آتسز
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 19 دی 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/266243/آتسز
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ نشده
ذیل
آتْسِز (جایگزین مقالۀ دبا)، علاءالدين ابوالمظفر (رجب 490 ـ جمـادیالآخـر 551/ ژوئـن 1097ـ ژوئیـۀ 1156)، دومیـن خوارزمشـاه، و بنیـادگـذار واقعی سلسلۀ خوارزمشـاهیـان بزرگ (آخرین دولت خوارزمشاهی).
نیای او، انوشتگین، توسط یکی از امرای سلجوقی به نام بِلگاتگین (بلگابک و تحریف آن: بلکباک) از غرشستان (غرچه، غلجۀ کنونی در افغانستان) به بندگی خریده شد و ازاینرو به انوشتگین غرچه نامبردار گشت. وی در دستگاه ملکشاه سلجوقی به مقام طشتداری رسید که مخارج آن از خراج خوارزم تأمین میشد. آنگاه او را شحنۀ (والی) خوارزم کردند (ابناثیر، 10/ 267؛ جوینی، 2/ 1-2؛ حمدالله، 480؛ بارتولد، 323-324؛ نیز برای آگاهی بیشتر در نسب او، نک : قفساوغلی، 48-53).
پسر انوشتگین، قطبالدین محمد، نیز در دربار سلجوقیان برآمد و در 490 ق امارت خوارزم، و لقب خوارزمشاه یافت. وی نسبت به این خاندان سخت وفادار بود؛ چنانکه گفتهاند یک سال خود به دربار میرفت و یک سال پسرش آتسز را میفرستاد که سپهسالار او بود و در جنگهای متعدد شرکت داشت و از نزدیکان سنجر به شمار میرفت (ابناثیر، 10/ 268؛ جوینی، 2/ 3؛ قس: حمدالله، 487؛ خواندمیر، 2/ 629؛ منهاج، 298 بب ، که در وصف آتسز از انوشتگین و قطبالدین محمد یاد نکرده، و چنان نموده که پدر آتسز، تاجالدین محمد ایبک بوده است). ابناثیر فتح شهر منقشلاق را در همین سالها به آتسز نسبت داده است (قس: دنبالۀ مقاله).
چون قطبالدین محمد در 522 ق/ 1128 م درگذشت، آتسز از سوی سلطان سنجر امارت خوارزم و لقب خوارزمشاه یافت و بیشازپیش به او نزدیک شد و در سفرها و جنگها او را همراهی میکرد (ابناثیر، همانجا؛ نیز نک : بارتولد، 324).
حکومت آتسز را آغاز دولت خوارزمشاهی دانستهاند (همانجا؛ راوندی، 169؛ رشیدالدین، 1/ 326). آتسز نیز مانند پدر در نخستین سالهای حکومت خود نسبت به سنجر وفادار بود و در خدمت او جنگها کرد و چند بار هم در کنار سلطان مسعود و طغرل بن محمد ابن ملکشـاه وارد جنگ شـد (مثلاً نک : ابناثیر، 10/ 677؛ حسینی، 204، 208؛ بنداری، 160-161) و دلیریهایش موجب حسـادت رقیبان میگردید.
آخرینبار، در حوادث سال 529 ق/ 1135 م از همراهی آتسز با سنجر، در یک سفر جنگی یاد شده است. در ذیقعدۀ این سال، سلطان بهسبب عصیان بهرام شاه غزنوی قصد غزنین کرد و آتسز نیز با او بود، ولی در میانۀ همان سفر گویا بهقهر از سلطان جدا شد و به خوارزم بازگشت. دربارۀ علت این واقعه اطلاع دقیقی در دست نیست. جوینی بر آن است که وی در این سفر از مکر و توطئهای که رقیبانش برای او چیده بودند، آگاه شد و از سلطان اجازه گرفت و بازگشت (2/ 4-5)؛ درحالیکه سنجر میدانست او قصد طغیان دارد. منهاج سراج به گونهای مبهم یادآور شده است که آتسز بهسبب حرکتی که از علی چتری، از ملوک هرات، سر زد، عاصی شد (ص 299-300). بارتولد بر آن است که آتسز بهرغم شرکت در لشکرکشیهای سنجر، همواره در اندیشۀ بسط قدرت و قلمرو خویش در میان اقوام همسایه بود و برخی شهرها و مواضع مهم چون جَند و منقشلاق را تسخیر کرد و جند را پایگاه حملات خود به ترکستان گردانید و بنابر اطلاعی که از یک سند به دست آمده است، چون آتسز بی دستور سلطان به این نواحی هجوم برده بود، خشم سنجر را برانگیخت و او را بهسبب قتل و غارت کسانی که از مرزهای اسلام دفاع میکردند، به باد سرزنش گرفت و همین معنی آتسز را از او رنجانید (ص 324-325؛ نیز نک : بازورث، 144).
بههرحال، چون آتسز به خوارزم بازگشت، راههای وصول به آنجا را بست و کارگزاران سلطان را به زندان افکند و طغیان را آشکار گردانید. سلطان سنجر که گویا در این زمان در بلخ بود، روی به خوارزم نهاد (محرم 533) و از بیراهه در کنار دژ هزاراسب که اردوگاه آتسز بود، فرود آمد. آتسز که یارای پیکار در خود نمیدید، روی به هزیمت نهاد و سنجریانْ پسر او، اتیلغ (خواندمیر، 2/ 631: ایلقتلغ) را گرفتند و به دستور سلطان کشتند. سنجر آنگاه برادرزادۀ خود سلیمان بن محمد را به امارت خوارزم گمارد و برفت (جوینی، 2/ 5؛ ابناثیر، 11/ 67: روایات مربوط به هریک از این دو تن گاه با دیگری اختلاف دارد؛ نیز نک : بارتولد، 325). اما آتسز اندکی بعد بیامد و خوارزم را گرفت و در 534 ق/ 1140 م به بخارا هجوم برد و غارت و ویرانیها کرد و آنگاه به روایتی، در 535 ق نام سنجر را از خطبه و سکه بیفکند و به نام خود گردانید؛ بااینهمه، ناچار شد خود را مطیع سلطان بخواند و در 536 ق بیعتنامهای دراینباره نوشت و برای سلطان فرستاد (جوینی، همانجا؛ حمدالله، 481؛ بازورث، بارتولد، همانجاها). در همین سال، میان سنجر و گورخان قراختایی جنگ افتاد و سلطان شکست خورد و آتسز فرصت را غنیمت شمرده، مرو، سرخس، مرو شاهجان و حدود نیشابور و بیهق را به باد غارت گرفت و بسیاری از مردم، ازجمله شماری از دانشمندان و فقها را کشت و غنایم و ذخایر بسیار برگرفت (جوینی، 2/ 5-7؛ ابناثیر، 11/ 81، 87- 88؛ رشیدالدین، 1/ 333؛ نیز نک : قزوینی، 5).
ابناثیر بر آن است که ترکانِ قراختایی به تحریک و تشویق آتسز به پیکار سنجر رفتند (11/ 88). مورخان دیگر از این معنی یاد نکردهاند. نیز گفتنی است که قراختاییان به برخی از متصرفات آتسز حمله کردند و او را واداشتند تا خراجی سالیانه بر گردن گیرد (جوینی، 2/ 88). ولی این تهاجم و شکست سنجر چنان به نفع آتسز تمام شد که او را مسبب آن دانستند (بارتولد، 327). برخی از مورخان تاریخ سلاجقه، حملات آتسز به خراسان را در میانۀ پیکار سنجر با گورخان، و بعضی پس از شکست سنجر دانستهاند (حسینی، 187- 188؛ ظهیرالدین، 45-46).
آتسز تا مدتی که سنجر به تجدید سازمان مشغول بود، از او آسودگی داشت و بنابر سکهای که از وی در 538 ق ضرب شده، و نام «سلطان عراق مسعود» بر آن آمده (بارتولد، همانجا، حاشیه)، پیدا ست که بهرغم سنجر، با او همنوایی میکرده است. حسینی نیز تصریح دارد که آتسز در این سال به سلطان مسعود در برابر امرای شورشی او مدد رسانید (ص 220-221). اما در همین سال، سنجر باز به خوارزم لشکر کشید و آتسز را واداشت تا خزاین و اموالی را که از مرو غارت کرده بود، به سلطان بازگرداند و به اطاعت درآید (ابناثیر، 11/ 95-96؛ حسینی، 188- 189؛ بارتولد، همانجا).
نوبت بعد که باز آتسز سودای سرکشی کرد، سلطان، ادیب صابر شاعر را، به رسالت، به خوارزم فرستاد و او چون دریافت که آتسز کسانی را مأمور قتل سنجر کرده، به سلطان خبر داد و آتسز نیز ادیب را گرفت و در جیحون غرق گردانید (جوینی، 2/ 7- 8). پس آنگاه سنجر باز روی به خوارزم نهاد و در جمادیالآخر 542/ نوامبر 1147 دژ هزاراسب را به محاصره درآورد. در این واقعه، از اشعاری که انوری در اردوی سلطان و رشیدالدین وطواط در هزاراسب، در ستایش ممدوحان خود، برای یکدیگر فرستادند، همچنین از خشم سنجر از رشید وطواط، و نیز قصد قتل او یاد شده است. بههرحال، سلطان اینبار نیز از حمله به آتسز خودداری کرد و او را به صلح و اطاعت واداشت و این آخرین رویارویی مستقیم سنجر و آتسز بود (همو، 2/ 8-10).
آتسز ازآنپس توجه خود را به جنگ و پیشروی در سواحل سیردریا، ترکستان و قبچاق معطوف کرد و پیروزیهایی به دست آورد. وی سیغناق را گرفت و جند را که در جنگ با سنجر از دست داده بود، بهصورتیکه نامنتظر مینمود، تسخیر کرد و به ایلارسلان، پسر خود داد (همو، 2/ 10-11؛ خواندمیر، 2/ 632؛ منهاج، 299؛ بارتولد، 328). دراینمیان، غزها پس از چیرگی بر سلطان سنجر او را اسیر کردند و برخی متصرفاتش را گرفتند. آتسز کوشید از این فرصت برای تصرف برخی از نواحی اطراف جیحون استفاده کند و بهرغم آنکه به دعوت رکنالدین محمود خان سلجوقی برای همکاری در رهانیدن سلطان پاسخ مساعد داد و به نسا رفت، کاری از پیش نبرد و به خبوشان بازگشت و همانجا بود تا بیمار و فلج گردید و در 9 جمادیالآخر 551 درگذشت (جوینی، 2/ 12-13؛ ابناثیر، 11/ 209).
منابع این دوره آتسز را به دادگری، نیکسیرتی، و خیر و احسان ستودهاند. وی خود مردی دانشمند بود و در تفسیر قرآن و ادب فارسی و عربی دستی قوی داشت و شعر فارسی میسرود و دربارش مجمع دانشمندان و ادیبان به شمار میرفت و همه از حمایت و رعایت او برخوردار بودند. یکی از بزرگترین ادیبان این عصر، رشیدالدین وطواط، دبیر و صاحب دیوان انشاء آتسز بود و در قصاید بسیاری او را ستایش کرده، و کتاب حدائق السحر فی دقائق الشعر خود را به نام او مصدّر ساخته است. شهابالدین صابر ترمذی هم از ستایشگران آتسز بود. اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی را به دستور آتسز مختصر کرد و آن را به نام او خفّی علایی نامید. برخی از اشعار آتسز را در منابع میتوان یافت (برای نمونه، نک : جوینی، 2/ 2-4؛ ابناسفندیـار، 109؛ شبانکارهای، 134-135؛ عوفی، 1/ 35- 38؛ منهاج، 300؛ اقبال، 390).
ابناثیر، الکامل؛ ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1346 ش؛ بنداری، فتح، تاریخ دولة آل سلجوق (زبدة النصرة)، قاهره، 1974 م؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334 ق/ 1916 م؛ حسینی، علی، زبدة التواریخ، به کوشش محمد نورالدین، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش احمد آتش، تهران، 1362 ش؛ شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تهران، 1332 ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، تهران، 1361 ش؛ قزوینی، محمد، حـاشیه بر ج 2 تـاریخ جهانگشای (نک : هم ، جوینی)؛ قفساوغلی، ابراهیم، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمۀ داوود اصفهانیان، تهران، 1367 ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1342 ش؛ نیز:
Barthold, W. W., Turkestan, Down to the Mongol Invasion, tr., W. W. Barthold and H. A. R. Gibb, London, 1958; Bosworth, C. E., «The Political and Dynastic History of the Iranian World», The Cambridge History of Iran, vol. V, ed. J. A. Boyle, Cambridge, 1968.
صادق سجادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید