صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / قالی و قالی بافی /

فهرست مطالب

قالی و قالی بافی


آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 تیر 1403 تاریخچه مقاله

قالی و قالی‌بافی، قالین/ غالی/ غالین، فرشی پشمی یا ابریشمی، گره‌بافته، پرزدار و خواب‌دار، و هنر بافت آن.
لغت‌شناسانِ معاصر واژۀ قالی را ترکی و بنابر مشهور، منسوب به شهر قالی‌قَلا/ قالیقَلا واقع در ارمنستان دانسته‌اند ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه). این انتساب پایۀ تاریخی و لغوی ندارد؛ زیرا صرف‌نظر از آنکه لفظ قالیقلا ترکی نیست و شکل عربی نام ارمنی آن محل (کالی‌کلا) است، در اساس متکی بر روایت دهان‌به‌دهان‌گشتۀ یاقوت حموی (د 626 ق/ 1229 م) در معجم البلدان (4/ 229-300)، و بعدها به نقل از او در نزهة القلوب حمدالله مستوفی، تألیف 740 ق/ 1339 م، است (ص 148). در متون تـاریخی ـ جغرافیـایی سده‌های 3-4 ق/ 9-10 م، بـه قالی‌بافی قالیقلا و به ریشه‌گرفتن واژۀ قالی از نام آن شهر اشاره نشده است. کهن‌ترین متن شناخته‌شده تاکنون در این باب، فتوح البلدان بلاذری، تألیف 250 ق/ 864 م است که سبب نام‌گذاری قالیقلا را به شرح آورده است: «چون وی [ارمنیاقس، پادشاه ارمنستان] بمرد، زنش به پادشاهی رسید که او را قالی می‌نامیدند و هم او شهر قالیقلا را بساخت و آن را قالی‌قاله نام کرد که معنی آن احسان قالی است ... تازیان قالی‌قاله را معرب نموده، قالیقلا گفتند» (ص 283)؛ همچنین، ابن‌فقیه در البلدان (تألیف: 280 ق/ 893 م) دراین‌باره می‌نویسد: «قالی‌قلا [نام] زنی بود که شهر قالی‌قلا را بساخت و آن شهر بدو منسوب بگشت» (ص 135). در مسالک و ممالک اصطخری (د 346 ق/ 957 م؛ ص 159)، صورة الارض ابن‌حوقل (تألیف: پس از 365 ق/ 976 م؛ 2/ 343-344)، حدود العالم من الشرق الی المغرب (تألیف: 372 ق/ 982 م؛ ص 160) و احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم مقدسی (تألیف: 375 ق/ 985 م؛ 1/ 73) نیز به این موضوع اشاره شده است.
لفظ غالی (قالی) نیز از اوایل سدۀ 5 ق/ 11 م در شعر فارسی آمده است: نَپرد بلبل اندر باغ جز بر بُسد و مینا/ نپوید آهو اندر دشت جز بر قالی پَرنون (قطران، 333)؛ بساط غالی رومی فکنده‌ام دو سه جای/ در آن زمان که به سویی فکنده‌ام محفور (فرخی، 185).
ضبط غـالی تـا سدۀ 11 ق/ 17 م رسمیت دیوانـی داشت و در فرمانها و احکام و دیگر اسنـاد دیوانی، نیـز وقف‌نامه‌ها و قباله‌ها و دیگـر سندهای محاضر شرع مصطلح بـوده است. در وقف‌نامـۀ موقوفات گنجعلی خان در کرمان، مورخ 1008 ق/ 1600 م، قالی را به‌صورت «فرش غالی» نوشته‌اند ( آثار ... ، 258). ظاهراً واژۀ غالی از سدۀ 12 ق/ 18- 19 م، دیگر در دیوانها و محضرها به کار نمی‌رفته است؛ چون در گنجینۀ شیخ صفی، مورخ 1172 ق/ 1759 م، همه‌جا قالی و قالیچه ضبط شده است (نک‍‌ : ضرغام، 101- 102)؛ اما در فرش‌بافی عشایری و روستایی برخی مناطق ایران، به‌ویژه فارس، لفظ غالی تا نیمۀ اول سدۀ 14 ق/ 20 م به‌صورت نوشتاری، و در تداول و گفتار مردم برخی نواحی تا زمان حاضر، روا و بر‌دوام مانده است (پرهام، کتیبه‌های شم‍ ‍45، 74). 
قالین هم در شعـر و نثـر فارسی پیشینۀ دیریـن دارد: «مرد ره را بوریـا قالین بـود» (پندنامـه، 16). وجود روستاهای قـالینی در شهرستـان جهرم و قالین‌قیـه در خلخال نیـز پشتوانـۀ تـاریخـی ـ جغرافیایی این نظریۀ زبان‌شناختی است (پاپلی، 396).

ساختار و اسلوب گره‌بافی

ساختار قالـی بر تـار و پـود و گرههایی استوار است که بر تارها بسته می‌شود، و پرز خواب‌دار دست‌بافته از همین گرهها به وجود می‌آید. تارها در جهت قائم بر دار قالی‌بافی محکم، و پودها در جهت افقی پس از یک رَج (رَگ) گره کشیده می‌شود. در قاین و دُرُخش خراسان، پودگذاری پس از 2 تا 4 رج است که آن را تکه‌بافی می‌گویند و این شیوه را می‌توان استثنایی بر قاعدۀ فرش‌بـافی دانست. دار قالی‌بافی در کارگاههای شهری و روستایی ایستاده و عمودی است و میان عشایر کوچ‌رو و در برخی خانه‌های روستایی، افقی و زمینی است. کوچ‌نشینان ناگریز به داشتن دار زمینی‌اند تا به‌هنگام کوچ سالیانه، به‌آسانی بتوانند آن را جمع، و بر پشت چهارپایان حمل کنند.
تار قالیهای شهری عمدتاً از نخ است، مگر آنکه فرش به‌غایت ظریف و نفیس باشد و ابریشم را جایگزین نخ کنند. تار گره‌بافته‌های عشایری، چه کوچ‌رو و چه یک‌جانشین، عمدتاً از پشم (رنگ‌نشده) است، مگر در سالهای اخیر که اغلب نخ به کار می‌برند. در بافت قالی، از یک تا 3 پود بهره می‌گیرند، که در شهرها و اغلب روستاها، نخی، نخی و پشمی یا نخی و ابریشمی است. در قالیهای سه‌پوده هم گاه هر 3 نوع لیف را به کار می‌برند. در قدیم، قالیهای ایلیاتی تمام‌پشم، یعنی تار و پود و پرز همه پشمین بوده است.
گره‌زدن به دو شیوۀ متفاوت و کاملاً متمایز، «فارسی» یا «سِنه»، و «ترکی» یا «گِردِس» صورت می‌پذیرد. این اصطلاحات قومی ـ زبانـی سبب بدفهمی و گمراهی عمومی شده بـود و حتى برخی فرش‌شناسان، ازجمله سسیل ادواردز، مؤلف قالی ایران، شیوۀ گره‌زدن ترکی‌زبانان را «ترکی/ گردس»، و گره‌زدن فارسی‌زبانان را «فارسی/ سنه» می‌دانستند، حال آنکه قشقاییهای ترکی‌زبان گره «فارسی»، و بافندگان منطقۀ سنه (سنندج) گره «ترکی» به کار می‌برند؛ پس از اوایل دهۀ 1340 ش، اصطلاحات گره «ترکی» و «فارسی» به‌تدریج منسوخ، و به‌ترتیب گره متقارن و نامتقارن جایگزین و مرسوم شد.

در هر دو شیـوه، گره به‌طور متعـارف بر دو تار بسته می‌شود. گره‌زدن بر بیش از دو تار، که در اسلوب نامتقارن 4 تا 6 تار را در برمی‌گیرد و به «گره جفتی» معروف است و سبب تسریع در بافندگی می‌شود، پسندیده نیست؛ چون از دوام فرش می‌کاهد. در گره متقارن، رسته‌ها و الیاف پود (خامه) از روی دو تار به زیر می‌رود و دنباله‌هایش از میان تارها به سمت بالا و رویۀ فرش بیرون می‌آید. خامۀ گره نامتقارن دور یکی از تارها پیچیده می‌شود و یک سر آن از میان دو تار، و سر دیگر از زیر تار مجاور به بالا می‌رود. در شیوۀ نامتقارن، خامه یا بر تار سمت راست می‌پیچد یا بر تار سمت چپ؛ بر همان روالِ راست یا چپ‌بودن تار گره‌خورده، گرههای نامتقارن «راست» و «چپ» پدید می‌آید که این اقسام فرعی کم‌و‌بیش به همان اندازۀ نوع گره در شناسایی محل بافت دست‌بافته کارساز است. 
تمایز دیگر گره نامتقارن بستگی به آن دارد که زاویۀ پیچش خامه بر تار اول و زاویۀ گذر آن از زیر تار دوم یکسان و هم‌عرض باشد یا اینکه یکی بالاتر از دیگری قرار گیرد. بر همین منوال، 3 قسم گره نامتقارن بافته می‌شود که در قسم اول، خامه در امتداد خط مستقیم از روی تارها، و در قسم دوم و سوم در امتداد مایل به سمت راست و چپ می‌گذرد.
پراکندگی گره متقارن و نامتقارن در شهرها و روستاهای ایران، منطقه‌ای، و کم‌وبیش قـابل ‌مرزبندی در گستـرۀ جغرافیایی است. اسلوب بافندگی ایلات و عشایر به منطقۀ زیست بستگی ندارد و متکی بر سنت ایلی و در برخی مناطق، طایفه‌ای است. در غرب ایران، عمدتاً گره متقارن متداول است و در شرق آن گره نامتقارن. در حوزه‌های قالی‌بافـی شهـری و روستایـی مرکزی ایـران، گـره نامتقارن به نسبت  4/ 3 مراکز بافندگی غلبه دارد.
 ایلات لر، کرد، شاهسون و اینانلو عموماً، و افشارها (به‌جز یکی دو طایفه) و بهارلوها (به‌جز تیرۀ اسدبیگی) و عربهای فارس (به‌جز تیره‌‌ای از طایفۀ مزیدی) گره متقارن به کار می‌گیرند. نزد ایلات قشقایی (به‌جز یکی، دو تیره)، بـاصری، بلوچ و ترکمنهـای شمال خراسان گره نامتقارن مرسوم است؛ در نمونه‌های استثنایی، مانند ازدواجِ بافندۀ گره متقارن با طایفه‌ای که رسم آنها در بافت، گره نامتقارن است، تغییر در شیوۀ گره‌زنی دیده می‌شود.

شناخت انواع و اقسام گره بـرای تشخیص محل بافت فرشهای گره‌بافتـه اهمیت اساسی دارد؛ زیرا شیـوۀ گره‌زدن در هر محل یـا طایفه بسیار به‌ندرت تغییر می‌کند و قرنها بر یک منوال می‌ماند. حال آنکه دیگر جنبه‌های اسلوب بافندگی، مانند جنس و رنگ تار و پود، طرز شیرازه‌بافی لبه‌های قائم فرش و سبک مُهرکردن سروته فرش، به دلایل گوناگون و در اوضاع‌واحوال متفاوت تغییر می‌کند. سبک طراحی، نقش‌پردازی، نوع رنگیزه‌ها، رنگ‌مایه‌ها و جنس پشم نیز قابلیت دادوستد و انتقال از جایی به جای دیگر را دارد.

فرش‌بافی ایران پیش از اسلام

ازلحاظ آسیب‌پذیری الیاف فرش دست‌بافت (پشم و نخ و ابریشم)، براساس اندک‌نمونه‌های برجامانده از دوران باستـان، نمی‌توان از سرآغاز و خاستگاه انواع فرش‌بافی آگاهی یافت. از اواخر سدۀ 13 ق/ 19 م، که توجه باستان‌شناسان و هنرشناسان مغرب‌زمین به تاریخ هنر و صنعت فرش‌بافی مشرق‌زمین معطوف شد و تا به امروز که دانش فرش‌شناسی متکی بر پشتوانه‌ای عظیم از منابع پژوهش و مدارک عینی منسوج و یافته‌های باستان‌شناختی علمی است، هنوز دانشمندان در پاسخ این پرسش دیرینه به اجماع نرسیده‌اند که فرش‌بافی در کدام دورۀ تاریخی یا پیشاتاریخی، و در کدام سرزمین و نزد کدام قوم آغاز شده است. شاید یگانه نکتۀ اتفاق‌نظر تقدم زمانی گلیم‌بافی بر قالی‌بافی باشد.

قدمت قالی‌بافی

پیش از آنکه باستان‌شناس روس، سرگی ایوانویـچ رودنکو، قالیچۀ هخامنشی مشهور به «قـالی پازیریک» را در 1949 م/ 1327 ش در یکی از گورهای یخ‌بستۀ اقوام سکایی، واقع در درۀ پازیریک، جنوب کوههای آلتای، پیدا کند، عموم فرش‌شناسان قالی‌بافی را صنعتی حداکثر 500‘1ساله می‌دانستند؛ برخی هم چون فرش‌شناس نامدار آلمانی، ک. اردمان، بر این باور بودند که فن گره‌بافی پیش از سدۀ 5 ق/ 11 م در ایران وجود نداشته است («ساختار ... »، 3160). با کشف قالی پازیریک، که یگانه گره‌بافتۀ تقریباً سالم دورۀ باستان است، مشخص شد که هنر و صناعت قالی‌بافی بسی دیرینه‌تر از آن است که تاکنون می‌پنداشتند. با آزمایش کربن 14، قدمت این دست‌بافت پشمی منجمد در حدود 450-350 ق‌م تخمین زده شد و قدمت فن گره‌بافی را به حدود 400‘2 سال پیش رساند.
شیوۀ پیشرفتۀ بافت قالی پازیریک، که با 600‘ 3 گره متقارن در دسی‌متر مربع بافته شده است، و به‌ویژه ظرافت بی‌نظیر فرش‌پارۀ به‌غایت ریزبافتی (000‘ 7 گره نامتقارن در دسی‌متر مربع) که از گـوری دیگر ــ مسافتـی دورتر و حدود 100 سال کهـن‌تر ــ در باش‌آدار به دست آمد (رودنکو، 302)، دلالت بر آن داشت که این دو دست‌باف باستانی متکی بر سنت گره‌بافی چندصدساله‌ای است که به اواخر عصر مفرغ (ح 1500 ق‌م) و بسا به اواسط آن عصر (ح اواخر هزارۀ 3 ق‌م) می‌رسد. 
پس از آنکه باستان‌شناس دیگر روس، ایگور خلُپین، در نیمه‌های دهۀ 1970 م/ 1349 ش، ابزارهای مخصوص قالی‌بافی را در گورهای زنان عصر مفرغ در درۀ سیمبار ترکمنستان پیدا کرد (ص 116)، مشخص شد که تاریخ قالی‌بافی قدمتی بیش از 000‘ 3 سال دارد. مهم‌ترین این دست‌افزارها چاقوی قالی‌بافان است که آن را در آذربایجان «پیچاخ»، در اصفهان «تیغ»، در فارس «کله‌کارد»، در کردستان «چَه‌گو» و در کاشان «دَلقَتی» می‌گویند.
مقایسۀ این ابزارها با مشابه آنها، کـه از کاوشهایی از شمـال خراسان به دست آمده بود، خلپین را به این نتیجه رساند که لایه‌های باستان‌شناختی ایران و ترکمنستان از دورۀ زمانی واحد است و به دورۀ اول عصر آهن در ایران، که تاریخ آن به یقین سده‌های 14-10 ق‌م است، تعلق دارد (همانجا). 
بررسی دیگری که متکی بر تجزیه‌‌و‌تحلیل باستان‌شناختی سفالینـه‌های دورۀ سیمبـار است نشـان می‌دهد کـه این سفالینـه‌ها منطبق است با دست‌آفریده‌های محلهای باستانی نزدیک به سیمبار، که با آزمایش کربن 14، تاریخ آنها را به اواخر هزارۀ 3 ق‌م رسانده، از این جمله است: تپه‌حصار دامغان و شاه‌تپۀ گنبد کاووس. چاقوهای قالی‌بافان در گورهای این اماکن نیز پیدا شده است و بر همین اساس، نتیجه گرفته‌اند که تاریخ قالی‌بافی شمال ایران و شرق دریای کاسپین را می‌توان تا زمان اندکی پیش از 2000 ق‌م، به عقب برد (باربر، 34).
پژوهشهای پژوهشگران ایرانـی هم مدلل می‌کند که قالی‌بافی در اواخر هـزارۀ 3 ق‌م در منـاطقی وسیع از ایـران ــ آذربایجـان و گیلان و لرستان تا فارس و کرمان ــ متداول بوده است. قطعات مفرغی که در تپه یحیى (کرمان)، از هزارۀ 3 ق‌م، و تالش (هزارۀ 2 ق‌م) به دست آمده است، مراحل تحول ساخت و کاربرد چاقوی مخصوص قالی‌بافان را نمودار می‌سازد؛ همچنین، پیش از آن، باستان‌شناسان همۀ انواع سک (خلال) قالی‌بافی را که برای کوبیدن رجهای پود و گره قالی به کار می‌رود، سنجاق و سوزن زینتی می‌پنداشته‌اند، حال آنکه برخی آشکارا جنبۀ تزیینی ندارند (حصوری، 13-14).
به‌سبب وضعیت اقلیمی، نمونه‌های گره‌بافته یا پرزدار پودپیچی‌شدۀ (پرز از پود) چندانی از اعصار پیش از هخامنشیان در سرزمین ایـران امروز و کشورهای هم‌جـوار باقی نمانده است و آنچه هست، فـرش‌پاره‌های نیمه‌متلاشی‌شدۀ بسیار کوچکی است که همۀ ویژگیهای قالی‌بافی آن روزگار و جهان ایرانی را نمودار نمی‌کند. از این شمـار، فرش‌پاره‌های بسیار کوچکی از کاوشهای شهر سوختۀ سیستان به زمان ما رسیده، که هزارۀ 3 ق‌م تاریخ‌گذاری شده است. این تکه‌ها همه پرزدار، پودپیچ و قلاب‌بافت است و پرزدار گره‌بافته نیست. دیگرْ فرش‌پارۀ پرزپود قلاب‌بافتی است که از لایه‌های سدۀ 9 ق‌م از تپۀ حسنلو به دست آمده است و همچنین، فرش‌پاره‌های پرزدار کم‌وبیش متلاشی‌شدۀ شهر قومس خراسان نیز از آن جمله‌اند (قوامی، 11).

صفحه 1 از6

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: