آفریقا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 13 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/259183/آفریقا
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
4
اقوام آفریقـا به 5 تیره تقسیم میشوند: 1. تیرۀ حامی ـ سامی که شامل 3 گروه سامی، کوشی و بربر است و در سرزمینهای شمال و شمال شرقی قارۀ آفریقا زندگی میکنند و به زبانهای سامی آفریقایی ـ آسیایی سخن میگویند. زبان عربی عمدهترین این زبانها ست. ساکنان عمدۀ کشورهای مصر، تونس، الجزیره، لیبی، موریتانی، مراکش، اتیوپی و سودان، عربزبان هستند. بربرها کهنترین قوم شمال آفریقا، در مناطق کوهستانی مراکش و الجزیره سکونت دارند (BSE3, II / 449؛ آفریقا، I / 92)؛ 2. تیرۀ بانتو شامل گروههای بانتو، بانتوی شرقی، گور (بانتوی مرکزی)، آتلانتیک، بانتوی غربی و سونگایی است و به زبانهای نیجری ـ کنگویی سخن میگویند. آنان در منطقهای وسیع از قارۀ آفریقا که بانتو نامیده میشود، سکونت دارند. در شرق و جنوب آفریقا 43 قوم از بانتوها وجود دارند (همانجا)؛ 3. تیرۀ مانده شامل گروه گینه و کوا، ایجو، و مردم سودان مرکزی و شرقی است؛ 4. تیرۀ نیل شامل گروههای نیل شمالی، شرقی و جنوبی، گروه نوبه، گروه کانوری (بری ـ بری)، بوشمن و گوتنتوت (کویسان) هستند؛ 5. تیرۀ مالایـا ـ پولینـزی شـامل گروه اندونزیایی، مالاگاسی در ماداگاسکار و گروهی است که به زبانهای تیرۀ هند و اروپایی سخن میگویند (BSE3، همانجا). گروهها و تیرههای قومی آفریقا با یکدیگر درآمیختهاند، اما در دورافتادهترین نواحی آفریقا دو گروه انسانی متفاوت و مجزا به نام پیگمههای حوضۀ کنگو و بوشمنهای بیابان کالاهاری زندگی میکنند (غروی، 89؛ فوردم، همانجا؛ مشیری، 226). بهطورکلی، دین اسلام در شمال و دین مسیحیت در جنوبِ قارۀ آفریقا رواج دارند. همچنین اقلیتهایی به ادیان سنتی ایمان دارند (بریتانیکا).
بهاستثنای آفریقای جنوبی و کشورهای شمال آفریقا که تولیدات متنوعی دارند، اقتصاد بیشتر کشورهای این قاره توسعه نیافته است. آفریقا اگرچه منابع طبیعی سرشاری دارد، اما اقتصاد بیشتر کشورهای آن کشاورزی است و بیشاز 60٪ جمعیت آن به کشاورزی معیشتی اشتغال دارند (بریتانیکا). بسیاری از کشورهای آفریقایی اقتصاد تکمحصولی دارند. محصولات کشاورزی، نیمی از درآمد صادراتی قارۀ آفریقا را تشکیل میدهد. صنعت در آفریقا با وجود منابع طبیعی فراوان و توانایی بالقوه، در مراحل ابتدایی است و تنها 1٪ محصولات صنعتی جهان را تأمین میکنند. صنایع عمدتاً کوچکمقیاس و سبک هستند. ازجملۀ این صنایع میتوان به نساجی، پوشاک، دارو، مواد غذایی و نوشابهسازی اشاره کرد (واتکینز، 256). مبادلات بازرگانی خارجی قارۀ آفریقا از طریق دریا صورت میگیرد. بنادر این قاره از نظر بارگیری و باراندازی اهمیت دارند. با افزایش استخراج نفت، میزان بارگیری و باراندازی این بنادر افزایش یافت ( آفریقا، I / 146). از بنادر مهم آفریقا به بونی، لاگوس، پرت سعید، طرابلس، ریچاردز، دوربن (پرت ناتال)، کازابلانکا (دارالبیضاء)، اسکندریه، مومباسا، دارالسلام، مونرُویا، پرت ژانتی، پرت لوکو، پرت لویی، پرت نُوو، پرت سودان، پرت هارکور و پرت الیزابت میتوان اشاره کرد (همان، I / 146, II / 292-293).
کهنترین آگاهیهای جغرافیایی دربارۀ آفریقا، بهویژه مناطق شمالی آن، با مصر مرتبط بوده است. اطلاعات موجود در مصر باستان بعدها در اختیار یونانیان، رومیان و عربها قرار گرفت. فنیقیان سواحل جنوبی دریای مدیترانه را درنوردیدند و بهاحتمال در سدۀ 6 قم به اقیانوس اطلس رسیدند و چند کُلنی (مستملکه) تأسیس کردند. در این زمان، دریانوردان کارتاژ نیز به سواحل غربی آفریقا راه یافتند و رشتهکوههای اطلس را کشف کردند. نخستینبار یونانیانی که در خدمت نخوی (نکائو) دوم (611-595 قم)، فرعون مصر بودند، قارۀ آفریقا را دور زدند. رومیان نیز نخستین کسانی بودند که به اعماق این قاره راه یافتند. آنها در سدۀ 2 م، سرزمین کنونی مغرب (مراکش) را میشناختند (همان، I / 38). دانشمندان مسلمان نیز به تحقیقات جغرافیایی دربارۀ آفریقا پرداختند. اصطخری از نخستین مؤلفان ایرانی و اسلامی است که مطالب قابل توجهی از قارۀ آفریقا تهیه کرده است (ص 36). دریانوردان مسلمان در سدۀ 5 ق / 11 م، سواحل شرقی آفریقا را درنوردیدند، به سرزمینهای حبشه، غنا و مالی راه یافتند، دریاچۀ چاد و مسیر سفلای رود زامبزی و کوههای اژدها را کشف کردند و به ماداگاسکار رفتند (همانجا). دریانوردان پرتغالی در اوایل سدۀ 9 ق / 15 م سواحل غربی آفریقا را کاوش کردند و تا مصب رود سنگال پیش رفتند و دهانۀ رود کنگو را کشف کردند (سرمد، 37؛ آفریقا، همانجا). در 1487 م بارتولومئو دیاش از دماغۀ امیدنیک گذشت و به دهانۀ رود ارانژ رسید و سرانجام نقشۀ سراسر طول سواحل غربی آفریقا را تهیه کرد (همانجاها). واسکودوگاما در اواخر 1497 م، غرب قارۀ آفریقا را پیمود، به سواحل شرقی آفریقا روی آورد و به موزامبیک و مالیندی رسید (سرمد، 39-41). از اواخر سدۀ 9 ق نفوذ اروپاییان به اعماق مناطق استوایی این قاره آغاز شد. از اواسط سدۀ 16 م، پرتغالیها اطلاعات ارزشمندی دربارۀ اتیوپی گردآوردند. پائش در 1613 م سرچشمۀ نیل آبی را کشف کرد. با اینهمه، آگاهی اروپاییان دربارۀ شرق و شمال شرقی آفریقا اندک بود و بیشتر به سواحل محدود میشد ( آفریقا، I / 39-40؛ سرمد، 74-84). جهانگردان فرانسوی در کشف اراضی شمالی و غربی قارۀ آفریقا نقش عمدهای داشتند ( آفریقا، I / 40؛ سرمد، 92-93). پساز حملۀ فرانسویان به الجزایر در 1830 م، تحقیقات جغرافیایی قابل توجهی دربارۀ سرزمین مغرب صورت گرفت. تا اواسط سدۀ 19 م جهانگردان اروپایی به اطلاعات قابل توجهی دربارۀ سودان، بخشهایی از صحرای لیبی و نوبه دست یافتند. سراسر مسیر رود نیل و محل تلاقی نیلهای سفید و آبی، و نیز مسیر نیل آبی بر روی نقشه کشیده شد ( آفریقا، همانجا). از 1830 م، مطالعات جغرافیایی شرق آفریقا به طور جدی آغاز گردید (همانجا).
مهمترین اکتشافهای جغرافیایی قارۀ آفریقا در دهههای 40 تا 70 سدۀ 19 م صورت گرفت. نقش پل دوشایو، دانشمند فرانسوی، در تهیۀ نقشۀ بخش غربی منطقۀ استوایی قارۀ آفریقا حائز اهمیت است ( آفریقا، I / 41؛ سرمد، 105-107). در اواخر سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20 م با بررسی بخش جنوبی اتیوپی ابهامی که در نقشۀ جغرافیایی آفریقا وجود داشت، برطرف و مرحلۀ جدیدی در مطالعۀ دقیق این قاره آغاز شد ( آفریقا، I / 42).
اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ سرمد، خسرو، کشف و استعمار آفریقا، تهران، 1350 ش؛ غروی، محمد، جغرافیای آفریقا، کلیات طبیعی و انسانی، تهران، 1356 ش؛ مشیری، رحیم، کلیات قارهها، تهران، 1371 ش؛ موسى، علی و محمد حمادی، جغرافیة القارات، دمشق، 1402 ق / 1982 م؛ واتکینز، ر.، «تجارت در آفریقا: افسانهها و واقعیتها»، ترجمه و تلخیص بهجتاللٰه آرین، مطالعات آفریقا، تهران، 1373 ش، شم 2؛ ویلر، ه . و دیگران، جغرافیة العالم الاقلیمیة، ترجمۀ محمد حامی طائی و دیگران، بیروت، 1964 م؛ نیز:
Afrika, entsiklopedicheskiǐ spravochnik, Moscow, 1986-1987; Britannica, 2010; Britannica Atlas, Chicago, 1996; Brockhaus ; BSE3; EI1; Fordham, P., The Geography of African Affairs, Southampton, 1974; Grove, A. T., Africa, South of the Sahara, Oxford, 1970; Kratkaya geograficheskaya entsiklopediya, Moscow, 1960-1962; Manshard, W., Afrika-Südlich der Sahara, Frankfurt, 1970; Neef, E., Das Gesicht der Erde, Frankfurt, 1962; Schiffers, H., Afrika, München, 1962; Suret-Canal, J., Schwarz-Afrika, Berlin, 1966; Unesco Statistical Yearbook, 1996. عنایتالله رضا (دبا)
تاریخ شمال آفریقا یا سرزمین بربرها ــ كه جغرافیدانان عصر اسلامی آن را به 3 منطقۀ مغرب ادنیٰ، مغرب اوسط و مغرب اقصیٰ تقسیم كردهاند ــ از هزارۀ 2 قم آغاز میگردد. فنیقیها در سدۀ 9 قم مهاجرنشین كارتاژ (قرطاجنه) را در كنار خلیج تونس ایجاد كردند كه بهتدریج دولت ـ شهری مقتدر شد. آنان بعدها قلمرو خود را تا سواحل جنوبی و جنوب شرقی اندلس گسترش دادند (بریتانیكا، IV / 976 ؛ خطاب، 1 / 24-26؛ عبدالوهاب، 8، 11؛ زبیب، 1 / 87- 88، 95؛ جوهری، 1 / 93-94، 97). در سدۀ 5 قم، هخامنشیان نواحی شمال آفریقا را به تصرف درآوردند. یك سده بعد، در پی یورشهای اسكندر مقدونی، متصرفات ایرانیان در آفریقا به دست او و جانشینانش افتاد (داندامایف، 62 -61؛ صفا، 8). در سدۀ 2 قم، با پایانیافتن سومین جنگ كارتاژی، یا پونیك، (149-146 قم) كه به شكست كامل كارتاژها انجامید، رومیان بر شمال آفریقا دست یافتند (نپ، 18-17؛ بریتانیكا، I / 311؛ جوهری، 1 / 106). چیرگی اینان و سپس دولت روم شرقی بر این منطقه مدتی دراز دوام داشت. قبایل واندال در 439 م با تصرف كارتاژ، بر مغرب چیره شدند (بریتانیكا،I / 311-312 ؛ لارویی، 38-39). در 533 م، یوستینیانوس اول (527- 565 م) سپاهی به شمال آفریقا روانه كرد و حكومت واندالها را از آنجا برانداخت. سرانجام، نزدیك به نیم قرن بعد، مسلمانان حملات خود را از مصر به مغرب آغاز كردند و بهتدریج بر سراسر شمال آفریقا دست یافتند (عبدالحمید، 1 / 122؛ نیز نك : بلیایف، 9؛ کالسنیکف، 14).
مسلمانان پساز فتح مصر (21 ق / 642 م) روی به شمال آفریقا نهادند. عمرو بن عاص سپاهی روانۀ برقه كرد. قبایل بربر برقه كه در آرزوی رهایی از سلطۀ رومیان بودند، با پرداخت جزیه تسلیم مسلمانان شدند. عمرو عاص در پی این پیروزی در 23 ق به طرابلس لشكر كشید و آنجا را گشود. سپس، از عمر بن خطاب خواست تا افریقیه (بخش شرقی سرزمین بربرها، نك : EI1) را تسخیر كند، اما خلیفه وی را از این كار بر حذر داشت و عمرو عاص سردار خود عقبة بن نافع را بر برقه و طرابلس گماشت و خود به مصر بازگشت (ابنعبدالحكم، 170-171؛ بلاذری، 224-225؛ ابنعذاری، 1 / 8؛ سالم، 2 / 142- 152). از این زمان تا حدود 20 سال، این منطقه زیر نظر حكومت مصر قرار گرفت. خلیفه عثمان در 25 ق، عبدالله بن سعد بن ابی سرح را بهجای عمرو عاص بر مصر گماشت (كندی، 11؛ ابنعذاری، همانجا). در همین حال، طرابلس از فرمانبرداری مسلمانان خارج شد؛ و از سوی دیگر، گرگوریوس (در منابع اسلامی: جرجیر) كه ازسوی هرقل (هراكلیوس) اول، امپراتور بیزانس (حك 610-641 م)، بر افریقیه حكم میراند (ابناثیر، 3 / 88- 89)، استحكامات دفاعی مرزهای شرقی قلمرو خود، ازجمله قابس، را تقویت كرد و پایتخت خود را از قرطاجنه به سُبیطله منتقل ساخت تا به قلمرو مسلمانان نزدیكتر باشد (مونس، فتح ... ، 74-76). در 27 ق / 648 م، عبدالله بن سعد بهدستور عثمان به افریقیه لشكر كشید و در سبیطله رومیان را شكست داد. این نخستین پیروزی مسلمانان در افریقیه بود و در پی آن، میان مسلمانان و رومیان بهمدت 10 سال پیمان صلح منعقد شد (بلاذری، 226-227؛ كندی، 12؛ ابنخلدون، 6 / 141؛ سالم، 2 / 174؛ زبیب، 2 / 17). در 38 ق / 658 م، معاویه، حاكم شام، عمرو عاص را دوباره بر مصر گماشت. عمرو به یاری عقبة بن نافع حملات خود را به افریقیه ادامه داد و تا 43 ق / 663 م غدامس، وردان (دان) و بخشهایی از سودان به دست مسلمانان افتاد (ابنعذاری، 1 / 15؛ ابناثیر، 3 / 352، 360؛ ابنتغری بردی، 1 / 125؛ ابن ابی دینار، 30). پساز مرگ عمرو عاص (43 ق)، معاویه حكومت افریقیه را از مصر جدا كرد و حکومت مصر را به عقبة بن عامر، و حکومت افریقیه را به معاویة بن حُدیج (یا خدیج) داد. ابنحدیج به كمك عبدالله بن زبیر و عبدالملك بن مروان شهرهای قمونیه، جلولاء، سوسه و قابس را تصرف كرد (ابنعذاری، 1 / 16- 18؛ عبادی، 38؛ سالم، 2 / 176، 182-183؛ زبیب، 2 / 21). در 50 ق، عقبة بن نافع، بهجای ابنحدیج، والی افریقیه شد. مهمترین اقدام عقبه طرحریزی شهر قیروان بهعنوان نخستین پایگاه نظامی و مركز سازماندهی مسلمانان در شمال آفریقا بود كه ساختن آن 5 سال به طول انجامید و دیری نگذشت كه به بزرگترین پایگاه نظامی و سیاسی و فرهنگی مسلمانان در شمال آفریقا مبدل شد (بلاذری، 228؛ ابناثیر، 3 / 465؛ ابنعذاری، 1 / 19-20؛ ابنخلدون، 6 / 141-142؛ سالم، 2 / 208؛ زبیب، 2 / 23-24). در 55 ق / 675 م، مسلمة بن مخلد انصاری جای عقبه را در مصر و افریقیه گرفت، اما در 62 ق عقبه دوباره به ولایت افریقیه گماشته شد (ابنعذاری، 1 / 21، 23؛ ابن ابی دینار، 29-30؛ مونس، همان، 149) و مرحلۀ جدیدی از فتوحات اسلامی در این سرزمین آغاز گردید. مسلمانان در مدتی كمتر از دو سال، با فتح شهرهای باغایه، قرطاجنه، مستنیر، زاب، تاهرت، مسیله و طنجه، كه به گفتۀ ابنعذاری دو هزار میل با قیروان فاصله داشت، بر بیشتر شهرهای مهم مغرب دست یافتند (ابنعذاری، 1 / 23- 28؛ ابناثیر، 4 / 105-106؛ ابن ابی دینار، 30-31؛ عبدالحمید، 1 / 191- 202؛ زبیب، 2 / 26- 29). در این میان، عقبه بهدست گروهی از بربرها به قتل رسید و رومیان به یاری قبایل بربر، بیشتر شهرهای فتحشده را بازپس گرفتند و در 64 ق نیز قیروان به تصرف كسیلۀ بربری، معروف به برنس درآمد (ابنعذاری، 1 / 30؛ ابناثیر، 4 / 107- 108؛ عبدالحمید، 1 / 206). در 65 ق، عبدالملك بن مروان سپاهی به فرماندهی زهیر بن قیس بلوی روانۀ افریقیه كرد. زهیر قیروان را گرفت و كسیله را به قتل رساند، اما اندكی بعد خود نیز در جنگ با رومیان كشته شد (ابنعبدالحكم، 200؛ ابنعذاری، 1 / 32-33؛ ابنخلدون، 6 / 142؛ سالم، 2 / 233- 238). چون حسان بن نعمان غسانی والی مغرب شد، نخست قرطاجنه را از دست رومیان به درآورد و از آن پس حدود 10 سال با قبایل بربر به جنگوگریز پرداخت تا سرانجام در 82 ق آنان را به تسلیم واداشت (ابنعبدالحكم، 200-201؛ ابنعذاری، 1 / 34- 38؛ ابناثیر، 4 / 369- 370؛ عبدالحمید، 1 / 217-226). در 86 ق / 705 م، حكومت افریقیه به دست موسی بن نصیر افتاد. وی قبایل بربر را كه پساز حسان سر از اطاعت برتافته بودند، به تسلیم واداشت و بر طنجه، سجلماسه و وادی درعه دست یافت و طارق بن زیاد را بر آن نواحی گماشت ( الامامة ... ، 2 / 62-63؛ ابنعذاری، 1 / 41-42؛ قس: ابناثیر، 4 / 539). موسی بن نصیر در 93 ق / 712 م ولایت افریقیه را به فرزند خود، عبدالله، داد و خود سپاه به اندلس برد و با یاری طارق بن زیاد بخشهای عظیمی از اندلس را تصرف كرد (ابناثیر، 4 / 576؛ خطاب، 1 / 238؛ نیز نك : ه د، اندلس). فتح كامل مغرب به علل گوناگون، ازجمله بحرانهای سیاسی دولت اسلامی در سدۀ اول هجری، بُعد مسافت و وسعت جغرافیایی منطقۀ مغرب و ناآشنایی مسلمانان با وضع طبیعی آنجا، مقاومت بربرها و كوشش رومیان، حدود یك سده به طول انجامید و در اواخر سدۀ اول هجری سراسر مغرب به دست مسلمانان افتاد (مونس، تاریخ ... ، 1(1) / 135، فتح، 268-270). با خاتمۀ ولایت موسی بن نصیر بر مغرب، عصر فتوحات در شمال آفریقا به پایان رسید. پساز این دوره، كشمكش میان والیان متعدد این ناحیه، ستمكاری آنان نسبت به بربرها و ضعفی كه بهتدریج به دولت اموی چیره میشد، فرصت مناسبی برای خوارج پدید آورد تا برضد حكومت مركزی و محلی به فعالیت بپردازند و درنتیجه بیشتر قبایل بربر به خوارج پیوستند و دامنۀ شورشها برضد والیان مغرب گسترش یافت؛ از آن جمله، شورش خوارج صُفریه (122 ق / 740 م) به سركردگی میسرۀ مَدغری و خالد بن حُمید زناتی را در زمان خلافت هشام بن عبدالملك میتوان نام برد كه زیانهای فراوانی برای حكومت در بر داشت (نك : ابنعذاری، 1 / 52- 55؛ اخبار ... ، 34؛ ثعالبی، 131 بب ؛ سالم، 2 / 297، 299-300). در 123 ق، هشام بن عبدالملك برای فرونشاندن این شورشها سپاهی بزرگ به فرماندهی كلثوم بن عیاض قشیری روانۀ مغرب كرد. اما كلثوم از بربرها بهسختی شكست خورد و كشته شد. پساز او، حنظلة بن صفوان مأمور جنگ با بربرها و خوارج شد، اما او نیز كاری از پیش نبرد و پساز مرگ هشام، عربهای مقیم مغرب و بربرها كاملاً بر این سرزمین دست یافتند ( اخبار، 34-35؛ ابنعذاری، 1 / 54-55؛ سالم، 2 / 308-311، 320). در نیمۀ اول سدۀ 2 ق، 3 گروه عمده در مغرب با یكدیگر در كشمكش بودند: نخست، عربهایی كه در این منطقه برآمده، و بومی شده بودند و گروهی از بربرهای زناته از آنان حمایت میكردند و بیشتر در قیروان، تونس و اقلیم زاب در الجزایر سكنا داشتند؛ دوم، عربهای مهاجر كه از شام به مغرب كوچیدند، و دولتمردان و كارگزاران رسمی را تشكیل میدادند و بیشتر در قیروان، طرابلس و تونس زندگی میكردند؛ سوم، قبایل بربر كه بسیاری از آنان به مذهب خوارج صفریه و اباضیه درآمدند و دولتی مستقل تشكیل دادند، مانند ابوقرۀ زناتی كه در تلمسان دولتی خارجی تشكیل داد و خود را امیرالمؤمنین خواند (سالم، 2 / 320-327؛ ناصری، 213). در 126 یا 127 ق، عبدالرحمان بن حبیب فهری، رهبر و نمایندۀ گروه نخست، برضد حنظلة بن صفوان، والی مغرب، قیام كرد و به پشتیبانی بربرها در قیروان بر تخت نشست و خود را حاكم افریقیه خواند (ابنعذاری، 1 / 60 -61؛ ابناثیر، 5 / 311-312؛ سالم، 2 / 320-323). در این میان، امویان جای خود را به عباسیان دادند. با آنكه عبدالرحمان به اطاعت سفاح عباسی گردن نهاد، اما چون منصور به خلافت نشست، میان آن دو دشمنی آغاز شد (ابنعذاری، 1 / 67؛ ابناثیر، 5 / 313-314). از سوی دیگر، بحرانهای شدید اجتماعی و سیاسی و بیكفایتی عبدالرحمان سبب شد تا بهتدریج بر قدرت خوارج افزوده گردد، چنانكه از اوایل سدۀ 2 ق / 8 م، مذهب خوارج اباضیه و صفریه در شمال آفریقا و بهخصوص در میان قبایل زناته رواج یافت و اباضیان حارث بن تلید را به امامت برداشتند و او به یاری عبدالجبار بن قیس، برخی شهرها را از چنگ عبدالرحمان خارج کرد. پساز او، ابوالخطاب معافری در 140 ق / 757 م به امامت اباضیان رسید و قلمرو خود را در شرق، غرب و جنوب توسعه داد. در این زمان، محمد بن اشعث خزاعی ازسوی منصور عباسی به سركوب اباضیان آمد و آنها را بهسختی شكست داد و قیروان را تصرف كرد (ابنعذاری، 1 / 70-71؛ درجینی، 1 / 32- 35؛ معمر، 2(1) / 49- 59؛ ابناثیر، 5 / 315-317؛ نیز نك : دبا، 2 / 317- 318).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید