اَبواِسْحاقِ غَزّی، ابراهیم بن عثمان بن کلبی اَشْهَبی (۴۴۱-۵۲۵ ق/ ۱۰۴۹-۱۱۳۱ م)، شاعر مدیحهسرای عرب در عصر سلجوقیان. منـابع نـام پدر او را یحیى و محمد نیز آوردهاند (نک : ابنانباری، ۲۶۹؛ ابنخلکان، ۱/ ۵۷) و کنیۀ او بهاختلاف ابوالقاسم، ابومدین و ابوفرقد ذکر شده است (ابنعساکر، ۲/ ۴۶۹؛ سبط ابنجوزی، ۸(۱)/ ۱۳۳؛ صفدی، ۶/ ۵۱).
وی در غزه، زمانی که شهر هنوز در دست فاطمیان بود، به دنیا آمد؛ بااینهمه، بهعنوان یک سنی شافعیمذهب زمانی نسبتاً طولانی را در آنجا سپری کرد و ادب آموخت (عمادالدین، قسم شعراء الشام، ۱/ ۳؛ ابنجوزی، ۱۰/ ۱۵؛ یاقوت، ۳/ ۸۰۰؛ ابناثیر، ۱۰/ ۶۶۶؛ ابنفضلالله، ۱۵/ ۴۶۰؛ EI2, S)، اما هیچگونه اطلاعی از زندگی او در این دوران در دست نیست. وی از غزه به حلب و از آنجا در ۴۸۱ ق/ ۱۰۸۸ م به دمشق رفت و از نصر بن ابراهیم مقدسی (د ۴۹۰ ق) حدیث شنید (ابنعساکر، همانجا؛ ذهبی، سیر ... ، ۱۹/ ۵۵۴؛ ابنشاکر، ۱۲/ ۲۰۸؛ طاهر، ۱/ ۱۸۰).
غزی در زمان حکومت المستظهر راهی بغداد شد و در مدرسۀ نظامیۀ بغداد اقامت گزید و به مدح و رثای بزرگان و استادان آن دیار، ازجمله ابوالحسن علی بن محمد، معروف به کیاهراسی (د ۵۰۴ ق) و سدیدالدولـه ابنانبـاری (د ۵۵۸ ق) پـرداخت (نک : ابنعساکر، ۲/ ۴۷۰؛ عمادالدین، همان، ۱/ ۲۳-۲۷؛ ابنخلکان، ذهبی، ابنشاکر، همانجاها؛ صفدی، ۳/ ۲۷۹؛ یافعی، ۳/ ۲۳۰؛ ابنعماد، ۴/ ۶۷). در اثنای اقامتش در بغداد به حلّه نیز سفر کرد و امیر آن دیار، سیفالدوله صدقة بن منصور (حک ۴۷۹-۵۰۱ ق) را مدح نمود، اما از جانب وی به او اعتنایی نشد (نک : طاهر، همانجا؛ EI2, S). غزی سرانجام بغداد را ترک کرد و راهی ایران شد، جایی که نیمۀ دوم عمر طولانی خود را در آن سپری کرد؛ او ازآنجاکه همواره به امید کسب پاداش در جستوجوی یافتن ممدوح بود، به شهرهای بسیاری سفر کرد و به ستایش امیران و بزرگان آن شهرها پرداخت (نک : ابنعسـاکر، ۲/ ۴۶۹؛ عمادالدین، همان، ۱/ ۳؛ سبط ابنجوزی، ابنخلکان، ابنشاکر، همانجاها؛ EI2, S).
غزی در اصفهان ابونصر احمد بن حامد، عموی عمادالدین کاتب، صاحب خریدة القصر، همچنین یکی از اعضای شبانکاریان (بنوفضلویه) و در شیراز قاضی عمادالدین طاهر را مدح کرد (نک : عمادالدین، همان، ۱/ ۵؛ طاهر، ۱۸۱؛ EI2, S). وی در شروان ظاهراً از سوی شروانشاه فریبرز بن سالار (آغاز حک ۴۵۵ ق) مورد توجه قرار نگرفت و به همین سبب زبان به هجو او گشود (نک : عمادالدین، همان، ۱/ ۱۸-۲۰؛ EI2, S). در کرمان از سوی مکرم بن علا، وزیر ادبپرور تورانشاه که به بخشندگی شهره بود، نواخته شد و در شمار مداحان خاص او درآمد، تاآنجاکه غالب مدیحههای وی در ستـایش مکرم و فتوحات او ست (نک : عمادالدین، همان، ۱/ ۵، ۱۱-۱۶، ۳۸، نیز قسم شعراء ایران، ذیل الصاحب مکرم بن علا؛ ذهبی، همانجا؛ ابنعماد، ۴/ ۶۸؛ اقبال، ۸۷، ۸۹-۹۰؛ محمد بن ابراهیم، ۲۴-۲۵).
غزی در سمرقند به دربار قراخانیان راه یافت (EI2, S) و سرانجام در اواخر عمر به مرو رفت و ظاهراً نزد سلطان سنجر از موقعیت خوبی برخوردار شد و چند تن از وزرای او ازجمله ابوالمحاسن عبدالرزاق، برادرزادۀ خواجه نظامالملک، و نصیرالدین مروزی را مدح کرد (نک : اقبال، ۲۴۴، ۲۶۳؛ EI2, S).
سمعانی میگوید که غزی را در مرو ملاقات کرده و توانسته است بخشی از مسوّدههای اشعارش را که خود وی هنگام سفر به بلخ فروخته بود، به دست آورد و بیش از ۵هزار بیت از آنها را نسخهبرداری کند (نک : عمـادالدین، قسم شعراء الشام، ۱/ ۳۲)، امـا باقیماندۀ سرودههای او در یک حادثۀ آتشسوزی در بلخ از میان رفته است (همانجا). غزی پیش از آنکه به بلخ برسد، درگذشت؛ جسدش را به بلخ بردند و در آنجا به خاک سپردند (ابنانباری، ۲۷۰؛ عمادالدین، همان، ۱/ ۳۳؛ ابنجوزی، ۱۰/ ۱۶). برخی گفتهاند وی به قصد زیـارت خـانۀ خدا، مرو را ترک کرده بود (نک : سبط ابنجوزی، همانجا). ابوعلی بن طباطبا در رثای او ابیاتی سروده است (نک : صفدی، ۶/ ۵۴). غزی با شاعران بزرگی چون ابوالمظفر محمد ابیوردی (د ۵۰۷ ق) و ابوبکر احمد ارّجانی (د ۵۴۴ ق) همعصر بوده، و با طغرایی، صاحب لامیة العجم دوستی و مکاتبه داشته است (عمادالدین، همان، ۱/ ۲۷، ۲۸).
شعر
همۀ منابع قریحۀ شاعری و زیبایی و استواری شعر او را ستودهاند و وی را شاعری توانمند خواندهاند که میل به نوآوری داشته است و گفتهاند سرودههای او بهعنوان ضربالمثل به کار میرفته است و برخی نیز او را به متنبی، شاعر بزرگ عصر عباسی تشبیه کردهاند (نک : ابنانباری، همانجا؛ عمادالدین، همـان، ۱/ ۳، ۶؛ ابنجوزی، ۱۰/ ۱۵؛ ابناثیر، همانجا؛ ذهبی، العبر، ۲/ ۴۱۹؛ ابنشاکر، همانجا؛ عباس، ۷؛ مصطفى، ۵۰۱؛ یاغی، ۱۷). بهکارگیری صنایع بدیع و بهویژه جناس که در آن دوران معمول بوده است و نیز تشبیه در حد قابلتوجهی در اشعار او دیده میشود و رشیدالدین وطواط به اشعـار او استشهاد کرده است (جم ؛ عمادالدین، همـان، ۱/ ۱۱، ۳۰، ۵۹؛ نیز نک : ابنخلکان، ۱/ ۵۹؛ بستانی، ۲/ ۱۴۴).
غزی به گفتۀ خودش در مقدمۀ دیوان (نک : عمادالدین، همـان، ۱/ ۵) در عنفوان جوانی تنها از روی ذوق شعر میسروده، اما تنگی معیشت او را واداشته تا شعر را وسیلۀ کسب روزی قرار دهد و آنگاه که مدیحه خواستاری نداشته، از آن دست کشیده است. وی چون بسیاری دیگر از شاعران، از زمانه و آنان که به فرهیختگان وقعی نمینهند، شکوه کرده، و اظهار داشته است که بهره و نصیب در دنیا از آنِ ناراستان است (نک : همان، ۱/ ۱۶، ۱۷، ۲۰).
یکی از قصاید مشهور غزی قصیدهای است در وصف ترکان که تقریباً همۀ منابع بدان اشاره، و ابیاتی از آن نقل کردهاند (نک : همان، ۱/ ۹؛ ابنجوزی، ۱۰/ ۱۵، ۱۶؛ ابوالفدا، ۵/ ۱۰؛ ابنوردی، ۲/ ۵۷؛ ابنکثیر، ۱۱/ ۲۱۵؛ نیز سلام، ۲۳۵). به گفتۀ برخی منابع، وی در سرودن نوعی شعر به نام «موالیا» به شیوۀ بغدادیان که آن را به آهنگ میخواندهاند، تبحر داشته است (ابنخلکان، ۱/ ۵۹؛ بستانی، همانجا). بارودی شاعر معاصر عرب نیز بدو توجه داشته، و در مختارات خود از شاعران بزرگ، بیش از ۰۰۰‘۱ بیت از او را آورده است ( الموسوعة ... ، ۱/ ۴۱).
غزی به فرمان مکرم بن علا بخشی از اشعار خود را شامل ۰۰۰‘۱ بیت گرد آورده بوده است (عمادالدین، همان، ۱/ ۳؛ ابنفضلالله، ۱۵/ ۴۸۵-۴۸۶؛ ابنخلکان، ۱/ ۵۸؛ طاهر، ۱۸۱، ۱۸۲) که البته با توجه به عمر طولانی وی بهعنوان یک شاعر مدیحهسرا، باید بسیار بیش از این شعر سروده باشد، اما به گفتۀ سمعانی او در ضبط و حفظ اشعارش بخل میورزیده است (نک : عمـادالدین، ۱/ ۳۲) و برخی نیز گفتهاند شمار بسیاری از آنها را خود او از میان برده است. بههرحال، دیوانی که اکنون از غزی در دست است، شامل ۵هزار بیت است (طاهر، ۱۸۲). این نکته نیز درخور ذکر است که باآنکه غزی مدتی طولانی را در ایران به سر برده و وزیران، امیران و بزرگان خراسان و کرمان را مدح گفته است، اما سرودههای او که در آن سامـان بسیـار مشهور نیز گشته بوده (نک : نظـامی، ۱۰۱)، همچون بسیاری از شاعران تازیگوی سدههای ۴ و ۵ و ۶ ق که در ایران میزیستهاند، همه به زبان تازی است و ادبیات و فرهنگ عرب بر آنهـا حـاکم است (برای آگاهی بیشتر، نک : دبـا، ابنبابک؛ ابنحجاج؛ نیز اصفهان، بخش ادبیات عرب در اصفهان).
دیوان غزی تاکنون به چاپ نرسیده، و نسخههای خطی آن که احتمالاً از نسخۀ سمعانی اخذ شده است، در کتابخانههای برلیـن ( آلوارت، شم 7680)، پـاریس (دوسلان، شم 3126)، ویـن (فلوگل، شم 495)، گـارت (حتی، شم 38)، لیدن (هوتسمـا، شم 9)، توپکـاپیسرای (نک : رشر، 713)، قـاهره (خدیویه، ۴/ ۲۵۰)، اسعـد افندی و عاطف افندی (نک : GAL, S, I/ 448) موجود است. بخش مهمی از این دیوان مدایحی است خطاب به ۵۸ ممدوح مختلف، اما انواع دیگر شعر چون هجو، عتاب و وصف نیز در آن دیده میشود (عمادالدین، ۱/ ۶-۷۵). ابنفضلالله (۱۵/ ۴۶۰-۴۸۵) و نیز ابندقمـاق (جم ) میزان درخورتوجهی از اشعار او را نقل کردهاند. شایان ذکر است که بخشی از سرودههای غزی بهخطا ضمن دیوان ابیوردی به چاپ رسیده است (نک : اسعد، ۳۳-۳۷؛ اقبال، ۹۰).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنانباری، عبدالرحمان، نزهة الالباء، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹ م؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ ق/ ۱۹۳۹ م؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابندقماق، محمد، الدر الفرید و بیت القصید، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، به کوشش فیصل سامر و عبدالمنعم داوود، بغداد، ۱۳۹۷ ق/ ۱۹۷۷ م؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ ق؛ ابنفضلالله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ ابنکثیر، البدایة؛ ابنوردی، زینالدین، تتمة المختصر، به کوشش رفعت بدراوی، بیروت، ۱۳۸۹ ق/ ۱۹۷۰ م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، ۱۳۸۰ ق/ ۱۹۶۰ م؛ اسعد، عمر، مقدمه بر دیوان ابیوردی، بیروت، ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛ اقبال آشتیانی، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ بستانی؛ خدیویه، فهرست؛ دبـا؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۴ م؛ همو، العبر، بیروت، ۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م؛ رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ ش؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۱ م؛ سلّام، محمد زغلول، الادب فی العصر الایوبی، قاهره، ۱۳۶۸ م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش س. ددرینگ، ویسبادن، ۱۳۹۴ ق/ ۱۹۷۴ م؛ طاهر، علی جواد، الشعر العربی فی العراق و بلاد العجم، بغداد، ۱۹۵۸ م؛ عباس، احسان، «الشعر فی فلسطین حتی العام ۱۹۶۷»، الموسوعة الفلسطینیة (بخش دوم، دراسات خاص)، بیروت، ۱۹۹۰ م، ج ۴؛ عمادالدین کاتب، محمد، خریدة القصر، قسم شعرای ایران، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ همو، همان، قسم شعراء الشام، به کوشش شکری فیصل، دمشق، ۱۳۷۵ ق/ ۱۹۵۵ م؛ محمد بن ابراهیم، سلجوقیان و غز در کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ مصطفى، شاکر، «فلسطین ما بین العهدین الفاطمی و الایوبی»، الموسوعة الفلسطینیة (بخش دوم، دراسات خاص)، بیروت، ۱۹۹۰ م، ج ۲؛ الموسوعة الفلسطینیة (بخش عام)، دمشق، ۱۹۸۴ م؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۷ ق/ ۱۹۰۹ م؛ یاغی، عبدالرحمان، حیاة الادب الفلسطینی الحدیث، بیروت، ۱۹۸۱ م؛ یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، ۱۳۹۰ ق/ ۱۹۷۰ م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Ahlwardt ; De Slane ; EI2, S; Flügel, G., Die Arabischen, persischen und türkischen Handschriften, der Kaiserlich-Königlichen Hofbibliothek zu Wien, Vienna, 1860; GAL, S; Hitti, Ph. K. et al., Descriptive Catalog of the Garrett Collection of Arabic Manuscripts, Princeton, 1938; Houtsma, M. Th., Catalogue d’une collection de manuscrits arabes et turcs, Leiden, 1886; Rescher, O., «Arabische handschriften des Top Kapú Seraj», Revista degli Studi Orientali, 1911, vol. IV.
بابک فرزانه