قالی شویان، مراسم
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 6 تیر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/272928/قالی-شویان،-مراسم
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
7
قالیشویـان، مَراسِمِ، نمـایشـی آیینـی از شستوشـوی نمادین قالی مقدس در مراسمی بـا آداب و سننی ویـژه در دومین جمعۀ پاییز هر سال، پیرامون بارگاه امامزاده سلطانعلی در مشهد اردهال.در آیین قالیشویان، دستهای بزرگ از جوانان منطقۀ فین کاشان با چوبدستهای خود همراه گروهی از مردان سالخوردۀ فینی، چهلحصارانی و خاوهای در این مراسم شرکت میکنند و تختهای قالی را در مناسکی پرشوروهیجان از خادمان حرم میگیرند و به سرچشمۀ شازدهحسین (شاهزاده حسین) در چندصدمتری منطقه میبرند و بهصورت تمثیلی، با آب غسل میدهند و به حرم بازمیگردانند. گفته میشود این قالی مظهر قالیچهای است که پیکر امامزاده سلطانعلی را پس از شهادت در آن گذاشته و غسل دادهاند.
اردهال نام دهستانی است در حومۀ شهرستان کاشان، در سر راه دلیجان ـ کاشان و در 37کیلومتری باختر کاشان که در دشتی پهناور به درازای ١٦ کم و پهنای ٣ تا ٤ کم واقع است. نام این دهستان، اردهال، برگرفته از رشتهکوهی به همین نام است که این منطقه را محصور کرده، و دربرگرفته است (جعفری، 55-57).بر فراز رشتهکوههای اردهال، آثار ویرانههایی از قلعه و نیایشگاه بازمانده است که بومیان منطقه پیش از گرویدن به دین اسلام، برای دعا و نیایش در آنها گرد میآمدهاند. در برخی نوشتههای تاریخی اسلامی، به کوهی در این منطقه اشاره شده است که مردم در سیزدهم تیرماه، برای آوردن آب مقدس بهمنظور حاجتخواهی و شفای بیماران به آنجا میرفتهاند. ابوالشیخ اصفهانی نخستین نویسندهای است که در کتابش، طبقات المحدثین باصبهان (سدۀ 3 ق/ 9 م)، در شرح نواحی اصفهان، به دهی به نام «قالهر» در ناحیۀ «اردها» (نک : دنبالۀ مقاله) در دهفرسنگی «آبرون» (نام این محل در تاریخ قم، «آبروز» و در محاسن اصفهان مافروخی، «ابروز» آمده است) اشاره میکند و مینویسد در آنجا کوهی است که از آن آب تراود و مردم روستاها هرساله در روز تیر از ماه تیر (سیزدهم تیرماه/ تیرگان) در آنجا گرد آیند و هرکس با ظرفی که دارد به کوه نزدیک شود و از آن آب بر گیرد و گوید: ای بیدخت از آب خود به من ده که برای درمان خواهم (1/ 157- 158؛ نیـز نک : قمی، 24-25؛ مافروخی، 63-64). اذکایی بهدرستی بیدخت (= بغدخـت) را همان آناهیتا، ایزدبانوی آب دانسته است (ص 39). مقدسی در احسن التقاسیم (سدۀ 4 ق/ 10 م)، در مبحث «شگفتیها»، به این آب مقدس در کوهی در حومۀ کاشان اشاره میکند و مینویسد: «آب مانند عـرق از آن میچکد، ولی جریان نیابد و چون هرسال روز تیـر از ماه تیـر باشد، مردم در آنجا گرد آیند» و هرکس که ظرفی با خود آورده است با یک «فهر» (دستک) که در دست دارد بر کوه میکوبد و میگوید: ای کوه «برای فلان کار از آب خود به ما بیاشامان!» و بهقدر نیاز آب برمیدارد (2/ 593).مافروخی نیز در نیمۀ دوم سدۀ 5 ق/ 11 م، محل دقیق این کوه را، مانند ابوالشیخ اصفهانی، در دیهی به نام «قالهر» در ناحیۀ «ازدهار» (باید تصحیف اردهار باشد) کاشان در دهفرسنگی «ابروز» میآورد و مینویسد که مردم روستا با کوبیدن «فهر» به کوه میگویند: «ای بیددخت پـارهای از این آب مـرا ارزانی دار برای معالجت فلان رنج». آنگاه میافزاید که مردم از آن آب برای هر دردی و رنجی که در آن سال عارض میشود استفاده میکنند و شفا مییابند (ص 63). برخی از تاریخنگاران دورۀ اسلامی نیز به صراحت «نیکو» (= مقدس) بـودن ناحیۀ اردهال را تأیید کردهاند. مؤلف تاریخ قم، سدۀ ٤ ق/ 10 م، به نقل از اهل حدیث، زمین «وَراردهار» را جایی نیکو و از توابع قم نـام میبرد و مینویسد در این احادیث، مردم قم را در ملازمبودن و تمسکجستن به وراردهار سفارش کردهاند؛ همچنین به نقل از خطبۀ امیرالمؤمنین علی (ع)، بیان میدارد: اهل قم هنگام هزیمت از سپاهیان حسنی طبرستان، زن و مرد به کوه وراردهار پناه گیرند (قمی، ٩7، 99-100). «وَر» در زبان پهلوی به معنای دریا، دریاچه، قلعه و حصار (فرهوشی، 576) و در فارسی، به معنای کنار و جانب آمده است. «وَر» در کلمۀ «وراردهار»، به معنـای «حصار» یا «قلعه» است و وراردهال جایی است که کوههای اردهار چون دیواری آن را محصور کردهاند. قابل ذکـر است که بنابـر نوشتههای تاریخـی ـ جغرافیایی، در دوران کهن در ناحیۀ کویر نمک، که تا پیرامون قم و کاشان و یزد گسترده بوده است، دریاچههایی قرار داشته است که براثر کمبود بارش رفتهرفته کوچک و خشک شده، و بهصورت دشت بیآبوعلف و کویر نمک کنونـی درآمده است و «قاسان» یا کاشان نیز در این ناحیه قرار داشته است (قمی، ٧٥؛ ضرابی، ٣7- ٣٨).بهسبب وجود نیایشگاه و چشمۀ مقدس بر فراز کوههای این ناحیه، این رشتهکوهها را «اردهار» یا «اردهال» (تبدیل آوای «ر» به «ل»)، و به معنای کوه یا رشتهکوه مقدس نامیده بودند. واژۀ اردهار مرکب از دو واژۀ «اَردَ» (در اوستا: areta و arta، به معنای پاکی و تقدس (بارتلمه، 1/ 192؛ قس: پارۀ نخست نامهای اردشیر، معین، 100، حاشیۀ 1)، و «هار»، صورت دیگر «هَر» (تبدیل آوای a به ā) به معنای مروارید و رشتهکوه است (قس: هَربُرز = البرز: کوه بلند؛ همو، 157، حاشیۀ ٦؛ نیز نک : نخجوانی، ١١٨؛ برهان ... ، ذیل هار) .ناحیۀ اردهال بهسبب شهادت و مدفن حضرت سلطانعلی، فرزند منسوب به امام محمد باقر (ع)، امام پنجم شیعیان، و برپایی هرسالۀ آیین قالیشویان در آنجا، شهرتی فراگیر در ایران یافته است. امروزه، این خطه از اردهال به نامهای بسیاری میان مردم شناخته میشود. آنجا را بهسبب محل شهادت امامزاده، «مشهد اردهال» یا «مشهد سلطانعلی»؛ بهسبب حرمت تختۀ قالیای که مظهر تابوت حضرت سلطانعلی پنداشته میشود، «مشهد قالی»؛ و به مناسبت برگزاری مراسم سالیانۀ شستوشوی نمادین قالی، «مشهد قالیشوران» (مشهد قالیشویان) مینامند.محل شهادت و مـزار امامزاده در گذشته، به نام مشهد اردهال شناختـه میشد و مشهور نبـود. در نوشتههایی از سدۀ 6 ق/ 12 م، محل مزار امامزاده در روستای بارکرَسب، یا باریکرَسف و بارِکَرَز ذکر شده، و این روستا به «مشهد بارکرسب» و «مشهد امامزاده علی» شهرت داشته است (قزوینی، 214). راوندی در دیوان خود، بارها در قصیدههای گوناگون از «مشهد بارکرسب» و «مشهد امامزاده علی» نام میبرد (ص 82، 166، جم ). بارکرسب یکی از قدیمترین روستاهای این منطقه بوده است و مشهد اردهالِ امروزی، که نزدیک 1 کم با این روستا فاصله دارد، قبلاً از توابع آن بوده است (بلوکباشی، قالیشویان ... ، 12-13).
در نوشتههای تاریخی و تبارشناسی، به علی، یکی از فرزندان امام محمد باقر (ع)، امام پنجم شیعیان اشاره شده است. مؤلف تاریخ قم، کهنترین منبع در تاریخ و جغرافیای قم و نواحی تابع پیرامون آن، نام او را در زمرۀ اولاد امام ذکر میکند؛ اما در شرح مبسوطش دربارۀ ائمه و ساداتی که به قم و آبادیهای پیرامـون آن هجرت کردهاند و در قـم، کاشان و توابـع آن مدفون بودهاند، از او نامی نمیبرد (قمی، 197). دربارۀ مدفن امامزاده سلطانعلی نیز اختلاف قول هست. از سدۀ 6 ق/ 12 م به این سو، در پارهای از کتب، و نخستینبار در نقض قزوینی رازی (همانجا)، به مزار او در روستای بارکرسب اردهال بدون هیچ توضیحی اشاره، (نیز نک : دنبـالۀ مقاله) و اضافه شده است که مجدالدین آن را بنا کرد. نویسنده در تمسک شیعیان به زیارت خاندان نبوی مینویسد: «اهل قاشان (= کاشان) به زیارت علی بن محمد الباقر که مدفون است به بارکرسب با چندان حجت و برهان که آنجا ظاهر شده» میروند (ص 648). امامت کاشانی تاریخ هجرت امامزاده به ایران را، بیآنکه سندی بدهد، در 113 ق/ 731 م، یک سال پس از اقامت خود در ایران و مسمومشدن پدرش در 114 ق/ 732 م، نوشته است (ص 22-23).مجدالدین یکی از اشراف راوند کاشان در اوایل سدۀ 6 ق/ 12 م بود که بقعه و گنبدی بر گورگاه امامزاده ساخت و دیوار و بارهای دورادور آن کشید و آبانبار و گرمابه و کاروانسرا و بازارچه و مهمانسرا و باغ و بوستانی نیز پیرامون آن بنا کرد (راوندی، 125- 127؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ معماری ساختمان و ارکان و ضمایم بارگاه امامزاده، نک : بلوکباشی، همان، 24-33). مزارشناسان و نویسندگان انساب بنابر مستنداتی، در محل مدفن علی بن محمد باقر (ع) در قریـۀ جعفریۀ بغداد یا بارکرسب اردهال اختـلاف دارند (بـرای مستندات و تـوضیحات، نک : فیض، گنجینه ... ، 2/ 51-54). محمدتقی پشتمشهدی مدفن علی بن باقر را در محلۀ «پشتمشهد» کاشان نوشته، و شهرت این محله را هم بهسبب دفن امامزاده در آنجا دانسته است (بلوکباشی، همان، 15). مؤلف گنجینۀ آثار قم پس از بررسی و نقل استنادات انسابنویسان، در دفن امامزاده در اردهال تردید میکند و استنادی معتبر بر دفن امامزاده در این نقطۀ نمییابد (فیض، 2/ 52). مطلعان محلی جملگی مدفن امامزاده را این مکان میدانند و میگویند که حکیمه، همسر امامزاده علی و دختر اسد بن مغیره، نیز همراه چند تن دیگر از بزرگواران سادات در همینجا، در جوار سلطانعلی، به خاک سپرده شدهاند (بلوکباشی، همانجا). عباس فیض بر این ادعا خرده میگیرد و میگوید: «دفن خود او در این مشهد مقطوع نیست، چگونه میتوان بر دفن دیگران در جوار وی اظهارنظر کرد» (همان، 2/ 56).
روایت کتبی شرح هجرت و آمدن سلطانعلی به ایران و جنگ او در اردهال و شهادتش به دست مخالفان شیعه در محل اردهال در هیچیک از منابع معتبر تاریخی و مذهبی نیامده است. نخستینبار، خبر مدفن امامزاده علی بن محمد باقر (ع) و زیارتگاه بودن مرقد او در قریۀ بارکرسب اردهال را، همانطورکه پیش از این گفته شد، مؤلف نقض آورده است؛ اما مطلبی از زمان هجرت او به منطقۀ کاشان و واقعۀ شهادت او، که زبانگرد مردم است، سخنی نگفته است. حسن نراقی بـه تذکرهای خطی، تـألیف 933 ق/ 1527 م، اشاره میکند که شرح آمدن حضرت امامزاده علی به کاشان و توجه شیعیان به وی و چگونگی داستان نبرد و شهادتش در آن آمده است ( تاریخ، 46، حاشیۀ 3). امامت کاشانی از نسخهای از این تذکره در دست ملا عبدالرسول مدنی (د 1280-1366 ق/ 1864-1947 م)، از علمای کاشان، یـاد میکند و خلاصهای از روایت متن آن را در کتـابش میآورد (ص 23، برای متن تلخیصشدۀ آن، نک : ص 23-30). مدنی متن تذکره را اولینبار با مقدمهای که بر آن نوشته بود در 1376 ش، چاپ و منتشر کرد (نک : عاطفی، 7). عاطفی نیز از دو نسخۀ خطی از تذکرۀ سلطانعلی متعلق به خود یاد میکند که هر دو رساله در 1300 ق کتابت شدهاند. او متن هر دو تذکره را با بهرهگیری از نسخۀ چاپیِ عبدالرسول مدنی تصحیح، تکمیل و چاپ کرده است (نک : ص 15-40).باتوجهبه قدیمترین تاریخ ثبت و ضبط داستان مهاجرت و شرح جنگ و شهادت امامزاده در 933 ق، درمییابیم که آنچه امروزه مردم دربارۀ هجرت و شهادت امامزاده روایت میکنند و در توجیه و تبیین رفتار خود در مراسم سالیانۀ «قالیشوران» (قالیشویان) میگویند، نخستینبار در دورۀ صفوی، در سدۀ 10 ق/ 16 م، صورت مکتوب به خود گرفته است (بلوکباشی، یادداشتها ... )، و از آن پس، بهویژه از سدۀ 13 ق به این سو، روایت هجرت و جنگ و شهادت امامزاده سلطانعلی بازتاب گستردهای در منابع مکتوب و منابع شفاهی یافته و نقل شده است (همو، قالیشویان، 20-23). خلاصۀ روایت شفاهی داستان هجرت به گفتۀ مردم چنین است: نخستین گروهی که در نواحی کاشان و اردهال به مذهب تشیع گرویدند، مردم فین و چهلحصاران کاشان بودند. آنها برای اعزام امـام و پیشوایی کـه در اصول و احکام مـذهب تشیع شیعیـان را هدایت کند، با دو قاصد به نامهای عامر بن ناصر و خواجه نعمان درخواستی نـزد امام محمدباقر (ع) به مدینـه فرستادند. امـام بنابر درخواست آنهـا، فرزند خود، علی، را به ایران روانـه کرد. در راه مدینـه بـه فین، شیعیـان روستاهای بیـن راه با خلـوص نیت از او استقبال کردند. حضرت مدتی در دو روستای جاسب در قم و خاوه (= خابه) در اردهال ماند؛ سپس به فین کاشان رفت و در آنجا اقامت گزید. سلطانعلی در دورۀ اقامتش در فین، در مسجد جامع آن نماز میگزارد و تابستانها با گروهی از همراهان به خاوه، که هوای ییلاقی و خنک داشت، میرفت. مردم فین و چهلحصاران، که در طول تابستان در دهات ییلاقی اردهال به سر میبردند، هر جمعه به خدمت امامزاده به خاوه میرفتند و نماز جمعه را به او اقتدا میکردند و در پای خطبههایش مینشستند.نفوذ روزافزون امامزاده و گسترش مذهب تشیع در طیف گستردهای از مردم سُنّی منطقه، حارث، ملقب به زرینکفش بارکرسفی، حاکم اردهال را به خوف و وحشت میاندازد. زرینکفش با پیکی ازرق، والی قزوین (و به روایتـی دیگر والی قم)، را از نیروی روبهرشد و فزایندۀ شیعیان در اردهال مطلع میکند و به دستور او و همراهی عوامل خود و حکام محلی دیگر، ازجمله زبیر نـراقی و ارقم، نقشۀ قتل امامزاده را میکشد و او را، که در خاوه به سر میبرد، به بارکرسف دعوت میکند. حضرت با اهل بیت و همراهانش به بارکرسف میروند. پس از چندی، از حیلۀ زرینکفش مطلع میشوند و خیمههای خود را برمیچینند تا به خاوه بازگردند. در راه بازگشت، سپاه زرینکفش به همراهی مردان ارقم و زبیر در محلی به نام «دربند اَزناوه» (در فاصلۀ دوکیلومتری مزار)، به امامزاده و همراهانش حمله میکنند. نبرد میان آنان در میگیرد و به روایتی، 10 روز، از اول تا دهم پاییز طول میکشد. زرینکفش همۀ راههای ارتباطی کمکرسانی از روستاهای اردهال و مناطق فین و چهلحصاران را به دربند ازناوه میبندد و رسولان او، شازدهحسین و سلطانمحمود (به اعتقاد مردم عمو و برادر سلطانعلی) را، که برای کمکطلبیدن از مردم به فین و چهلحصاران میرفتند، میگیرند و شهید میکنند.در جنگ میان دو گروه، زبیر و ارقم کشته میشوند و زرینکفش به کُلهقد، رئیس طایفۀ کُلهجاری (یا کُرهجاری) و ریشسفیدان آن طایفه روی میآورد و از آنها کمک میگیرد. چون زرینکفش و مردانش در برابر رشادت امامزاده و یارانش کاری از پیش نمیبرند. دست به حیلهای میزنند و 40 تن از زنان کلهجاری را برهنه روانۀ میدان نبرد میکنند. حضرت با دیدن زنان برهنه دست از جنگ بازمیدارد و مردانش را به پشت جبهه فرا میخواند و در پناه سنگی در ازناوه به نماز و دعا میپردازد. در این هنگام، زرینکفش با حملهای غافلگیرانه بر حضرت میتازد و او و بسیاری از مردان او را شهید میکند.دو روز پس از شهادت امامزاده، خبر به مردم فین و چهلحصاران میرسد. فینیها بیدرنگ پیاده و سواره و با بیل، چوب و چماق به سوی دشت اردهال راه میافتند و خود را به پیکر امامزاده و یارانش در دربند ازناوه میرسانند. پیکر حضرت را در قالی میگذارند و همراه شهدای دیگر بـه اردهال میآورند و در روز سوم شهادتش، که روز جمعه و سیزدهم پـاییز است، او را به سرچشمۀ کنونی میبرند و غسل میدهند و در محل کنونی، در بالای تپهای با فاصلۀ چندصدمتری روستای بارکرسف به خاک میسپارند. پس از خاکسپاری شهدا، فینیها به خونخواهی او و شهیدان دیگر برمیخیزند و زرینکفش را در روستای کِرِمۀ اردهال دستگیر میکنند و به دُم اسب میبندند و در صحرا رها میکنند. قاتلان دیگر را هم هرجا که مییابند، میکشند. در همان زمان، فینیها با خود عهد میکنند که هرسال پیش از شانزدهم یا هفدهم پاییز، در نخستین یا دومین جمعۀ نزدیک به سیزدهم پاییز، که روز خاکسپاری شهید اردهال بوده است، به زیارتش بروند و به یاد واقعۀ شهادت، آیین شستوشو و خاکسپاری پیکر او را برگزار کنند (بلوکباشی، قالیشویان، 15-20).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید