قبر مادر سلیمان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 3 خرداد 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/272954/قبر-مادر-سلیمان
دوشنبه 20 اسفند 1403
چاپ شده
7
قَبْرِ مادَرِ سُلِیْمان، نامی که سالها به بنای اصلی محوطۀ پاسارگاد و آبادی واقع در آن محل اطلاق میشده است.
پاسارگاد (پارساکته) نام شهری است که به دستور کورش، بنیانگذار پادشاهی هخامنشی، در ولایت کنونی فارس ساخته شد (نک : هالُک، 676). در گزارشی بهجامانده از سدۀ 5 ق/ 11 م، به بنای پاسارگاد اشاره شده، که حاکی از دیرینگی آن بنا است (فیثاغورس، 92؛ نیز قس: سامی، پاسارگاد ... ، 25، حاشیۀ 1). استرابن (د 23 م)، جغرافیدان یونان باستان، نوشته است که پارسیان در نواحیای مانند پاسارگاد، برای اجداد خود گورخانه میساختند (ص 317). 1500 سال پس از حضور اسکندر مقدونی (ه م) در پارس، آریان (د 175 م)، مؤلف یونانی، دربارۀ آرامگاه کورش و غارت اثاثیۀ آن مکان به دست دشمن و ذبح حیوان به دست دوست مطالبی نوشته است؛ البته اگر مقصود او همانجا باشد (نک : ص 179-181).در 1928 م/ 1307 ش هرتسفلد تحقیقات علمی خود را دربارۀ بازماندۀ سازههای پاسارگاد شروع کرد (ص 4, 8؛ نیز نک : اشمیت، I/ 19). از اواخر 1940 م/ 1319 ش، باستانشناسان ایرانی هم تحقیق دربارۀ پاسارگاد را آغاز کردند (نک : استروناخ، 15-16). در منابع تاریخی و جغرافیایی سدۀ 6 ق/ 12 م بهبعد، این مکان با نام قبر یا مشهد مادر سلیمان یا مشهد امالنبی معرفی شد و این نام به گسترۀ منطقهای بزرگ تعمیم یافت (نک : حمدالله، 135، 188؛ فرصت، 228؛ سامی، همان، 14؛ نیز دنبالۀ مقاله). میتوان انتساب آن را به مادر سلیمان یادگار دوران بلند اختلاط میان شخصیتهای اسطورهای ایران باستان با شخصیتهای سامی دانست (نک : سدیـدالسلطنـه، 59-60؛ سامـی، پارسگده ... ، 29-30). مصداقهایی از این اختلاط در نوشتههای طبری (د 310 ق/ 922 م؛ 1/ 436)، ابنحوقل (سدۀ 4 ق/ 10 م؛ ص 245) و ابناثیر (د 630 ق/ 1233 م؛ 1/ 76، 247) دیده میشود. بهرغم آنچه گفته شد، زمان دقیق نامگذاری و انتساب مرقد واقع در پاسارگاد به مادر سلیمان روشن نیست. گفته شده است که در حدود 180 ق/ 796 م، این مکان در اقطاع شخصی به نام سلیمان بن جعفر بوده، و او مادر خود را در آنجا دفن کرده است. این سخنِ بهظاهر معقول، مأخذ معتبر و موثقی ندارد و مأخذش میبایست شفاهی بوده باشد. نسخۀ کتبی این سخن یادداشتهای موریه (1808 م/ 1223 ق) است که سلیمان را «خلیفۀ چهاردهم از نسل علی» معرفی میکند (ص 145).در 1892 م/ 1310 ق، بررسیهای محلی و گزارشهای لرد کرزن، شرقشناس بریتانیایی، منتشر شد که میتوان آن را یکی از منابع مردمشناختی متقدم دربارۀ مزار دانست. براساس اشارۀ کرزن و شواهد تاریخی، بنای مشهور منسوب به شخص کورش و مادر یا همسر او، که تاکنون هم در پاسارگاد به جا مانده است، مقدس به شمار میرفته، و زیارتگاه مردم بوده است؛ به گونهای که در دوران باستان، نیایشگاهی هم داشته است (II/ 74-75؛ دیولافوا، 398). نخستین بازدیدکنندۀ شناختهشدۀ اروپایی مرقد منسوب به مادر سلیمان، باربارو است که در سدۀ 15 م، این محل را میبیند (ص 98). گزارشهای بهدستآمده از آن زمان بهبعد بیانکنندۀ اهمیت این زیارتگاه نزد مردم منطقه است (فلاندن، 219، 220).
گزارش ابنبلخی (د 511 ق/ 1117 م) از آرامگاه واقع در پاسارگاد حاکی از تحیر عامه دربارۀ امری غیرواقعی است: «مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است. طول آن 4 فرسنگ [است]؛ اما عرض ندارد، مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کردهاند. خانهای چهارسو ]که[ هیچکس در آن خانه نتواند نگریدن کی [که] گویند کی [که] طلسمی ساختهاند هر کی در آن خانه نگرد، کور شود؛ اما کسی را ندیدم کی [که] این آزمایش کند» (ص 126؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). همچنین در سالهای اخیر، اهالی منطقه داستانی گفتهاند با این مضمون که مادر سلیمان در دامنۀ کوه به دیدار امامان میرفته است (صداقتکیش، 104).
اگرچه سیر تاریخی زیارتگاه پاسارگاد کاملاً آشکار نیست، برخی منابع به ویژگیهای این بنا و برگزاری مراسم تشییع جنازه و آداب مربوط به آن در حدود 2500 سال پیش اشاره کردهاند (فیثاغورس، 114 بب ؛ ضرغامی، 364-365).از سدۀ 7 ق بهبعد، در اتاقک مقبره نماز خوانده میشد و درون آن بهطور ثابت، قرآن میگذاردند. این رسم تا چند سده بعد هم ادامه داشت. همچنین، زردشتیان در آن مکان بهصورت گروهی نیایش میکردند؛ بهاینصورت که یک نفر جلو میایستاد و سایرین پشت سر او، اذکار را تکرار و دستبهسینه رکوع میکردند (نک : جکسـن، 337؛ براون، 224؛ بروگـش، II/ 207؛ فرصـت، 229-230؛ صداقتکیش، 107). گرامیداشتن آرامگاه سبب شده بود که در محوطۀ آن مکانی بـه خاکسپـاری مردگـان اختصاص یـابد (نک : بروگش، همانجا؛ کرزن، II/ 77-76؛ جکسن، 333-334). حضور اهالی برای زیارت قبور و گاه اقامت شبانه در آن محل، جزو فرهنگ منطقه بود. همچنین، پختن غذای نذری و برگزاری مراسم «دیگجوش» از آداب رایج در این مکان بود (نک : صداقتکیش، 105). در این مراسم، هر فردی، بسته به وضع مالیاش، مرغ، خروس یا گوسفندی قربانی میکرد. محل قربانی زمین گودی روبهروی در ورودی اتاق آرامگاه و به فاصلۀ یکونیممتری آنجا بود. گاه خون قربانی را به سنگهای آرامگاه میمالیدند. در سالهای نخست، محل برگزاری مراسم دیگجوش در پنـاه قطعات بزرگ سنگ آرامگاه بود و همین امر سبب آسیبدیدن سنگها میشد. نذرکنندگان بر این باور بودند که پس از اجرای مراسم، نباید حتى ذرهای از غذا را با خود به خانه ببرند (همو، 105-106).از سدۀ 11 ق/ 17 م بهبعد، قبر مادر سلیمان محلی برای انجام بعضی رسوم زنانه بود؛ ازجمله اینکه زنان زائر با چندبار دستزدن به گور، از آن تبرک میجستند و برای تکریم، بوسهاش میزدند (فلاندن، 220؛ نک : صداقتکیش، 89). همانطور که پیشتر گفته شد، زنان ورود مردان را مغایر با تقدس آرامگاه میدانستند و آن را قدغن میشمردند و اگر مردی به درون محوطۀ گور میرفت، او را بیـرون میکردند (نک : دیولافوا، 398؛ حمدالله، 136؛ سامی، پارسگده، 28؛ موریه، 145؛ قس: ه د، بیبی شهربانو).روستاییان گهگاه برای گذاردن عزائم یا نذر و طلب حاجت بر سر قبر مادر سلیمان میآمدند و اشیایی را بر دیوار، پلکان یا شاخۀ گیاهان آنجا میآویختند. آنها گاه پولی میپرداختند و گاه دخیلـی را با ریسمـان بر طاق درون بنـا میبستند (نک : بـروگش، II/ 207-205؛ جکسن، 337؛ دیولافوا، 394؛ نوردن، 166؛ سامی، پاسارگاد، 19؛ صداقتکیش، 93، 96). آویختههای یادشده عبارت بودند از اشیای شکسته یا کهنه، پارۀ فرشینه، تکهای فلز، منسوجات رنگی، تزیینات بدلی، جرس و جز اینها. آنها گاه برای حاجتی معین، شیء معینی به کار میبردند؛ مانند چراغ که برای شفای بیماری هاری، یا گهواره که برای تحقق ازدواج استفاده میشد (بروگش، II/ 207؛ جکسن؛ دیولافوا، همانجاها؛ نیز نک : صداقتکیش، 94، 106). کسانی که برای زیارت به اتاق درون آرامگاه میرفتند، دیوارها و اشیاء را میبوسیدند و با روغن فتیلۀ چراغ را روشن میکردند که همین امر سبب سیاهی سنگهای درون بنا شده است. زنان نازا از خاک کنار آرامگاه در آب میریختند و با باور شفابخشی، آن را میخوردند. گاهی هم عشایر خاک اطراف آرامگاه را به خانه میبردند و روی وسایل و حتى تفنگ خود میپاشیدند (نک : همو، 106، نیز حاشیۀ 1، 107، 109). یکی دیگر از رسومی که از عهد باستان رایج بوده، و در این محل برگزار میشده است، تشرف به گورهای اطراف و خواندن نغمه در آستانۀ نوروز است. همچنین، روستاییان و ایلات چهارپایان خود را در اطراف مقبره طواف میدادند یا شیر دامها را روی بخشی از آن بنا میریختند (باستانی، 331-332؛ بهار، 604؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). زمانی که ایلات در مسیر کوچشان به آرامگاه میرسیدند، پس از طواف، مقداری خاک از اطراف آنجا برمیداشتند و دیگ بزرگی را از آب چشمهای که در غرب آرامگاه وجود داشت و به «چشمهخاکی» معروف بود، پر میکردند. سپس، دوشیزهای آب گلآلود را به عشایر میداد تا بر چهارپایان خود آب بپاشند؛ به امید اینکه حیواناتشان از بیماریها در امان بمانند و پشم و شیر و زادوولدشان افزایش یابد (صداقتکیش، 108- 109). ایلات همچنین، گوسفندان و دامهای خود را دور طاق کوچکی متعلـق بـه مسجد سلغریـان، کـه از سنگهـای مجموعـۀ پاسارگاد ساختهشده بود، میگرداندند. این طاق کتیبهای داشت با عبارت «مسجد الجامع المؤمنین المشهد النبی» (نک : بلوشر، 237؛ سایکس، 328).در شرق آرامگاه، دو قطعهسنگ به شکل Λ وجود داشت که «چلهخونه» نامیده میشد و افراد 3 بار از زیر آن میگذشتند. ارتفاع این سنگها به اندازهای بود که فردی با قامت متوسط با آن برخورد میکرد. سنگهای مذکور از مدتها قبل مفقود شدهاند (صداقتکیش، 106-107).ساکنان منطقه اجرای رسمی موسوم به «سگهاری» را علاج بیماری هاری میدانستند. چرخاندن بیمار به دور آرامگاه، سوزاندن جامۀ او، بردن او به چشمه و خواندن شعر بخشهایی از روند درمان این بیماری بوده است (نک : مهندس، 40؛ صداقتکیش، 98- 99).مزار جایگاهی برای آدابورسوم عزا و عروسی هم بوده است. اهالی منطقه هنگام مراسم ازدواج با چوب و گلیم، حمامی موسوم به حمام تُرکی درست میکردند و ابتدا عروس و سپس، داماد را با آب گرمی که از همانجا فراهم میشد، میشستند. همزمان با حمامکردن عروس و داماد، سواران در دشت پاسارگاد مسابقۀ اسبسواری و تیراندازی ترتیب میدادند. ازآنجاکه این مکان زیارتگاه زنان بود، مردم پاسارگاد تأکید داشتند که داماد برای حمامکردن حتماً باید به اطراف آرامگاه برود (همو، 111-112). درگذشته، اهالی روستای پاسارگاد به یاد واقعۀ کربلا، در محوطۀ آرامگاه عزاداری میکردند. آنها علمشان را، که از تکهای چوب و پارچههای رنگارنگ درست شده بود، برمیداشتند و تا ظهر پیرامون مقبره، سینهزنی، سوگواری و نوحهخوانی میکردند (همو، 108).فرهنگی که مردم پیرامون گور مادر سلیمان شکل داده بودند بعد از دهۀ 1340 ش، بهتدریج رنگ باخت و قبرستان به منظور برگزاری جشن شاهنشاهی در 1350 ش برچیده شد (همو، 101، 104-105).
ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ استرابن، جغرافیا، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، 1382 ش؛ استروناخ، د.، پاسارگاد، ترجمۀ حمید خطیب شهیدی، تهران، 1379 ش؛ باربارو، ج.، «سفرنامه»، سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1349 ش؛ باستانی پاریزی، ابراهیم، خاتون هفتقلعه، تهران، 1363 ش؛ براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ترجمۀ ذبیحالله منصوری، تهران، کانون معرفت؛ بلوشر، ویپرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، 1377 ش؛ جکسن، ا. و. و.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران، 1357 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ دیولافوا، ژان، سفرنامه (ایران و کلده)، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1332 ش؛ سامی، علی، پارسگده، پـاسارگاد پـایتخت و آرامگاه کـوروش کبیر، شیـراز، 1350 ش؛ همـو، پاسارگاد یا قدیمترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران، شیراز، 1330 ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، سفرنامه، به کوشش احمد اقتداری، تهران، 1362 ش؛ صداقتکیش، جمشید، آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارس، تهران، 1380 ش؛ ضرغامی، رضا، شناخت کوروش، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، 1394 ش؛ فرصت، محمدنصیر، آثار عجم، بمبئی، 1314 ق؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، اصفهان، 1324 ش؛ فیثاغورس، سیاحتنامه در ایران، ترجمۀ یوسف اعتصامی، تهران، 1363 ش؛ مهندس، محمدحسن و علی مهندس، «سفرنامه»، دو سفرنامه از جنوب ایران، تهران، 1377 ش؛ نیز:
Arrian, Pokhod Aleksandra, St. Petersburg, 1993; Brugsch, H., Reise der K. preussischen Gesandtschaft nach Persien 1860-1861, Leipzig, 1883; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1966; Hallock, R. T., Persepolis Fortification Tablets, Chicago, 1969; Herzfeld, E., «Bericht über die Ausgrabungen von Pasargadae», Archäeologishe Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1929-1930, vol. I(1); Morier, J., A Journey Through Persia, Armenia, and Asia Minor to Constantinople in the Years 1808 and 1809, London, 1812; Norden, H., Sous le ciel de la Perse, Paris, 1929; Schmidt, E. F., Persepolis, Chicago, 1953; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902.یدالله غلامی مایان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید