عباس بن ابی الفتوح
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 20 اردیبهشت 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/263504/عباس-بن-ابی-الفتوح
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ نشده
عَباسِ بْنِ اَبیالْفُتوح، الافضل رکنالدین، از خاندان بنیزیری و وزیر فاطمیان (548-549ق). وی اصلا از امیرزادگان خاندان ابن بادیس صنهاجی (بنیزیری)، از فرمانروایان افریقیه در سدۀ 6ق بود. پدرش ابوالفتوح در پی جدالهای خانوادگی در 509ق از سوی برادر خود علی بن یحیی از افریقیه اخراج شد و همراه همسرش بلّاره و پسر خردسالش عباس به اسکندریه رفت. در آنجا به دستور الآمر فاطمی مورد استقبال و احترام واقع شد و چون اندکی بعد درگذشت، بلّاره به ازدواج ابن سلّار امیر بحیره و اسکندریه درآمد. عباس در کنف حمایت این امیر بزرگ برآمد (ابنخلکان، 3 / 417، 6 / 216). اینکه ابناثیر پس از ذکر همان گزارش، آورده که عباس به یادگیری حرفه خیاطی پرداخت و در آن مهارت یافت (11 / 185)، باید مربوط به همین دوران باشد. در ایام خلافت الظافر، آنگاه که ابنسلّار بر ضد وزارت ابنمصال با سپاه روی به قاهره نهاد، بیگمان عباس نیز با او یار و همراه بود. چه پس از آنکه ابنسلّار خلیفه را واداشت تا او را به وزارت برنشاند، عباس را به پیکار ابنمصال که در حوف موضع گرفته بود، گسیل کرد. وی نخست به سختی شکست خورد. سپس که ابنسلّار سپاهی با اسامة بن منقذ به مدد او فرستاد، ابنمصال را در هم شکست و سرش را برگرفت و به قاهره برد (ابن منقذ، 7-8؛ ابنمیسر، 2 / 89-90؛ ابنظافر، 102؛ ابندواداری، 6 / 552-553). از این پس تا حدود 4 سال بعد، از احوال عباس اطلاعی در دست نیست. شاید گزارش ابندواداری (6 / 553) دربارۀ حکومت عباس بر بخش شرقی قاهره به همین روزگار باشد (قس: ابن تغریبردی، 5 / 295 که بخش غربی آورده است).
در این سالها به سبب پیشروی صلیبیان در سوریه و حضور فرمانروای تیزچنگی چون نورالدین زنگی، نفوذ و قلمرو فاطمیان در شام به شهر عسقلان محدود شده بود، ولی به دلیل موقعیت ممتازش میتوانست خطرات بزرگ برای فرنگیان ایجاد کند. از اینرو اینان نیز از مدتها پیش غزه را مرکز حملات خود به این شهر قرار داده و همواره چشم به تصرف آن داشتند (رانسیمان، II / 338). مصریان برای حفظ این آخرین پایگاه خود در برابر صلیبیان، هر 6 ماه نیروهای تازه نفسی به آنجا میفرستادند و مدافعانش را تقویت میکردند. اینبار در 548ق، عباس به دستور ابنسلّار و همراه اسامة بن منقذ از یاران خاص خود و از نزدیکان وزیر، با سپاه رهسپار عسقلان شد. گزارشهایی که دربارۀ حوادث مربوط به این مأموریت و تحولات بعدی در دست داریم، تا حدی مبهم، تردید برانگیز و متناقض است. روایات مشهور برآنند که چون عباس و اسامه به بلبیس رسیدند، دربارۀ خوشیهای مصر و رنجهایی که بر سر راه دارند، گفتگو کردند و اسامه به تحریک عباس برخاست که اگر بخواهد میتواند به وسیله پسرش ناصرالدین نصر که از یاران خاص و انیس الظافر بود، با جلب موافقت خلیفه، ابنسلّار را از میان بردارد و رشته امور مصر را در دست گیرد. عباس نیز نصر را برانگیخت و او هم به قاهره بازگشت و پس از جلب رضایت خلیفه، ابنسلار را کشت (6 محرم 548). عباس آنگاه به قاهره بازگشت و از سوی خلیفه بر مسند وزارت نشست (ابنمیسر، 2 / 92؛ ابنظافر، 102-103؛ ابوشامه، 1 / 277-278؛ ابناثیر، 11 / 184؛ قس: ابنخلکان، 3 / 418). البته ابنسلّار مردی سخت بیرحم و ستمگر بود (مثلا، ابنمیسر، 2 / 90) و خلیفه از او بیزاریها میجست. چنانکه ابنمنقذ خود در دستگاه خلیفه و وزیر حضور داشت، اشاره کرده که یکبار خلیفه به وسیله غلامان خاص خود درصدد قتل ابنسلّار برآمد (ص 9)؛ ولی تصریح مورخان به دخالت اسامه در قتل ابنسلار، با آنکه وی از برکشیدگان و یاران وزیر بود، توجه برانگیز است. اسامه خود ابدا به این نکات اشاره نکرده ولی از سخن او آشکار است که قتل ابنسلّار، طرحی از پیش ساخته و مورد توافق عباس و الظافر بوده است (همو، 18). به هر حال عباس از آغاز وزارت کوتاه مدتش با مشکلات بسیار روبرو شد. از یک سوی امرای مصر و طرفداران ابنسلّار از قتل او و وزارت عباس ناخشنودیها میکردند و چون دست اسامه را در آن کار میدیدند، درصدد قتل او برآمدند؛ و از سوی دیگر، فرنگیان با استفاده از این نابسامانیها عسقلان را نیز به یکباره گرفتند و دست مصریان را به کلی از سوریه کوتاه کردند (ابناثیر، 11 / 142، 191). بیخردی عباس در رفتارهای سیاسی و خاصه قتل خلیفه هم کار را بیش از پیش بر او دشوار کرد. درباره علت قتل الظافر به دست ناصرالدین نصر پسر عباس، غالب مورخان به تبع یکدیگر برآنند که روابط نزدیک و اتهام برانگیز نصر جوان و زیباروی با خلیفه، موجب سخنانی، به ویژه از سوی اسامة بنمنقذ، شد که وزیر را سخت رنجانید و به تحریک اسامه، نصر را به قتل الظافر برانگیخت. بدینسان نصر هم خلیفه را به خانه وزیر، معروف به دار یونس که بعدها به مدرسه حنیفه و مشهور به سیوفیه گردید، کشاند و او را کشت (نیمه محرم 549). آنگاه عباس دو برادر الظافر یعنی جبرئیل و یوسف را به اتهام قتل خلیفه اعدام کرد و فرزند خردسال او را با لقب الفائز به خلافت برداشت و خود به استبداد رشته کارها را در دست گرفت (ابنظافر، 108؛ ابنمیسر، 2 / 93؛ ابنخلکان، 1 / 237-238، 417، 2 / 526، 3 / 491-492؛ ابنعماد، 2 / 152). ابناثیر (11 / 191-192) برآن است که چون امرای مصر بر قتل اسامه همداستان شدند، و شاید خلیفه هم با آنها موافقت کرده بود، اسامه نیز عباس را با ایراد اتهام به فرزندش نصر درباره روابطش با خلیفه، به قتلالظافر برانگیخت (نیز نک : ابنظافر، 104-105؛ ابنمیسر، همانجا). اما اسامه خود اشاره کرده که عباس در ایام وزارت، با اطلاع از دسیسههای درباری، بیمناک بود که خلیفه نصر را به قتل پدر تحریک کند. در واقع به روایت ابن منقذ (ص 19-20) خلیفه در این باره با نصر سخن گفته و وعده وزارتش داده بود، ولی ابن منقذ او را از این کار بازداشته بود. در صحت این گزارش، که از سوی یکی از متهمان اصلی قتل ابنسلّار و خلیفه ابراز شده، باید سخت تردید کرد. خاصه که نشانهای از دشمنی میان خلیفه و وزیر یا تحریک نصر به قتل پدر در منابع دیگر تأیید نشده است؛ جز آنکه ابنتغری بردی در یکی از گزارشهای خود با نفی اتهام روابط نامشروع خلیفه با نصر، از طمع نصر در وزارت و توطئۀ قتل عباس توسط او، بدون اشارۀ خلیفه، یاد کرده و آورده که عباس با او به ملاطفت برخاست و همو را به قتل خلیفه تشویق کرد و سپس هم اعلام کرد که خلیفه غرق شده است (5 / 288-289). اما ابنقلانسی به گونهای از داستان سخن گفته که گویا الظافر را فیالواقع دو برادر و عموزادهاش کشتند و عباس به درستی آنها را مجازات کرد (نک : ابنتغریبردی، 5 / 291؛ قس: ابنحماد، 1 / 106-107). به هر حال درباریان و امرا و حتی غلامان دربار این توطئههای پیدرپی و چیرگی عباس را – که برخی آنرا از تاریکترین صفحات تاریخ مصر دانستهاند – بر خود هموار نکردند و قاهره دستخوش آشوب شد (لینپول، 171-172). درباریان و علما به طلائع بن رزیک والی مینة بن الخصیب و از امرای بزرگ فاطمی نامه نوشتند و حتی با فرستادن ابیاتی خواهان حرکتش به سمت قاهره و انتقام از عباس شدند (ابن تغری بردی، 5 / 292-293؛ برخی اشعار را نک : عماداصفهانی، 1 / 119، 190). صالح بن رزیک هم روی به قاهره نهاد ولی عباس و خاندانش پس از گردآوری اموال بسیار گریختند (14 ربیعالاول 549ق). صالح قاهره را گرفت و بر مسند وزارت نشست. از آن سوی به روایت برخی مورخان، خواهر الظافر به فرنگیان نامه فرستاد و وعدۀ اموال بسیار داد به آن شرط که عباس را بگیرند. فرنگیان نیز بر عباس تاخته و او را طی جنگی کشتند و نصر را گرفتند و به قاهره فرستادند. در آنجا او را به شدیدترین وجهی کشتند و بر دار آویختند و آنگاه بسوختند (ابناثیر، 11 / 193-194؛ ابنخلکان، 2 / 562، 3 / 492-493؛ ابنعماد، 2 / 153).
ابناثیر، الکامل؛ ابنتغریبردی، النجوم؛ ابنحماد، محمد، اخبار ملوک بنیعبید وسیرتهم، به کوشش تهامی نقره، قاهره، 1401ق؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابندواداری، ابوبکر، کنزالدرر و جامع الغرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1380ق / 1961م؛ علی، اخبار الدول المنقطعۀ، به کوشش اندره فریه، قاهره، 1972م؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق / 1931م؛ ابن منقذ، اسامه، الاعتبار، به کوشش فلیپ حتی، پرینستون، 1930م؛ ابنمیسر، محمد، اخبار مصر، به کوششهانری ماسه، قاهره، 1919م؛ ابوشامه، عبدالرحمن، الروضتین فی اخبار الدولتین، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت، 1422ق / 2002م؛ عمادالدین اصفهانی، خریدۀ القصر و جریدۀ العصر (قسم شعراء مصر)، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1951م؛ نیز:
Lane-poole, S., A History of Egypt, Karachi, 1977; Runciman, S., A History of the Crusades, Cambridge, 1965.
صادق سجادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید