600).
در تهران قدیم، دندان کفتار از جملۀ چیزهایی بود که جادوگرها آن را به کار می‌بردند. دندان کفتار همراه پیه گرگ، مهرۀ مار، چشم گربۀ سیاه، استخوان پوسیدۀ مرده و خاک قبرستان کهنه را در کیسه‌های سیاه و سفید، که هریک کاربردی جداگانه داشتند، نگهداری می‌کردند و به وقت نیاز، به کار می‌بردند (مونس‌الدوله، 200-201). نیز، این باور وجود داشت که اگر کسی دندان نیش کفتار را با خود نگه دارد، به فراموشی دچار نمی‌شود (قزوینی، همانجا). اگر با پوست کفتار غربال درست کنند و گندم را از آن بگذرانند و بکارند، زراعتشان از آفات در امان می‌ماند (همانجا).
در گذشته، این باور وجود داشت که کفتار یک سال نر و یک سال ماده است و با سگ دشمنی بسیار دارد (مراغی، 75؛ قزوینی، 599-600)؛ همچنین، معتقد بودند که اگر سایۀ کفتار بر سگ بیفتد، سگ از رفتن باز می‌ماند و شکار کفتار می‌شود (همو، 600). کفتار با گرگ میانۀ خوبی دارد؛ به‌طوری‌که اگر کفتار صید شود، گرگ از بچه‌های او مراقبت می‌کند (همانجا).
باورهای گوناگونی دربارۀ این حیوان میان مردم رایج است که با موضوع مرگ پیوند دارد. در فرهنگ مردم گیلان، کفتار جانوری منزوی، تک‌زی، منفور، شوم و پیام‌آور رویدادهای ناگوار است (بشرا، 290). گیلانیها بر این باورند که کفتار به جفت خود بسیار وفادار است؛ ازاین‌رو، کشتن این حیوان برای مردم مشکل است، چون معتقدند جفتش انتقام می‌گیرد (همو، 291) و به هر تمهیدی، شکارچی را به هلاکت می‌رساند (همو و طاهری، 61). اهالی لرستان و ایلام معتقدند کفتار حیوانی موذی است و اگر دیده شد، باید آن را کشت (اسدیان، 242). از نظر گیلانیها، این حیوان هنگام زوزه‌کشیدن همچون پیرزنی است که ناله یا گریه می‌کند؛ ازاین‌رو، زوزۀ آن را خوش‌یمن نمی‌دانند (پاینده، 336). در میناب، بر این باورند که اگر کفتار جلو خانۀ کسی زوزه بکشد، خبر مرگ می‌آید (سعیدی، 272). در گیلان، زوزۀ کفتار هنگام شب در نزدیکی آبادی، نشانۀ خبر مرگ کسی یا وقوع اتفاقی ناگوار است (بشرا و طاهری، همانجا؛ پاینده، 276). برای دفع این شومی، گل آتش، تکه‌ای قند یا نمک به سوی صدا می‌اندازند و کفتار شوم را برای دریافت گوشت و سیخ کباب به قصاب و آهنگر محله حواله می‌دهند (بشرا و طاهری، همانجا)؛ همچنین، در این منطقه، معتقدند اگر کسی کفتاری را بکشد، خودش می‌میرد (عباسی، 268). 
به بـاور مردم الموت، اگر کفتار و شغال در شب زوزه بکشند، کسی می‌میرد یا زلزله می‌آید و اگر کسی از این صداها بترسد، دهانش زخم می‌شود. برای مقابله با این حوادث، یک لایه نمد را برمی‌گردانند و می‌گویند گوشت سگ و دندان خر آن‌قدر بخور تا سیر شوی. معتقدند که با این کار، شغال و کفتار ساکت می‌شوند (عسگری، 1/ 41).
مردم گیلان بر این باورند که کفتار گورهای لحدی (چوبی) را می‌شکافد و مردۀ تازه را می‌خورد (پاینده، 336). در گذشته، در بروجرد، برای اینکه میت از شر این حیوان در امان بماند، شب اول دفن، کنار قبر با هیزم نمناک آتش روشن می‌کردند تا حیوان از بوی دود فرار کند (کرزبر، 322). در روستاهای خراسان، پس از پایان مراسم دفن، مقداری کاه یا چند بوتۀ صحرایی روی قبر آتش می‌زدند تا خاک گور خشک شود و کفتار یا حیوانات دیگر به سمت گور کشیده نشوند (شکورزاده، همانجا).
ظاهر رعب‌انگیز این حیوان موجب شده بود در کبوترخانه‌ها، سر این حیوان را برای ترساندن حیوانات شکارچی از میانۀ برج بیاویزند تا حیوانات درنده وارد برج کبوترخانه نشوند (محمدی‌نژاد، 15؛ نیز نک‍ : ﻫ د، کبوترخـانه). فـایدۀ دیگر آویختن سر حیـوان در برج کبوترخانه، جمع‌شدن کبوتران در آنجا بود (قزوینی، 600)؛ همچنین، اگر لاشۀ کفتار را بر درختی می‌آویختند، هیچ مرغ زیان‌کاری بر آن درخت نمی‌نشست (همانجا).

نمایشهای مردمی

در کاشان، لوتیها نمایشهایی برای شادکردن و خنداندن مردم اجرا می‌کردند که یکی از آنها کفتاربازی بود. در این نمایش، دو تکه چوب سبک را به شکل منقار یا پوزۀ کفتار می‌تراشیدند و انتهای آنها را به گونه‌ای گود می‌کردند که وقتی با کش و نخ به جلو فک بالا و پایین بسته می‌شد، با حرکت لب و دهان بازیگر، چوبها به هم بخورد (در صورت نبودن چوب، برگ نی به کار می‌بردند)؛ سپس، بازیگر پیراهنی از پوست یا پوششی به رنگ بدن کفتار به تن می‌کرد و صورتش را با پوستی کلاه‌مانند می‌پوشاند تا فقط چشمانش پیدا باشد. آنگاه با ضرب‌آهنگ تنبک و دایره‌زنگی، جست‌و‌خیزی شبیه حرکات کفتار انجام می‌داد که باعث خنده و شادی مردم می‌شد. آخرین لوتی‌ای که این نمایش را اجرا می‌کرد شخصی به نام علی عسلی بوده است (جاوید، 178- 179).

ادبیات

ویژگی بارز کفتار در فرهنگ مردم، مرده‌خواری‌ است؛ اما در متون ادبی کفتار نماد حماقت و زودباوری است. از جملۀ شاعرانی که به این صفت کفتار اشاره کرده، ناصر خسرو ست (ص 19، 75، 165). مولوی نیز کفتار را نماد انسان احمقی می‌داند که با دَم و افسون از غار سلامت بـه ورطۀ هلاکت می‌افتـد (نک‍ : دفتر 2/ 270-271)؛ نیز در جای دیگر، کفتار را مصداق انسان دنیاپرست، جیفه‌خوار و موذی می‌داند (دفتر 5/ 708).
در آذربایجان، به پیرزن عفریته کفتار می‌گویند (طوسی، 157)؛ تشبیه چهره به روی کفتار زمانی صورت می‌گیرد که می‌خواهند از چهرۀ کسی به زشتی یاد کنند (جاحظ، 6/ 452).

ضرب‌المثل

حماقت کفتار سبب ساختن ضرب‌المثلهایی شده است؛ از قبیل کفتار در خانه نیست. ریشۀ ضرب‌المثل به این موضوع برمی‌گردد که وقتی می‌خواهند کفتار را شکار کنند، جماعتی با ساز و ضرب به در لانه‌اش می‌روند و به آواز می‌خوانند: «کفتار در خانه نیست». این آواز کفتار را می‌فریبد و سبب به خواب رفتن، و درنهایت، شکار او می‌شود (آیتی، 53، حاشیۀ 1؛ نیـز نک‍ : نیشابوری، 230). در این‌‌باره آمده است که شکارچیها دف یا هر سازی را نزدیک سوراخ کفتار می‌برند یا دو سنگ را بر هم می‌کوبند و یکی با لحن مطرب می‌گوید: «کفتار در خانه است؟» دیگری جواب می‌دهد: «کفتار در خانه نیست» و به‌این‌ترتیب، کم‌کم، سوراخ را فراخ می‌کنند و پای کفتار را می‌بندند (هدایت، 142). 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: