صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / کدو قلقله زن /

فهرست مطالب

کدو قلقله زن


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 2 تیر 1403 تاریخچه مقاله

کَدو قِلْقِله‌زَن، از افسانه‌های مشهور و رایج ایرانی.
کدوقلقله‌زن، که در طبقه‌بندی جهانی افسانه‌ها با شمارۀ 122F شناخته می‌شود (مارتسلف، 63)، در روایتهای مختلف، بـا نامهایی چون کدو کِرکِره، کدو غِرغِره، کدو غل‌غلی‌زن، کدو قل‌قلی و پیرزن، کدو گِل‌گِل‌سنگ و خاله‌پیرزن آمده است (طباطبایی، حوض ... ، 319، باغ ... ، 195؛ سلیمی، 1/ 47؛ مهدی‌پور، 175؛ شریعت‌زاده، 1/ 169؛ همایونی، 57).
کدو قلقله‌زن داستان پیرزنی است که برای دیدن دخترش و شرکت در جشن ازدواج او، راهی سفری دوردست می‌شود. او در راه، با جانورانی وحشی، که قصد خوردن او را دارند، روبه‌رو می‌شود؛ ولی با حیله از میان آنها می‌گذرد و جان خود را نجات می‌دهد. به خانۀ فرزند می‌رسد و چندی آنجا می‌ماند. پس از مدتی، زمان بازگشت فرا می‌رسد؛ اما پیرزن می‌ترسد، زیرا می‌داند که جانوران در راه برگشت منتظر او خواهند بود و این‌ بار، نمی‌تواند آنها را فریب دهد؛ پس، چارۀ دیگری می‌اندیشد و درون کدویی پنهان می‌شود. کدو را قل می‌دهند و پیرزن چرخان به‌سوی دهکدۀ خود راهی می‌شود. پیرزن در راه، به همان جانوران برمی‌خورد و آنها سراغ پیرزن را از او می‌گیرند؛ ولی پیرزن هربار، به‌جای کدو پاسخ می‌دهد و از حیوانات می‌خواهد که با ضربه‌ای، به سرعت کدو بیفزایند و آنها هم این کار را می‌کنند. در برخی نسخه‌ها، پیرزن سلامت به خانه می‌رسد و در برخی دیگر، آخرین حیوانی که سر راهش قرار می‌گیرد او را می‌خورد (مارتسلف، همانجا؛ سلیمی، 1/ 47-50).
 نسخه‌های نواحی مختلف کم‌و‌بیش روایتگر همین داستان‌اند و فقط در برخی جزئیات، با یکدیگر تفاوت دارند؛ برای مثال در همۀ روایتها، پیرزن می‌خواهد به دخترش سر بزند؛ زیرا، دختر در جایی دور زندگی می‌کند و مدتها ست که پیرزن او را ندیده است. فقط در روایت فشندی، پیرزن حوصله‌اش سر می‌رود و قصد می‌کند دخترش را ببیند (سلیمی، 1/ 47). یکی دیگر از مواضع اختلاف، جنسیت فرزند پیرزن است. در بیشتر روایتها، فرزند پیرزن دختر است و همراه شوهر و گاه فرزندانش در دوردست زندگی می‌کند؛ ولی در روایت مردم جندق، فرزند پیرزن پسری است که به‌سبب مشغلۀ کاری نمی‌تواند به مادرش سر بزند (طباطبایی، حوض، همانجا). 
برخی راویان این افسانه مراحل آماده‌شدن پیرزن برای سفر را خلاصه، و برخی دیگر مبسوط نقل کرده‌اند؛ برای نمونه، راوی فراهانی می‌گوید که او (پیرزن) لباسهای جدیدش را درآورد و پوشید، چادرش را سر کرد، گالشی را که مدتی نپوشیده بود، پا کرد و به طرف خانۀ دخترش به راه افتاد (سلیمی، همانجا). 
در روایتهای گوناگون، نوع و شمار جانورانی که سر راه پیرزن قرار می‌گیرند متفاوت است. جانورانی که از آنان در این افسانه نام برده می‌شوند اغلب درنده‌اند؛ مانند گرگ، روباه، خرس، پلنگ، شغال، کفتار و شیر. گرگ تقریباً در همۀ روایتها وجود دارد؛ ولی، برخی راویان از سگ و گربه هم نام برده‌اند (طباطبایی، باغ، 195-196) که البته شمارشان در نسخه‌ها متفاوت است. در بیشتر منابع، به 3 و گاه 6 حیوان اشاره شده است (شریعت‌زاده، 1/ 166). 
پیرزن هربار هنگام رویارویی با این جانوران و تهدید به خورده‌شدن، بهانه می‌آورد که پیر و نحیف است و شایستۀ خوردن نیست. سپس، از آنها اجازه می‌خواهد که به خانۀ فرزندش برود، غذا بخورد، چاق شود و نزد آنان بازگردد تا حیوانات غذایی مناسب برای خوردن داشته باشند. در روایت شاهرودی، هربار که جانوران با پیرزن روبه‌رو می‌شوند، به جای اینکه بخواهند او را بخورند، از او می‌خواهند هنگام بازگشت چیزی برایشان بیاورد؛ مثلاً گرگ از او یک بره، ببر یک بز و روباه یک مرغ طلب می‌کند (همانجا). در روایت سروستانی، حیوانات از پیرزن می‌پرسند که چه چیز برایشان آورده است و پیرزن هربار در واکنش به این پرسش می‌گوید که هیچ با خود ندارد و درعوض، قول می‌دهد هنگام بازگشت چیزی برای آنها سوغات بیاورد (همایونی، 58). 
در همۀ روایتها، پیرزن ابتدا قصد دارد که فقط مدت کوتاهی را در خانۀ فرزندش سپری کند؛ ولی پس از دیدن حیوانات و درک خطری که هنگام بازگشت او را تهدید می‌کند، برگشتنش را مدام به تأخیر می‌اندازد؛ اما می‌داند که درنهایت، باید بازگردد. در نسخۀ شاهرودی، طولانی‌‌شدن اقامت پیرزن موجب اعتراض داماد می‌شود. داماد که از حضور مادرزن به تنگ آمده است، همسر خود را به طلاق تهدید می‌کند و این‌گونه موجبات بازگشت پیرزن را فراهم می‌سازد (شریعت‌زاده، همانجا). در روایت جندقی، پسر که می‌داند مادرش نمی‌تواند بماند، مدام او را به رفتن ترغیب می‌کند؛ زیرا می‌داند سرمای زمستان و بارش برف، بازگشت پیرزن را دشوار و حتى ناممکن می‌کند (طباطبایی، حوض، 320). بنابراین پیرزن باید برگردد؛ اما مجبور است راهی بیابد که هنگام مواجهه با حیوانات گزندی به او نرسد. برای این کار، در یک کدو تنبل پنهان می‌شود و قل‌زنان از خانۀ فرزندش به سوی خانۀ خود می‌رود. در برخی روایات، این چاره‌ای است که خود پیرزن آن را می‌یابد (سلیمی، 1/ 49؛ طباطبایی، همان، 322). در نسخه‌های دیگر، پنهان‌شدن در کدو نظر دختر (مهدی‌پور، 172؛ شریعت‌زاده، همانجا؛ همایونی، 63-64؛ نادری، 281) یا داماد (تاکه‌هارا، 73؛ طباطبایی، باغ، 196) است. 
پیرزن در کدو، قل‌زنان به سوی خانۀ خود روان است و در راه، به‌ترتیب، به همان حیواناتی برمی‌خورد که هنگام آمدن دیده بود. جانوران از کدو سراغ پیرزن را می‌گیرند و او ابراز بی‌اطلاعی می‌کند و از دستشان می‌گریزد؛ ولی، این حیله برای فریب همۀ حیوانات کافی نیست و آخرین حیوان متوجه حضور پیرزن در کدو می‌شود و با شکستن کدو، پیرزن را بیرون می‌آورد. این اتفاقی است که در همۀ نسخه‌ها رخ می‌دهد. در برخی روایتها، اینجا پایان کار پیرزن است. حیوانات پیرزن را می‌خورند و افسانه پایان می‌یابد (همایونی، 65؛ شریعت‌زاده، 167؛ تاکه‌هارا، 74). در روایتهای دیگر، پیرزن با شجاعت و زیرکی، جان خود را نجات می‌دهد؛ برای مثال در روایت آملی، پیرزن به محض اینکه از کدو بیرون می‌آید، نمک و خاکستری را که دخترش به او داده است به چشمان روباه می‌پاشد و تا روباه به خود بیاید، به سمت خانه می‌دود (مهدی‌پور، 174). در نسخه‌های دیگر، پیرزن حیوان را با چرب‌زبانی متقاعد می‌کند که کدو را به جایی ببرد و روی خاکستر نرم بشکند تا خاکستر به چشمانش پاشیده شود و پیرزن فرصت فرار بیابد (طباطبایی، حوض، 323-324، باغ، 197؛ سلیمی، 1/ 50). در روایت طالب‌آباد، شغال چنان کدو را به زمین می‌زند که صدایش همه‌جا می‌پیچد و کشاورزانی که در اطراف بودند، به فریاد پیرزن می‌رسند و با کشتن شغال، پیرزن را نجات می‌دهند (تاکه‌هارا، همانجا). 
کدو قلقله‌زن افسانه‌ای محبوب و آشنا برای ایرانیان است که نگاهی دقیق به اقشار پایین جامعه دارد (یوسفی، 38). این افسانه سرگذشت مادری پیر و تنها ست که برای دیدن فرزندش، خطرهای بسیاری را به جان می‌خرد. براساس دیدگاه برخی پژوهشگران، پیرزن نماد قشر ضعیف جامعه است و پیکر نحیف او، که در نخستین رویارویی با حیوانات بهانه‌ای برای گریختن به شمار می‌رود، گویای این مطلب است. خانۀ دختر که در انتهای یک سربالایی قرار دارد نمادی از آرزوهای پیرزن است و ازقضا، در جایی دور قرار گرفته است. پیرزن برای رسیدن به خانۀ دخترش، باید از موانع بسیاری گذر کند و حتى زمانی که به مقصد می‌رسد، باز هم باید با همان موانع روبه‌رو شود و سختیها او را رها نمی‌کند. جنگل و راه دوری که پیرزن باید طی کند نمادی از جامعۀ سرشار از مشکلات است. حیوانات نمادی از خطرات، موانع و سختیهایی‌اند که بر سر راه مردم قرار می‌گیرند و زندگی آنها را با مشکل مواجه می‌کنند. کدو، که به‌نوعی اصلی‌ترین مؤلفۀ این افسانه به شمار می‌رود، نمادی از رحم مادر و جای امن است. در افسانه، کدو را از دل زمین بیرون می‌آورند، درون آن را خالی می‌کنند، پیرزن داخل آن می‌شود و در آن را می‌بندند. این کار به‌ آیین گذار (گذار از یک مرحله به مرحلۀ دیگر زندگی) اشاره دارد (نک‍ : ه‍ د، مناسک گذر). 
پیرزن در آخر مسیر، به پایان مرحله‌ای از زندگی می‌رسد و خورده‌شدن و پایان‌یافتن زندگی‌اش در آخر مسیر، گواهی بر این مطلب است. نجات‌یافتن پیرزن در برخی روایات، نشان از فرصتی دوباره دارد. پیرزن می‌داند که برای رسیدن به خانه‌اش، به همراه نیاز دارد؛ ولی تنها ست، پس باید پناهی برای خود بیابد. آنچه پیرزن را پنهان می‌کند کدویی بزرگ و گرد است. گردبودن کدو مشخصه‌ای برای شباهت آن با رحم مادر است؛ همچنین، توانایی آن را در قل‌خوردن و پایین‌آمدن در مسیر توجیه می‌کند. تنبل‌بودن کدو بهانه‌ای دیگر برای قل‌خوردن، و نه راه‌رفتن آن است؛ درواقع، راوی برای حل مشکل قهرمان خود به فانتزی روی می‌آورد (محمدی، 1/ 90) و برای این کار، چیزی بهتر از کدویی که به تنبل‌بودن شهره است نمی‌یابد. کدو، در باوری غیرواقعی، عنصر فانتزی قصه است و قصه‌گو به کمک آن، پیرزن را درگیر حیوانات وحشی می‌کند. ویژگیهای رنگ، طعم و چاق‌بودن کدو امتیازی است که زمینۀ ارتباط کودک را با داستان فراهم می‌کند. این عناصر بار طنزی به افسانه می‌دهد که شنیدن آن موجب می‌شود میزان فشارهای روانی احتمالی بر مخاطبان اصلی افسانه که کودکان‌اند، کاهش یابد. این مطلب نشان‌دهندۀ کارکرد روان‌شناختی قصه و قصه‌گویی و تأثیر آن در درمان نگرانیها و دغدغه‌های روانی انسانها، به‌ویژه کودکان، است (خدایی‌مجد، 94؛ یوسفی، همانجا). با شنیدن این روایت سرشار از هیجان، مخاطب می‌آموزد که هنگام رویارویی با دشواریها، از ترفندهای زبانی و غیرزبانی سود برد (محمدی، همانجا). بدین‌ترتیب، شاید بتوان گفت که مهم‌ترین درس این افسانه حفظ امیدواری و تداوم مبارزه هنگام مواجهه با خطر است. 

مآخذ

تاکه‌هارا، شین و احمد وکیلیان، افسانه‌های ایرانی به روایت امروز و دیروز، تهران، 1384 ش؛ خدایی‌مجد، وحید و ارسطو بخشعلی‌اف، «بررسی ابعاد روان‌شناختی الگوهای سنتی پرورش کودکان در خانواده‌های ایرانی»، زن و مطالعات خانواده، تهران، 1391 ش، س 4، شم‍ 15؛ سلیمی، منوچهر، افسانه‌های ایرانی، تهران، 1390 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ طباطبایی، لسان‌الحق، باغ کاکا، تهران، 1387 ش؛ همو، حوض توتیا، تهران، 1390 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ محمدی، محمدهادی، تاریخ ادبیات کودکان، تهران، 1380 ش؛ مهدی‌پور عمرانی، روح‌الله، افسانه‌های مردم آمل، تهران، 1389 ش؛ نادری، افشین، نمونه‌هایی از قصه‌های مردم ایران، تهران، 1383 ش؛ همایونی، صادق، افسانه‌های ایرانی، شیراز، 1372 ش؛ یوسفی، محمدرضا، «فولکلور از نگاه جریانها و مکاتب ادبی»، کتاب ماه کودک و نوجوان، تهران، 1383 ش، شم‍ 78.

عاطفه غفوری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: