طرقی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 11 تیر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/272619/طرقی
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ نشده
طرقی / tarɢi/ ، از گویشهای فلات مرکزی ایران و متعلق به گروه زبانهای ایرانی شمال غربی، که در روستای «طَرق (رود)» رایج است. طرقی از گویشهای روبهزوال است، زیرا در میان نسل جوان این روستا دیگر رواج ندارد.طرق که در گویش محلی، «دَرق» / darɢ/ نامیده میشود، با جمعیت 991 تن (نک : «درگاه ...»، بش )، در فاصلۀ تقریباً 35کیلومتری جنوب غربی شهر نطنز و 90کیلومتری شمال شهر اصفهان، در دامنههای جنوبی کوه کرکس قرار دارد. روستای طرق در سال 1390 ش، طبق تقیسمات کشوری، شهر محسوب شد و جزو بخش طرقرود شهرستان نطنز استان اصفهان به شمار آمد (نک : «درگاه ... تقسیمات ... »، بش ).
وجهتسمیۀ طرق مشخص نیست، ولی بهسبب وجود یک استخر بزرگ طبیعی در روستا که در حال حاضر به آن «بَند» گفته میشود و ظاهراً هستۀ اولیۀ روستا در کنار آن شکل گرفته است، میتوان طرق را شکلی دگرگونشده از واژۀ «استخر»، با حذف همخوان سایشی آغازی و قلب همخوانهای خوشۀ پایانی (staχr > *taχr > *tarχ > tarɢ/ darɢ) دانست (برای تحولات گوناگون کلمۀ استخر، نک : صادقی، 19). در 3 روستای دیگر دهستان طرقرود، یعنی «طار»، «کِشه» و «مَزده» نیز گونهای گویشی شبیه به طرقی رایج است (تحقیقات ... ).
طرقی 22 همخوان و 8 واکۀ واجی دارد. همخوانها عبارتاند از: / p،؛b،؛t،؛d،؛k،؛g،؛G،؛ʔ،؛f،؛v،؛s،؛z،؛ʃ،؛χ،؛h،؛tʃ،؛ʤ،؛m،؛n،؛r،؛l،؛j / . همخوان [ʒ] نقش واجی ندارد و در معدود واژههایی مثل ajiʒa «میارزد»، neʒɡ «عدس» و ɡøʒd «گوشت» بهعنوان واجگونۀ دیگر همخوانها در جایگاه میانواکهای یا پیشهمخوانی ظاهر میشود. واکهها عبارتاند از: / i،؛e،؛a،؛o،؛u،؛y،؛ø / . دو واکۀ پیشین گردِ / y/ و / ø/ واجاند که نقش تقابلی آنها را در جفتهای کمینهای میتوان دید، مانند: pyr «پسر» و pir «پیر»؛ ɡy «گُه/ تپاله» و / gu/ «گوی/ توپ» (برای تقابل / y/ )؛ bø «باشد»، be «باشی» و bo «بود» (برای تقابل / ø/ ). واکۀ / ø/ معمولاً نتیجۀ گردشدگی واکههای / e/ و / a/ در هجای اول واژههایی با الگوی هجایی (c) cv. ca است، مانند køtɑb «کتاب»، nøbɑt «نبات»، ɡørɑz «گراز»، høzɑr «هزار» kølɑf «کلاف»، hølɑk «هلاک»، ɢøzɑ «غذا». 3 واکۀ نیمبستۀ / o/ ، / ø/ و / e/ در برخی بافتها کمی افراشتهتر و با طنینی نزدیک به [ʊ]، [Y] و [I] تلفظ میشوند، مانند akøva «میکوبد»؛ ولی bekʏvid «بکوبید». خیشومیهای پایان واژه معمولاً بهطور خفیف تلفظ میشوند یا بهطورکلی حذف میگردند، ولی پیش از تکواژی که با واکه آغاز میشود، دوباره ظاهر میشوند، مثل aʃo «میروم»، ajo «میآیم»؛ اما، aʃon-o ajo «میروم و میآیم»، ajon-o aʃo «میآیم و میروم». غلتهای / j/ ، [υ] و [w] بهعنوان جزء دوم واکههای مرکب، مثل pej «پدر»، keʋli «کهیر»، maʋ «مو» (درخت انگور) و ɢawɢ «کبک» وجود دارند. ساخت هجا در روساخت آوایی cv(c)(c) است (اسماعیلی، 41-47، نیز تحقیقات).ازلحاظ تاریخی، بسیاری از ویژگیهای آوایی طرقی مشابه زبانهای ایرانی شمال غربی است، ازجمله: 1. وجود / v/ شمالی در برابر / b/ یا / g / جنوبی (<-w* ایرانی باستان)، مانند: vɑj «باد»؛ varf «برف»؛ hivi «بزغاله» (قس: wahīɡ فارسی میانه؛ نک : مکنزی، 86)؛ vera «بره»؛ varɡ «گرگ»؛ vaʃʃa «گرسنه»؛ vɑʤ-/ vɑt- «گوی-/ گفت-» (قس: -wāž-/ wāxt پارتی؛ نک : همو، 89). 2. وجود / j/ شمالی دربرابر / ʤ/ جنوبی (<-j* ایرانی باستان)، مانند: ja «جو»؛ jɑj «جاری» (زن برادر شوهر)؛ joʃ-/ joʃɑ- «جوش-/ جوشید-»؛ jiz-/ joʃt- «جوی-/ جُست-». 3. وجود / ʤ/ شمالی دربرابر / z/ جنوبی (<-ʤ / *-tʃ* ایرانی باستان)، مانند: ʤun «زن»؛ ʤenʤi «زن» (همسر)؛ ʤanda «زنده»؛ røʤʤa «روزه»؛ vɑjviʤa «بادبزن»؛ doliʤ «دالان» (قس: «دهلیز» فارسی)؛ -syʤ «سوز-»؛ -vaʤ «گوی-» (قس: «آواز» فارسی). 4. وجود / z/ شمالی دربرابر / d/ جنوبی (<ʣ* ایرانی باستان)، مانند: zɑmɑj «داماد»؛ zan-/ zana- «دان-/ دانست-»؛ hezze «دیروز». 5. وجود / s/ شمالی دربرابر / h/ جنوبی (تحقیقات).از دیگر تحولات مهم آوایی طرقی، تضعیف همخوانهای گرفته است، ازجمله: 1. تضعیف / b/ ، مانند: ɢawɢ «کبک»؛ ow «آب»؛ awr «ابر»؛ ʃeʋ «شب»؛ leʋ «لب»؛ teʋ «تب». 2. تضعیف / d/ ، مانند: beraj «برادر»؛ maj «مادر»؛ ʤej «ژد» (صمغ)؛ ty «توت»؛ vɑjam «بادام»؛ esbi «سفید»؛ røʔa «روده»؛ kija «خانه» (قس: kadaɡ فارسی میانه؛ نک : مکنزی، 48)؛ bijɑr «بیدار». 3. تضعیف / G/ ، مانند: dø «دوغ»؛ ti «تیغ»؛ ʧørɑ «چراغ»؛ ɢølɑ «کلاغ»؛ dørø «دروغ»؛ vɑra «بَرغ» (بند). 4. تضعیف غیرصفیریهای بیواک، مانند: tøm «تخم، بذر» (ولی toχm «تخم پرندگان»)؛ dot «دختر»؛ hersunter «سوسمار» (قس: χrafstar فارسی میانه؛ نک : همو، 94)؛ hos-/ hot- «خُفس-/ خُفت-»؛ højɑ «فردا»؛ horoʃ «آغوز» (قس: فُرشه فارسی)؛ h(ø)rɑʃ-/ h(ø)rɑt- «فروش-/ فروخت-». ولی / χ/ (از -XW* فارسی میانه) تضعیف نشده است، مانند: χow «خواب»؛ χoh «خواهر».دربارۀ واکهها، بارزترین تحول آوایی عبارت است از: پیشینشدگی واکههای پسینِ فارسی میانه، مانند: dø «دوغ»؛ dy «دود»؛ rø «روز»؛ syr «سرخ»؛ ɡøʃ «گوش»؛ χyn «خون»؛ χøɡ «خوک». فرایند قلب تاریخی نیز در مواردی مشاهده میشود، مانند: a-rbomb-a «میگرید»، be-rbomb «بگری، گریه کن»، be-rbat «گریست»، ولی beromba «گریه»؛ قس: brāmag فارسی میانه (نک : مکنزی، 19؛ نیز تحقیقات).
در گویش طرقی، اسم فاقد جنس و حالت دستوری است. نشانۀ جمع، تکواژ / hɑ-/ است، مانند ʤunhɑ «زنها»، ɡɑhɑ «گاوها»، ʃeʋhɑ «شبها». نشانۀ نکره، پیبست / e-/ است که معمولاً با عدد itɑ «یک» همراه میشود، مانند itɑ merd-e «یک مردی»، itɑ køh-e «یک کوهی». در چند اسم که به زمان اشاره دارند، به جای itɑ، عدد jaɡ به کارمیرود، مانند: jaɡ rø-ʔe «یک روزی»، jaɡ sal-e «یک سالی». نشانۀ معرفه، پیبست / e-/ است که معمولاً کمی بستهتر و با طنینی شبیه به [I] تلفظ میشود، مانند: un merd-e/ un merd-ɪ «آن مَرده»، in ʤun-ɪ «این زنه». صفتهای تفضیلی و عالی با تکواژهای tar- و tarin- ساخته میشوند، مانند kastar (-in) «کوچکتر(-ین)». صفت بیانی و مضافٌالیه پس از اسم میآیند. نشانۀ اضافه نیز تکواژ / e-/ است که گاهی حذف میشود، مانند pørɑhun-e ɢeʃenɡ/ pɑkiza «پیراهن قشنگ/ پاکیزه»، raz-e enɡyr «باغ انگور». اعداد ترتیبی نیز با وند om- ساخته میشوند (اسماعیلی، 48، 50، 52-53، نیز تحقیقات).ضمایر شخصی و اشاره که در صیغۀ سومشخص (مفرد و جمع) دارای تمایز مرجع انسان و غیرانساناند، عبارتاند از: mo(n)/ [mυ(n)] «من»؛ to «تو»؛ e «او/ آن» (انسان)؛ un «آن» (غیرانسان)؛ me «این» (انسان)؛ in «این» (غیرانسان)؛ hɑmɑ «ما»؛ ʃomɑ «شما»؛ edi «آنها» (انسان)؛ uhɑ «آنها» (غیرانسان)؛ medi «اینها» (انسان)؛ ihɑ «اینها» (غیرانسان).ضمایر پیبستی عبارتاند از: (m(o- « ـَ م»، (e)d- «ـَ ت»، (e)ʃ-، «ـَ ش»، (e)mu(n)- «ـِ مان»، (e)du(n)- «ـِ تان»، (e)ʃu(n)- « ـِ شان»، مانند pej-om «پدرم» و χoh-e kas-ɪ-ʃ «خواهر کوچکش» (قس: «خواهر کوچیکهش» در فارسی گفتاری). ضمیر مشترک χoj «خود» با ضمایر پیبستی به کار میرود، مثل χojom «خودم» (اسماعیلی، 48-53، نیز تحقیقات).پرسشواژهها عبارتاند از: ki «که/ چه کسی؟»؛ ʧe «چه؟»؛ keχ «کِی؟»؛ (kɑ(jɑ «کجا؟»؛ ko «کو؟»؛ kum «کدام؟»؛ ʧand «چند؟»؛ ʧuzu «چطور؟»؛ ʧerɑ «چرا؟». برخی از قیدها عبارتاند از: endø «اینجا»؛ ø و uhun «آنجا»؛ bar «بیرون»؛ hat(un) «الان»؛ hamu «هنوز». حروف اضافه عبارتاند: از پیشاضافههای be «به»؛ bos «پهلویِ»؛ tel «کنارِ»؛ var «کنارِ»؛ ʤer «زیرِ»؛ dym «رویِ»؛ jo(j) «تویِ»؛ tɑ «تا»؛ ʤelav «جلویِ»؛ χoj(-e) «با» (معمولاً با غیرجاندار)، fet(-e) «با، همراهِ» (همواره با جاندار)، برای نمونه: χoj-e kawʃ «با کفش»، fet-e ali «با علی». دو پیشاضافۀ dørɑ «برایِ» و di «از، به»، فقط با ضمایر پیبستی به کار میروند، مانند dørɑ-mu(n) «برایمان»، di-ʃ de natarso(n) «ازش نمیترسم»، di-m avɑʤe «بهم میگویی».پساضافهها عبارتاند از: de «از»، rɑ «برایِ» و vuri «مثلِ»، مثال: to de «از تو»، hɑmɑ rɑ «برای ما»، ali vuri «مثلِ علی». پساضافۀ de گاه با برخی پیشاضافهها همراه میشود و تشکیل پیرااضافه میدهد، مثل jo raz de «تویِ باغ». حروف ربط شامل این موارد است: o- «و»، χo «که»، ammɑ «اما»، jɑ «یا»، ʤi «هم»، مثل to ʤi aje? «تو هم میآیی؟». مفعول مستقیم فاقد نشانه است (اسماعیلی، 53-56، نیز تحقیقات).فعل دو مادۀ مضارع و ماضی دارد. مادههای ماضی را میتوان براساس واج پایانیشان به این دو دستۀ واکهای و همخوانی تقسیم کرد: 1. دستۀ واکهای با افزودن وند -ɑ به مادۀ مضارع آنها ساخته میشوند، مانند -tars-/ tarsɑ «ترس-/ ترسید-»، -zɑn -/ zɑnɑ «دان-/ دانست-»؛ 2. دستۀ همخوانی اغلب رابطۀ تصریفی منظمی با مادۀ مضارع خود ندارند، مانند -χer-/ χɑrd «خور-/ خورد-»، -nig-tʃaʃt «نشین-/ نشست-»، -petʃ-paχt «پز-/ پخت-». صفت مفعولی با افزودن وند -a به مادۀ ماضی ساخته میشود، مانند ʧaʃt-a «نشسته».شناسههـا عبـارتاند از: o(n)- «ـَ م»، e/ -ø- «-ی»، a/ -ø/ -ø- «ـَ د»، im- «-یم»، id- «-ید»، and- «نَد»؛ شناسۀ دومشخص مفرد دو تکواژگونۀ ø- (وجه امری) و e- (دیگر ساختها) دارد، مانند behos «بخواب»، ahose «میخوابی»، behotte «خوابیدی»؛ شناسۀ سومشخص مفرد 3 تکواژگونه دارد: ø- (ماضی لازم)، a- (مضارع) و ø- (فقط در مضارعِ 3 فعل «رفتن»، «شدن» و «بودن»)، مانند behot «خوابید»، ahosa «میخوابد»، aʃø «میرود»؛ abø «میشود»، bø «باشد». (اسماعیلی، 57-60، نیز تحقیقات).فعل دو زمان مضارع و ماضی، 3 وجه اخباری، التزامی، امری و دو نمود ناقص و کامل دارد. ساختها عبارتاند از: 1. مضارع اخباری (پیشوند نمود ناقص + مادۀ مضارع + شناسه)، مانند a-sɑʤ-a «میسازد». 2. مضارع التزامی (پیشفعل + مادۀ مضارع + شناسه)، مانند be-sɑʤ-a «بسازد». در صیغۀ سومشخص مفردِ دو فعل «شدن» و «رفتن»، شناسۀ -ø به کار میرود، مثل abø/ bebø «میشود/ بشود»، aʃø/ beʃø «میرود/ برود». در مواردی، واکۀ مادۀ فعل با واکۀ شناسه هماهنگ میشود، برای نمونه، aχoro(n) «میخورم»، aχere «میخوری»، aχera «میخورد»، aχirim «میخوریم»، aχirid «میخورید»، aχerand «میخورند»؛ نیز amøro(n) «میمیرم»، قس: amera «میمیرد». 3. امری (پیشفعل + مادۀ مضارع + شناسه)، مانند besɑʤid «بسازید». در صیغۀ دومشخص مفرد برخی از افعال، واج پایانی مادۀ مضارع گرایش به حذف دارد، مانند be-vɑ(ʤ) «بگو»؛ گاهی نیز از شناسۀ e/ -o- استفاده میشود، مانند be-ʃ-e «برو»، be-b-o «بشو». صیغۀ دومشخص مفرد امر «آمدن» از مادۀ -or(e) ساخته میشود: bore «بیا»، قس: be-j-id «بیایید».صرف در ساختهای ماضی افعال لازم و متعدی متفاوت است. در ساخت افعال لازم ماضی، شناسههای فعل کاربرد دارند، مانند: be-vaʃt «دوید»؛ a-vaʃt «میدوید»؛ be-vaʃt-a «دویدهاست»؛ be-vaʃt-a-bo «دویده بود»؛ be-vaʃt-a-bø «دویده باشد». ولی در افعال متعدی، به جای شناسه، از ضمایر پیبستی بهعنوان فاعل استفاده میشود که البته پیش از مادۀ ماضی قرار میگیرند، مانند be-ʃ-χɑ(rd) «خورد»، a-ʃ-χɑ(rd) «میخورد»، be-ʃ-χɑrd-a «خوردهاست»، be-ʃ-χɑrd-a-bo «خورده بود»، be-ʃ-χɑrd-a-bø «خورده باشد». در 3 فعل «آوردن»، «دانستن» و «داشتن»، ضمایر پیبستی فاعلی استثنائاً بعد از مادۀ ماضی میآیند: b-ɑrd-eʃ «آورد»، zɑnɑ-[j]eʃ «میدانست»، dɑrd-eʃ «داشت» (اسماعیلی، 66-81، نیز تحقیقات).صورت منفی فعل با جانشینی پیشوند نفی / -ne/ با پیشفعل be- ساخته میشود، مانند ne-vaʃt «ندوید». تکواژگونۀ n- پیش از وند نمود ناقص میآید، مانند n-a-vaʃt «نمیدوید». وند نفی بعد از وند اشتقاقی فعل قرار میگیرد، مانند der-ne-kat «نیفتاد». فعل نهی با وند ma- ساخته میشود، مانند ma-vɑ «مگو»، majo «مَیا»، قس: bore «بیا». پسوند / n-/ با پیوستن به مادۀ مضارع افعال لازم و متعدی، فعل سببی میسازد، مانند ahosa «میخوابد»، ahosna «میخواباند». مجهول تصریفی با افزودن وند / i-/ به مادۀ مضارع ساخته میشود و مادۀ ماضی مجهول نیز همیشه واکهای است، مانند be-keʃ-i-[j]ɑ «کشته شد».دو نوع مصدر وجود دارد: کامل و مرخم. مصدر کامل با افزودن پسوند mun- به مادۀ ماضی ساخته میشود، مانند paχ-mun «پختن»، kos-mun «زدن». مصدر مرخم پس از فعل وجهی «توانستن» به کار میرود (اسماعیلی، 60-62، نیز تحقیقات).دو فعل کمکی «بودن» و «شدن» مادۀ فعلی یکسانی (-b مضارع و -bo ماضی) دارند؛ ولی در ساخت فعل «بودن»، پیشوند نمود ناقص و پیشفعل به کار نمیرود، قس: bo «بود» و bebo «شد». فعل «شدن» گاه با پیشوند اشتقاقی -vɑ ظاهر میشود، مانند vaʃʃa vɑbo «گرسنه شد». در مواردی، از فعلهای «گشتن/ گردیدن» و «آمدن» نیز در معنی «شدن» استفاده میشود، مانند ojmin ɡerdɑ «آدم شد» (در لفظ: آدم گردید)، bijɑr ama «بیدار شد» (در لفظ: بیدار آمد). فعل وجهی «توانستن» با مادۀ مضارع -ʃ و مادۀ ماضی -ʃɑ ، ساخت کُنایی دارد و فعل اصلی، پس از آن، به شکل مصدر مرخم میآید، مانند ba-ʃ-ed ʃo «میتوانی بروی»، ba-ʃɑ-d ʃo «میتوانستی بروی». از فعل teɢ vundmun «تیغ بریدن» در معنی «توانستن» نیز استفاده میشود، مانند teɢ-ed navɑna beʃe «تیغت نمیبُرد (نمیتوانی) بروی»، قس: na-ʃ-ed ʃo «نمیتوانی بروی». «خواستن» با مادۀ مضارع peʔa-/ pøʔa-- و مادۀ ماضی peʔɑ-/ pøʔɑ- همیشه با ضمایر پیبستی صرف میشود، مانند a-ʃ-peʔa/ a-ʃ-pøʔa «میخواهد»، a-ʃ-peʔɑ/ a-ʃ-pøʔɑ «میخواست». در صورت حضور مفعول مستقیم، ضمیر پیبستی به آن وصل میشود: pyl-eʃ a-pøʔɑ «پول میخواست». فعل وجهی «بایستن» با مادههای فعل «خواستن»، ولی بدون استفاده از ضمایر پیبستی ساخته میشود، مثل na-peʔa beʃe «نباید بروی». فعل وجهی «شدن» در شکل غیرشخصی خود، بین پیشوند اشتقاقی فعل و مادۀ ماضی فعل قرار میگیرد، مانند vɑ-nabø-pøʃt «نمیشود پوشید» (اسماعیلی، 62-66، نیز تحقیقات).پیشوندهای اشتقاقی -ɑr «بر»، -vɑ «وا»، -hɑ «ها»، -der «در» جانشین پیشفعل -be میشوند و افعال جدیدی میسازند، مانند: -mɑlɑ «مالیدن»، -ɑr-mɑlɑ «وَرمالیدن، فرارکردن»، -χɑrd «خوردن»، -vɑ-χɑrd «نوشیدن»، -vund «بُریدن» -hɑ-vund «پهنکردن»، -χoss «زدن»، -der-χoss «انداختن». برخی افعال صرفاً بهصورت پیشوندی به کار میروند و صورت بسیط آنها کاربرد ندارد، مانند: ɑr-sat «وزنکردن»، -ɑr-enʤɑ «شنیدن»، -vɑ-daʃt «دوختن». 3 فعل پیشوندی -vɑ-ʃd-/ vɑ-ʃdɑ «ایستادن»، -hɑ-nig-/ hɑ-tʃaʃt «نشستن» و der-k-/ der-kat- «افتادن» افزونبر صیغگان اصلی خود، مادۀ فعلی دیگری، ولی با مفهوم نمود کامل دارند. این مادههای ثانوی صرفاً دو ساخت دارند که عبارتاند از: مضارع کامل/ ماضی نقلی (مادۀ مضارع + شناسه) و ماضی کامل/ ماضی بعید (مادۀ ماضی + شناسه). فعل -eʃd-/ eʃdɑ «ایستادن»، مانند eʃda «ایستاده است» و eʃdɑ «ایستاده بود». فعل -aχ-/ aχɑ «نشستن»، مانند aχa «نشسته است» و aχɑ «نشسته بود». فعل -vard-/ vardɑ «افتادن»، مانند varda «افتاده است»، vardɑ «افتاده بود» (اسماعیلی، 63؛ نیز تحقیقات).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید