قلندرخونه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 18 خرداد 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/273065/قلندرخونه
دوشنبه 20 اسفند 1403
چاپ شده
7
قَلَنْدَرْخونه، نمایشنامهای آیینی نوشتۀ ایرج صغیری در 1354 ش.نمایشنامـۀ قلنـدرخونه دو روی داستـانِ یک شهـادت را بـا استناد به حکایت زندگی و شهادتِ یک قوم و شخصیتهای بومی، لهجۀ محلی و آیینها و مناسک مردمِ بوشهر، در سالگشتِ شهادت حضرت علیاکبر (ع) روایت میکند.این نمایش نخستینبار در 1354 ش، در نهمین دورۀ جشن هنر شیراز، به کارگردانی نویسندۀ متن و با همکاری گروهی از جوانانِ بوشهری، که سابقۀ چندانی در تئاتر نداشتند، اجرا، و با اقبال وسیع مخاطبان روبهرو شد (تقیان، 3).قلندرخونه حکایتِ چند کارگرِ آسوپاس، پاپتی، الکیخوش، رفیقباز، صمیمی و یککاسه است که اهل بوشهر به آنها «مُزیری» میگویند. مزیریها کارشان خالیکردن و بارزدنِ کشتی است. کار و زندگی آنها ثباتی ندارد. هروقت کشتی بیاید، کار دارند و اگر کشتی نیاید، ممکن است هفتهها بیکار بمانند. در بوشهر، به کارفرمای مزیریها «سرگَنگ» میگویند، که هم برای آنها کار جور کرده، هم استثمارشان میکند. داستانی که در قلندرخونه روایت میشود، حول محور مناسبات مزیریها با یکی از سرگنگیها به نام کل نعیم میگردد.اکبرو، سردستۀ چند مزیری، معتقد است که کل نعیم یکی از مزیریها به نامِ غلو سیاه را «زیر یاری» (بارِ جراثقال) انداخته و کشته است. اکبرو چون نمیتواند از خون غلو سیاه بگذرد، تصمیم دارد روز بعد، که قرار است یک «غُراب» (کشتی بزرگ) در اسکله پهلو بگیرد، کار کل نعیم را لَنگ بگذارد؛ اما هریک از مزیریها به بهانهای از همراهیکردن با او طفره میروند. اول بار که اکبرو روی صحنه ظاهر میشود پیراهن و شلوار سیاه پوشیده، و یک لُنگوتـۀ (لنگ کوچک) سرخ روی شانه انداختـه است. این پارچۀ سرخ تنها لکۀ رنگیای است که در سراسر نمایش، روی صحنه پدیدار میشود و نشانۀ شهادت است. پـوشش اکبرو لباس طبیعی یک «زگرد» بوشهری در شب عاشورا ست. زگرد در بوشهر به جوانهایی گفته میشود که شباهتهایی به سنخ «جاهل»های بامرام دارند. کل نعیم در جمع مزیریها حاضر میشود و آنها را با یک اشاره به حسینیه میفرستد تا برای شهادت امام سینه بزنند و خودش با اکبرو تنها میماند و میکوشد تا او را با خود همراه کند و چون موفق نمیشود، خنجرش را تا دسته در کمر او فرو میکند. این یک روی داستان است؛ روی دیگر داستان به مراسم سینهزنی در بوشهر مربوط میشود (دریابندری، 25-27).نمایش قلندرخونه تلفیقی از زندگی مزیریها، درگیری اکبرو و کل نعیم با مجموعهای از آیینها و مناسک عزا و شادی در بوشهر است. دستههای سینهزنی (ﻫ م) در عزاداریهای بوشهر به شکل دایره تشکیل میشوند. نخست، حلقـهای کـوچک از 10 سینهزن شکـل میگیرد و با بیشترشدن شمار سینهزنها، دایره باز و بازتر میشود؛ سپس، دستهای دیگر بیرون از این حلقه شکل میگیرد که قطر این حلقه هم بهتدریج بزرگتر میشود. بهترین سینهزنها در دایرۀ نخست قرار میگیرند، که اغلب آنها مزیریاند (صغیری، «گفتوگو ... »، 1)، لحظۀ اوج این مراسم دورِ «واحد» است که با آن ضربآهنگ سینهزنی تغییر میکند. در این دور، دستهای سینهزنها بهصورت واحد و یگانه بالا میرود و محکم به سینه کوبیده میشود (همو، قلندرخونه، 26)؛ دور واحد درواقع کنایه از لحظۀ شهادت است. در نمایش قلندرخونه، لحظۀ شهادت اکبرو با دور واحد هماهنگ است و او با خنجری که در پشت دارد، یکتنه، دور واحد را اجرا میکند؛ بدینترتیب، داستانِ دو شهادت روایت میشود: یکی به شکل واقعی و عینی، و دیگری به شکل کنایی و آیینی (دریابندری، 28). تلفیق این دو لحظۀ شهادت از امتیازهای نمایشِ قلندرخونه است.قلندرخونه به انتخاب داوود رشیدی و عباس جوانمرد به جشن هنر شیراز راه یافت. آن دو نمایش را در اجرایی خصوصی در بوشهر دیدند و آن را برای جشن هنر برگزیدند. از نظر رشیدی، اعضای این گروه هیچگونه آلودگیای با تئاتر بهاصطلاح غربی، که آن روز در کشور مرسوم بود، نداشتند؛ نمایش آنها اصیل و ایرانی بود، ادای تئاترهای غربی را درنمیآوردند و کارشان پاسخی محکم به گروههای مشابه تهرانی بود که به کمتر از برشت راضی نمیشدند (رشیدی، 7).در این نمایش، به بسیاری از رفتارها و سنتهای مزیریها مثل عزاداری، رقص، لیسهزدن و آوازهایشان اشاره شده است (صغیری، «گفتوگو»، همانجا)؛ ازاینرو میتوان آن را «یک تئاتر قومی» دانست که از آدابورسوم ملی نشئت گرفته (همان، 2)، و در آن، واژهها و اصطلاحهای بومی فراوانی در گفتوگوهای میان شخصیتهای نمایش به کار رفته است؛ ازجمله: مسیله (دشت و صحـرا)، رایشدن (حرکتکردن کشتی بعد از توقف زیـاد)، یاری زدش (بار جراثقال روی او افتاد)، ونجمن (مأمور جرثقیل)، هِـریه (فریادی به نشانۀ اینکه بار را پایین بیاور)، اَخَسکِش نمییا (ککش هم نمیگزد)، چووُل (برنجی که در کشتی بهصورت کارگری میپزند)، تشالیا/ تشالهایها (کشتیهای کوچکی که رابط اسکله و کشتیهای بزرگاند)، خلبوس آییده (آشفتهشده، قاطیشده)، گتری (طوقی که اطراف صندوقهای بار بسته میشود)، منتظرِ هیل و نباتین (منتظرید که بهطور رسمی از شما دعوت شود)، شلال خینت میکنن (تو را غرقه به خون میکنند)، مُرواتون همه سال (صد سال به این سالها)، هداک (صید ماهی با نخ و قلاب)، نعیمو دی نعیمو (نعیم پسرِ مامان نعیم، نوعی فحش برای پسری که پدرش معلوم نیست؛ همو، قلندرخونه، 25-26).نمایش قلندرخونه با سبک جدیدی اجرا شد و ازاینرو، تأثیر بسیاری بر مخاطبان گذاشت. این نمایش به جای آنکه از روی صحنۀ نمایش آغاز شود، از سالن انتظار دانشکدۀ ادبیات شیراز شروع شد و دستۀ عزادار سینهزنان، با نواختن سنج و دمام و بوق شاخی، درحالیکه پیشاپیش آنها، دو تن عَلَمبهدست حرکت میکردند، داخل تالار شدند. چند تن از بازیگران عود میسوزاندند و گلاب میپاشیدند و در میان حیرت تماشاگران، به سمت صحنه میرفتند (نک : دریابندری، 29؛ زهری، «قلندرخونـه ... »، 20؛ نیـز نک : نوار ... ). عبـور دستۀ عزاداران از میـان تماشاگران در سالن انتظار مثل عبور آنها از کوچههای بوشهر بود. با این آغاز، از همان لحظۀ نخست، بر این موضوع تأکید میشد که مراسم عزاداری عنصرِ عمدۀ نمایشِ قلندرخونه است (دریابندری، 30).در طول اجرا، بازیگران بارها مراسم و مناسک آیینی، رقص بندری و یزله (ﻫ مم) را اجرا کردند و نوحههای «اُم لیلا یأسو»، «آه واویلا کو اکبر من نورِ دو چشمانِ ترِ من»، «ذوالجناح»، «الوداع، الوداع، امشب شبِ عاشورا ست» و تصنیفهای «چلچلۀ باد شمال»، «آویلا، یحیابه» و دوبیتیهایی از فایز دشتی را خواندند (زهری، همان، 20-21).پس از نخستین اجرا، نقدهای فراوانی دربارۀ نمایش قلندرخونه نوشته شد. منتقدان وجود عناصر سنتی، موسیقی، رقص مذهبی و دیگر جنبههای فرهنگ مردم بوشهر را در این نمایش ستودهاند؛ اما ضعف بیان اندیشه را نیز یادآور شدهاند (همو، «تئاتر ... »، 16؛ تقیان، 3؛ نیز نک : دریابندری، 31).قلندرخونـه بهرغم آنکه در نهمیـن جشن هنـر شیـراز اجـرای موفقیتآمیزی داشت، وجوه انتقادی و آیینیاش چنین توجیه شد: قلندرخونه قصهای فولکلور از بوشهرِ پیش از انقلاب سفید 1342 ش است (نک : صغیری، همان، صفحۀ عنوان).صغیری پس از قلندرخونه، بهرغم همۀ تشویقهای خود و گروهش، جذب پایتخت نشد، به بوشهر بازگشت و ترجیح داد در همانجا کار کند. به نظر او، شهرستانها معدنی است از استعدادهای سرشار و گمنام که باید آنها را شناخت و بهکارشان گرفت («تئاتر ... »، 12). صغیری پس از قلندرخونه با نمایش دیگری به نام محپلنگ به جشن هنر شیراز رفت که بهرغم به کار گرفتن آیینها و مناسک بومی زادگاهش، نتوانست موفقیت نمایش اولش را کسب کند.
تقیان، لاله، «ضربآهنگهای جذاب بندری»، رودکی، تهران، 1354 ش، شم 47؛ «تئاتر در نهمین جشن هنر شیراز»، کیهان، تهران، 1354 ش، شم 639‘9؛ دریابندری، نجف، به عبارت دیگر، تهران، 1363 ش؛ رشیدی، داوود، «گفتوگویی دربارۀ قلندرخونه»، تماشا (بولتن روزنامۀ نهمین جشن هنر)، تهران، 1354 ش، شم 3؛ زهری، ایرج، «تئاتر در نهمین جشن هنر»، تماشا، شم 228؛ همو، «قلندرخونه، شوری از آتش و آب»، همان، شم 226؛ صغیری، ایرج، قلندرخونه (قصهای از فولکلور ملی بندری قبل از انقلاب سفید)، تهران، 1354 ش؛ همو، «گفتوگویی دربارۀ نمایش قلندرخونه»، تماشا (بولتن روزنامۀ نهمین جشن هنر)، تهران، 1354 ش، شم 1؛ نوار ویدئویی نخستین اجرای نمایش قلندرخونه.
عباس بهارلو
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید