ریگی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 26 آبان 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/266744/ریگی
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ نشده
26
1401
ریگی، از طایفههای سنّی حنفیمذهبِ معروف بلوچ در حوزۀ سرحد بلوچستان.
وجه تسمیۀ ریگی احتمالاً از زیستن مردم این طایفه در ریگزارهای خاران است (ناصح، 69). در متون تاریخی متقدم، مانند تاریخ بیهقی، برای نخستینبار نام این طایفه آمده است (ص 244).
ریگیها خود را از ایلی به نام رَنْد و از نسل چاکِر میدانند که از مفاخر تاریخ بلوچ بوده است. رندها پیش از حملۀ مغول در منطقۀ ایرانشهر و بمپور ساکن بودهاند که براساس تاریخ شفاهی و اسناد قبیلهای، در اوایل سدۀ 10 ق / 16 م به دادَر و سیبی مهاجرت کردند. میرچاکر در سیبی ماندگار شد (جانباللٰهی، «نظامها ... »، 60)، اما فرزندش، شهداد خان به ایران بازگشت که ریگیهای «نتوزایی» (نتوزهی) از نسل او هستند (همو، تحقیقات ... ؛ برای جایگاه ریگیهای نتوزایی در عصر نادر شاه، نک : «نظامها»، سند شم 1). تیت قبایل بلوچ را همان رندهای اصلی میداند که بهسبب ظلم و ستم زمینداران تُرک (در زبان بلوچی: رندکت)، زمینها را رها کردند. ریگیهای جُلَک و ماشْکِل (احتمالاً همان ماشکید، که در برخی منابع و اسناد آمده است؛ برای نمونه، نک : سالاربهزادی، 156، 236) در بلوچستان امروزی، از این گروهاند (ص 322). یکی از نشانههای وجود ریگیها در ماشکید، آثار خرابۀ قلعهای متعلق به میر صائب ریگی است که در اسناد به آن اشاره شده است (سالاربهزادی، همانجا).
قلمرو طایفۀ ریگی در سیستان و بلوچستان ایران، از گوهرکوه و جلگۀ گالانگور در خاش (سایکس، 163، 168) تا ریگ ملک در مرز ایران و پاکستان است و مرکز عمدۀ آنها لادیس / لادیز نام دارد (فیلد، 242). ریگیها پیشازاین بیشتر دامدار و کوچنده بودند و حوزۀ کوچ آنها در جنوب، از میرجاوه تا خاش، و در شمال، تا زاهدان بود؛ زمستانها نیز در دامنههای تفتان مستقر میشدند (جانباللٰهی، «نظامها»، 61). امروزه ییلاقات و قشلاقات آنها در دهستانهای چشمهزیارت و حُرْمَک از حوزۀ زاهدان، تَمین و لادیس درمیرجاوه، و کورین در نصرتآباد است و در برخی از نواحی، بهویژه در خاش اسکان یافتهاند (نک : سرشماری ... جمعیت ... ، 91-94؛ جانباللٰهی، همان، 64). در سیستان نیز شماری از ریگیها در بخشهای میان کنگی، شهرکی، نارویی و پشتآب سکونت دارند (افشار، عشایر ... ، 481-482).
در طایفۀ ریگی، نظام پدرتباری به کار میرود که در میان بلوچها برابر با رَند است (سالزمن، خویشاوندی ... ، 8). کوچکترین واحد پدرتبار در این نظام، در اصطلاح ریگیها نیز «رَند» نامیده میشود که مترادف «پَد» است. رند و پد درواقع به معنی فرزند و فرزندزادگان، و معادل «زایی»، «زیی» یا «زهی» (زادگان) است. افرادی که تا 6 پشت دارای نیای مشترک باشند، یک «شلوار» را شکل میدهند که معادل تیره است. از مجموع چند تیره یا شلوار، «کوم» (kowm) / قوم یا طایفه شکل میگیرد (جانباللٰهی، همان، 64-65).
نظام خویشاوندیِ عشایر ریگی شکلدهندۀ ساختار سیاسی این طایفه است؛ در رأس هر شلوار، یک ریشسفید، و در رأس هر کوم، یک سردار قرار دارد. سرداران از شخصی به نام «نتو» نسبت میبرند و متعلق به تیرۀ نتوزایی (فرزندان و نسل نتو) هستند؛ آنها که تیرۀ خود را از دیگر تیرهها برتر میدانند، قائل به حکومت نَسَبیاند. ازدواج میان آنها بهصورت درونگروهی بوده، و ازدواج برونگروهی با دیگر طوایف و تیرهها در موارد اضطراری و مصلحتی صورت میگرفته است. میان کردهای ساکن سرحد و ریگیها ازدواجهایی در ردههای بالا، و در میان سرداران ریگی سرگرفته که عامل بیشتر آنها مسئلۀ «خونبست» / خونبس (ه م) بوده است (زند مقدم، 2 / 508؛ جانباللٰهی، «نظامها»، 67، سند شم 1؛ نیز برای خونبست در عشایر بلوچ، نک : جانباللٰهی، «نکاتی ... »، 47)؛ برای نمونه، میتوان به نورمحمد خان، پسر سردار غلامعلی خان اشاره کرد که بهرغم مخالفت پدرش، دختر خود را به شیردل خان، سردار نارویی داد. این پیوند موجب شد که در نسلهای بعد، میان این دو طایفه ازدواجهایی صورت بگیرد (همو، «نظامها»، همانجا).
طایفۀ ریگی بیش از 18 تیره دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: نتوزایی / نوتیزایی، میر کازایی، کلندرزایی، هاشمزایی، میر بلوچزایی، عیسىزایی، بهادرزایی، سالارزایی، کرمزایی، اربابزایی، بولاکزایی (شاخهای از نتوزایی) و ملازایی (همو، تحقیقات؛ افشار، مقدمهای ... ، 2 / 917).
برخی از پژوهشگرانْ تیرههای محمودزایی، اربابزایی، سهرابزایی، تمندانی، شَهلیبُر و هاشمزایی را نیز وابسته به طایفۀ ریگی دانستهاند (نک : جهانبانی، 28؛ افشار، همانجا؛ جانباللٰهی، «نظامها»، 65). در ماشکیدِ پاکستان نیز حدود 13 تیره از طایفۀ ریگی زندگی میکنند که هنوز ارتباط خود را با ریگیهای ایران حفظ کردهاند (همانجا؛ ناصح، 69).
طایفۀ ریگی در گذشته بیشتر به دامداری اشتغال داشتند و برای علفچر دامها کوچ میکردند؛ به هنگام کوچ، چند خانوار بلوچ که ممکن است با هم نَسَب مشترک داشته باشند، در جاهایی معین، پلاس یا «گِدوم» (سیاهچادر)های خود را برمیافرازند و برای چرای دام اردو میزنند (جانباللٰهی، همانجا). ییلاق عشایر ریگیِ حوزۀ خاش در دامنههای تفتان، و عشایر حوزۀ میرجاوه در منطقۀ کوهستانی کلاهور (خارستان) است. چون پوشش گیاهی منطقۀ کلاهور در زمستان هم قابل استفاده است، گروهی از این عشایر زمستانها را هم در آن منطقه میمانند. عشایر ساکن «اَنده» برای ییلاق به اطراف «چَهْتَمین»، نزدیک سنگان و نیز حاشیۀ رودخانۀ «پَدگی»، «جیحونک» و «بُگ» میروند. ییلاق دامداران تَهلاب، منطقۀ پشتکوه است. پوشش گیاهی این منطقه برای تغذیۀ بز مناسب است، ازاینرو، دامدارانی که بز و میش پرورش میدهند، به آنجا میروند.
تیرهای از این طایفۀ دامدار، به نام زنگوزایی، برای کوچی اختصاصی به نام «هامین» یا خرماخوری به ماشکید میروند (همو، تحقیقات). این کوچ برخلاف کوچهای دیگر، در تابستان آغاز میشود که طوایف و تیرهها از ارتفاعات به دشت میآیند. کوچ هامین مخصوص طوایف سرحد و منحصر به گُمشادزایی و یاراحمدزایی است (سالزمن، «کوچ ... »، 187- 188). ریگیها به شترداری نیز اشتغال دارند (جانباللٰهی، همان، 79، 81).
طایفۀ ریگی تا یکی ـ دو نسل قبل به مالکیت زمین و امور کشاورزی رغبتی نداشتند و حتى مدتها بعد از روآوردن به مالکیت، زمین را نیز به همان سادگی دام، مبادله میکردند (همان، 74، 76؛ نیز نک : زند مقدم، 1 / 111). سرداران باآنکه منابع آب در اختیار داشتند، خود به کشاورزی نمیپرداختند؛ برای نمونه، ابراهیم خان (زنده به سال 1242 ش) قنات خود را برای زراعت به روستاییان اجاره میداده است (جانباللٰهی، همان، 74). ازاینرو، در حوزۀ میرجاوه، همهجا، حتى در روستاهایی که جامعه دارای بافتی منسجم است، آثار پدیدۀ نوظهور کشاورزی به چشم میخورد.
طبق اسناد موجود، بااینکه ریگیها از زمان سردار تاجمحمد خان (ح 1290 ش) به مالکیت زمین و کشاورزی و احیای قناتهای «پود» (متروکه) رغبت نشان دادهاند (زند مقدم، 2 / 173، 507)، لیکن تا سالها بعد از این تاریخ، نتوانستند وضعیت کشاورزی خود را در منطقه سروسامان دهند و به آن رونق بخشند؛ مثلاً مهرالله خان (زنده به سال 1310 ش) بهجای اینکه از رودخانۀ لادیس در کشاورزی بهره بگیرد، آن را به قرارگاه انگلیسیهای مستقر در میرجاوه اجاره داده بود (جانباللٰهی، «نظامها»، 75). در زمان سرداری او، روند احداث و احیای قنات سرعت گرفت و خود و خانوادهاش شالودۀ چند روستا را بنیاد نهادند. ازآنپس، به پیروی از این سردار، روستاهای بسیاری با سرمایهگذاری در احیای قناتهای پود احداث شدند (همان، 76؛ گوبلو، 162-163؛ زند مقدم، همانجا). بااینهمه، همانطور که گابریل در 1312 ش بهطور تلویحی اشاره میکند، ریگیها نسبت به دیگر طوایف در پرداختن به کشاورزی پیشگام بودهاند (ص 354).
ریگیها به زبان بلوچی، و با لهجۀ سرحدی تکلم میکنند. قدیمترین آمار موجود از جمعیت ریگیها، شمار آنها را 100 خانوار برآورد میکند (سرتیپ، 28، 177؛ برای اختلاف در میزان جمعیت این طایفه، نک : افشار، مقدمهای، 2 / 916). براساس آخرین آمار رسمی، جمعیت کوچندۀ آنها در دهۀ 70 از سدۀ 14 ش، در حوزۀ خاش، 449 خانوار و در حوزۀ زاهدان، 845 خانوار بوده است (سرشماری ... ، نتایج ... ، 37).
بنابر اقوال شفاهی، خاستگاه اصلی طایفۀ ریگی، خاران بوده که در حملۀ نادر شاه به هندوستان در 1151 ق / 1738 م، میربولان، رئیس وقت آن طایفه، وی را همراهی کرده است. نادر هنگام بازگشت از هندوستان، میرجاوه را به پاداش همراهی و تمکین طایفۀ ریگی، به آنها بخشید (جانباللٰهی، همان، 61، 63). هرچند در منابع تاریخی از شرکت ریگیها در فتح هندوستان یاد نشده، لیکن در بنچاق میرجاوه، این ناحیه در 1159 ق / 1746 م به دو تن از سران ریگی واگذار شده است (نک : همان، سند شم 1، به امضای نصیر خان، پسر دوم عبدالله خان، حاکم منصوب نادر شاه در بلوچستان؛ نیز نک : سایکس، 139). همچنین رونوشتی از فرمان ناصرالدوله فرمانفرما، حکمران کرمان و بلوچستان، در دست است که از دزداب (زاهدان فعلی) نیز بهعنوان املاک موروثی محمدرضا خان و ایلنشین و علفچر طایفۀ ریگی نام میبرد (نک : جانباللٰهی، «طایفه ... »، 5947، سند شم 1).
ریگیها از دورۀ سردار مراد خان (ح 1222 ش) به میرجاوه نقل مکان کردند. آثار قلعۀ این سردار هنوز در روستای لادیس باقی است. از حدود نیمۀ سدۀ 13 ق / 19 م، سرداران ریگی به سرحدداری روآوردند (همان، 5949). با آمدن سرداران نتوزایی ریگی به میرجاوه، درواقع ستاد فرماندهی آنان به این حوزه انتقال یافت و حادثهای غیرمترقبه سبب شد که قدرت و مرکزیت خاش از دست این سرداران بیرون برود. بانی و باعث این تحول، عیدو، فرزند بولاک، پسر دیگر ابراهیم خان از همسر پارسیاش (طوایف فارسیزبان دامنۀ تفتان) بود که ورثۀ ابراهیم خان بهسبب دونپایگی مادرش، او را حتى از ارث محروم کرده بودند. تاجمحمد خان، سردار وقت طایفۀ ریگی، او را در پناه خود گرفت و بعدها مقام خود را که منصب سرحدداری برای انگلیسیها بود، به وی داد. عیدو به هنگام یک گشت شبانه، بهطور تصادفی بر سر راه ژنرال دایر قرار گرفت که در 1334 ق / 1916 م برای پیشگیری از نفوذ آلمانیها، به ایران آمده بود؛ او با راهنمایی تاجمحمد خان، باب دوستی را با این ژنرال گشود (دایر، 33، 96؛ زند مقدم، 2 / 142؛ جانباللٰهی، تحقیقات). عیدو توانست به کمک انگلیسیها مدارج ترقی را طی کند و لقب «خان صاحب» بگیرد و در دور اول مجلس مؤسسان ایران از بلوچستان نماینده شود (زند مقدم، همانجا).
بعد از مرگ تاجمحمد خان در 1306 ش، پسر ارشدش نصرالله خان که هنوز صغیر بود، به جانشینی وی برگزیده شد. فرمانده تیپ خاش 3 نفر از بزرگان طایفۀ ریگی، و ازجمله عیدو را به معاضدت و معاونت او انتخاب کرد؛ همچنین، عضو دیگر این شورا، حبیبالله خان، برادر تاجمحمد خان را به ایلخانی طایفه برگزیدند (جانباللٰهی، «نظامها»، 72-73، سند شم 2). حبیبالله خان چندان در امور دخالت نمیکرد و درواقع، عیدو خان، سکاندار طایفۀ ریگی بود و همه به او تقرب میجستند (همان، 70). عیدو ریگیها را در حالت خوف و رجا نگه میداشت و ازیکطرف، بلوچ را از قدرت دولت، و ازطرف دیگر، دولت را از طغیان بلوچ میترسانید (دایر، 108- 109).
پس از فوت سردار حقیقی طایفه، نصرالله خان در نوجوانی، بزرگان طایفهْ عیدو را، درحالیکه از مادر با سرداران همتبار نبود، برخلاف عرف و فقط بهسبب خدماتی که به طایفه کرده بود، به سرداری انتخاب کردند. او بعدها مورد اعتماد دولت ایران نیز قرار گرفت، و با استفاده از این موقعیت، افراد زیادی از ریگیها را بهصورت ژاندارم وارد ارتش کرد (جانباللٰهی، همانجا). این عمل موجب نفوذ زیاد ریگیها در ژاندارمری شد، بهطوریکه در عهد او ریگیها در بلوچستان شمالی (سرحد) قدرتی بلامنازع بودند (شهبخش، 19). سرانجام پس از نقل و انتقالاتی که در تیپ خاش صورت گرفت، موقعیت عیدو خان متزلزل شد، و به اتهام همدستی با انگلیسیها دستگیر، و به شیراز تبعید گردید (همو، 40). پس از این واقعه، سران طایفه او را از مقام سرداری ساقط، و سروان حبیبالله ریگی، برادر سردار پیشین (تاجمحمد خان) را به سرداری انتخاب کردند. او نیز بعد از 6 ماه مقام خود را به مهرالله خان، پسر تاجمحمد خان که وارث حقیقی بود، واگذار کرد (جانباللٰهی، تحقیقات؛ نیز نک : زند مقدم، 2 / 549).
مهرالله خان در زمان حیات خود طایفه را در کمال صلح و صفا سرپرستی کرد و در جریان انقلاب اسلامی ایران، و پس از پیروزی آن، تنها سرداری بود که مورد مؤاخذۀ انقلابیون قرار نگرفت و موقعیت و منصب خود را حفظ کرد. بعد از فوت او، پسرش بشیراحمد خان که از پدر و مادر نسب به نتوزایی میبرد، جانشین او شد.
سرداران طایفۀ ریگی و برخی دیگر از طوایف بلوچ سرحد برخلاف سرداران مُکرانی، برای تأمین نیازهای اقتصادی خود از رعایا عشر نمیگرفتند (جانباللٰهی، «سفری ... »، 55).
نظام سیاسی در طایفۀ ریگی یک تشکیلات درونطایفهای، و مبتنیبر ضوابط خویشاوندی بوده است. سردار، تشکیلات حکومتی و جیرهخوار و حقوقبگیر نداشته است. در ادارۀ امور، همۀ کسانی که درایتی داشتند، طرف مشورت قرار میگرفتند. کارگزارانِ سردار افراد بیجیره و مواجبی از پسران، برادران، دامادها و عموهای او و فرزندان و نوادگان آنها بودهاند. تنها ممر درآمد سرداران، مددمعاشی بود که از حکام و عوامل دولتی، مشروط به اطاعت و همراهی در تأمین امنیت مرزها و جادهها و احیاناً سرکوبی یاغیان میگرفتهاند. گاهی نیز به پاس همکاری با حکومتهای مرکزی، به معافیت از پرداخت مالیات یا گرفتن القاب و تقدیرنامه از طرف شاه ترغیب میشدهاند (همو، «نظامها»، 72).
طایفۀ ریگی همواره از صلحجوترین طوایف بلوچ بودهاند. رهبران طایفه با زیرکی و در حد امکان، از درگیری با قدرت حاکمه و سیاست آن پرهیز میکردهاند. ازاینرو، این طایفه در طول حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود، حتى زمانی که مرزها در بحرانیترین شرایط بوده، آسیبی ندیده است (همان، 73).
افشار سیستانی، ایرج، عشایر و طوایف سیستان و بلوچستان، تهران، 1370 ش؛ همو، مقدمهای بر شناخت ایلها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، تهران، 1366 ش؛ بیهقی، ابوالفصل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1324 ش؛ تیت، ج. پ. ، سیستان، ترجمۀ غلامعلی رئیسالذاکرین، زاهدان، 1362 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، تحقیقات میدانی؛ همو، «سفری مردمشناسانه به قلمرو طایفۀ بلوچ ریگی»، گلچرخ، تهران، 1374 ش، شم 12؛ همو، «طایفۀ ریگی به دیدۀ اقتصادی ـ اجتماعی»، ناموارۀ دکتر محمود افشار، تهران، 1377 ش، ج 10؛ همو، گزارش مردمنگاری میرجاوه، پژوهشکدۀ مردمشناسی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، تهران، 1370 ش؛ همو، «نظامهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در طوایف بلوچ سرحد (نمونه، طایفۀ ریگی)»، تحقیقات جغرافیایی، مشهد، 1375 ش، س 11، شم 2؛ همو، نکاتی از نقش پنهان زن در گسترۀ پنج قرن تاریخ عشایری بلوچ»، «ذخایر انقلاب»، تهران، 1369 ش، شم 11؛ جهانبانی، امانالله، سرگذشت بلوچستان و مرزهای آن، تهران، 1338 ش؛ دایر، ر. ، مهاجمان سرحد، ترجمۀ حمید احمدی، تهران، 1378 ش؛ زند مقدم، محمود، حکایت بلوچ، تهران، 1370-1371 ش؛ سالاربهزادی، عبدالرضا، بلوچستان در سالهای 1307 تا 1317 قمری، تهران، 1372 ش؛ سالزمن، ف. ک.، خویشاوندی و پیمان در بین عشایر بلوچ، ترجمۀ محمد دانشور، تهران، 1375 ش؛ همو، «کوچ متفاوت دو طایفۀ بلوچ»، ترجمۀ نیما همای، ایلات و عشایر، تهران، 1362 ش؛ سایکس، پرسی، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادتنوری، تهران، 1336 ش؛ سرتیپ قاینی، مهدی، «کتابچۀ سیاحتنامۀ بلوچستان»، فرهنگ ایرانزمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368 ش، ج 28؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1377 ش)، جمعیت عشایری دهستانها، مرکز آمار ایران، تهران، 1378 ش؛ همان، نتایج تفصیلی، مرکز آمار ایران، تهران، 1378 ش؛ شهبخش، عظیم، ماجرای دادشاه، پژوهشی در تاریخ معاصر بلوچستان، شیراز، 1373 ش؛ گابریل، آلفونس، عبور از صحاری ایران، ترجمۀ فرامرز نجد سمیعی، مشهد، 1371 ش؛ گوبلو، هنری، قنات، فنی برای دستیابی به آب، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم و محمدحسین پاپلی یزدی، مشهد، 1371 ش؛ ناصح، ذبیحالله، بلوچستان، تهران، 1343 ش؛ نیز:
Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939.
محمدسعید جانباللٰهی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید