صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / قحطی /

فهرست مطالب

قحطی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 تیر 1403 تاریخچه مقاله

قَحْطی، پدیده‌ای حاصل عوامل طبیعی و اجتماعی که با نایابی، کمبود و درنتیجه، گرانی شدید ارزاق عمومی همراه است.
در گذشته، قحطی سبب مرگ‌ومیر فراوان مردم و حیوانات، به‌ویژه دامها می‌گردید؛ برای نمونه در قحطی مشهور 1288 ق/ 1871 م، حدود 5/ 1میلیون تن، معادل 20 تا 25٪ جمعیت آن روز ایران از بین رفتند (اکازاکی، 32). 

واژه‌شناسی

قحطی از ریشۀ قحط به معنی تنگی، کمیابی، بی‌حاصلی، بی‌ثمری، گرانی، سختی، خشک‌سالی و بی‌بارانی است (نفیسی، علی‌اکبر)؛ چنان‌که قحط‌الرجال به معنی کمیابی مردان با دانش (همو) و قحط‌سال به معنی سال خشک و بی‌باران است (معین). 

دلایل قحطی

علتهای قحطی را می‌توان به دو گروه عوامل طبیعی و اجتماعی تقسیم کرد که از میان این دو، عوامل طبیعی اهمیت بیشتری دارد. 

1. عوامل طبیعی

مهم‌ترین عامل طبیعی قحطی خشک‌سالی است. ایران از جملۀ مناطق خشک جهان محسوب می‌شود؛ به گونه‌ای که متوسط میزان بارندگی در آن، حدود 300 میلی‌متر در سال و کمتر از 3/ 1  متوسط بارندگی در جهـان است (گنجی، 169؛ صفی‌نـژاد، 278). به همیـن سبب، از دیربـاز آب و بـاران جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ ایران داشته، و در بسیاری از اسطوره‌های ایران بازتـاب یـافته است (نک‍ : ه‍ د، باران). نیز، به همین دلیل آیینهـای بـاران‌خواهی در ایران بسیار متنوع است (نک‍ ‍: ه‍ د، بـاران‌خواهی). کمبود بارشها سبب خشک‌سالی و قحطی می‌شود و این امر بارها در ایران پیش آمده است. وحشت از خشک‌سالی و قحطی سبب شده است که این پدیده در اساطیر ایران به‌صورت یکی از سهمناک‌ترین دیوان، به نام اپوش دیو، بازتاب یابد و یکی از یشتهای اوستا به ستایش تشتر، ایزد موکل بر باران، و شرح مبارزۀ او با اپوش، دیو خشک‌سالی، اختصاص یابد (یشتها، 6-7: 20-33). تشتر در نخستین نبرد شکست می‌خورد، اما در نبرد واپسین، اپوش دیو را شکست می‌دهد و درنتیجه، باران در هفت‌کشور جاری می‌شود. 
در تاریخ ایران، وحشت از خشک‌سالی و قحطی بارها بازتاب یافته است؛ داریوش اول هخامنشی (521-486 ق‌م) از اورمزد می‌خواهد که کشورش را از دشمن، خشک‌سالی و دروغ در امان نگه دارد (راشدمحصل، 52). از نمونه‌های قحطی بر اثر خشک‌سالی می‌توان بـه قحطی دورۀ اردشیر بـابکان (حک‍ 224-240 م) اشـاره کرد. براساس آنچه تاریخ‌نویسان نوشته‌اند، اردشیر با تدبیر خود پیامدهای قحطی را کاهش داد (ابن‌اسفندیار، 43). نمونۀ دیگر قحطی سال 423 ق/ 1031 م است که وبای عام هم به آن اضافه شد (نفیسی، سعید، 2/ 868). افزون‌بر خشک‌سالی، گاه سرمای بسیار، بارش غیرمتعارف و سیل، که سبب نابودی کشتزارها می‌گردید، هم قحطی را به دنبال می‌آورد؛ برای نمونه، در زمستان 400 ق/ 1009 م، در نیشابور، سرمای شدید سبب نابودی محصول غله شد و سال بعد قحطی اتفاق افتاد (بیهقی، 176). این قحطی به اندازه‌ای شدید شد که به گفتۀ جرفادقانی، «گندم به قیمت از دانۀ مروارید گذشت و از نان نشان نماند و مطعوم معدود شد». میزان قربانیان به اندازه‌ای می‌رسد که بدون غسل همه را با لباس خود خاک می‌کردند. مرد و زن و پیر و جوان از گرسنگی فریاد نان نان سر می‌دادند و می‌مردند. برخی با خوردن گیاهان خود را سیر می‌کردند و گروهی از استخوانهای موجود در مزابل (سرگین‌جای) غذا می‌ساختند (ص 314-315). در آن سال، آدم‌خواری و خوردن سگ و گربه هم رایج شـد (همو، 315؛ بـرای آگاهی بیشتـر، نک‍ : بارتولد، 1/ 608؛ سیدی، 120-122). اهمیت این قحطی در تاریخ خراسان به اندازه‌ای است که در شاهنامه هم به آن اشاره شده است (فردوسی، 6/ 415؛ نیز نک‍ : تاریخ ... ، 358). 
افزون‌بر آنچه گفته شد، بیماریهای واگیردار انسانی، مانند وبا و طاعون، بیماریهای حیوانی، مانند گاو‌مرگی و آفات کشاورزی، مانند هجوم ملخ هم گاه سبب قحطی یا تشدید آن می‌شد؛ برای نمونه در تاریخ کاشان آمده است که در زمان حکومت فتحعلی شاه قـاجـار (حک‍ 1212-1250 ق/ 1797-1834 م)، ملـخ سبـب نـابـودی محصولات کشاورزی بسیاری از توابع کاشان شد؛ به‌گونه‌ای که در کاشان، 20 من غله به وزن شاهی 13 تومان یافت نمی‌شد و گروهی از مردم از گرسنگی تلف شدند (ضرابی، 204؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : کتابی، 19- 28). 

2. عوامل اجتماعی

عوامل بسیاری در ایجاد قحطی و تشدید آن نقش دارد که پیش از همه باید به جنگ اشاره کرد. جنگ با ازبین‌بردن نیروی کار و افزایش مهاجرت ساکنان سبب تعطیلی کشاورزی می‌شد. افزون‌بر این، گاه نیروهای فاتح انبارهای آذوقۀ شهر را به آتش می‌کشیدند و به این ترتیب، مردم دچار قحطی می‌شدند. گاهـی هم به‌سبب محـاصره‌های طولانـی امکـان ورود مواد غذایی از میان می‌رفت. نابودی کاریزها، آب‌بندها، سدها و چاهها از کارهایی بود که فاتحان انجام می‌دادند و سبب تعطیلی کشاورزی و ایجاد قحطی می‌شد (برای مصادیقی از این موارد در جریان حملۀ مغول، نک‍ : پتروشفسکی، 1/ 113 بب‍‌ ). 
از جملۀ موارد اجتماعی دیگر که در ایجاد قحطی نقش دارند، احتکار ارزاق اصلی از سوی دولتمردان، تجار و متنفذان بوده است؛ برای نمونه می‌توان به قحطی سال 1288 ق اشاره کرد (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 

پیشینۀ قحطی در ایران

بـا استناد به آنچه در تیریشت آمده است، می‌توان گفت که خشک‌سالی و قحطی از دوره‌های پیش از تاریخ در این سرزمین تکرار می‌شده است (یشتها، 20-33). از دورۀ پیش از اسلام، در این‌باره گزارشهایی محدود باقی مانده است که مفصل‌ترین و مشهورترین آن مربوط به زمان پادشاهی پیروز یکم ساسـانی (حک‍ 459-484 م) است. همین موضوع نشـان‌دهندۀ شدت و عواقب قحطی مذکور است. در این دوره، خشک‌سالی 7 سال به درازا ‌کشید؛ به‌گونه‌ای که چشمه‌ها، کاریزها و رودها خشک شد و هیچ گیاهی رشد نکرد و حیوانات و پرندگان هلاک شدند (بلعمی، 1/ 954؛ نهایة ... ، 277؛ ثعالبی، 1/ 370). بر اثر این خشک‌سالی، قحطی سختی پدید آمد و به گفتۀ مردم آن دوره، تاکنون مانند آن دیده نشده بود (بلعمی، همانجا). همۀ منابع از روش مدبرانه و عادلانۀ پیروز برای مقابله با این قحطی یاد کرده‌اند. براساس گزارشهای موجود، پادشاه مردم را از پرداخت خراج و مالیات معاف، احتکار را ممنوع، و از سرزمینهای دیگر غله و آذوقه خریداری، و میان مردم توزیع کرد (بلعمی، ثعالبی، همانجاها؛ نهایة، 277- 278؛ بیرونی، 228؛ نیز نک‍ : نولدکه، 200). 
آگاهی ما از قحطیهای دورۀ اسلامی بیشتر و دقیق‌تر است. از دورۀ پیش از اسلام دو گزارش از قحطی وجود دارد که سبب هر دو خشک‌سالی بوده است.
1. قحطی 423 ق/ 1032 م: در این سال، باران نبارید و درنتیجه، قحطی بزرگی پدید آمد؛ چنان‌که در اصفهان، 000‘40 تن مردند و در حوالی بغداد، موصل و جبال، خانه‌ای نبود که در آنجا یک یا دو تن نمرده باشند (نفیسی، سعید، همانجا).
2. قحطی 1135 ق/ 1722 م اصفهان: در این سال، سپاهیان محمود افغان اصفهان را محاصره کردند و راه آمدوشد را بستند و سبب قحطی شدیدی شدند؛ به‌طوری‌که مردم ناگزیر گوشت مردگان را می‌خوردند و به کودکان خردسال هم رحم نمی‌کردند و آنها را می‌دزدیدند، می‌کشتند و می‌خوردند (مرعشی، 57- 58). به گفتۀ گیلاننتز، در شهر، گاو، گوسفند، اسب و شتری باقی نمانده بود و مردم گوشت خر، سگ و گربه‌ می‌خوردند؛ سرانجام شاه سلطان حسین صفوی (حک‍ 1105-1135 ق/ 1694-1723 م) مجبـور شد شهر را با دست خود به محمود افغان تسلیم کند (ص 56- 58). به نوشتۀ لاکهارت، شمار مردگان بسیار افزایش یافت و به اندازه‌ای جسد در زاینده‌رود انداخته شد که تا ماهها بعد، آب آن قابل آشامیدن نبود. به این ترتیب، محاصرۀ اصفهان 6 ماه طول کشید؛ درحالی‌که بیش از 000‘20 تن در جنگ، و دست‌کم 4 برابر این عده از گرسنگی و بیماری طاعون جان سپرده بودند (ص 194، 196). 
3. قحطی 1288 ق/ 1871 م: این قحطی در سلطنت ناصرالدین شاه قاجـار (حک‍ 1264-1313 ق/ 1847-1895 م) روی داد و پس از حملۀ مغول، هولناک‌ترین و مرگ‌بارترین رویداد در تـاریخ ایران به ‌شمار رفته است. در این قحطی، 5/ 1 میلیون تن جان خود را از دست دادند. از جملۀ مناطقی که آسیب فراوان دیدند، اصفهان، خراسان، یزد، فارس و [قم] بود. در پیدایش این قحطی، بی‌بارانی نقش مهمی داشت؛ دو سال پی‌در‌پی باران نبارید و محصول دیم به‌کلی از میان رفت. رودخانه‌ها، قناتها و چشمه‌ها خشکیدند و قیمت غلات افزایش یافت. کمبود شدید غله‌داری عواقب شومی داشت؛ مردم ناگزیر به علف‌خواری، خوردن گوشت حیوانات بارکش، گوشت سگ، گربه، موش و حتى مردار شدند و در بعضی جاها، کار به آدم‌خواری، بچه‌دزدی و کشتن آنها برای خوردن کشید (کتابی، 43-45). 
علاوه‌بر نباریدن باران، در قم فاجعۀ طبیعی دیگری هم پیش آمد؛ در زمستـان 1288 ق، بـرف سنگینـی آمد و آب رودخانه‌ها یخ بست؛ به‌طوری‌که آب جریان نداشت و به آسیابها نمی‌رسید تا بتوانند گندم را آرد کنند. جاده‌ها و مسیر کاروانها هم بسته شد و حمل غله به شهرهای قحطی‌زده غیرممکن گردید (گرنی، 53-55). اراذل در بیرون شهر کمین کرده بودند و زنهایی را که در پی یافتن غذا بودند، به بهانۀ غذا گول می‌زدند و به کناری می‌کشیدند تا آنها را بکشند و بخورند (اکازاکی، 31). بنا به نوشتۀ مستوفی، در همیـن سال، نـان بسیـار گران شد و مـردم پایتخت شعـری را ساختند که به‌صورت تصنیف می‌خواندند: شاه کج‌کُلا، رفته کربلا، گشته بی‌بلا/ نان شده گران، یک من یک قران/ / ما شدیم اسیر/ از دست وزیر. او همچنین نوشته است که در بهار، بیماریهای حصبه و تیفوس بسیاری از مردم را کشت. در ماه سوم بهار 1289 ق، سرانجام غلۀ مناطق گرمسیر به تهران رسید و پس از یک ماه، به قیمت پیش از قحطی بازگشت (1/ 110). 
4. قحطی سراسری 1336 ق/ 1918 م: این قحطی در سلطنت احمـد شـاه قاجـار (حک‍ 1327-1344 ق/ 1909-1925 م) روی داده است و آن را از نظر شدت، دومین قحطی ایران در سده‌های 13-14 ق دانسته‌اند (کتابی، 54). در این زمان، با ورود نیروهای متفقین و متحدین (دولتهای متخاصم در جنگ جهانی اول)، اشغال خاک ایران و ربودن آذوقه و خواربار کشور، قحطی، گرسنگی و بیماریهای مسری در بیشتر نواحی غرب و شمال غرب ایران روی داد و باعث مرگ بسیاری از مردم شد (شمیم، 572). یکی از غم‌انگیزترین ویژگیهای این قحطی آن بود که احمد شاه و حاکمیت ایران نسبت به وضع مردم قحطی‌زده بی‌تفاوت بودند و به سودجویی خود می‌اندیشیدند. سپهسالار تنکابنی به تاریخ 21 جمادی الاول 1336، دربارۀ این قحطی نوشته است که قیمت گندم به خرواری 110 تومان رسید و شاه گندم ذخیره‌ را به همین قیمت به مردم بیچاره فروخت. روزی 50 تن در تهران از گرسنگی می‌مردند، بیشتر تقصیرها از دولت بود. پادشاه طفل بود، آن هم طفلی که از شهر فرار کرده، و در فرح‌‌آباد نشسته، و فقط نگران انبار گندمش بود (ص 534-535).

پیامدهای قحطی

برخی از پیامدهای قحطیها عبارت‌ است از بالارفتن قیمتها و کمبود ارزاق عمومی؛ پدیدآمدن ناآرامی و شورشهای اجتماعی از سوی طبقۀ فقیر جامعه؛ مهاجرت گروههای قحطی‌زده به مناطق دیگر؛ روی‌آوردن تدریجی به خوردن گوشت حیواناتی مانند اسب، خر، سگ، گربه، موش و درنهایت، مردارخواری و آدم‌خواری؛ کاهش جمعیت بر اثر گرسنگی و بیماریهای مُسری مانند وبا و طاعون؛ لطمه‌دیدن زمینهای کشاورزی و خشک‌شدن مراتع و تلف‌شدن گله‌های دام؛ رکود تجارت داخلی و خارجی و افزایش بیکاری (اکازاکی، 30-33). 

زندگی مردم قحطی‌زده

در قحطی 1288 ق، در زمستان سختِ اصفهان، هر روز حدود 20 تن در معابر و بازارهای شهر جان می‌دادند. در آن سال، گروهی از نیکوکاران شهر قحطی‌زدگان را به دسته‌های 200نفری تقسیم، و هریک از بزرگان گروهی را پذیرایی ‌کردند. برخی به گروه خود در روز، یک وعده آش و نوبت دیگر، یک قرص نان می‌دادند. این کار در 3 منطقۀ شهر انجام می‌شد. در تهران، رفتار دیگری با مردم فقیر داشتند؛ آنها را سوار ارابه‌های بارکش می‌کردند و به هریک نان جوِ تهیه‌شده از آرد حاجی‌ترخان می‌دادند که پر از گچ و خاک بود. ارابه‌ها مردم را به شهرهای خودشان بازمی‌گرداندند. بسیاری را در میان راه پیاده می‌کردند و افراد در دو سوی راه مانند سنگ و کلوخ به زمین می‌افتادند (نظام‌السلطنه، 1/ 25-26). 
در قحطی قم در 1288 ق، 3 سال بود که باران نباریده بود. بیشتر چشمه‌ها خشکیده بودند و قحطی شدیدی حکم‌فرما بود. مادر فرزند خود را می‌کشت و می‌خورد. در شهر، سگ و گربه نمانده بود. مردم سوراخ مورچه‌ها را می‌شکافتند و ذخیرۀ آنها را می‌خوردند. موشها از ترس آدمها از لانۀ خود بیرون نمی‌آمدند. مردم جرئت نداشتند به‌تنهایی از خانه بیرون بیایند و هر کس تنها به کوچه می‌آمد، او را می‌گرفتند و می‌خوردند (بیک‌ارباب، 60). 
هم‌زمان با جنگ ‌جهانی دوم، در سالهای 1318-1320 ش، در مناطق جنوبی ایران در اثر نباریدن باران، خشک‌سالی پدید آمد. در آن دوران، شایع شده بود که متفقین خرمنها و مزارع را برای ایجاد قحطی به آتش کشیده‌اند. مردم مناطق یادشده برای نجات خود از قحط‌سالی، راهی بندرهای ماهشهر و آبادان شدند. این مسافران پس از تلفات بسیار در میان راه، وارد بندر ماهشهر شدند و برای یافتن لقمه‌ای نان به گدایی پرداختند. اگر قرار بود در جایی گوسفند، بز یا گاوی ذبح شود، در نوبت می‌نشستند تا هنگام سر بریدن حیوان، کاسۀ خود را از خون پر کنند و آن را روی آتش بگذارند و سپس، خون جوشیده و لخته‌شده را مانند جگر خرد کنند و بخورند. این وضع در 1321 ش، با ایجاد اشتغال در بندرهای ماهشهر، خرمشهر، آبادان و نیز استخراج نفت در منطقه و بهبود کار کشاورزان از میان رفت (قیصری، 257-260). 

قحطی در باور مردم

در شهر شوش و در آرامگاه دانیال نبی، قطعه‌سنگی بود که بنابر باور مردم، نوعی طلسم به ‌شمار می‌رفت، ولی معدوم شد و پس از آن، انواع بیماریها مانند طاعون و وبا و بلاهایی مانند خشک‌سالی، شکسته‌شدن سدها و جنگ و خون‌ریزی بر مردم منطقه نازل شد. به گفتۀ آنها، یک اروپایی آن سنگ را نابود کرد تا ارواح خبیثه بر مردم مسلمان چیره شوند و آنها را از پای درآورند (لایارد، 295-296).
مردم کومله، از توابع لنگرود، بر این باورند که اگر بچه‌ای انگشتان دست و پایش را بخورد، در آن سال خشک‌سالی رخ می‌دهد؛ همچنین، در سال مار، فراوانی غلات و فرآورده‌های دیگر کشاورزی روی خواهد داد. سال گوسفند هم با فراوانی آذوقه همراه خواهد بود و همه سال خوبی خواهند داشت (شهاب، 134، 143). در باور مردم درتوجان، از توابع بندرعباس، سال موش سالی پر از قحطی و خشک‌سالی است (پیشدادفر، 6/ 124). پیداشدن رنگین‌کمان سبز در آسمان نشانۀ برکت و فراوانی باران است؛ درحالی‌که رنگین‌کمانی که بیشترین رنگ آن قرمز باشد، نشانۀ قحطی و خشک‌سالی خواهد بود (شهاب، 160). 
در تهران قدیم، اگر پیش از نیمه‌شب، ستارۀ دنباله‌داری در آسمان پدیدار می‌شد، نشانۀ قحطی و آشوب و بلا بود (شهری، 4/ 234). بنابر باور مردم بومی جزیرۀ کیش، ستارۀ دنباله‌داری به نام «نیمۀ بوذیل» وجود دارد که هر 15-20 سال یک‌بار از شرق طلوع می‌کند و به غرب می‌رود. مردم معتقد بودند که این ستاره نحس است و هر بار که پیدا ‌شود، با خود قحطی و بیماری می‌آورد (مختارپور، 243). 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: