آوجی، سعدالدین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 2 بهمن 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/266307/آوجی،-سعدالدین
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ نشده
ذیل
آوَجی، سعدالدین محمد (د شوال 711/ فوریۀ 1312)، از رجال بلندپایۀ عصر ایلخانان مغول که بیش از 14 سال در روزگار پادشاهی سلطان محمود غازان و سلطان محمد اولجایتو، منصب صاحبدیوانی، صدارت و وزارت داشت.
باید گفت در بیشتر منابع همعصرش او را ساوی و ساوجی (اهل سـاوه) خواندهاند، ولی در یکـی از نسخ تـاریخ گزیده (نک : حمدالله، 417) و ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو (ص 95، 100) به آوج (= آوه) منسوب شده که خود بخشی از ساوه به شمار میرفت (حمدالله، نزهة ... ، 60، 62) و البته هر آوجی با توجه به مرکزیت ساوه، ممکن بود ساوجی نیز خوانده شود. قرینههای بسیاری نشانگر آن است که سعدالدین آوجی شیعیمذهب بوده، و در ایجاد دلبستگی غازان خان و گرایش اولجایتو به مذهب شیعه، بهواسطۀ وابستگان و پیرامونیان خویش و بارزتر از همه سید تاجالدین آوجی، نقش عمده داشته است.
از زندگانی سعدالدین به روزگار جوانی هیچ آگاهیای در دست نداریم و میدانیم در زمانی نامعلوم در خراسان به خدمت امیران مغول درآمده، اندکاندک کاردانی او آشکار گردیده، و به درگاه غازان خان که از روزگار پدر خویش، ارغون، فرمانروای خراسان بود، پیوسته است. گفتهاند پس از مرگ ارغون و نابسامانشدن امور خراسان در عهد ایلخانی گیخاتو، غازان وی را برای فراهمساختن هزینۀ سپاه «بر سر اصحاب دیوان» گمارده، و «گردآوری خراج خراسان و مازندران و قومس و ری» را به وی سپرده است (ناصرالدین، نسائم ... ، 114؛ رشیدالدین، 2/ 1233).
وی در آغاز فرمانروایی غازان نیز از نزدیکان وی به شمار میرفت، تا آنکه پس از قتل صدرالدین زنجانی (2 رجب 697 ق/ 15 آوریل 1298 م) که نیابت سلطان و وزارت داشت، مشاغل او بـه سعدالدین سپرده شـد (همو، 2/ 1283، 1286؛ حمدالله، تـاریخ، 604) و در 700 ق صاحبدیوانی کشور به وی تفویض شد (سال 699 ق در متن چاپی تاریخ وصاف برای آغاز وزارت آوجی باید تصحیح شود، نک : ص 347) و تمغـای آل (مهر سـرخ) سلطانی را نیز به وی سپردند (رشیدالدین، 2/ 1300). در همین سال تنی چند از دیوانیان به سعایت از خواجه رشیدالدین و خواجه سعدالدین که با مشارکت یکدیگر امور را راه میبردند، برخاستند، اما کاری از پیش نبردند و 3 تن از آنان، یعنی صائن قاضی سمنانی و شیخ محمود قطبالدین اینجو شیرازی و معینالدین غانجی، به فرمان غازان کشته شدند (همانجا؛ وصاف، 419).
در سال 703 ق، گروهی از پیروان یک فرقۀ مذهبی غالی (شاید اهلحق) که پیریعقوب نامی رهبر آنان بود و خواجه رشیدالدین آنان را مزدکی مینمایاند، شاهزاده آلافرنگ را به دعوی ایلخانی برانگیختند. خواجه سعدالدین آن فتنه را فروخوابانید؛ بر اثر این خدمت، غازان بار دیگر وی را نواخت و یک هزاره از سپاه مغول را همراه توق و کهورگه (طبل) به وی ارزانی داشت (رشیدالدین، 2/ 1318-1321).
غازان در 11 شوال 703 ق/ 17 مۀ 1304 م درگذشت (همو، 2/ 1325) و برادرش محمد که خربنده (شاید: ایلجیگچی یا ایلجیگتوی مغولی به همان معنی) لقب داشت (سلطان محمد اولجایتو و خدابنده)، بر جای او نشست و کماکان خواجگان سعدالدین و رشیدالدین را بر وزارت مشترک و صاحبدیوانی و نیابت سلطنت ابقا کرد (وصاف، 471؛ حافظ ابرو، 66؛ ابوالقاسم کاشانی، 28). این همکاری سالها دوام داشت تا خواجه سعدالدین به دشمنی با تاجالدین علیشاه، از مقربان دستگاه سلطان محمد خدابنده، برخاست و او را به تدبیری به بغداد تبعید کرد. در این کشمکش، خواجه رشیدالدین از حمایت سعدالدین خودداری کرد. از آن سوی، علیشاه نیز تقرب بیشتر یافت و حمله بر خواجه سعدالدین را آغاز کرد. سعدالدین و کسانش به اتلاف مال دیوان متهم شدند و باآنکه در یارغو (محاکمه) گناهی بر او ثابت نشد، اما خشم سلطان فروننشست و در 10 شوال 711 به فرمانش خواجه سعدالدین و 5 تن از همکاران نزدیک او را در محوّل بغداد کشتند. اندکی بعد، در ذیحجۀ همان سال سید تاجالدین آوجی را نیز که در گرایش ایلخان به تشیع نقشی آشکار داشت، به اتهام دوستی و همکاری با خواجه سعدالدین، همراه دو پسرش، شرفالدین و شمسالدین، به وزیر شهید ملحق ساختند (همو، 121-132؛ حافظ ابرو، 98-103؛ نیز نک : ناصرالدین، همان، 115-116).
پس از مرگ خواجه، همۀ دارایی هنگفت او جز اندکی از املاک خراسان به تصرف دیوان درآمد، اما اولجایتو هنگام مرگ وصیت کرد که بخشی از آن دارایی به فرزندانش اعاده گردد (ابوالقاسم کاشانی، 129؛ وصاف، 617).
بیشتر تاریخنویسان خواجه سعدالدین را، بهویژه پس از مرگش، به نیکی ستودهاند. ابوالقاسم کاشانی که او را به ستیز برضد بازماندگان خواجه نصیرالدین طوسی و برانداختن آنان متهم داشته، و سقوط و مرگش را از شئامت این کردار دانسته، او را وزیری پارسا، اهل زهد و عبادت، و دانشدوست خوانده است (ص 128). ناصرالدین منشی کرمانی که در نظر داشته کتابی در دنبالۀ سمط العلى به نام وی تألیف کند، هم از فضل و هنرش سخن رانده است (سمط ... ، 104، نسائم، 114). مهمتر آنکه خواجه رشیدالدین که در پایان کار، با وی ناسازگار شد و به سعی در قتل او متهم گردید، هم او را بسیار ستوده است (2/ 1321؛ نیز نک : شبانکارهای، 271).
بازسازی مسجد ساختۀ فخرالدولة بن رکنالدوله در بغداد (حمدالله، تاریخ، 417) و بنای رباطی در اران به وی منسوب است (همو، نزهة، 182).
ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، 1348 ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، 1350 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 ش؛ همو، نزهة القلوب، به کوشش لسترینج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلى، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1362 ش؛ همو، نسائم الاسحار، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1364 ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، 1338 ش.
مصطفى موسوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید