صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / کاچی /

فهرست مطالب

کاچی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 25 خرداد 1403 تاریخچه مقاله

کاچی، خوراکی تهیه‌شده از آرد، روغن و برخی ادویه‌های گرم، با کاربردهای آیینی فراوان. اگرچه کاچی را بیشتر به شکل حلوا می‌پزند، اما گاه به‌صورت خوراکی آبکی که در آن نان ترید می‌کنند، یا به‌صورت پلو نیز طبخ می‌کنند.
حلوای کاچی با آرد گندم یا آرد برنج پخته می‌شود، اما کاچیِ آرد گندم مقوی‌تر و کامل‌تر است (شهری، 5/ 162). گاهی برای تهیۀ حلوای کاچی، آب یا شیر هم به ترکیبات آن اضافه می‌کنند (توکلی، 230-231). تهرانیها با روغن حیوانی فراوان کاچی درست می‌کنند، به‌طوری‌که یک ‌لایه روغن کاملاً روی آن قرار گیرد (شهری، همانجا). 
کاچی در تعریف دیگر، نوعی خوراک است که برای پخت آن ابتدا آرد را الک می‌کنند و در دیگ می‌ریزند؛ سپس، آب را جوش می‌آورند و آرد را به آن اضافه می‌کنند. در حین طبخ، اگر مخلوط آب و آرد سفت و غلیظ شد، بار دیگر به آن آب جوش اضافه می‌کنند و این کار را حدود 7 مرتبه تکرار می‌کنند. در مراحل آخر و با سفت‌شدن مخلوط، کشک یا ماست را همراه نعناع و سیرداغ به آن می‌افزایند (معین). 
بسحاق اطعمه در اشعار خود، به حلوا و خوراک کاچی اشاره کرده است؛ از‌این‌رو می‌توان گفت پیشینۀ طبخ این خوراک دست‌کم بـه سدۀ 9 ق/ 15 م می‌رسـد (نک‍ : ص 16، 216، 217، 218، جم‍‌ ). میرزا علی‌اکبر خان آشپزباشی، آشپز مخصوص ناصرالدین‌شاه (سل‍ 1264-1313 ق/ 1848-1895 م)، هم به شیوۀ طبخ کاچی اشاره کرده است (ص 82، 83).
کاچی با افزودنیهایی مانند زیرۀ ساییده، رازیانه، بذر خرفه، زنجبیل، گلاب، گل بابونه و شیرۀ انگور (پاینده، 69؛ زیانی، 31؛ عابسی، 366؛ مظلوم‌زاده، 217) معطر و شیرین می‌شود (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : آشپزباشی، 83). در برخی مناطق، کاچی را شور می‌خورند (توکلی، 231)؛ در کازرون، هم برای «حلال‌و‌حرامی»، کمی نمک به آن اضافه می‌کنند (مظلوم‌زاده، همانجا) و مازندرانیها کاچی را با آرد نخودچی می‌خورند (عابسی، همانجا).
کاچی در منـاطق مختلف، با نامهایی گوناگون خوانده می‌شود: قویماق (قیقناغ) در اردبیل (صفری، 2/ 148؛ معین)، ترَحلوا در اردکان (طباطبایی، 443)، زیره‌جوش در بروجرد (رنجبر، 82)، حلواجوش در مازندران (عابسی، 365)، اورداله در الموت (عسگری، 1/ 18)، قیماغ در منطقۀ گروس (هاشم‌نیا، 124)، حَسّو در شاهرود (شریعت‌زاده، 253)، برشتـوک در میـان بختیاریهـا (سرلک، 194)، گِلُفتِه در بین عشایر سلیمانی کرمان (فروزه، 39) و بولاماج در کوهپایه‌های ساوه که گاه به آن شیرۀ انگور اضافه می‌کنند و به آن پالدا می‌گویند (سالاری، 200، 330).
در منطقۀ اورازان، کاچی نوعی پلو به‌ شمار می‌آید و شیوۀ پخت آن به این صورت است که بلغور پخته را با ماست یا آغوز ترکیب می‌کنند و می‌خورند (آل‌احمد، 42). اهالی روستای ماخونیک غذایی به نام کاچی شلغم دارند که به آن کاچی قلیه هم می‌گویند. این خوراک مهم‌ترین و متداول‌ترین غذای مردم این منطقه است و بیشتر برای وعدۀ شـام خورده می‌شود. برای تهیۀ این کاچی، شلغم خشک‌شده (پختک) را در آب می‌ریزند و پس از نرم‌شدن، خمیرش می‌کنند؛ سپس، آرد گندم یا جو، آب و نمک را به آن اضافه می‌کنند و روی آتش می‌گذارند و خوب به هم می‌زنند تا به ته‌ دیگ نچسبد (برآبادی، 261، 264؛ پاپلی، 35). 
در گناباد برای تهیۀ کاچی، آرد گندم را با آب می‌جوشانند تـا غلیظ شود؛ سپس، آن را بـا شیـرۀ انگور، گوشت داغ یـا شلغم 
می‌خورند. این خوراک در برخی مناطق، اشکنه‌آردی نام دارد (صمدی). چوپانان مناطقی از کرمان هم در بیابان، کاچی ساده‌ای با شیر و آرد درست می‌کنند (بهنیا، 118؛ مؤیدمحسنی، 433).
گاهی کاچی را به‌صورت خوراک درست می‌کنند که در این صورت معمولاً در آن نـان ترید می‌کنند و می‌خورند. این خوراک نامهای مختلفی دارد: کَلکوت در میان اهالی سنگسر، گَبوله در کازرون، توفته در یزد، ریتَکه در بویین‌زهرا، تِرَک در خوانسار، جُراب در فرامرزان و پَلول در مهاباد (آذرلی، 87، 105، 127، 203، 288، 309).
کاچی از ‌جملۀ خوراکهای سفره‌های نذری است: در سامان، از توابع چهارمحال و بختیاری، روزهای سه‌شنبه «کاچی سه‌شنبه» می‌پزند و در آن، 7 عدد مغز بادام می‌اندازند. هر‌یک از این بادامها سهم هر خانواده‌ای شد باید همان کاچی را بپزد (ودیعی، 17). در کازرون، سفرۀ ام‌البنین، مادر حضرت عباس، نذر می‌کنند، آن را در خانه‌ها یا زیارتگاهها می‌اندازند و یکی از خوراکهای آن کاچی پنج‌تن یا کاچی ام‌البنین است (مظلوم‌زاده، 217- 218، 280). نیز مردم لرستان سفرۀ ابوالفضل و سفرۀ حضرت ابراهیم (ع) نذر می‌کنند. ملزومات این دو سفره شبیه یکدیگر، و کاچی از خوراکهای اصلی آن است (اسدیان، 200-201؛ صفی‌نژاد، 401). در شیراز، سفرۀ حضرت عباس پهن می‌شود و غذای ویژۀ آن کاچی بابونه است (همایونی، 181؛ صفی‌نژاد، 402). همچنین، کاچیِ سفرۀ امام حسن (ع) را برای جلوۀ بیشتر رنگ سبز، با گرد پسته تزیین می‌کنند (وکیلیان، 179).
نمونۀ دیگر سفرۀ فاطمۀ زهرا (ع) و سفرۀ بی‌بی سه‌شنبه است (ه‍ م) که کاچی در آنها نقشی اساسی دارد و باید ویژگیهای معینی داشته باشد. سفرۀ فاطمۀ زهرا (ع) در 3 شب جمعه باید انداخته شود. در هر شب، مقداری آرد خالص پاک را در کیسه‌ای سبز می‌ریزند و بر چفت در آویزان می‌کنند تا صاحب نذر از زیر آن بگذرد. صبح روز بعد، آردها را با روغن و شکر کم مخلوط می‌کنند و در جایی مسقف و تاریک، کاچی کم‌شیرینی درست می‌کنند. سپس، روی کاچی را می‌پوشانند و به آن دست نمی‌زنند. سفره را می‌اندازند و میهمانان را دعوت می‌کنند. روضه‌خوان شروع به خواندن روضۀ پنج‌تن می‌کند و پس از اتمام آن، پوشش روی کاچی را برمی‌دارد و «جای انگشت حضرت فاطمه (ع) را، که روی کاچی افتاده است»، به حاضران نشان می‌دهد و میهمانان برای تبرک از آن می‌خورند (هدایت، 59-60؛ نیز نک‍ ‍: ه‍‍ د، سفره‌های نذری؛ فاطمه <ع>). 
مراسم سفرۀ بی‌بی سه‌شنبه در سه‌شنبۀ آخر شعبان برگزار می‌شود و کاچی بدون شیرینی و آسمان‌ندیده از خوراکیهای اصلی آن است. مونس‌الدوله می‌نویسد که اگر زایمان زنی با روز سه‌شنبۀ آخر شعبان مصادف می‌شد، سفرۀ بی‌بی سه‌شنبه پهن می‌کردند (ص 81). این سفره در موعد یاد‌شده پهن می‌شد، زنان دور آن جمع می‌شدند، انگشتهایشان را در کاچی فرومی‌کردند و دستهایشان را بالا می‌بردند. یکی از زنان حکایت معروف سفرۀ بی‌بی سه‌شنبه را نقل می‌کرد و همین‌که حکایت تمام می‌شد، میهمانان انگشتهایشان را می‌مکیدند (نک‍ : ه‍‍ د، بی‌بی سه‌شنبه). مردم اصفهـان هم در شبهای جمعه، کاچی نذری به سقاخانه (ه‍ م) می‌بردند و در میان مردم پخش می‌کردند (اطیابی، 60).
در میان مردم مناطق مختلف ایران، مراسم کاچی‌پزان با حضور میهمانانی بسیار و تشریفاتی خاص برگزار می‌شود (مظلوم‌زاده، 34). در اصفهان، مراسم پخت کاچی هفت‌دخترون رایج است و این خوراک جزو غذاهای سنتی این شهر به شمار می‌آید. بر‌اساس روایتی، زنی 7 دختر داشت و نذر کرد که اگر بتواند آنها را شوهر دهد، کاچی بپزد؛ بنابراین، مَثل «کاچی هفت‌دخترون‌پختن» را هنگامی به کار می‌برند که برای کاری مهم، نذری کوچک کرده باشند (طیب، 41).
دختران جوان کازرونی در شب چله، تخمۀ هندوانه‌های خورده‌شده را بو می‌دهند و میان حاضران تقسیم می‌کنند. صبح روز بعد، پوست تخمه‌ها و آجیلهای شب قبل را در چاله‌ای می‌ریزند و می‌سوزانند؛ سپس، با آبی که از حرارت آن آتش گرم شده است کاچی می‌پزند و به نیت سلامتی و دوری از بیماری و چشم بد می‌خورند. این کاچی پیش از طلوع آفتاب باید پخته شود (حاتمی، 156).
در بسیاری از مناطق در ماه رمضان، در کنار آش، فرنی و حلوا، کاچی هم می‌پزند و در سفرۀ افطار می‌گذارند (صالح، 175). تهرانیها در روز عید فطر، کاچی می‌پزند و کودکان با بردن آن به خانۀ بستگان و همسایه‌ها، عیدی می‌گیرند (دوستی، 48). کاچی همچنین از غذاهـای اصلی جشـن تیرمـاه سیـزده (ه‍ م) در مـازندران است (کریم‌پور، 112).
در شهرهای مختلف ایران رسم است که در برخی روزهای خاص، خانوادۀ دامـاد (ه‍ م) برای خـانوادۀ عروس هدایـایی بفرستد؛ برای مثال، در شهر تسوج استان آذربایجان شرقی، خانوادۀ داماد در ماه رمضان، به‌ویژه در روز عید فطر، غذاهای مخصوص این ماه مانند کاچی و آش رشته را به خانۀ عروس می‌فرستد (حاج‌محمدیاری، 150).
یکی از بخشهـای رسم برفی‌کـردن (ه‍‍ م) تهیۀ کـاچی بود. در شهرستان آباده و روستاهای اطراف آن، مرسوم بود که با آمدن نخستین برف زمستانی، یکدیگر را برفی کنند؛ یعنی، شخصی بسته‌ای حاوی برف را برای دوست یا همسایه‌اش می‌برد و می‌گفت: «برف ما خانۀ شما، کاچی شما خانۀ ما». گیرندۀ بسته بازنده محسوب می‌شد و باید کاچی می‌پخت و میهمانی می‌داد (انجوی، 1/ 60).
در روستای کهک قم، زنان و دختران به مناسبتهای مختلف و در فصلهای تابستان و بهار، به باغها و دشتهای اطراف شهر می‌روند و اوقات فراغت را به شادی کنار دوستان می‌گذرانند. آنها در این گشت‌وگذارها، به‌نوبت، خوراکیهای هوسی زنانه درست می‌کنند و با خود می‌برند که یکی از این خوراکیها کاچی است (جعفرزاده، 85-86).
در بسیاری از مناطق ایران، مردم بر این باورند که کاچی شیر زائو را زیاد می‌کند؛ ازاین‌رو پس از زایمان، تا 3 روز به زائو کـاچی گرم می‌دهند (بشـرا، 30؛ شهری، 5/ 162؛ نیز نک‍‍ : کتیرایی، 47). در سیاه‌چادرهای عشایر سلیمانی استان کرمان، سالی دو تا سه مرتبه، گلفته یا کاچی پخته می‌شود و مادۀ اصلی آن نوعی آویشن است که به آن اوریشم می‌گویند. برای زنانی که به‌تازگی وضع حمل کرده‌اند و برای بهبود دردهای قاعدگی دختران، این کاچی را می‌پزند. در تهران، نیز زنان تا دو روز پس از قاعدگی، کاچی می‌خورند، آن را غذایی خون‌ساز می‌دانند و معتقدند که طبع گرم آن سبب پسرزایی می‌شود (فروزه، 39-40؛ شهری، 4/ 543). اهالی شاهرود معتقدند که زائو باید تا 10 روز خوراکهایی خاص بخورد؛ مثلاً نوعی کاچی که در آن تخم شوید، بادیان ریز‌و‌درشت و تکه‌های نان می‌ریزند و به آن بلماق می‌گویند (شریعت‌زاده، 253).
در بسیاری از مناطق پس از حمام زایمان، به زائو کاچی می‌دهند (صفـری، 2/ 151؛ بـرای نمونه‌هـای بیشتر، نک‍ : طبـاطبـایی، 443؛ ملک‌جاری، 142؛ بشرا، 40؛ پاینده، 30؛ زیانی، 31؛ ناصری، 176؛ کتیرایی، 86). اثربخشی کاچی در بهبود حال زائو، به اندازه‌ای است که در برخی مناطق، ازجمله کازرون، به آن دوای زایمان می‌گویند (مظلوم‌زاده، 218). در میان تهرانیها رسم است که پس از اولین حمام مادر و نوزادش، بستگان و خویشاوندان را دعوت، و با کاچی از آنها پذیرایی می‌کنند (شهری، 3/ 166). در خراسان، اگر زنی به‌سبب التهاب رحم باردار نشود، به او کاچی می‌دهند و برای طبخ آن، افزون‌بر مواد معمول، مقداری شکر سرخ، گزانگبین خوانساری و گزانگبین علفی را در آب می‌جوشانند و شیرۀ آن را در کاچی می‌ریزند (شکورزاده، 123-124).
در بسیاری از مناطق پس از شب زفاف، به عروس کاچی می‌دهند؛ روز بعد از عروسی، خویشاوندان عروس مجمعه‌ای غذا، شامل کاچی، خاگینه، برنج و عسل، برای عروس و داماد می‌فرستند. این خوراکیها بسته به وضع اقتصادی خانواده‌ها متفاوت است (سرلک، 42؛ حاج‌محمدیاری، 162). در بروجرد در روز سوم پاتختی، خانوادۀ عروس برای دخترشان زیره‌جوش (کاچی) می‌پزند (رنجبر، 118؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : شهری، 3/ 139-140؛ دانای علمی، 192؛ شهاب، 77).
در برخی مناطق، کاچی برای مداوای بیماری تجویز می‌شود؛ مثلاً در شیراز، اگر فردی به دل‌درد دچار می‌شد، کاچی بابونه برایش تجویز می‌کردند و باور داشتند که بیشتر دل‌دردها بر اثر سردی است و با خوردن غذایی با طبع گرم از بین می‌رود (همایونی، 124). کازرونیها هم برای مداوای سرماخوردگی، کاچی می‌خورند (مظلوم‌زاده، 217).
کاچی در زبانزدها، مثلها و ترانه‌های مردم نیز بازتابی بسیار دارد. در خورزوق، از توابع شهر اصفهان، در گذشته، زمانی که زنان کاچی چغندری می‌پختند و مردان در پشت‌بام، برف پارو می‌کردند، این ترانه را می‌خواندند: برف می‌آد لالا/ بابام رفته بالا/ چی‌چی بخورم قارا/ چی‌چی بپزم کاچی/ کی بپزد ماما/ کی بخورد برادر/ کی بشوید خواهر (موسوی، 192). نیز در برخی ترانه‌های چوپانی آمده است: بز قرمز بیا شیرت بدوشم/ کنم کاچی و چون طفلان بنوشم/ / به کاچی‌کردن شیرت نه‌چندون/ خودت را من به دلبر می‌فروشم (احمدپناهی، 194). در کازرون، دربارۀ زن پرمدعایی که پخت‌وپز بلد نیست می‌گویند: «توی خانۀ خودش نمی‌تواند کاچی بپزد، می‌خواهد توی خانۀ همسایه حلوا بپزد» (مظلوم‌زاده، 22) و نمونه‌های دیگر: یک کاسه کاچی، صدتا سرناچی (دهخدا، 4/ 2049)، مادر و دختر از غم کاچی مردند (ذوالفقاری، 2/ 1571) و مثل کاچی پت‌پت می‌کنه (همو، 2/ 1629، نیز نک‍‍‍ : 1/ 623، 822، 2/ 1648، 1879).

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آشپزباشی، علی‌اکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، 1357 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، «نقد کتـاب: تفرجی در شربه‌ها و واسوتکها»، گوهران، تهران، 1382 ش، شم‍ ‍2؛ اسدیـان خرم‌آبـادی، محمد و دیگران، بـاورهـا و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اطیابی، اعظم، «سقاخانه‌های اصفهان»، فرهنگ مردم، تهران، 1383 ش، شم‍ ‍10؛ انجوی ‌شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ برآبادی، احمد و غلامحسین شعیبی، مردم‌شناسی روستای ماخونیک، بیرجند، 1384 ش؛ بسحاق اطعمه، احمد، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ بهنیا، علاءالدین، بررسی مردم‌شناسی طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی، کرمان، ]1373 ش[؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، «ماخونیک؛ عدالت اجتماعی فراموش‌شده، هنر زیستن در شرایط بسیار سخت»، تحقیقات جغرافیـایی، تهران، 1384 ش، شم‍ ‍77؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ توکلی، غلامرضا، ایل باصری، از تُرناس تا لَهباز، تهران، 1379 ش؛ جعفرزادۀ دستجردی، مصطفى، «گلگشتهای فصلی و موسمی مخصوص زنان و دختران کهک قم»، فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش، شم‍ ‍29-30؛ حـاتمی، حسن، بـاورهـا و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حاج‌محمدیاری، رقیه، «مراسم ازدواج در شهر تسوج»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1387 ش، شم‍ ‍13؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ دوستی، شهرزاد، «معرفی و تحلیل گزیده‌ای از مراسم عید فطر در فرهنگ مردم ایران»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1387 ش، شم‍ ‍13؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال‌وحکم، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فـارسی، تهران، 1388 ش؛ رنجبر، محمود، باورهـا و آیینهای مردم بروجرد، تهران، 1392 ش؛ زیانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سرلک، رضا، آداب‌ورسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عـامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ صالح طبری، صمد، بابل، سرزمین طلای سبز، تهران، 1378 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ صمدی، اکرم (ساکن گناباد)، مصاحبه با مؤلف؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طیب، محمدتقی، «تذکره و تکمله‌ای بر فرهنگ عوام»، جامعه‌شناسی کاربردی، تهران، 1379 ش، شم‍ ‍11؛ عابسی، فرشته، شیرینیها و غذاهای سنتی استان مازندران، بابل، 1394 ش؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، 1391 ش؛ فروزه، محمدرحیم و دیگران، «دانش سنتی بهره‌برداری از گیاهان خودرو در تهیۀ خوراک»، دانشهای بومی ایران، تهران، 1395 ش، س 3، شم‍ 5؛ کتیرایی، محمود، از خشت تـا خشت، تهران، 1378 ش؛ کریم‌پور، نسرین و هاشم موسوی، «جشن اساطیری تیرگان در فرهنگ محلی امروز مردم کتالم»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1395 ش، شم‍ 45- 46؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1386 ش؛ ملک‌جاری، رضا، اندبیل خاطرۀ سرزمین من، تبریز، 1390 ش؛ موسوی، کاظم و فاطمه قدیر‌زاده، «عجب ماه بلند در آسمونه (بررسی و معرفی ترانه‌های عامیانۀ خورزوق)»، ادبیـات و زبانهای محلی ایران‌زمین، یـاسوج، 1390 ش، شم‍ ‍4؛ مونس‌الدوله، خـاطرات، به کوشش سیـروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ ودیعی، جمال، «آداب‌و‌رسوم شهر سامـان»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، شم‍ ‍176؛ وکیلیان، احمد، «گزارش همایش سفره‌های نذری و بزرگداشت زنده‌یاد استاد انجوی شیرازی»، فرهنـگ مردم، تهـران، 1385 ش، شم‍ ‍18؛ هـاشم‌نیـا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1378 ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب‌ورسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش.

گلناز ناظری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: