قوچ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 6 تیر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273092/قوچ
دوشنبه 20 اسفند 1403
چاپ شده
7
قوچ، گوسفند نر و حیوانی مبارک و برکتزا و از عناصر اصلی بسیاری از باورها و آداب و آیینهای گلهداری. واژۀ قوچ در اوستایی، «ورسنی» و در برخی فرهنگهای فارسی، غوچ، قُچ، قُس، کَبْش ( لغتنامه ... ؛ معین؛ نیز نک : اولغون، 274)، میش گشن (زمخشری، 443) و در قرآن، الضّان (انعام/ 6/ 143؛ نیز نک : قریب، 1/ 665) ذکر شده است. در شهرهای مختلف ایران، نامهای گوناگونی برای قوچ رایج است؛ برای مثال، وِرَنْ در لرستان (عسکریعالم، 2/ 270)، تَگَل در خراسان (اکبری، 94)، دوبور در مشکینشهر (ساعدی، 161)، پارنَه در گیلان (پاینده، 555) و قورچ در پیرسواران (رسولی، 158).میان دامداران، قوچ هم مانند دامهای دیگر، در سنین مختلف نامهای متفاوتی دارد. بختیاریها به برۀ نر کوخ میگویند و برۀ نری را که برای جفتگیری پرورش دادهاند کرۀ تخمی مینامند؛ همچنین، برۀ نر یکساله را شیشک و برۀ نری که دو سال پشمش را نچیده باشند کوه دوپشم، قوچ جوان را نرمیش و قوچ کامل را قوچ میگویند (قنبری). در سروستان، قوچ تازهبالغشده را یکرون و دو سال بعد آن را دورون مینامند (همایونی، 206). بختیاریها قوچهای مسن و اختهشده را دوبر مینامند که گله را هدایت میکنند (دیگار، 85).
صفات و ویژگیهای قوچ سبب بروز نمادها و مفاهیم گوناگونی شده، که مضمون کلی آن عبارت است از: قدرتمندی، غریزۀ حیوانی، بارورکنندگی و نیروی جنسی.دیدن قوچ در خواب به نشانههایی تعبیر شده است. به نقل از همدانی، حضرت محمد (ص) در خواب میبیند که بر قوچی نشسته و آن نشانۀ مُلک است (ص 263، 264). در متون نمادشناسی، قوچ نشانۀ برج حمل است و قربانی ویژۀ خداوند شناخته میشود (سرلو، 347، 608). قوچ در بسیاری از فرهنگهای شرقی، بهویژه فرهنگهای سامی و ایرانی، حیوانی منتخب برای مناسک قربانی است (مصطفوی، 22). حتى امروزه، ایرانیان ترجیح میدهند که بهجای گوسفند در مراسم روز دهم ذیحجه، که مصادف با عید قربان است، فقط قوچ قربانی کنند (انجوی و ظریفیان، 243).در اساطیر ایرانی، ایزد بهرام یا ایزد پیروزی در هشتمین پیکرگردانی (ﻫ م) خویش، در کالبد قوچی دشتی با شاخهای پیچدرپیچ ظاهر میشود (یشتها، 2/ 124) که مبین نیروی پویایی این ایزد است (هینلز، 41). قوچ از حیوانات افسانهای دورۀ هخامنشیان (559-330 قم) است و در نواحی زیویه، جامهای بسیاری به شکل سر قوچ به دست آمده است. هخامنشیان ظروف را به شکل سر جانوران قویبنیه، همچون قوچ، میساختند و بر این باور بودند که ضمن نوشیدن از آن جامها، زور و قدرت جانور به بدن آنها منتقل میشود. جامهای مزین به سر قوچ مظهری از قدرت و حکمفرمایی شاهان هخامنشی به شمار میرود (احسانی، 66، 68). از این دوران، عصاهای سلطنتی به شکل سر قوچ باقی مانده، که نماد ایزدی و خدایی است. بسیاری از آثار هنری بهدستآمده از ایران در سدههای اول و دوم قم، مفاهیمی نمادین از قوچ ارائه میدهند، مانند جام طلای حسنلو که روی آن، نقشی از زمین با 4 قوچ به نشانۀ پاسداری و نگهبانی قلمزنی شده است (شوالیه، 5/ 180).افزونبر نقش قوچ، شاخ قوچ هم در آثار هنری به چشم میخورد. شاخ قوچ ارزش نمادین بسیاری دارد: نمادپردازان شاخ قوچ را نشانۀ تکامل و شکل جناغی دو شاخ را نماد سرسپردن به راهی باطنی و طی طریق میدانند. همچنین، شاخهای جناغیشکل قوچ نشانۀ «وربّه» (کلمۀ الله) و عقل رحمانی است (نک : همو، 4/ 469؛ قس: سرلو، 347). شاید بتوان مضمون این نماد را با شاخ قوچی پیوند داد که درویشان سروستان بر بالای دروازۀ خانقاه میآویزند (برای نمونه، نک : کلاویخو، 146). همچنین، مسلمانان جلگۀ کلات (حوالی دشت گرگان) با آویختن شاخهای قوچ از طاق امامزاده، عمل نذرگزاری و ارجنهادن به درگذشتگان خویش را بهجا میآورند (کرزن، 1/ 184).در دورۀ ایلخانی (654-ح 750 ق/ 1256- 1349 م)، آویختن شاخ قوچ از در نشانۀ خانۀ درویش بود و درویشان این عصر معمولاً شاخ قوچ با خود داشتند (وامبری، 162؛ نیز نک : میرنیا، 140، 147، 148). در دورۀ قاجار (1210-1344 ق/ 1795-1925 م)، در اجرای تعزیهای مضحک، شاخ قوچ را برای ساخت صورتک مهیب شخصیت دیو به کار میبردند (بیضایی، 161، 164). یکی از مهمترین و شناختهشدهترین نمادهای ترکمنها شاخ قوچ است که به آن شاخ نعمت هم میگویند (شوالیه، 4/ 469). ترکمنها شاخ قوچ را نماد خیر، برکت، اقتدار و جنگاوری خود و نیاکانشان میدانند (معطوفی، 3/ 2005)؛ همانطور که طوایف آققویونلو و قرهقویونلو نقش قوچ سیاه و سفید را به نشانۀ اقتدار، بر پرچمهای خویش ترسیم میکردند (دیولافوا، 688). گاه شاخ قوچ به صورتهای سنگی یا چوبی ساخته، و روی گور پیران و بزرگان قبیله و سرستون خانهها یا دیوار مساجد نصب میشود. قوچ یا شاخ آن را در هنر و صنایع دستی ترکمنها هم میتوان مشاهده کرد. سجادهها، نمدها، فرشها و گلیم و سوزندوزیهای ترکمن سرشار از تصاویر قوچ و عناصر و اجزاء مربوط به آن است. قوچ در بیشتر فرهنگها نماد فرزند پسر و آلت جنسی مردانه است. ترکمنها در مراسم ختنۀ پسران با عبارت قوچ بولدی (قوچ شد) تبریک میگویند (گلی، 340). بازتاب این باور در آرایش موی پسران ترکمن هم دیده میشود. آنها معمولاً سر پسربچهها را با باقیگذاشتن دستهای مو به شکل شاخ، از دو طرف میتراشند تا بهصورت قوچ جلوهگر شوند. این آرایش مو به قولپاق معروف است. همچنین، ساخت تندیس قوچ یا شاخ قوچ بر مزار مردان ترکمن تأییدی دیگر بر این باور است (نک : معطوفی، همانجا). در نقاطی از ترکمنصحرا، شاخ قوچ را روی قبر میگذارند. گاهی روی برخی قبرها، چند شاخ قوچ میچینند که به معنی اقتدار و ثروت بسیار صاحب قبر است (پورکریم، 33). نیز زنان برای باروری یا گشایش بخت، غالباً به این شاخهای قوچ دخیل میبندند (لوگاشوا، 106). در گورستانهای مناطق مختلف ایران، پیکرۀ قوچهای سنگی را روی گور سپاهیان یا مردم دلیر میگذاشتهاند که نمونههایی از آن در قبرستان مسلمانان نزدیک لیریک (مرگان، 1/ 317)، گورستان ارمنیان منطقۀ دیلمان و جلفای اصفهان (موریه، 188؛ نیز نک : جکسن، 96) و گورستان گلپایگان (همو، 291) دیده شده است. همچنین، میتوان شمار وسیعی از قوچهای سنگی را در حوالی شهر تبریز در گورستانهای اهل تصوف مشاهده کرد: ازجمله قوچی سنگی که در نزدیکی مزار شیخ مجدالدین اسماعیل وجود دارد، اهالی ده به آن باور دارند و زنان و کودکان بیمار برای شفاگرفتن از زیر شکم آن میگذرند (نک : کارنگ، 527-557). گاهی روی این قوچها یا فقط سر آنها، روغن نذری میریزند. گفته میشود که این قوچها نماد قوچی است که به دست حضرت ابراهیم (ع) قربانی شد (ماسه، 181).
چوپانها و عشایر معمولاً بر سر راه کاروان عروس منتظر میمانند تا عروس و داماد (ه مم) از آنجا عبور کنند؛ زیرا به اعتقاد آنها اگر عروس و داماد در راه خانۀ بخت قوچ ببینند، پسران بسیاری خواهند داشت (برای نمونه، نک : شاهحسینی، «اصول ... »، 176، 177). این باور در ترانهها و آوازهای عروسی هم نمود پیدا کرده است (نک : احمدپناهی، 104). کارکرد دیگر قوچ در فرهنگ مردم این است که در بسیاری از اعیاد، مثل عید قربان (ه م) و مراسم عروسی (ه م)، هدیه داده میشود؛ برای مثال در مغان، از طرف خانوادۀ داماد برای خانوادۀ دختر قوچ میفرستادند (قاسمی، 126؛ نیز نک : بهمنبیگی، 13). نظیر این مراسم در گیلان هم رواج داشته است (بشرا و طاهری، 69). همچنین در منطقۀ تالش، در تدارک مراسم شیرینیخوران، خانوادۀ داماد یک یا چند قوچ را، که به پشم آن حنا گذاشته بودند، به دست جوانی میسپردند که از نظر ظاهری بینقص بود و پدر و مادرش زنده بودند (عبدلی، 95). در فین کاشان در روز دهم ذیحجه (عید قربان)، شال و پارچههایی رنگی به گردن قوچ و آیینهای بر پیشانیاش میبستند و در چشم حیوان، سرمه میکشیدند و آن را قربانی میکردند (اخوان، 154؛ نیز نک : ﻫ د، قربانی؛ قربان، عید). قوچ نقشی دوسویه در مراسم عروسی و آیین خاکسپاری (ه م) دارد. در لرستان، بهویژه در شهرهای کوهدشت و نورآباد، هنگامی که فردی صاحبنام از طایفه یا ایل از دنیا میرفت، جسدش را نزدیک خانهاش میآوردند و گوسفندی نر پیش تابوتش قربانی میکردند و تابوت را از روی خون قربانی عبور میدادند و به گورستان میبردند (فرزین، 30). بختیاریها کوشک برپاشده در مراسم خاکسپاری فرد صاحبنام را با تمثالهایی از قوچ میآراستند (همو، 35؛ نیز نک : ﻫ د، عزاداری). این تمثال مختص کسانی بود که دلاوریهایی از خود نشان داده بودند (ماسه، 25). از سوی دیگر، در ایل بختیاری چهارلنگ، اگر عروس یکسال یا بیشتر در خانۀ پدر خود بماند و داماد برای مراسم مختلف، مثلاً عید قربان، به دیدن او برود، قوچی رنگشده و سرمهکشیده، که آیینهای کوچک به نشانۀ روشنایی بر او بسته و کمی نبات به نیت شیرینکامی در دهانش گذاشتهاند، به خانۀ عروس میبرد (سرلک، 35). در طبس و روستاهای اطراف آن، رسم است که قوچی را میآرایند، نوارهای رنگین به شاخهایش میبندند، به گونههایش سرخاب میمالند، دور چشمهایش سرمه میکشند و یک طاقه پارچۀ خوشرنگ از گردنش میآویزند و به همان شکل، پیشاپیش خوانچه به خانۀ داماد میبرند (شکورزاده، 617). ترکمنهای یموت چاروا برای شیربها قوچی را به خانۀ عروس میبرند (گلی، 330). در خراسان، در کشتی با چوخه (ﻫ م)، بنابر عرف و رسمی محلی، جایزۀ پهلوانی که حریف را به زمین بزند یک رأس قوچ است (میرنیا، 154). ظاهراً این جایزه با آیین فتوت (ذیل) در ارتباط است. به نقل از واعظ کاشفی، نخستینبار ابراهیم خلیلالله (ع) از پوست قوچی که بهجای اسماعیل قربانی شده بود پوشاک مخصوص کشتیگیران را دوخت (ص 310).همانگونه که گفته شد، مهمترین کارکرد قوچ نقش بارورکنندگی آن است. دامداران طی مراسمی خاص، قوچها را در روزی معین، وارد گلۀ میشها میکنند تا عمل جفتگیری انجام گیرد؛ به این عمل قوچاندازی یا نرسردادن میگویند (نک : ﻫ د، قوچاندازی).نقش پررنگ قوچ در زندگی رمهداران و عشایر سبب ایجاد باورهای گوناگونی دربارۀ این حیوان شده است. عشایر سنگسری معتقدند که اگر هنگام مراسم نرون (واردکردن قوچ به گله)، نخستین قوچی که جفتگیری میکند، سفید باشد، سالی خوب (ترسالی) را به ارمغان میآورد و اگر قوچ سیاه باشد، سالی خشک و بیباران (خشکسالی) در انتظار آنها ست (شاهحسینی، عشایر ... ، 40). گیلانیان باور دارند که وجود قوچی شاخدار میان گلهای از گوسفندان بیشاخ، نشانهای نامبارک است (بشرا، 53). مردم بوشهر سر شاخدار قوچ را برای رفع چشمزخم مؤثر میدانند و آن را بالای در ورودی حیاط یا اطاقک راهپله نصب میکنند (احمدی، 1/ 138؛ نیز نک : سالاری، 60). در تهران قدیم، برای پیداکردن دزد و مال دزدیدهشده، بیضۀ قوچ سفید را میگرفتند و تاحدیکه حیوان نعره بکشد، فشار میدادند (شهری، 4/ 525). در باور مردم منطقۀ فامور استان فارس، اگر کسی خواب ببیند که قوچ گله از بین رفته است، یکی از افراد سرشناس و معروف منطقه از دنیا میرود (ثواقب، 419).اهالی تیرۀ بئیسیاه (طایفۀ عملۀ قشقایی) معتقدند که در صورت خوردن گوشت قوچ کوهی، به بیماری سختی مبتلا میشوند. شکارچیان باور دارند که پس از شکار قوچ کوهی، به چشم آن نباید خیره شد؛ زیرا در این چشم نیرویی وجود دارد که شخص را منقلب و مریض میکند؛ این باورها از اینجا نشئت میگیرد که افراد طایفه معتقدند یکی از اجدادشان روزی در خانه نشسته بود و با دیگران صحبت میکرد که ناگهان به قوچ کوهی وحشیای تبدیل شد (بهمنبیگی، 89).
در کتابهای طب، به استفاده از برخی اجزای بدن قوچ برای درمان بعضی بیماریها اشاره شده است. اگر مغز قوچ را در جای برآمدن دندان کودک بمالند، زود دندان درمیآورد و اگر بر چشم دردناک بمالند، درد چشم تسکین مییابد. همچنین، اگر کسی دچار بیماری استسقا باشد، سر قوچ را پاک و بینی و دهان و گوشش را با انگور فرنگی پر میکنند، سپس آن را خوب میپزند و به خورد بیمار میدهند تا بهبود یابد. علاوهبر این، پختن سر قوچ در آتش چوب گز برای درمان نازایی مؤثر است (مراغی، 109). سوزاندن استخوان کعب و سم قوچ و مالیدن آن روی دندان سبب سپیدی دندان میشود و دارویی برای درمان بیماری خوره است. برای درمان شبکوری و درد جگر، خوردن مایع درون شاخ قوچ را توصیه میکنند (همو، 110، 111). ترکمنها شاخ قوچ را برای درمان نازایی مفید میدانند و بر این باورند که اگر شاخ قوچ را مدتی در گورستان یا زیارتگاهی بیندازند و پس از مدتی، زیر دامن نازا ببرند، او درمان میشود (معطوفی، 3/ 2092). به باور اهالی فارس، دنبلان قوچ کوهی برای درمان دلدرد و رفع درد مفاصل مفید است (جوکار، 190).
جنگجویی قوچ از صفات بارز آن است؛ ازاینرو، یکی از بازیهای نمایشی مردم پرورش و تربیت قوچهای جنگی بود تا در مناسبتهای مختلف، بهویژه جشنها، قوچها را به جنگ هم بیندازند. در متون تاریخی و سفرنامهها، بهویژه متون دورۀ صفوی، بارها به قوچبازی در نقاط مختلف ایران اشاره شده است. مسعودی در مروج الذهب، قوچبازی را از تفریحات قدیم برشمرده است (4/ 193؛ نیز نک : فقیهی، 646). در تاریخ عباسی، بارها به جنگ قوچها اشاره شده است (یزدی، 353). در دورۀ صفوی (سدۀ 10-12 ق/ 16- 18 م)، قوچبازان بر سر هریک از قوچها کلاهی میگذاشتند و بر شاخهایشان حلقهای گل میآویختند و آنها را رها میکردند. در حین این نمایش، شرطبندیهای بسیاری صورت میگرفت (سیلوا، 240، 241). تاورنیه در اینباره مینویسد: «شاه برای دیدن جنگ حیوانات ازجمله جنگ قوچ، از قصر خارج میشد و به میدان میآمد. هنگام جنگ این حیوانات، میان دو دسته شرطبندیهای سنگین صورت میگرفت. شاه بیطرف بود و به حیوان برنده 5 تا 20 تومان پاداش میداد و به کسی هم که شرط را برده بود، چیزی پیشکش میکرد» (ص 50-51). همچنین، نبرد قوچها یکی از تفریحات مردمی بود که شامگاه برای تماشای این نمایش در میدان شهر جمع میشدند. در میدان بزرگ اصفهان، چند قوچ وجود داشت که گردنبندهایی از طلسم، تعویذ و ادعیه در گردن داشتند و برای پیکار آماده میشدند (شاردن، 2/ 407- 408، 4/ 199، 206). فرانکلین در سدۀ 18 م/ 12 ق، به نمایش قوچبازی در عید قربان اشاره میکند و مینویسد: «در شیراز در روز عید قربان، طبقات مرفه جامعه، اعم از زن و مرد، به میدان جلو قصر سلطنتی میروند و تا فرارسیدن شب به مراسم قوچبازی و سایر کارهای سرگرمکننده میپردازند» (ص 42-43). باست جنگ قوچها را یکی از سرگرمیهای مردان ایرانی در سدۀ 13 ق مینامد (ص 269). همچنین، قوچبازی از نمایشهای ویژۀ نوروزی در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار (حک 1264-1313 ق/ 1848-1896 م) بود (معیرالممالک، 86، 87؛ نیز نک : پولاک، 384). جنگانداختن قوچها در سر چهارراهها و میدانهای عمومی شهر از تفریحات داشمشدیهای تهران محسوب میشد و عدۀ بسیاری بر سر پیروزی و شکست دو قـوچ جنگنده با یکدیگر گروبندی میکردند (مستوفی، 1/ 304). ویلز از نمایش قوچبازی در سدۀ 13 ق، شرحی ارائه میدهد و مینویسد که کاسبان ایرانی قوچهای اهلیشدۀ خود را جلو دکان نگه میداشتند و روزهای پنجشنبه، هنگام عصر، درحالیکه قوچها را با زنگوله و مهرههای رنگی زینت داده بودند، در میان میدان به جنگ میانداختند و علاوهبر شرطبندیهای کلان، شخصی را که قوچش شکست خورده بود، به دادن یک سور چلوکباب به برندۀ مسابقه و دوستانش مجبور میکردند (ص 350).در ترکستان، جنگ قوچها از تفریحات معمول بود و مراسم با آوردن قوچها به وسط میدان شروع میشد. صاحبان هریک از قوچها به ذکر محاسن قوچ خود میپرداختند، شرط میبستند و با حضور دولتمردان و حکام بازی را آغاز میکردند. در این هنگام، سیخهای آهنی داغ را به تن قوچها فرو میکردند و آنها که از ترس وحشی شده بودند، بـه یکدیگر حملهور میشدند. در پایان، شاخ قوچ فاتح را با تاج گل تزیین میکردند (بیک، 92).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید