آصف الدوله، میرزا صالح خان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 30 شهریور 1402
https://cgie.org.ir/fa/article/259280/آصف-الدوله،-میرزا-صالح-خان
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
4
آصفالدوله \āse(a)f-od-dowle\، میرزا صالح خان باغمیشهای (1270- 1348 ق / 1854-1930 م)، فرزند حاج میرزا مهدی، از دولتمردان مشروطهخواه ایران. پدر وی به حاجی کلانتر معروف بوده است. میرزا صالح در خانوادهای عارفمنش و متمکن که چندین نسل کدخدایی باغمیشه (یکی از کویهای بیرون قلعۀ تبریز) و کلانتری و بیگلربیگی تبریز را داشتند، چشم به جهان گشود (ادیبالملک، 174- 178). پساز گذراندن دوران کودکی و تحصیل مقدمات، دورۀ تخصصی را در دارالفنون تبریز (مدرسۀ نظام یا مدرسۀ مظفری) خواند. بعد از فراگرفتن فنون نظامی و آموختن زبانهای فارسی و عربی و روسی و فرانسوی، در 25سالگی وارد خدمات دولتی شد. در 1299 ق / 1882 م که حسنعلی خان امیرنظام گروسی، پیشکاری ولیعهد و ریاست قشون آذربایجان را داشت، صالح خان با درجۀ یاور سومی، زیر دست او دقایق امور نظامی و دیوانی و حکومتی را آموخت و رموز کشورداری را فراگرفت. میرزا صالح در 1300 ق / 1882 م در تبریز جزو سرهنگان توپخانۀ مبارکه و آجودان مخصوص مظفرالدین میرزا ولیعهد بود. در شعبان 1307 / آوریل 1890، برای درمان و گردش، به قفقاز و دیگر جاهای روسیه سفر کرد و در محرم 1308 / اوت 1890 به ایران بازگشت. در این سفر، مشاهدۀ پیشرفتهای تفلیس و باکو و پترزبورگ در اندیشۀ او اثر ژرف نهاد و از همان زمان، دل در تربیت افکار و اصلاح و ترقی هممیهنان و کشور خود بست و به مطالعات و اقدامات لازم در این زمینه پرداخت. در 1310 ق / 1892 م، از سوی مظفرالدین میرزا لقب «معتمد دیوان» به وی اعطا گردید و او در 1313 ق / 1896 م، پساز درگذشت پدرش، حاجی کلانتر، به درجۀ امیرتومانی ارتقا یافت و به نیابت حکومت تبریز برگزیده شد. وی برای پیشبرد مقاصد خود در ظاهر، شرکتی برای بازرگانی و در باطن، برای کوشش در راه اصلاح وضع کشور پایهگذاری کرد و با چند تن از بازرگانان خوشنام و همفکر تبریز به تبلیغ دربارۀ مزایای نظام مشروطه و معایب استبداد پرداخت. در ضمن این کوششها، در دورۀ حکومت خود در تبریز، برای کمک به خانوادههای بیبضاعت و گردآوری و تربیت ایتام، در 1313 ق، دست به تأسیس کارخانۀ قالیبافی زد و جوانان و کودکان بیکار را در آن به کار گماشت که افزون بر فراگرفتن صنعت قالیبافی، روزانه چندین ساعت به درس خواندن میپرداختند. میرزا صالح در 1320 ق / 1902 م، به حکومت قزوین برگزیده شد. حکومت وی در این شهر 4 سال به درازا کشید و او در این مدت، در آبادانی و نظافت و بهداشت و نظم و امنیت شهر کوشید. در 1322 ق، که در تهران وبای سختی بروز کرده بود و بیم آن میرفت که به قزوین نیز سرایت کند، صالح خان اقدامات مفیدی برای پیشگیری انجام داد که تا آن زمان بیسابقه بود. وی برای نشر صنعت و معارف، انجمنی بهنام «انجمن معارف»، متشکل از چند تن تجددخواه، زیر نظر خود تشکیل داد و آموزشگاهی با 4 کلاس بهنام امید پایهگذاری کرد. او ملاعلی، فرزند ملاتقی معروف به قاضی ارداقی (از آزادیخواهان و اعضای انجمن)، را به مدیریت مدرسه برگزید و برای محل مدرسه، محوطهای در شرق عالیقاپو معین کرد و با بنای 4 اتاق، نخستین مدرسه را در قزوین پدید آورد. اعضای انجمن هزینۀ آن را به عهده گرفتند. وی سپس مدرسۀ دیگری بهنام سعادت قزوین تأسیس کرد. بر اثر خدمات صالح خان در قزوین، مظفرالدین شاه در 1323 ق به او لقب وزیر اکرم داد. در اواسط 1324 ق در زمان صدارت عینالدوله، صالح خان از حکومت قزوین برکنار، و به تهران فراخوانده شد، ولی پساز چند ماه، به حکومت گیلان و مازندران منصوب گشت. در زمان فرمانروایی وی بر گیلان، مقدمات صدور فرمان مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی فراهم شد. او که آرزوهای دیرینۀ خود را برآورده میدید، در قلمرو حکومت خود، با امید و اشتیاق به استوارسازی پایههای دموکراسی و حکومت مشروطه پرداخت و به مردم و احزاب میدان داد و حتى آنها را تشویق کرد که فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را دنبال کنند. محمدعلی میرزا یک ماه پساز نشستن بر تخت شاهی، صالح خان را از حکومت گیلان برداشت و در ذیحجۀ 1324 / ژانویۀ 1907 سپهدار را به جای او برگماشت. وی چند ماهی در تهران بیکار ماند و پساز صدارت مجدد میرزا علیاصغر خان امینالسلطان، بار دیگر به فرمانروایی گیلان گماشته شد. او این بار قانون اساسی را، که از تصویب مجلس گذشته بود، همراه خود به گیلان برد و نظامنامۀ انتخابات را در انجمن رشت نصب کرد. آنگاه زمینۀ انتخابات نمایندگان گیلان را فراهم آورد. گزارشی دربارۀ چگونگی انتخاب غیرقانونی بحرالعلوم به مجلس فرستاد که در تهران و رشت جنجالی برانگیخت. این بار نیز محمدعلی میرزا او را برکنار کرد و امیراعظم را به جای وی برگماشت. در همین روزها، او پساز بازگشت به تهران مقالهای با عنوان «آخرالدّواء» در شمارۀ 8 صبح صادق با امضای مستعار «عاشق وطن» منتشر کرد و پیشنهادهایی برای رهایی کشور از گرداب حوادث و سازش میان مردم و شاه عرضه داشت. این مقاله توجه محافل اجتماعی را برانگیخت. کار به تشکیل انجمنی از دولتمردان در خانۀ عضدالملک انجامید. محمدعلی میرزا که از منشأ این پیشنهاد و تشکیل آن انجمن آگاه شده بود، بیش از پیش، کینۀ صالح خان را به دل گرفت. در زمان صدارت نظامالسلطنۀ مافی، حکومت کرمانشاهان به صالح خان پیشنهاد شد (مغیثالسلطنه، 216-217)، ولی او در قبول آن تعلل ورزید. در این میان، حادثۀ بمباندازی در کالسکۀ محمدعلی شاه پیش آمد و مصطفى خان حاجبالدوله از حکومت تهران برکنار گشت و حکومت شهر به صالح خان واگذار شد (ربیعالاول 1326 / مۀ 1908). محمدعلی شاه از این انتصاب خرسند نبود، ولی بهعلت نیرومندی ملّیون نتوانست مخالفتی نشان دهد. صالح خان در ابتدای مسئولیت جدید خود، مردم تهران را به یک گردهمایی خواند و برای ایشان سخنرانی مفصلی کرد (دولتآبادی، 2 / 222) و از ایشان خواست که در ادارۀ شهر و حفظ بهداشت و امنیت آن با حکومت همفکری کنند. محمدعلی شاه که اندیشۀ براندازی مشروطیت را در سر داشت، با توطئۀ لیاخوف در 4 جمادیالاول 1326 ق / 4 ژوئن 1908 م ناگهان گرمای شهر را بهانه ساخت و از کاخ گلستان به باغ شاه کوچید و 4 روز بعد، صالح خان را از فرمانروایی تهران برکنار کرد و مؤیدالدوله را بهجای او برگماشت و در 23 جمادیالاول، مجلس شورای ملی را به توپ بست. صالح خان که در خانۀ بانو عظمى، خواهر ظلالسلطان، در ضلع شرقی میدان بهارستان روبهروی انجمن آذربایجان اجارهنشین بود، دلیریها نمود و از پشت بام خانهاش، بیش از 10 تن توپچی و قزاق و شماری اسب توپکش را بر خاک افکند. پساز شکست آزادیخواهان، توپها را بهسوی منزل او برگرداندند و آنجا را گلولهباران کردند. سپس همۀ دارایی او را به یغما بردند، ولی او خود را با مهارت از مهلکه وارهاند. وی چندینبار از سوی لیاخوف برای بازپرسی فراخوانده شد و چون بیم جان در میان بود، درصدد اختفا برآمد. ابتدا مفاخرالملک به او پیشنهاد کرد که مانند دیگران به یکی از سفارتخانهها پناهنده شود؛ ولی او گفت: «پای دار برای من بهتر از پناهبردن به سفارت خارجه است». سرانجام، برای 8 ماه در خانۀ امیربهادر نهان گردید و در محرم 1327، از خانۀ امیربهادر بیرون آمد و باز اقداماتی برای سازش میان شاه و مردم انجام داد، ولی کاری از پیش نرفت. در 28 جمادیالثانی، در دولت موقت سپهدار، باز فرمانروایی تهران و سرپرستی خالصجات ایلات خوار و ورامین، ساوه، زرند و دماوند به صالح خان واگذار شد. در همان زمان، احمدشاه لقب «آصفالدوله» به او داد. وی مقدمات انتخابات دورۀ دوم مجلس شورای ملی را در تهران فراهم آورد (ناظمالاسلام، 2 / 524) و در این دورۀ فرمانروایی تهران، مانند گذشته، در نظم و امنیت شهر کوشید و استعمال تریاک و فروش آن را قدغن کرد و گوشت را ارزان ساخت، ولی بهنوشتۀ خود او در خاطراتش، چون دانست کسانی در پی سستکردن پایههای حکومت وی و برکنارساختن او هستند، خود از کار کناره گرفت. پس از آن، حکومت اصفهان و فارس به او پیشنهاد شد، ولی او نپذیرفت و سرانجام حکومت خمسه را قبول کرد و در 10 جمادیالآخر 1328 ق / 19 ژوئن 1910 م وارد زنجان گردید. هنوز 3 روز از آغاز حکومت او نگذشته بود که غائلۀ داراب میرزا، پسر بهمن میرزای قاجار، بهتحریک روسها و محمدعلی میرزا، پیش آمد آصفالدوله بهرغم کمبود وسایل، آن غائله را فرونشاند و از غارت شهر جلوگیری کرد (آصفالدوله، 33). آصفالدوله گزارش زندگی خود و پیشامدهای ایران و جهان را از 1294 ق / 1877 م تا زمان به توپ بسته شدن مجلس، روزبهروز در 7 مجلد نوشته، که 4 مجلد آن در تاراج خانهاش در تبریز، و 3 مجلد آن در تاراج خانهاش در تهران از میان رفته است. وی سپس، بهخواهش میرزا ابراهیم خان منشیزاده، خلاصهای از زندگینامۀ خود را در زنجان در 36 صفحه تنظیم کرد و نزد او فرستاد که اینک عین آن بهخط خود او نزد نویسندۀ مقاله هست. وی در زنجان نیز به تشکیل «انجمن معارف» دست زد و دارالحکومۀ آن را تعمیر اساسی کرد و مدرسۀ محمدیۀ زنجان را بنیاد نهاد (1329 ق / 1911 م؛ روحانی، 61). آصفالدوله در ربیعالاول 1330 / فوریۀ 1912، پساز حکومت ظهیرالدوله، برای سومین بار به حکومت گیلان برگزیده شد، ولی پساز قیام جنگل بهعنوان مرخصی به تهران آمد و دیگر به رشت بازنگشت. نابسامانی اوضاع داخلی ایران و عدم پیشرفت مشروطیت و قانونیشدن ادارۀ کشور موجب نومیدی آصفالدوله شد و چون خود را شایستهتر از کسانی میدید که رشتۀ کارها را به دست داشتند، از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی کنارهگیری کرد و چند سال بعد، در 78سالگی در تهران چشم از جهان فروبست (سدیدالسلطنه، 485).
ادیبالملک، عبدالعلی، دافع الغرور، بهکوشش ایرج افشار، تهران، 1354 ش؛ آصفالدوله، صالح خان، خاطرات، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ شخصی مؤلف؛ دولتآبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1362 ش؛ روحانی، محمدرضا، فرهنگنامۀ زنجان، تهران، 1347 ش؛ سدیدالسلطنه، محمدعلی، سفرنامه، بهکوشش احمد اقتداری، تهران، 1362 ش؛ مغیثالسلطنه، یوسف، نامهها، بهکوشش معصومه مافی، تهران، 1362 ش؛ ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، بهکوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1357 ش.
یحیى ذکاء (دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید